هـ) اخلاق باور (ethics of belief) - درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمدتقی فعالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














































































































































































































هـ) اخلاق باور (ethics of belief)

تحصيل باور با سه وظيفه همراه است:




1. وظيفه معرفتى (epistemic duty)

اگر باور متكى به يك سلسله شواهد و قراين است، وظيفه معرفتى ما اقتضا مى كند كه اين شواهد به حدى و به گونه اى باشند كه ما را به آن باور رهنمون گردند. حال اگر براى اولين بار گزاره اى به انسان عرضه شود، يعنى هيچ دليل يا شاهدى آن گزاره را همراهى نكند، در اين صورت وظيفه معرفتى انسان چه اقتضايى دارد؟ پذيرش؟ وازنش؟ تعليق؟ پاسخ به اين پرسش ها مبتنى بر يكى از اين دو مبنا است:

ـ مبادا قضيه اى صادق از دست ما برود.

ـ مبادا قضيه اى كاذب ذهن ما را بيالايد.

اين دو بسيار با هم فرق دارند. گاهى مى گوييم مسؤوليت ما به عنوان كسى كه مى خواهد جهان واقع را بشناسد، اين است كه چنان رفتار كنيم كه مبادا قضيه اى صادق باشد و از ما فوت شود. اين مبنا كاملاً فرق دارد با مبناى كسى كه مى گويد: مسؤوليت ما به عنوان كسى كه مى خواهد جهان واقع را بشناسد، اين است كه بايد چنان رفتار كنيم كه مبادا قضيه اى كاذب و غير مطابق با واقع متعلَّق معرفت ما قرار گيرد. واضح است كه طبق مبناى اول اصل در قضايا اين است كه آنها را بپذيريم; مگر دليل بر كذب آنها باشد; يعنى صاحب اين مبنا، اصل را بر اين مى گذارد كه پذيرش يك قضيه معقول تر است از تعليق آن، يا پذيرش نقيض آن. اما طبق مبناى دوم، اصل در قضايا نپذيرفتن است; مگر دليل بر صدق باشد. در اين مبنا اصل آن است كه تعليقِ قضيه اى از پذيرش آن معقول تر است. حال آيا وظيفه معرفت شناسى ما اقتضا نمى كند كه اين هر دو مبنا را با هم جمع كنيم؟

ويليام جيمز قائل بود كه شأن انسان از آن جهت كه انسان است، جمعبين هر دو مبنا است; يعنى بايد كارى كنيم كه اولاً قضيه اى صادق از ما فوت نشود و ثانياً قضيه كاذبى به تور ما نيفتد. جيمز، طريقى ارائه داد كه هر دو مبنا را خوش آيد: تعليق. بنابراين نه نسبت به همه قضايا مى توان حالت قبول داشت و نه نسبت به همه حالت رد; بلكه در ابتداى امر حالت و وظيفه معرفتى انسان در قبال گزاره ها موضع تعليق است. اين سخن و موضع ما را به ياد كلام ماندگار بوعلى مى اندازد; آن جا كه مى گويد: اگر دليلى له يا عليه قضيه اى نبود، فذره فى بقعة الامكان.

/ 136