ج) گزاره و جمله - درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمدتقی فعالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














































































































































































































ج) گزاره و جمله

ديديم كه متعلَّق باور، همواره يك گزاره است. معرفت شناسان از متعلَّق معرفت و باور سه گونه تعبير كرده اند: بيان (statement) گزاره (proposition) و جمله (sentence). اين سه از يكديگر متمايزند; بدين صورت كه بيانيا جمله است يا گزاره; ميان جمله و گزاره هم تفاوت هايى وجود دارد. به طور كلى جمله ناظر به ساختار دستورى است كه به معنايى اشاره دارد. جمله از واژه هاى ملفوظ يا مكتوب تشكيل شده و حاكى از مدلولى خاص است، ولى گزاره مفاد و محتواى اطلاعاتى يك جمله را بيان مى كند. بر اين اساس ميان جمله و گزاره چهار تمايز و اختلاف وجود دارد.

يك) گزاره واحد است; با جمله هاى متعدد; مثلاً اگر گفتيم: «الف از ب بزرگ تر است.» و بار ديگر بگوييم: «ب از الف كوچك تر است.» اين دو بيان از نظر ساختار نحوى متفاوتند; در حالى كه مفاد و بار اطلاعاتى آنها يكى است. پس ما تنها يك فقره اطلاعات خواهيم داشت و با يك وضع امور و محكىٌ عنه مواجهيم و اگر باور داشتيم كه اولى صادق است، به حتم دومى نيز صادق خواهد بود، و بالعكس.

دو) جمله واحد باشد، اما گزاره ها متعدد; يعنى عكس تفاوت پيشين. تمام جملاتى كه مسندٌاليه آن ضمير باشد، مثل «او آمد.» ساختار دستورى واحدى دارند; حال آن كه به تعداد مراجعِ ضماير، بار اطلاعاتى خواهيم داشت. يا اگر واژه اى مشتركِ لفظى بود، مثل اين كه بگوييم: «حسن شير را ديد.» به تعداد معانى لفظِ شير، گزاره پديد آورده ايم.

سه) جمله واحد به تعدد زبان ها متعدد است، ولى گزاره يكى بيش نيست.

چهار) گزاره متصف به صدق و كذب مى باشد; در صورتى كه جمله معروض معنادارى و بى معنايى است. اين بار اطلاعاتىِ جمله است كه با خارج، مطابق هست يا نيست. ولى جمله كه بيش از مجموعه واژه هايى كه به شكلى خاص كنار يكديگر چيده شده اند نيست، يا معنادار است و يا فاقد معنا. پس يكى از تعاريف گزاره چنين است: «چيزى كه يا صادق است و يا كاذب».

بى معنا بودن علل و عواملى دارد; اشتباهات مقوله اى از جمله آنها است. مثلاً جمله «شنبه در رختخواب است.» بى معنا است; زيرا شنبه از مقوله زمان است و رختخواب از مقوله مكان و حلول زمان در مكان نشايد. يا جمله «عدد هفت آبى است.» مبتلا به اشتباه مقوله اى مى باشد. از ديگر اسباب بى معنايى پارادكسيكال، يعنى خودْمتناقض بودن است; مثل آن كه بگوييم: «على يك دايره مربع كشيد.» پيدا است كه تعبير «دايره مربع» خودْمتناقض، خودْشكن و خودْناقض است.

برخى از فلاسفه دين در مغرب زمين، نظير فيندلى گزاره «خدا وجود دارد.» را از اين گونه دانسته و براى بيان ادعاى خود چند تقرير ارائه داده اند. مثلاً مى گويند: اگر خدا قادر مطلق است، چگونه بعضى زمينه ها مثل قبايح و محالات براى او ممنوع است. يا اين كه اگر خدا رحمت مطلق دارد، چرا گاهى غضب مى كند.

آنچه در اين جا قابل توجه است چرخشى است كه در قرن بيستم از مفاهيم به سوى گزاره ها و جمله ها صورت گرفته است. فلاسفه قرن هفدهم، در بحث مفاهيم، سخنان و گفته هاى بسيارى از خود برجاى گذاشته اند. مثل اين كه بحث كرده اند: آيا مفاهيم فطرى اند يا تجربى؟ منشأ پيدايش مفاهيم چيست؟ و ارتباط مفاهيم با يكديگر و با جهان خارج چگونه است؟ اما در قرن اخير، مبحث مفاهيم يك جا از فلسفه و به ويژه از معرفت شناسى خارج شد و به قول هاكينگ (Ian Hacking)«فلسفه معاصر در اوج شكوفايى جملات قرار دارد». امروز بحث در معرفت شناسى از گزاره و جمله است و تنها باورهاى گزاره اى است كه شايستگى و برازندگى معرفت را دارند. هرچه بر شمار گزاره ها افزوده شود، معرفت افزون تر مى شود. اصلاح معرفت در گرو اصلاح جملات است و گزاره ها تنها وسيله براى ارزيابى معرفت مى باشند. به تعبيرى: معرفت شناسى معاصر تك ارزشى است; زيرا تصورات و مفاهيم را از گستره خود بيرون كرده است.

معرفت شناسى معاصر علم توجيه و ارائه استدلال است، و توجيه تنها در ارتباط با گزاره ها، جمله ها و باورها مطرح است. از اين رو است كه در محدوده دين پژوهى نيز بيشترْ سخن از باورهاى دينى است،و در معرفت شناسى ِ باورهاى دينى، آنچه در رأس اهميت است توجيه گزاره هاى دينى است. چنين چرخش و رويكردى طبعاً عواملى دارد; از جمله: پيدايش فلسفه هاى پوزيتيويستى، فلسفه هاى تحليلى، دستاوردهاى فلسفه تحليل زبانى و پيامدهاى علم زبان شناسى. علقه فلسفه معاصر به جملات است و اگر بديلى غيرزبانى در كار آيد، لازم است به صورت جمله درآيد تا قابليت تحقيق و بررسى را كسب كند. پس نه تنها از مفاهيم به جمله ها انتقالى صورت گرفت، بلكه گزاره ها هم بايد در قالب جمله درآيند تا تحقيق پذير شوند. ناگفته نماند كه اخيراً گرايش هايى به سوى تحولات مفهومى پيدا شده است، اما بيشتر در محدوده معرفت هاى علمى و سازماندهى انقلاب هاى مفهومى در حوزه فلسفه علم است.

/ 136