دى راس 1877 - 1971
«دى راس» دو نكته را روشن كرد:
1 - نكته اول اينكه ربط ميان حكم اخلاقى (خوب يا بد) با موضوعاش كه رفتار باشد را روشن كرد به اينكه حتماً ويژگى در «رفتار خارجى انسان» هست كه مستلزم حمل «حكم اخلاقى خوب يا بد» بر آن مىشود و با اين نظريه به مكتب «حقوق طبيعى» نزديك شد.مثلاً رفتارى كه به تناسب آن رفتار، انسانها متصف به كلمه خوب مىشوند حتماً داراى خصوصياتى در طبيعتاش هست (مثلاً هماهنگ با نظام طبيعت) كه متصف مثلاً به صفت خوبى مىشوند مثلاً رفتار عادلانه كه همان رفتار مطابق نظام طبيعت و با رعايت حقوق طبيعى است مثل شير دادن مادر به فرزندش كه حق طبيعى اوست رفتارى مطابق حقوق طبيعى و مصداق عدالت است اما دور كردن فرزند مادر را بدون رضايت او و يا دور انداختن مادر از فرزندش و شير ندادن و حفظ نكردن او، رفتارى است خلاف نظام طبيعت و مصداق ظلم و مستحق اتصاف به صفت بد است و يا مصرف كردن دسترنج ديگران بدون رضايت آنها مىشود مصداق ظلم و متصف به وصف بدى اما اگر با رضايت خاطر آنها و بعنوان هدايائى از جانب آنها باشد مىشود مصداق احسان و نيكوكارى و قبول آن هدايا هم هيچ بدى ندارد يعنى رضايت كسى كه آن مال دسترنج او است گرچه يك موضوع طبيعى و صفت طبيعى است لكن وجود آن صفت طبيعى در اتصاف رفتار به عدالت متجاوزانه مؤثر است همچنانكه نبود رضايت خاطر صاحب دسترنج در اتصاف رفتار متجاوزانه به ظلم و بدى مؤثر است.2 - نكته دومى كه راس به آن توجه كرده مسئله «تزاحم و در تنگنا قرار گرفتن انسان است» در بعضى از مواقع، ميان دو رفتار اخلاقى مثلاً راست گفتن در مقابل كسى كه مىخواهد مكان شخص ديگرى را پيدا كند تا او را به نا حق بكشد (كه راست گفتن در ذات اش گرچه مقتضى خوبى است اما اگر موانعاى براى اين خوبى باشد ديگر فعلاً با وجود مانع خوب نيست و مانع از خوبى راستگوئى در اينجا منتهى شدن به قتل يك جان است كه حق طبيعى اش باقى ماندن و زندگى كردن است در نتيجه رجحان با حفظ جان است) و از روى ناچارى اخلاقاً مىتوان در اين مورد دروغ گفت و با دروغ گفتن جان انسان محترمى را حفظ كرد و اين نوع تنگناها براى همه مردم در مواردى پيش مىآيد مثلاً وظيفه دكتر، شفاى كامل مريض است كه هم جان مريض را حفظ كند و هم اعضاء آنرا سالم نمايد و نگهدارد اما گاهى فساد يك عضو اگر آنرا قطع و جراحى نكند به مرگ مريض منتهى مىشود پزشك در چنين موقعيتى بايد آن عضو فاسد را قطع كرده و اين رفتار دكتر نبايد بهانهاى بشود براى كسى كه بگويد پس حفظ اعضاء مريض لازم نيست به اين دليل كه در مواردى، اعضاء مريض را قطع مىكنند همچنانكه در مسائل اخلاقى اين تنگناها دليل نمىشود براى جواز از دروغ گوئى در ساير موارد (و بطور مطلق) و يا اينكه دليل بر عليه شهودگرائى نمىشود كه مىگويد عدالت خوب است و نيز مىگويد: صداقت و وفاى بعهد و.مقتضى خوبى هستند و بايد به آنها عمل كرد مگر در جائى كه مستلزم موانعى مهمتر گردند.