قلمرو اجتماعى دين از ديدگاه شهيد مطهرى - قلمرو اجتماعی دین از دیدگاه شهید مطهری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قلمرو اجتماعی دین از دیدگاه شهید مطهری - نسخه متنی

محمدصادق مزینانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





قلمرو اجتماعى دين از ديدگاه شهيد مطهرى


نويسنده: محمدصادق مزينانى





از دير باز متفكران اسلامى در آثار كلامى و فقهى خود از مقوله قلمرو دين سخن گفته اند ولى بى گمان طرح آن به اندازه امروز ضرورت و اهميت نداشته است.


حال بايد دقت كنيم و همه زواياى بحث را بكاوييم كه چرا از اين مقوله در گذشته كم تر سخن رفته يا اگر رفته به اين گستردگى نبوده و نياز چنين گسترده و پردامنه احساس نمى شده است.


پاسخ را بايد در رشد علوم بويژه علوم تجربى و نگرش كاركرد گرايانه به دين جست وجو كرد. در گذشته نگرش انسانها به دين نگرشى حقّ جويانه و پرسشها از درستى و نادرستى آن بوده است ولى در دنياى امروز نگرش به دين نگرشى كاركردگرايانه و سودجويانه است. پرسشها نيز با عنوان: (انتظار بشر از دين) از آثار و منافع آن است.


هر چند چنين رويكردى به دين ويژه غرب و فرهنگ دينى مسيحيت است و با فرهنگ دينى اسلام به هيچ روى همخوانى ندارد ولى چون امروزه همان ديدگاهها
در جامعه ما به عنوان يك پرسش و شبهه دينى بلكه به عنوان يك ديدگاه اسلامى طرح مى گردد متفكران اسلامى بويژه حوزه هاى علميه وظيفه دارند به تحليل و پاسخ گويى عميق و دقيق آن بپردازند.


در جهان مسيحيت پس از (رنسانس) دو گروه با انگيزه اى متضاد به محدود كردن قلمرو دين روى آوردند و از (جدايى دين از سياست) و يا (جدايى دين از شؤون دنيوى) كه همان (سكولاريزم) باشد سخن گفتند:


الف. ملحدان به انگيزه نجات و رهايى از دين (سكولاريزم) را طرح و ترويج كردند.


ب. موحّدان با انگيزه نجات دين به آن تن دادند.


آنان به انگيزه كنار زدن دين از صحنه حيات اجتماعى و نشر وتثبيت انديشه هاى ليبراليستى اومانيستى ولائيك از (سكولاريزم) جانبدارى كردند و اينان از سر دلسوزى و پاسدارى از دين و يا قداست دين (سكولاريزم) را تأييد كردند. هر چند اين حركت در غرب روى داد ولى كسانى در جهان اسلام و ايران اسلامى از غرب الگو گرفتند و به عرضه دستاوردهاى آن ديار پرداختند. پس از انقلاب اسلامى اين انديشه و هواداران آن منزوى شدند امّا چندى است كه شمارى از روشنفكران در داخل و خارج ايران همصدا با غربيان از (جدايى دين از سياست) و يا به گونه اى گسترده تر از (جدايى دين از امور دنيوى) سخن مى گويند و آن را به عنوان كالايى نو و جديد با لباسهايى رنگارنگ مى آرايند و عرضه مى دارند ديدگاه ياد شده بارهاى بار از سوى متفكران اسلامى به بوته نقد و تحليل گذارده شده است. استاد شهيد مطهرى كه اكنون سخن از اوست و از كارهاى بنيادين و ژرف او در آثار خود به خوبى اين مهمّ را به انجام رسانده است.


در اين نوشتار كه به پاس بزرگداشت بيستمين سالگشت شهادت آن يار سفر كرده نگاشته مى شود برآنيم كه چگونگى نگرش ايشان را به اين موضوع بنمايانيم.


ديدگاهها


متفكران اسلامى در آثار گوناگون خود از قلمرو اجتماعى دين سخن گفته و دخالت دين را در شؤون دنيوى امرى روشن و ناشى از طبيعت دين دانسته اند و گفته و نوشته اند: دين اسلام تنها عهده دار پيوند انسان با خدا و محدود به بيان احكام عبادى و اخلاقى و ثواب و عقاب اُخروى نيست بلكه برنامه هايى براى اداره جامعه بر محور قسط و عدل و جهت دادن سياستها براساس عزت و حكمت دارد.


سياست و حكومت از اساسى ترين و مهم ترين مقوله هايى به شمار مى روند كه اسلام از آن سخن گفته و درباره چگونگى اجرا و تبلور يافتن آن در عرصه زندگى دستورها و رهنمودهايى داده است.


