وحى در تفكّر اسلامى
وحى در فرهنگ اسلامى از اهميت بالايى برخوردار است. از يك طرف قوام نبوت و بعثت بسته به آن است و از سوى ديگر تنها وسيله ماندگار براى هدايت بشر. واژه وحى در قرآن بيش از هفتاد مرتبه، ذكر شده است. جستوجو در معناى لغوى آن مى تواند ما را در فهم معناى حقيقت وحى يارى دهد.
واژه وحى و مشتقاتش داراى معانى متعدد و متنوعى است. لسان العرب وحى را «اشاره» معنا كرده است. زمخشرى به همين معنا اشاره دارد.مفردات مى گويد: اصل وحى به معناى اشاره سريع است. جوهرى در صحاح اللّغه مى گويد: منظور از وحى الهام است. ابن فارس مى گويد: وحى به معناى رسالت دلالت دارد. نهايتاً معناى جامعى از وحى را تهذيب اللّغه بيان مى كند: وحى نوعى «تفهيم سريع و پنهانى» است. اين معناى مشترك در تمام موارد و مصاديق كاربرد وحى يافت مى شود. بنابراين كلمه وحى به طور كلّى در معناى «القا و تفهيم سريع و مخفيانه، به گونه اى كه بر غير مخاطب پنهان بماند» به كار مى رود.
از بسامد استعمال اين واژه در قرآن برمى آيد كه وحى منحصر به انسان و پيامبران نيست. تعبير وحى در قرآن كريم، كاربردهاى گوناگونى دارد; از وحى به زنبور عسل گرفته تا پيامبران اولوالعزم.
در قرآن گاهى وحى به معناى «اخطار نهانى در قلب» است كه در اين صورت با مدلول لغوى آن تناسب خواهد داشت: و اوصينا الى ام موسى ان ارضعيه... .(قصص/ 7) همچنين خطورات شيطانى به قلب انسان در همين دسته مى گنجد. زيرا شيطان از اين طريق انسان را اغوا مى كند; يعنى جنبه هاى دنيوى و حيوانى دنيا يا اعمال انسان را براى او مى آرايد، و اين تنها از طريق القاى برخى مطالب به قلب افراد است. به عبارت ديگر شيطان مى تواند در محدوده افكار و انديشه ها در انسان تصرّف و نفوذ داشته باشد; چنان كه ملائكه هم از چنين قدرتى برخوردارند و در هر موردى كه شيطان به قلب انسان نفوذ كرده و فكرى را القا نمايد، ملائكه نيز فكرى ربّانى را در دل انسان مى نهند; تا انسان خود كدام سير و سبيل را انتخاب كند: ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم.(انعام/ 121)
در جهان دو بانگ مى آيد به ضد *** تاكدامين را تو باشى مستعد
خداوند در برخى آيات مى فرمايد: ما امامان و پيشوايان دين را در انجام كارهاى نيك و ترك افعال بد، كمك مى كنيم و آنها را در اين مسير توفيق مى دهيم: و جعلنا هم ائمه يهدون بامرنا واوحينا اليهم فعل الخيرات. (انبياء/ 73) به اين مورد در اصطلاح، وحى تأييدى مى گويند.
استعمال ديگرى نيز از وحى در قرآن وجود دارد كه به آن وحى تشريعى مى گويند: وحى تشريعى ارتباط خاصى است كه خداوند براى پيام رسانى به انبياء و هدايت بشر با پيامبران برقرار نموده است. عالى ترين درجه وحى همين است كه به سلسله پيامبران مربوط مى شود: و كذلك يوحى اليك والى الذين من قبلك الله العزيز الحكيم. (شورى/ 3) و ما كان لبشر ان يكمله الله الاّ وحيا اومن وراء حجاب او يرسل رسولا... . (شورى/ 51)
ساختار حيات انسانى به گونه اى است كه براى هدايت و سعادت ابدى و جاويدان، نيازمند راهنمايى الهى است. بشر همچنين براى زندگى اجتماعى خويش محتاج قوانين و ضوابطى است كه از سوى پروردگار عالَم تضمين شده باشد. اين نياز از طريق وحى تأمين مى گردد و پيامبران صلاحيت دريافت اين نوع آگاهى و وحى گيرى را از جهان غيب دارند. الله اعلم حيث يجعل رسالته. (انعام/ 124)
وحى است كه در اين انسان هاى كامل، انقلابى عميق و عظيم ايجاد كرده آنها را بر مى انگيزد و مبعوث مى كند و اين بعثت است كه تاريخ بشريت را مى سازد.
كاربردهاى مختلف وحى كه معناى «القاى سريع و در خفا» جامع آنها است، در مقوله هدايت عامّه و فراگير الهى مى گنجد. خداوندِ عالم موجودات را از راه تفضّل و عنايت در مسير كمال هدايت مى كند. اين هدايت كه عام و فراگير است از كوچك ترين ذرّات عالم تا بزرگ ترين، و از پست ترين تا عالى ترين را شامل مى شود، از اين رو تمام اجزاى جهان هستى در حال پويايى و حركت و نو شدن هستند و در اين جريان عمومى آنچه آنها را به سوى هدف و غايت رهنمون است، هدايت عمومى الهى است: ربنا الذى اعطى كل شى خلقه ثم هدى (طه/ 50) خداوند سبحان از آن جهت كه در خالقيت و نيز در ربوبيت واحد است و شريك ندارد، تمام موجودات جهان امكان را از الهام و تفهيم هاى درونى كه همان وحى عمومى است، بهره مند نموده است. اين غير از وحى تشريعى است كه تنها در اختيار انبياى عظام ـ صلوات الله عليهم ـ است.