3. تئورى نامگروىاين نظريه منسوب به ويليام اكام (williamOckham)(354 ـ 430 م.) است. او قائل شد كه اساساً مفهوم كلى واقعيتى در خارج و ذهن ندارد. پس مفاهيمى نظير انسان، درخت و حيوان، فقط يك سلسله رموز و علائمند. مثلا در معادله ab2 + 2 + b2 = a2(a + b) فقط aو bعلامت كميتى خاصّند. اكام در مواردى ديگر اشاره مى كند كه كلى وجود ذهنى دارد و نوعى اقتصاد در فكر است. او در باب معرفت جزئى اظهار داشت: ذهن فهمى از جزئى در پرتو شهود مستقيم دارد. شهودها يكسان نيستند; مثلا اگر متعلَّق آن امر حاضر باشد، شهود واضح و اگر به گذشته مربوط باشد، شهود مبهم خواهد بود. حس در فلسفه او، نقش عمده اى دارد. بدين جهت بر طبق«اُسْتُره اكام» تنها امورى موجودند كه يا محسوس باشند و يا از آثار و خواص محسوس به شمار روند. بر اين اساس، بسيارى از موجودات را از صحنه هستى حذف كرده با تيغ استدلال جهان را خلوت مى سازد.