رابطه ها
ماهيت هر علم به طور كلّى دو جنبه دارد: جنبه اثباتى و جنبه سلبى. جنبه اثباتى علم را تعريف، موضوع، روش، غايت و شاكله آن علم مى سازند. جنبه سلبى علم، مرزها و حدودى است كه آن علم را از ديگر علوم متمايز مى كنند. آنچه تاكنون در باب معرفت شناسى بيان شد، جنبه اثباتى آن را تا حدودى معين كرد. ارتباط معرفت شناسى با ديگر علوم، از مباحث مربوط به جنبه سلبى آن است و در تكميل ماهيت و حقيقت معرفت شناسى مؤثر خواهد بود.معرفت شناسى و منطق
اين واقعيت دارد كه منطق سنّتى، مباحث بسيارى را شامل مى شد كه امروزه در معرفت شناسى از آنها بحث مى شود; به طورى كه بسيارى از مسائل منطق كلاسيك، به معرفت شناسى معاصر منتقل شده است. همچنين منطق جديد و معرفت شناسى معاصر، تقاطع هاى بسيارى با يكديگر دارند; از قبيل اين كه آيا تصديق، فرع بر تصور است؟ ـ كه ديدگاه رايج منطق كلاسيك است ـ يا اين كه تصور فرع بر تصديق است؟ ـ كه ايده برخى فيلسوفان جديد مثل لايپ نيتز و فوير باخ مى باشد ـ يا اين كه مفهوم جزئى، غير از مفهومِ كلى منحصر به فرد است؟در عين حال اشتراك در چند مسأله، ياانتقال مسأله اى از منطق به معرفت شناسى، دليل بر وحدت آن دو علم نمى شود. تمايز در منظرها و زاويه هاى ديد است كه موجب تمايز علوم مى شود. به عنوان نمونه بدن انسان موضوع علوم متعددى است، امّا هر علمى از جهتى خاص و دريچه اى ديگر به اين موضوع مى نگرد و همين نگرشِ مشخص است كه علمى مستقل را فراهم مى آورد. ماجراى منطق و معرفت شناسى هم از اين قرار است; به عنوان مثال تصميم در باب اين كه آيا يك فرايند ارائه دليل معتبر است يا خير، بحثى منطقى است. امّا تحقيق درباره ماهيت اعتبار و توجيه، مربوط به معرفت شناسى است. ما در معرفت شناسى مى گوييم فرايند توجيه چيست. و در منطق مى گوييم فرايند توجيه چگونه است; و با چه شرايط و اصولى توجيه معتبر خواهد شد. در معرفت شناسى ما همت خود را مصروف نوع خاصى از استدلال نمى كنيم، و از اين كه مثلا استدلال قياسى يا استقرايى بايد واجد چه شرايط و قواعدى باشد، در معرفت شناسى بحث نمى شود; بلكه از اصل اعتبار و ماهيت توجيه، سخن به ميان مى آيد. پس به طور كلى مى توان گفت كه منطق يك علم صورى است كه به اصول حاكم بر استدلال معتبر مى پردازد; حال آن كه معرفت شناسى علمى فلسفى است كه ماهيت معرفت و اصل اعتبار و توجيه را مى كاود.