ساقى به يكى جرعه مرا تاب و توان بخش زان نفخه كه بر خاك دميدى و بشر شد سوزندهتر از شعله شوم سوز عيان ده با يك نظر لطف فروغى به دل افروز بر خامه من قدرت انشاى سخن ده تا روى حقيقت نگرم ديده بازى تا حرف ريا كم شنوم گوش گران بخش زان مىكه در او راز نهان است از آن بخش كارى كن و بر كالبد مرده دلان بخش سازندهتر از نغمه شوم رطل گران بخش با يك سخن تازه به تن روح و روان بخش تا عرض كنم دردِ دل خويش زبانبخش تا حرف ريا كم شنوم گوش گران بخش تا حرف ريا كم شنوم گوش گران بخش