رأى هِر - درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمدتقی فعالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














































































































































































































رأى هِر

اعتقاد جنجال برانگيز آنتونى فلو، دو راه حل را برانگيخت: راه حل نخست از آن هِر فيلسوف اخلاق است. هِر مى گويد: اين كه عالمِ واقع نسبت به گزاره هاى دينى بى تفاوت است، مسأله درستى است، امّا از اين سخن برنمى آيد كه هيچ گزاره دينى برگزاره دينى ديگر و هيچ دينى بر دين ديگر ترجيح ندارد. اين كه جهان هدفدار است، يا اين كه هدفدار نيست و اين كه خدا وجود دارد، يا ندارد، از حيث نظرى مساوى است. جهان نسبت به طرفينِ نقيض گزاره هاى دينى خنثا و بى طرف است و تأييد يكى از ديگرى بيشتر نيست. با اين همه، اين مسأله مستلزم آن نيست كه هر دو طرف قضيه از ارزش و قدر يكسان برخوردارند. گزاره هاى دينى و نقيض آنها از جهت نظرى مساويند، امّا از نظر عملى برابر نيستند، و يكى در مقام عمل مفيدتر است و گره گشايى مى كند. هِر براى توضيح اين امر پراگماتيسمى، اصل عليت را پيش مى كشد و مى گويد: كسى كه قائل است بر جهان نظام علّى و معلولى حاكم است و كسى كه مى گويد جهان فراورده تصادف است، هيچ يك از آن دو تأييدى از عالم خارج به نفع خود نمى تراشد. اگر منكر، به قائل اصل علّيت حادثه اى را نشان دهد كه ظاهراً از سر تصادف رخ داده است، قائل مى گويد علّت دارد، ليكن ما هنوز آن را نيافته ايم. منكرْ هرچه آشفتگى، بى نظمى در جهان به قائل نشان دهد، او مى گويد: اينها همه علّت دارند و نيافتن علّت به معناى بى علّتى نيست. از سوى ديگر در هر حادثه اى اگر قائل علّتى را به منكر نشان دهد، مثلا بگويد هر وقت خورشيد طلوع مى كند، هوا بر اثر آن روشن مى شود، منكر در پاسخ مى گويد صِرف همزمانى دو پديده دليل علّيت نيست. خلاصه آن كه هيچ گونه شرايط و اوضاع و احوالى را نمى توان نشان داد كه ناقض يكى باشد. حال كه اين گونه است، عالَمِ خارج نسبت به اصل عليت و نقيض آن بى تفاوت است. هِر مى گويد: امّا اين مطلب سبب نمى شود كه اصل عليت هيچ ترجيحى بر نقيض آن نداشته باشد. اصل عليت چون در عمل مفيد است و گره گشا است، راجح است; زيرا با اصل عليت مى توان اوّلا حوادث را تبيين علّى كرد; ثانياً آنها را از پيش ديد، و ثالثاً براى آينده طرح و برنامه ريخت.

هر مى گويد: گزاره هاى دينى هم اين گونه اند. آنها واقع نمايى ندارند، امّا در عمل چون مشكل گشا هستند، بر نقايض خود راجحند. هر مانند فلو تمثيلى را مطرح مى كند; او با ارائه مثال «ديوانه» مى گويد: فرض كنيم در يك اداره اى، كارمندى اعتقاد داشته باشد كه همه كارمندان كمر به قتل او بسته اند. اگر او را نزد تك تك همكارانش ببرند و همه با او با كمال صميميت برخورد كنند او نپذيرفته مى گويد: آنها مى خواهند پس از آن كه مرا كشتند، در دادگاه بگويند ما با او خوب و مهربان بوديم و به اصطلاح مدرك جرم را از بين ببرند. همكاران هر چه با او ملايم تر و مهربانانه تر رفتار كنند، او در اعتقادش راسخ تر مى شود. اگر او را نزد رئيس آن اداره ببرند، او مى گويد: اين شخص هم مى خواهد مرا بكشد، فقط از ديگران زيرك تر و مكّارتر است. هِر مى گويد: شما هر شخصى را نزد او بياوريد، او نه تنها از اعتقاد خود دست بر نمى دارد، بلكه آن فرد را به مهارت بيشتر در قتل متهم مى كند. هِر از اين مثال نتيجه مى گيرد كه سخن آن ديوانه بى معنا است; زيرا با همه شرايط سازگار است و در هيچ اوضاع و احوال، نمى توان ناقضى را براى آن نشان داد. امّا زندگى كسى كه مى پندارد همه كمر به قتل او بسته اند، و آن كه اين گونه نمى انديشد، بسيار متفاوت است. اين دو تلّقى از لحاظ نظرى مساويند، ولى در مقام عمل تفاوتى بس عظيم ميان آن دو وجود دارد. حال عقل سليم حكم مى كند تلقّى خوش بينانه را برگزينيم; زيرا در آن صورت زندگى بهترى خواهيم داشت. نتيجه آن كه زبان دينى و گزاره هاى ايمانى معناى معرفت بخشى ندارند. بيان هاى دينى از نوعى تفسير عميق از جهان (blik)حكايت مى كنند كه مشاهده تجربى توان تغيير آن را ندارد. مدّعيات متدينان راجع به امر واقع نيست و ابطال را نمى پذيرند; امّا در مقام عمل، فايده بسيار دارند. در يك جمله به نظر هر راه درست زيستن، ديندارانه زيستن است، نه عقايد صحيح داشتن.

