رأى بازيل ميچل - درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمدتقی فعالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














































































































































































































رأى بازيل ميچل

در پاسخ به نقد فلو نسبت به گزاره هاى دينى، ميچل راهى غير از هر را پيمود. ميچل كه ديگر فيلسوفِ گفتمان آكسفورد بود، رأى خردمندانه ترى را برگزيد. او معتقد شد كه مدّعيات دينى در همه حال ـ حتى طبق معيار پوزيتيويست ها ـ واجد معناى معرفت بخشند. باورهاى دينى ماهيتاً واقعى و اصيلند. او ديدگاه فلسفى خود را در قالب تمثيل «پارتيزان» بيان داشت: فرض كنيم كشورى توسط نيروى بيگانه اشغال شده است. در اين كشورِ اشغال شده يك گروه مقاومت مخفى پديد آمده كه در برابر تجاوز دشمنان قصد مقاومت مسلّحانه دارد. عضوى از جنبش مقاومت به طور اتفاقى با فرد بيگانه اى ملاقات مى كند و در برخورد اوّل از او راستى و درستى مى بيند و شديداً تحت تأثير او قرار گرفته اعتماد مى كند. شخص بيگانه در پايان صحبت به عضو نهضت مقاومت مى گويد من طرفدار مقاومت ملّى هستم و در كشور شما به نفع شما فعاليت مى كنم. عضو جنبش هم سخن او را با طيب خاطر پذيرفته اين مطلب را به اطلاع پارتيزان هاى ديگر هم مى رساند و از آنها مى خواهد به او اعتماد كنند. ميچل مى گويد گاهى پارتيزان ها به آن فرد بيگانه رجوع مى كنند و او مشكل آنها را حل مى كند ولى گاهى على رغم درخواست آنها آن فرد بيگانه به آنها هيچ كمكى نمى رساند. عضو جنبش مقاومت كمك هاى دوست بيگانه خود را به رخ دوستان پارتيزانى مى كشد و خواهان ادامه اعتماد آنها به او مى شود. و هرگاه كه وى از يارى رساندن به پارتيزان ها دريغ كرد، مى گويد: حتماً مصلحت را چنين ديده است. گاهى عضو نهضت باخبر مى شود كه آن بيگانه يكى از اعضاى جنبش را شكنجه مى كرده است. گاهى هم مى فهمد كه عضو ديگر را با زور وادار به اعتراف مى كرده است. آن عضو مى گويد حتما چاره اى غير از اين نداشته است والاّ خود او لو مى رفته است. تدريجاً اين خبرها بيشتر شده و به حدّى مى رسد كه عضو جنبش مقاومت يا بايد دست از ادّعا و اعتماد خود بردارد، يا اين كه ملتزم شود كه مصالح مهم ترى است كه او نمى داند. كم كم دوستانش به او مى گويند اگر حمايت از جنبش مقاومت اين است چه بهتر اين كه وى از دشمن حمايت كند. ميچل مى پرسد: اين اعتماد تا كى ادامه خواهد يافت؟ آيا اگر پارتيزان ها بفهمند كه آن فرد بيگانه مثلا رئيس كارخانه آدم سوزى است، آيا باز هم بر اعتماد خود اصرار مىورزند؟ ميچل مى گويد ميزان: اعتماد عضو جنبش مقاومت تماماً بسته به تأثيرى است كه در ملاقات نخست آن فرد بيگانه بر او نهاد.

تمثيل ميچل از چند جهت با مثال هر اختلاف پيدا مى كند: نخست آن كه اعتمادى كه عضو جنبش به آن فرد بيگانه پيدا كرد، كاملا ريشه در امور واقع داشت. اعتماد او با تلقى آن فرد ديوانه بسى تفاوت دارد. آن تلقّى از هيچ شاهد و علامت واقعى بر نخاسته بود، امّا تأثيرى كه آن عضو جنبش از آن فرد بيگانه پذيرفت، به دليل برخى واقعيت هايى بود كه مى ديد. ثانياً هر عمل خلافى كه عضو جنبش از آن فرد بيگانه مى ديد، واقعاً تعارضى را در ذهن آن عضو ايجاد مى كرد; گرچه آن تعارض را اظهار نمى داشت. برخلاف آن ديوانه كه صميميت كارمندان، وى را در اعتقاد خود راسخ تر مى كرد. هر چه اعمالِ خلاف انتظار از او بيشتر مشاهده مى شد، بر شدت اين تعارض مى افزود; تعارضى ميان خيانت يا خدمت فرد بيگانه. پس ممكن است روزى و زمانى پيش آيد كه عضو جنبش مقاومت در برداشت خود تجديدنظر كرده از اعتقادش به كلى دست شُويد، يا عكس آن; يعنى در آينده اعمال و رفتار و شرايطى را ببيند كه اعتماد و اعتقاد او را صد چندان كند، ميچل مى گويد آنها كه در حزب زندگى مى كنند، تمرين دوگانه باورى (doublethink)مى كنند; يعنى در حزب از يك سو به انسان تلقين مى شود كه رئيس عاشق خلق است، از سوى ديگر گاهى مى بيند رئيس خشن ترين رفتار را با خلق مى كند. يك آدم حزبى بايد بتواند در يك زمان به دو قضيه متناقض معتقد باشد. او مى گويد: متديّن هم بايد اين گونه باشد و اعتقاد خود را تا آخرين لحظه از دست ندهد; هرچند امور خلافْ بسيار ببيند. ميچل ادامه مى دهد كه فلو و هر هيچكدام روان شناسى ديانت را نمى دانند. يك متديّن كه معتقد است خدا بهترين است، خدا تواناترين است و خدا داناترين است، اين باورها را هرگز به ديده يك فرضيه علمى نمى نگرد كه به راحتى از آن دست كشد. معامله او با حقايق دينى، همانند معامله عالمان با گزاره هاى تجربى نيست. فرضيه هاى علمى، استعجالى (ad - hoc) هستند; يعنى مادامى معتبرند كه خلاف آنها ديده نشود، امّا يك ديندار هرگز اين گونه نيست; او به عقايدش عشق مىورزد، و برخلاف رويه يك دانشمند تجربى، به محض ديدن چند ناقض، به راحتى از فرضيه اش دست نمى كشد. ميچل همچنين با سخن آنتونى فلو هم مخالفت ورزيد. او برخلاف فلو به ابطال پذيرى و معنادارى مدّعيات دينى عقيده دارد. دليل او رنج هايى است كه انسان ها مى برند. وى وجود شرّ را نشانه ابطال پذيرى گزاره هاى دينى دانسته مى گويد: اگر دعاوى دينى ابطال پذير نبودند، مسأله شرّ (problemofevil) كه از اهمّ مسائل كلامى است، پديد نمى آمد. متديّن چون احساس مى كند وقوع شر باور دينى را ابطال مى كند، در پى يافتن راه هايى است تا به اين مسأله پاسخ گويد. اگر متديّن سخن خود را ابطال ناپذير و بى معنا مى دانست. وقوع هيچ شرّى او را آشفته نمى كرد; زيرا آن را با وجود خدا در تنافى نمى ديد. اين كه وجود شر را ناقض مى بيند و مى كوشد آن را توجيه كند، خود دليلى است بر اين كه اصول ديانت را ابطال پذير مى داند و سخت در تلاش است تا راه را بر تبديل شدن ابطال پذيرى بالقوه به ابطال پذيرى بالفعل ببندد، و باورهاى دينى را از فرو ريختن نجات دهد.

/ 136