گروتيوس حداكثر استفاده را از مكتب رواق و حقوق كرد و كتابهائى بر همين اساس درباره حقوق بين المللى نوشت كه پايه و اساس حقوق بشر و حقوق بين الملل گشت و تا به امروز مورد قبول همه بشر است.و حقوق طبيعى را منشاء الزامات حقوقى و اخلاقى مىداند مثلاً برابرى انسانها با يكديگر در مقابل قوانين و اجراى قوانين، حق طبيعى آنهاست و تبعيض نژادى نبايد باشد.«هر فرد»، داراى حق طبيعى حيات و آزادى و است و كسى حق ندارد به حقوق او تجاوز كند و بايد حقوق طبيعى افراد، مراعات شود و دسترنج هر كس حق طبيعى اوست و گرفتن از او بدون رضايتاش سزاوار تعقيب و مجازات است و - نظام طبيعى چنانچه گذشت در مكتب كلبيون هم مطرح شده بود اما آنها در معرفى نظام طبيعت نظام طبيعت انسان را با نظام طبيعت حيوانات اشتباه گفته بودند.نظام طبيعت در مكتب ارسطو هم بطور خوشبينانه افراطى و در مكتب هايز بطور بدبينانه مطرح شده كه اشاره به آنها بى فايده نيست گفتيم ارسطو نظام طبيعت راحتى در انسان بطور جبرى رو به كمال مىدانست و مىگفت افراد انسانى، را حتّى در هر انتخابى هميشه به طور ضرورى و جبرى، «اكمل» را انتخاب مىكنند و با اين حرف به انكار آزادى مخصوص در انسانها پرداخت كه نتيجه چنين گفتارى مساوى دانستن نيكوكاران بشر با جنايتكاران است باينكه هر دو گروه انتخاب اكمل مىكنند حرفى كه مورد قبول هيچ انسان عاقل نيست و بحث آن گذشت در مقابل «نظام طبيعى ارسطوئى بيحدّ خوشبينانه» بود، نظام طبيعى «هابز» است كه همه انسانها را شرور و در حال جنگ مىداند كه تنها وجود حكومت است كه مانع جنگ آنها مىشود و به اين نظريه هابز هم اشكالات فراوانى شده من جمله اينكه در ميان افراد يك نوع از درندگان هم جنگ دائم نيست چه رسد به افراد يك نوع پرنده يا چرنده چه رسد به انسانها علاوه بر آنكه تجربه تاريخى نشان داده اين نظريه خلاف واقع است چون با وجود آنكه حكومت جهانى نيست طبق نظريه هابز بايد ميان كشورها جنگ دائمى باشد در حاليكه چنين نيست و جنگ در مواردى خاص و بطور اتفاقى رخ مىدهد و نوعاً كشورها با هم ارتباطات مسالمتآميز دارند.