ايمان
در فرهنگ مغرب زمين، نسبت به ايمان ديدگاه ها و نگرش هاى گوناگونى وجود دارد: برداشت كلاسيك، يعنى ديدگاه گزاره اى اين است كه خداوند در فرايند وحى يك سلسله گزاره هايى را از طريق رسول خود به بشر القا كرده است. اين گزاره ها در كتاب مقدّس گردآورى شده مؤمنان بايد بدان پايبند باشند. از اين رو اين گزاره ها صادق و صحيح خواهند بود. ايمان در اين طرز تلقّى، باور به چنين گزاره هايى است. ايمان بدين معناماهيتى معرفتى دارد و متعلَّق آن، سلسله اى از گزاره ها و باورهاى دينى است. ديدگاه توماس اكويناس و نيز تفسير مذهب كاتوليك جديد از ايمان و نظريه تنانت (F.R.Tennant)همين سمت و سو را دارند. تلقّى ديگر از ايمان نظريه اراده گرايانه است. پاسكال (Pascal) كه قهرمان اين تفسير از ايمان است، مى گويد:ما دليلى له يا عليه خداوند نداريم. در عين حال ناگزيريم ميان باور به وجود او و باور به عدم او يكى را برگزينيم. حال كه با فقدان دليل مواجهيم بايد به دنبال جانشين باشيم. ايمان بهترين جايگزين دليل است. انسان غير از عقل نيروى ديگرى به نام دل هم دارد. داستان از اين قرار است كه دل و قلب غير از آن كه مركز احساسات و عواطف انسان است، توان نوعى استدلال هم دارد. راه دل كه تصميم گيرى و انتخاب را سهل و هموار مى كند، خطر كردن از طريق نوعى شرطيه است كه به شرطيه پاسكال (Pascal's Wager) معروف شده است. بدين مضمون كه ميان وجود و عدم خدا، بايد روى صورتى شرط ببنديم كه خطر آن كمتر است. اگر خدا وجود داشته باشد، مؤمنان سود برده ملحدان زيان خواهند ديد. و اگر خدا وجود نداشته باشد، مؤمن و ملحد، هر دو زيان نديده اند. بر اين اساس بايد اراده كرد و ايمان به خدا آورد. همين جاست كه شعار معروف پاسكال معنا پيدا مى كند:اى فيلسوفان براى يافتن خدا بر ادلّه نيفزاييد; از شهوات كم كنيد. ويليام جيمز همين مسير را ادامه داده و مباحثى را در تكميل نظريه پاسكال بيان مى دارد. ايمان گروى (fideism) از ديگر تئورى هاى دهه هاى اخير در زمينه ايمان است. ويتگنشتاين با برداشتى معتدل از ايمان گروى به ايمان بدون تعقّل قائل شد. كيركگارد با نگرشى افراطى پيشنهاد ايمان على رغم تعقل را پيش نهاد. براى ايمان نخست بايد از عقلانيت دست شست و سپس يكسره خطر كرد و ايمان آورد. از ديدگاه او ايمان و شكاكيت به خوبى با يكديگر جمع مى شوند. در فرهنگ اسلامى نيز نظريات متعددى درباره ايمان ظهور كرده است. ايمان نزد اشاعره، تصديق است. ابوالحسن اشعرى، باقلانى و امام فخر رازى با تكيه بر اين كه حقيقت ايمان تصديق است، مى گويند: «عمل در مفهوم ايمان دخالتى ندارد». معتزله با طرح مسأله ايمان در مبحث اسما و اوصاف شرعى، عمل را در معناى ايمان كاملا دخيل دانسته اند; يعنى تارك عمل، مؤمن نيست و وارد جرگه فسق شده است. ايمان در حقيقت مؤمنامه زيستن است. تفسير متفكران شيعه ـ از قبيل شيخ مفيد، سيدمرتضى، علامه مجلسى و علامه حلّى ـ از ايمان، ايناست كه معادل معرفت است; ايمان چيزى جز تصديق و معرفت نيست و محلّ ايمان قلب است. از آن جا كه در آيات وحى، عمل بر ايمان عطف شده است، اين امر نشان مى دهد كه عمل از متن ايمان بيرون است. اين تلقّى را برخى از فلاسفه شيعه نظير ملاّصدرا پذيرفته اند. ماهيت ايمان در قرآن معناى ويژه اى براى خود يافته است. فرهنگِ وحيانى به ما مى آموزد كه ايمان امرى اختيارى و ارادى است; زيرا مثلا به ايمان امر شده است و مأمورٌ به بايد از مقوله امور اختيارى باشد: يا ايها الذين امَنوا امِنوا بالله و رسوله. (نساء/ 136) يا اين كه كفرورزى را نكوهيده است: قُتِلَ الانسانُ ما اكفره. (عبس/ 17)ايمان در فرهنگ قرآنى از معرفت و علم جدا نيست، بلكه همان اعتقادى است كه در قلب رسوخ كرده آن را به تسخير خود درآورده است. ايمان مسبوق به معرفت است و لبريز از تسليم و خضوع در برابر حق: انما المؤمنون الذين امنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا. (حجرات/ 15) و ما كان له عليهم من سلطان اِلاّ لنعلمَ من يؤمِنُ بالاخره ممّن هو منهافى شك.(سبأ/21)
قرآن، ايمانى را مى ستايد كه به عمل صالح آراسته باشد. ايمان، مزرعه اى است كه در آن درختِ عمل مى رويد و برگ و بار آن كردار صالح است: بُشّر الذين آمنوا وعملوا الصالحات انّ لهم جنّات. (بقره/ 25). خلاصه آن كه ايمان در قرآن گرچه نفس معرفت نيست بى آن نيز حاصل شدنى نيست. بنابراين تأملات فكرى و عقلانى در افزايش ايمان مؤثّر است. از سوى ديگر ايمانِ بى عمل، صورت تحقق ندارد و سيرت امكان نمى پذيرد. و عملى عمل صالح است كه پرورده ايمان و آورده وحى او باشد.