دى راس 1877 - 1971 - فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید - نسخه متنی

سید محمدرضا علوی سرشکی‏، محمد سلیمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دى راس 1877 - 1971


«دى راس» دو نكته را روشن كرد:

1 - نكته اول اينكه ربط ميان حكم اخلاقى (خوب يا بد) با موضوع‏اش كه رفتار باشد را روشن كرد به اينكه حتماً ويژگى در «رفتار خارجى انسان» هست كه مستلزم حمل «حكم اخلاقى خوب يا بد» بر آن مى‏شود و با اين نظريه به مكتب «حقوق طبيعى» نزديك شد.

مثلاً رفتارى كه به تناسب آن رفتار، انسانها متصف به كلمه خوب مى‏شوند حتماً داراى خصوصياتى در طبيعت‏اش هست (مثلاً هماهنگ با نظام طبيعت) كه متصف مثلاً به صفت خوبى مى‏شوند مثلاً رفتار عادلانه كه همان رفتار مطابق نظام طبيعت و با رعايت حقوق طبيعى است مثل شير دادن مادر به فرزندش كه حق طبيعى اوست رفتارى مطابق حقوق طبيعى و مصداق عدالت است اما دور كردن فرزند مادر را بدون رضايت او و يا دور انداختن مادر از فرزندش و شير ندادن و حفظ نكردن او، رفتارى است خلاف نظام طبيعت و مصداق ظلم و مستحق اتصاف به صفت بد است و يا مصرف كردن دسترنج ديگران بدون رضايت آنها مى‏شود مصداق ظلم و متصف به وصف بدى اما اگر با رضايت خاطر آنها و بعنوان هدايائى از جانب آنها باشد مى‏شود مصداق احسان و نيكوكارى و قبول آن هدايا هم‏ هيچ بدى ندارد يعنى رضايت كسى كه آن مال دسترنج او است گرچه يك موضوع طبيعى و صفت طبيعى است لكن وجود آن صفت طبيعى در اتصاف رفتار به عدالت متجاوزانه مؤثر است همچنانكه نبود رضايت خاطر صاحب دسترنج در اتصاف رفتار متجاوزانه به ظلم و بدى مؤثر است.

2 - نكته دومى كه راس به آن توجه كرده مسئله «تزاحم و در تنگنا قرار گرفتن انسان است» در بعضى از مواقع، ميان دو رفتار اخلاقى مثلاً راست گفتن در مقابل كسى كه مى‏خواهد مكان شخص ديگرى را پيدا كند تا او را به نا حق بكشد (كه راست گفتن در ذات اش گرچه مقتضى خوبى است اما اگر موانع‏اى براى اين خوبى باشد ديگر فعلاً با وجود مانع خوب نيست و مانع از خوبى راستگوئى در اينجا منتهى شدن به قتل يك جان است كه حق طبيعى اش باقى ماندن و زندگى كردن است در نتيجه رجحان با حفظ جان است)

 و از روى ناچارى اخلاقاً مى‏توان در اين مورد دروغ گفت و با دروغ گفتن جان انسان محترمى را حفظ كرد و اين نوع تنگناها براى همه مردم در مواردى پيش مى‏آيد مثلاً وظيفه دكتر، شفاى كامل مريض است كه هم جان مريض را حفظ كند و هم اعضاء آنرا سالم نمايد و نگهدارد اما گاهى فساد يك عضو اگر آنرا قطع و جراحى نكند به مرگ مريض منتهى مى‏شود پزشك در چنين موقعيتى بايد آن عضو فاسد را قطع كرده و اين رفتار دكتر نبايد بهانه‏اى بشود براى كسى كه بگويد پس حفظ اعضاء مريض لازم نيست به اين دليل كه در مواردى، اعضاء مريض را قطع مى‏كنند همچنانكه در مسائل اخلاقى اين تنگناها دليل نمى‏شود براى جواز از دروغ گوئى در ساير موارد (و بطور مطلق) و يا اينكه دليل بر عليه شهودگرائى نمى‏شود كه مى‏گويد عدالت خوب است و نيز مى‏گويد: صداقت و وفاى بعهد و.مقتضى خوبى هستند و بايد به آنها عمل كرد مگر در جائى كه مستلزم موانعى مهمتر گردند.

/ 100