حقيقت وحى - درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمدتقی فعالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














































































































































































































حقيقت وحى

بهترين راه براى تحليل و شناخت حقيقت وحى تشريعى، استفاده از زبان وحى است. در قرآن ويژگى هاى متعدد و آثار و علايم گوناگونى براى اين نوع وحى ذكر شده است كه گواهى روشن و واضح بر رمزآلود و راز اين پديده منحصر به فرد است. اين نكته از نظر قرآن مسلّم و قطعى است كه وحى، سخن و فكر و نبوغ حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)نيست. شواهد متعدد از نظر عقلى و نقلى بر اين مطلب دلالت تام دارد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چهل سال در ميان قريش زندگى كرد و در اين مدت طولانى، مردم با تمام توانايى ها و زواياى وجودى ايشان آشنا بودند. از پيامبر در اين فاصله حتى يك كلمه مشابه آنچه بعدها به عنوان وحى و قرآن شنيدند، سراغ نداشتند. حتى بعد از بعثت و نزول وحى ميان آيات قرآن شريف و ديگر سخنان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) حتى احاديث قدسى هم تفاوتى آشكار به چشم مى خورد. از سوى ديگر گاه وحى الهى منقطع مى شد; چنان كه سال هاى «فترت وحى» نمونه تاريخى آن است، و اين امر نشان مى دهد كه جريان وحى در اختيار پيامبر و تحت اراده ايشان نبود. شاهد ديگر اين كه قرآن كريم در مواردى جريان وحى را مستند به قدرت غيبى و فوق انسانى مى كند: و ان كادو ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيره و اذاً لاتّخذوك خليلا و لولا ان ثبتّناك لقدكدت تركن اليهم شيئاً قليلا اذا لاذقناك ضعف الحيوه وضعف الممات ثم لاتجدلك علينا نصيرا.(اسراء/ 75 الى 73) و در آيه اى ديگر در بيانى بسيار هشدار دهنده و تند چنين فرمود: تنزيل من رب العالمين ولو تقوّل علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين. (حاقّه/ 42 الى 46) دليل ديگر اين كه در اوايل بعثت، پيامبر براى قرائت وحى تعجيل مىنمود، تا چيزى از وحى را از دست ندهد و حال آن كه در سخنان عادى خويش چنين نگرانى اى به خود راه نمى داد: ولاتعجل بالقرآن قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما.(طه/ 114) انتظارى كه پيامبر در برخى شرايط براى نزول وحى مى كشيد، گواه ديگرى است بر اين كه منبع وحى وجود انسانى نيست، بلكه وحى از غيب نازل مى شد: و لئن شئنا لتذهبن بالذى اوحينا اليك ثم لاتجدلك به علينا وكيلا الاّ رحمة من ربك ان فضله كان عليك كبيراً. (اسراء 87 تا 86)

مسأله غيبى بودن وحى آنچنان واضح و روشن است كه در قرآن مى فرمايد: ما گاهى به عمد پيامبر را از نظر وحى در تنگنا قرار مى دهيم: ولقد ارسلنا رسلنا من قبلك منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص عليك. (غافر/ 87) گاهى خداوند آنچه را پيامبر از جريان هاى مدفون تاريخ و عبرت هاى امم سابق مى داند به خود منسوب مى كند و مى فرمايد: اينها را ما به تو آموختيم: تلك من انباء الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها انت ولا قومك من قبل هذا فاصبر ان العاقبة للمتّقين. (هود/ 49)

تحدّى از ديگر مواردى است كه دلالتى آشكار بر اين دارد كه وحى قرآنى حاصل نبوغ يك فرد انسانى نيست و طورى وراى طور عقل است: قل لئن اجتمعت الانس والجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله ولوكان بعضهم لبعض ظهيراً. (اسراء/ 88)

دلايل پيش گفته و بسيارى ديگر، آشكارا بر اين حقيقت دلالت دارند كه وحى تبلور نبوغ انسانى نيست; وحى پيام انسان نيست. منشاء وحى صرف يك مكاشفه عرفانى پيامبران همانند عارفان نيست; وحى اكتسابى نيست; وحى قابل آموزش نيست; وحى به اراده افراد انسانى نيست; وحى تكرارناپذير است; وحى را نمى توان كتمان كرد، و خلاصه آن كه جريان وحى تنها و تنها به قدرت غيبى حق مستند است: الله نزّل احسن الحديث كتاباً متشابها. (زمر/ 23) وحى تلقى پيام الهى از جانب پيامبر براى هدايت بشر است و حاصل آن قرآن شريف تنها كتاب آسمانى جاويدان مى باشد. پيامبر اكرم وحى را با ابزار حسى و يا تفكر عقلانى دريافت نكرد، بلكه روح مبارك آن حضرت بود كه محل القاى سخن سنگين الهى بود: و انه لتنزيل رب العالمين نزل به الرّوح الامين على قلبك... (شعراء/ 194 تا 192) به تعبير علاّمه طباطبائى:

وحى پيش ما مرموز است و ما نسبت به چگونگى آن اطلاعى نداريم. چگونگى رسيدگى آن را به اين حقايق نيز نمى فهميم... زيرا اگر رابطه آنها بعينه همان بود كه ما مى فهميم، بدون ترديد شعور وحى كه درك كننده آنها است، همان شعور فكرى ما مى شد. در صورتى كه اين طور نيست پس بايد گفت نبى با شعور وحى روابط مرموز آنها را درك كرده و در مقام تبليغ ما با زبان خود ما سخن گفته و از روابط فكرى ما استفاده مى كند.»

به هر روى ارتباط روحى پيامبر (ص) با مبدأ وحى هرگونه كه باشد، در اين شكى نيست كه وحى امرى معرفت زا است و پيامبر(صلى الله عليه وآله)اين معارف سرنوشت ساز را بى هيچ كم و كاست به مردم ابلاغ مى كند.

نكته پايانى اين كه از آنجا كه انبيا معصومند اولا در تلقى وحى، ثانياً در حفظ وحى و ثالثاً در ابلاغ آن به مردم از عصمت كامل برخوردارند. بدين معنا كه آنها از گناه و خطا و نسيان براى هميشه در مصونيت كامل قرار دارند. از اين رو مى توان مدّعى شد كه وحى با تمام قامت و به صورت عريان و آن گونه كه هست به تلقى و شعور و فهم انبياى بزرگ در مى آيد و آنچه به چنگ صاحبان وحى مى افتد، سخن ناب خداوند است. بنابراين فهمِ دينىِ انبياى مكرّم هرگز به آثار بشرى و كاستى ها و نقايص انسانى نمى آلايد و در باب آنها در عين حال كه انسان و بشرند، هرمنوتيك متون دينى جارى نيست و اين امر براى ديگران هم ممكن است.

/ 136