مشروعيت حكومت بستگى به اجراى تك تك اين دستورها و رهنمودها دارد و اگر حكومت در چهارچوب اين دستورها حركت نكند از اعتبار مى افتد و اعتبار شرعى نخواهد داشت. انسان در زندگى اجتماعى همواره نياز دارد كه دين دست او را بگيرد و امورى را كه براى هدايت و سعادت اجتماعى او لازم است بنماياند.


متفكران غربى و شمارى از روشنفكران در جهان اسلام بر اين پندرند كه دين امرى قلبى و شخصى است و نمى تواند قلمرو اجتماعى و سياسى داشته باشد به گمان اينان آموزه هاى دين تنها براى پيوند دادن انسان با خدا هدايت او به سرچشمه هاى معنوى و آماده سازى او براى حيات اخروى آمده است و كارى به دنياى مردم ندارد و مردم دنياى خود را بايد با خرد و تجربه خود اداره كنند.


علامه استاد شهيد مرتضى مطهرى در آثار گوناگون خود بارهاى بار بر گستردگى قلمرو دين و محدود نبودن آن به امور فردى و عبادى تأكيد كرده است از جمله اين فراز كه اكنون نقل مى كنيم و بسان آن در نوشته هاى ايشان بسيار مى شود ديد:


(اسلام … مكتبى است جامع و واقع گرا. در اسلام به همه جوانب نيازهاى انسانى ـ اعمّ از دنيايى يا آخرتى جسمى يا روحى عقلى و
فكرى يا احساسى و عاطفى فردى يا اجتماعى توجّه شده است.)1


وى پس از اين فراز آموزه هاى اسلام را به سه بخش: عقايد اخلاق و احكام بخش مى كند و در تعريف احكام مى نويسد:


(احكام يعنى دستورهايى كه مربوط است به فعاليتهاى خارجى و عينى انسان اعمّ از فعاليتهاى معاشى و معادى دنيوى و اخروى فردى و اجتماعى.)2


در كتاب (امامت و رهبرى)امامت و رهبرى را جزو اصول دين به شمار آورده است.3 و به هنگام تحليل نظام جمهورى اسلامى از اسلام به عنوان طرحى براى زندگى بشر در همه ابعاد و شؤون آن از جمله حكومت ياد كرده است.4


در بسيارى از نوشته هاى خود از پيوند ناگسستنى دنيا و آخرت سخن گفته است.5


افزون بر اين استاد شهيد در پاره اى از كتابهاى خود به نقد و بررسى ديدگاه مقابل نيز پرداخته است.6


از جمله در كتاب (نظرى به نظام اقتصادى اسلام) مى نويسد:


(كسانى كه فكر مى كنند مسائل زندگى از يكديگر جداست و هر چيزى يك مرز و يك قلمروى خاص دارد و هر گوشه و قسمتى از زندگى بشر به يك شئ بخصوص تعلّق دارد تعجب و احيانا انكار مى كنند كه كسى مسأله اى به نام (اقتصاد اسلامى) طرح كند; زيرا به عقيده اينها هر يك از اسلام و اقتصاد يك مسأله جداگانه است. اسلام به عنوان يك دين براى خودش و اقتصاد به عنوان يك علم و يا يك فلسفه براى خودش اسلام قلمروى دارد و اقتصاد قلمروى ديگر. همچنان كه فرهنگ سياست قضاوت و حتى اخلاق هر كدام قلمرو جداگانه از اسلام دارند.


بعضى پافراتر نهاده و گفته اند زندگى به طور كلّى يك مسأله است و دين مسأله ديگر دين را نبايد با مسائل زندگى مخلوط كرد. اين
اشخاص اشتباه اوّلشان اين است كه مسائل زندگى را مجرّد فرض مى كنند خير زندگى يك واحد و همه شؤونش توأم با يكديگر است; صلاح و فساد در هريك از شؤون زندگى در ساير شؤون موثر است. ممكن نيست اجتماعى مثلاً فرهنگ يا سياست يا قضاوت يا اخلاق و تربيت و يا اقتصادش فاسد باشد امّا دينش درست باشد و بالعكس.)7


سپس استاد شهيد به ريشه يابى موضوع پرداخته كه در جاى خود بدان اشاره خواهيم كرد.


پيوند دين با شؤون دنيوى در منابع دينى


با نگاهى گذرا به آيات قرآن و روايات رسيده از معصومان در مى يابيم كه اسلام دينى جامع و كامل است. و براى همه شؤون زندگى انسان قانون و رهنمود دارد. آموزه هاى حيات بخش اسلام سعادت دنيوى و اخروى همه انسانها را بر مى آورد. اسلام در همه شؤون زندگى انسان: اخلاق اقتصاد سياست تربيت و… دخالت مى كند: جهاد و دفاع چگونگى برخورد مسلمانان با يكديگر همچنين برخورد آنان با كافران دستور به نيكيها و بازداشتن از بديها داورى حدود قصاص ديات تعزيرات مبارزه با ستم و ستمگران زكات خمس آموزش و پرورش اصول حاكم بر برنامه هاى اقتصادى تجارى كشاورزى بهداشت و… مهم ترين و اساسى ترين بخش از آموزه هاى اسلام را تشكيل مى دهند.