خلاصه پاسخى كه هر براى سخن فلو فراهم كرد، از اين قرار است: اوّلا شما گمان نكنيد كه چون متديّن و ملحد از جهت نظرى مساوى اند، پس از جهت عملى هم برابرند; امر اين گونه نيست. زندگىِ عملىِ كسى كه به وجود خدا قائل است و آن كه قائل نيست، بسيار متفاوت است: آن كه خدا را باور كرده است داراى آرامشى است كه منكر خدا از آن محروم است. مواجهه او با مشكلات فعّالانه و شجاعانه است. خصوصيتِ سوم اين كه در شرائط مختلف به خود متكى است و داراى اعتماد به نفس است; برخلاف ملحد كه از اين خصلت ها پسنديده در حرمان است. ايمان شجاعتى مى آورد كه از هيچ منبعى حاصل نمى شود. لذا تفاوت شرايط عملى و چگونه زيستن، ايجاب مى كند كه ما به گزاره هاى دينى باور داشته باشيم. علاوه بر آنكه، مثال من با مثال شما در يك جهت عمده متفاوت است و آن اين كه دو فردى كه در مثال فلو به دنبال باغبان مى گردند، آسوده خاطر و بى دردند; امّا ديوانه مثال هر بسيار دردمند است. در مثال فلو اگر معلوم شود باغبانى وجود دارد يا عكس آن، در زندگى آن دو هيچ تأثيرى ندارد، و در هر دو صورت آنها بهره خود را از باغ و گل و گياه مى برند; امّا در مثال هر اگر ديگران در صدد قتل ديوانه باشند، زندگى او به گونه اى ديگر است. اين نكته جالبى است; زيرا فلو گمان مى كرد كه بحث متديّن و ملحد يك بحث صرفا آكادميك و علمى است; يعنى اگر بجايى هم نرسيد و حل نشد، چندان مهم نيست، امّا هر مى گويد آن كه خدا را معتقد است، اصولا زندگى ديگرى دارد و آن كه چنين اعتقادى ندارد، حياتى متفاوت را برگزيده است.

ديدگاه هر على رغم توجه به بُعد عملى دين ـ كه نكته مهمى است ـ خالى از اشكال نبود. برخى از منتقدانِ وى گفته اند: اصولا هر با فلو بحث نكرده است; فلو سخنى گفت و هر به چيز ديگرى پاسخ داد. مدّعاى اصلى آنتونى فلو اين بود كه گزاره هاى دينى تحقيق پذير نيستند; پس فاقد معنا بوده از حوزه گزاره هاى واقعى خارجند. هِر پاسخ داد گزاره هاى دينى در مقامِ عمل مفيدند; هر چند در مقام نظر تحقيق پذير نباشند. اين پاسخ در واقع پذيرش اصل دعواى فلو است. از سويى ديگر سخن هِر به هيچ وجه با روان شناسى متدينان سازگار نيست. روان شناسى دينداران مى گويد انسان متدين به گزاره هاى دينى معتقد است، چون عقيده اش پشتوانه نظرى دارد; نه اين كه صرفا آثار عملىِ مثبت بر آن مترتّب است. اگر ايمان مؤمنان فقط براى طلب آرامش و شجاعت و اتكاى به نفس است، چرا مُلحدان ديندار نمى شوند؟ اگر منكران خدا، تن به اعتقادات دينى نمى دهند براى آن است كه آنها مى پندارند دين و ديانت فاقد پشتوانه نظرى است; به عبارت ديگر دين غير از بعد عملى، تجربى و اجتماعى جنبه اصيل ديگرى هم دارد كه آن بعد معرفتى و اعتقادى است. غفلت از اين لايه دين، افول ديانت و تحريف حقيقت دين و پايان معنويت است.

/ 136