يکي از قديمي ترين خاطرات دوران کودکي من اين بود که ناقوس کليسا براي عبادت بامدادي شنبه ها در شهر کوچک و روستا مانندي که من در آن بزرگ شده ام به صدا در مي آمد. کليساي شهر ما که تابع فرقه متديست بود ساختماني چوبي و قديمي با يک برج ناقوس و دو کلاس براي مدرسه يکشنبه ها براي کودکان که در يک دخمه پشت مرغداني با درهاي چوبي که آن را از جايگاه مقدس جدا مي کند و نيز يک سن براي اجراي سرود که در کنار کلاسهاي يکشنبه براي بچه هاي بزرگتر قرار دارد. کليسا کمتر از دو بلوک با منزل ما فاصله داشت. همين که صداي ناقوس بلند مي شد ما به طور خانوادگي مي آمديم و مراسم زيارت هفتگي کليسا را به جا مي آورديم.در آن منطقه غير شهري در حوالي دهه 1950، سه کليسا در شهري با حدود 500 نفر جمعيت، مرکز تجمع اهالي به شمار مي آمدند، کليساي متديست، که خانواده من با آن مرتبط بودند نيز چنين بود.