امام خمينى بنيانگذار جمهورى اسلامى كه اسلام را دقيق عميق همه سويه و با همه زوايا و گستره آن مى شناخت و ديدگاههاى او درنزد همه اسلام شناسان فقيهان متكلمان فيلسوفان و عرفاى معاصر تراز بود و معيار و بر اساس مبانى و به دور از هرگونه تفسير به رأى و… سياست و حكومت را جزء جدايى ناپذير از اسلام مى دانست و دين اسلام را دين سياست و حكومت مى شناخت بر اين نظر بود:


(نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادى آن از نسبت صد به يك بيش تر است.)8


(از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را در بردارد سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگار است مقدارى از احكام هم مربوط به اخلاقيات است. بقيّه همه مربوط به اجتماعيات اقتصاديات حقوق و سياست و تدبير جامعه است.)9


جهت گيرى قرآن


آياتى كه بر قلمرو اجتماعى اسلام دلالت دارند بسيارند و شمارش آنها دشوار از اين روى به چند دسته از آيات كه بيش تر بعد سياسى و حكومتى اسلام را مى نمايانند اشاره مى كنيم:


1. آيات بيانگر حكومت مطلقه خداوند:


(ان الحكم الاّ للّه يقصّ الحقّ وهو خير الفاصلين.)10


(ثم رُدّوا الى الله مولاهم الحقّ اَلا له الحكم…)11


(فالحكم للّه العلى الكبير….)12


و همچنين آياتى كه دلالت دارند حكم به غير آنچه خداوند حكم كرده (كفر)13 (ظلم)14 و (فسق)15 است.


2. آيات بيانگر حكومت و داورى پيامبران:


ابراهيم(ع)16 داوود17 سليمان18 يوسف19 و…20.


3. آيات بيانگر ولايت و زعامت سياسى پيامبر اسلام(ص)21 و منصب قضاء22 آن بزرگوار و امامان معصوم(ع) و اولى الامر23.


4. آيات بيانگر هدف بعثت پيامبران24.


درباره اين دو دسته آيات بيش تر سخن خواهيم گفت.


5. آيات ستايش گر حكومتهاى صالح و عدالت گستر و محروميّت زدا: خداوند در قرآن مجيد حكومتهاى صالح و ستيزنده با ستم و تباهى و ستمكارى و تباهى آفرينى را
به بهترين وجه مى ستايد.


و ستايش قرآن يعنى پذيرش آن هم در مرتبه و سطح بسيار بالا و والا و اين ستايشها پيام دارند كه هان اى مسلمانان به حكومت شايستگان تن در دهيد و يا خود حكومت صالحان و شايستگان را بنا نهيد.


خداوند درباره مؤمنانى كه مورد ستم واقع شده اند مى فرمايد:


(الذين ان مكنا هم فى الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزكاة وامروا بالمعروف و نهوا عن المنكر…)25


آنان كسانى هستند كه اگر در زمين به آنان توان و امكان دهيم نماز به پا مى دارند زكات مى دهند به نيكيها دستور مى دهند و از بديها باز مى دارند.


در آيات ديگر از حكومت طالوت26 سليمان27 و داود28 ستايش شده است. درپاره اى از آيات حكومت به عنوان يكى از نعمتهاى الهى29 شمرده شده است.


در روايات نيز از حكومت عدل و حكومتهاى دادگستر ستايشهاى فراوان به عمل آمده است.30


6. آياتى كه مردمان را به جهاد با كافران و منافقان مشركان فرا مى خوانند از جمله:


(وجاهدوا باموالكم و انفسكم فى سبيل الله.)31


(يا ايها النّبى جاهد الكفّار والمنافقين واغلظ عليهم.)32


(فقاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم.)33


(واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدواللّه وعدوّكم.)34


و….35


بى گمان عمل به دستورهاى ياد شده واجب است و اجرا و انجام اين تكليفها بدون حكومت ممكن نيست. از اين آيات استفاده مى شود كه آموزه هاى قرآنى تنها
عبادات و احكام فردى را در بر نمى گيرند بلكه احكام اجتماعى را نيز در بر مى گيرند.


