مغالطه طبيعت گرانه:
آيا مىتوان گفت خوبى بمعنى لذت و بدى بمعنى درد و رنج است «مور» اين نظر را به «جان استوارت ميل» نسبت مىدهد كه ميل گفته خوبى يعنى لذت و بدى يعنى درد و رنج اما مور به شدت به ميل حمله مىكند و يك چنين تفسيرى را مغالطه طبيعت گرايانه مىنامد و حق هم با «جان ادوارد مور» است زيرا درست است كه خوشى خوب است يعنى خوشى يك مصداق از خوبىها است و واقعاً هم خوشى خوب است اما آيا خوبى هم بمعنى خوشى است مثلاً آيا هر گردى هم بمعنى گردو است؟ هرگز زيرا خوشى يكى از چيزهاى خوب است فضائل اخلاقى من جمله «عدالت» هم خوب است حتى اگر براى عامل خود لذت حيوانى ببار نياورد بلكه زحمت هم داشته باشد.و در بعضى مواقع شايد با درد هم همراه باشد ولى باز عدالت خوب و ظلم بد است و عدالت و ظلم يك موضوع طبيعى نيست تا گزارهاش بتواند طبيعى باشد بعبارت ديگر ظلم به رفتار انسانى نسبت داده مىشود آنگاه كه با راهنمائى عقل مخالفت كند و به حقوق طبيعى ديگران تجاوز نمايد و عدالت و ظلم و خوبى و بدى اخلاقى درباره اصل عمل نيست درباره چگونه انجام دادن عمل است يك نوع عمل مثل خوردن و آشاميدن و يا لذّت اگر در جاى خودش واقع شود و مستلزم تجاوز به حقوق طبيعى ديگران نباشد خوب و مصداق عادلانه و اگر تجاوز به دسترنج ديگران و حقوق طبيعى آنان باشد مصداق ظلم در نتيجه مصداق بدى است و حتى خوشى كه ذاتاً مقتضى خوبى است اگر در موردى تجاوز به حقوق ديگران و مستلزم ظلم به آنها شود اخلاقاً ظلم است و مصداق بدى اخلاقى است پس يك نوع رفتار طبيعى و يا خوشى حيوانى ممكن است در حالى اخلاقاً خوب و در موردى اخلاقاً بد باشد پس خوبى و بدى بالاخص اخلاقى يك نوع موجود مادى يعنى اتمى و فيزيكى نيست و حتى يك حالتى از طبيعت حيوانى نيست در نتيجه تفسير «خوبى اخلاقى» به «لذت» و بدى اخلاقى به درد، خطا است و بقول مور يك خطاى طبيعت گرايانه است كه مفهومى فوق طبيعى را به طبيعى تفسير مىكند.