پاسخ دوم توسط كيث لرر (Keith Lehrer) - استاد فلسفه در دانشگاهآريزُنا ـ و توماس پاكسون (Thomas Paxon) ـ استاد فلسفه در دانشگاهايلينوس جنوبى ـ به سال 1969 مطرح شد. همين پاسخ در سال 1974 مجدداً از سوى سواين (Swain) مورد توجه قرار گرفت. لرر و پاكسون نخست باورها را در دو دسته باورهاى بنيادى (basic - belief) و باورهاى غيربنيادى (belief - nonbasic) طبقه بندى كردند. باورهاى بنيادى آن است كه باور ديگرى آن را توجيه نكند. پس اگر شخصى به باورى صادق معرفت داشت و آن باور موجه بودن خود را از باور ديگر دريافت نكرد، اين باور بنيادى است. از اين رو باورهاى بنيادى، صادق و كاملاً موجّهند. برخلاف باورهاى غير بنيادى كه به نيرو و ضميمه باورهاى ديگرى، توجيه و مدلل مى شوند. لرر و پاكسون بعد از ذكر اين مقدمه افزودند: معرفت به باورهاى غير بنيادى افزون بر سه جزء معرفت، نيازمند شرط چهارمى است و آن اين كه لازم است باور صادق موجه توسط باورى ديگر ابطال نشود. نتيجه آن كه شخص s معرفت دارد كه pاگر و فقط اگر 1) pصادق باشد; 2) sباور داشته باشد كه p; 3) sدر اين باور كه p موجه باشد، و 4) اين باور كه p با qابطال نشود. پس معرفت باورِ صادقِ موجّهِ غيرِ قابلِ ابطال خواهد بود. از اين رو در مثال گتيه چون باورf ابطال شد، معرفتى در كار نيست. مثال مربوط به تئورى لرر و پاكسون اين است كه اگر شخص s باوردارد كه«فرزندش در حال حاضر در خانه است » و بر اين باور دليل محكمى دارد، در اين صورت مى توان گفت كه «شخص s مى داند كه فرزندش در حال حاضر در خانه است.» اما در عين حال شخص sبى خبر است كه همسايه اش تلفنى از فرزندش دعوت كرده است تا به خانه او برود و شخص sباور دارد كه هرگاه همسايه اش تلفنى از فرزندش دعوت كند، او به خانه همسايه اش خواهد رفت. در اين صورت گزاره دوم، باور اول را ابطال مى كند. بنابراين در مورد اول معرفتى در ميان نيست. حال اگر فرض كنيم باور سومى هم در بين بود، و آن اين كه همسر وى در خانه بود و مانع از پذيرش دعوت همسايه شد، در اين صورت باور اول باز مى تواند معرفت باشد; زيرا باور دوم خود با باور سوم ابطال شد. حال پرسش اين است كه روند ابطال پذيرى تا كجا پيش مى رود. از اين جا تفسير جديدى از اصل ابطال پذيرى ارائه شد و آن اين كه به جاى آن كه از «باورى ديگر» سخن بگوييم «تمام باورهاى ديگر» را ملاك قرار دهيم. در اين صورت باورى، معرفت است كه علاوه بر صدق، توجيه نيز داشته باشد; همچنين هيچ باور ديگرى نتواند آن را ابطال كند. اين جا است كه برخى گفته اند: در اين صورت حصول معرفت، تنها در جهان ِ خيال ممكن است; زيرا تمام باورهاى ديگر حاصل نمى شوند و اين چيزى جز شكاكيت نيست. از سوى ديگر، چنان كه هارمن اشاره كرده است، مسأله استقرا (induction of problem) در علمْ مشكل جدّى پيدا مى كند.