استاد شهيد مرتضى مطهرى پس از بحث درباره آيات جهاد مى نويسد:


(مى گويند مسيحيت اين افتخار را دارد كه هيچ اسمى از جنگ در مسيحيت نيست; امّا ما مى گوييم اسلام اين افتخار را دارد كه قانون جهاد دارد. مسيحيت كه جهاد ندارد چون هيچ چيز ندارد جامعه و قانون و تشكيلات اجتماعى براساس مسيحيت ندارد تا قانون جهاد هم داشته باشد… اسلام دينى است كه وظيفه خودش را و تعهد خودش را اين مى داند كه يك جامعه تشكيل بدهد اسلام آمده جامعه تشكيل بدهد كشور تشكيل بدهد آمده دولت تشكيل بدهد رسالتش اصلاح جهان است. چنين دينى نمى تواند بى تفاوت باشد قانون جهاد نداشته باشد همچنان دولتش نمى تواند ارتش نداشته باشد. مسيحيت دائره اش محدود است و اسلام دائره اش وسيع است. مسيحيت از حدود اندرز تجاوز نمى كند; اما اسلام تمام شؤون زندگى بشر را زير
نظر دارد. قانون اجتماعى دارد قانون اقتصادى دارد قانون سياسى دارد آمده براى تشكيل دولت تشكيل حكومت آن وقت چه طور مى تواند حكومت نداشته باشد؟ چه طور مى تواند قانون جهاد نداشته باشد؟.)36


7. آيات بيانگر نفى سلطه كافران:


(لن يجعل اللّه للكافرين على المؤمنين سبيلا.)37


(لايتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين.)38


(يا ايها الذين امنوا لاتتخذوا اليهود والنصارى اولياء بعضهم اولياء بعض.)39


استاد شهيد از اين دسته آيات به عنوان: (ولاء منفى) ياد كرده است.40


8. آيات بيانگر ناروايى پيروى از ستمگران فاسقان41 و…


9. آيات بيانگر ويژگيهاى حاكم اسلامى42 و وظيفه ها و مسؤوليتهاى وى.43


در اين سه دسته از آيات مسلمانان دستور داده شده اند: حاكميت كافران و فاسقان و… را نپذيرند و به اين نيز بسنده نشده و طرح و برنامه كار و ويژگيهاى حكومت گران و… فرا راه آنان قرار گرفته است.


مسلمان بايد از حكومت طاغوتان دورى گزينند دور شوند و به حكومت صالحان روى آورند. البته در شرايطى ويژه استثناءهايى هست كه اهل نظر به آن اشاره كرده اند.44


10. آيات بيانگر اجراى حدود45 قصاص46 گردآورى مالياتهاى شرعى47 اقامه نماز جمعه48 امر به معروف و نهى از منكر49 و…


در اين گونه آيات همه مسلمانان مورد خطاب قرار گرفته اند مسلمانان بنابر دستور روشن اين آيات وظيفه دارند عدل و داد و هر آنچه كه جامعه را به اين مهم نزديك مى كند و پيوند انسان را با خدا استوار مى سازد پياده كنند. پياده كردن يعنى حكومت كردن و تدبير و سياست امور را به دست گرفتن كه غير از اين عدل و داد رُخ نمى نمايد.


اين چنين حكومتى حكومت گران و سياست مداران ويژه مى خواهد با شرايط ويژه.


پيوند دين و دنيا از نگاه روايات


با نگاهى گذرا به مجموعه هاى حديثى همچون: كتابهاى چهارگانه و وسائل الشيعه بحارالأنوار و… به اين نتيجه مى رسيم كه اسلام نظامى است گسترده و فراگير و براى همه شؤون زندگى انسان چه دنيوى و چه اخروى قانون برنامه و رهنمود دارد. در اين ميان مقوله سياست و حكومت در اين روايات نيز برجستگى ويژه اى دارد; زيرا در بابهاى گوناگون اين مجموعه هاى حديثى احكام بسيارى به (امام) يا (سلطان) يا (والى) يا (حاكم) ارجاع داده شده اند. و از درونمايه و محتواى آنها استفاده مى شود كه تشريع احكام بر اساس حكومت اسلامى است. ولايت و حكومت در بافت نظام اسلام تنيده شده است به گونه اى كه با نبود حكومت بسيارى از احكام اسلامى تعطيل خواهد شد. در اين باره كتابى نوشته شده است به نام: (الحكومة الاسلامية في احاديث الشيعة الاماميه)50 و در اين اثر حدود هشتصد روايت تنها از برخى از كتابهاى شيعه درباره ولايت و حكومت اسلامى استخراج شده است. اگر همه منابع حديثى شيعه و منابع اهل سنّت از اين زاويه بررسى شود مجموعه حديثى بزرگى را تشكيل خواهند داد. افزون بر اين از ديدگاه شيعه (نهج البلاغه) يك كتاب حكومتى است.


در اين كتاب شريف به ضرورت حكومت منشاء حكومت حقوق متقابل حاكم و مردم چگونگى برخورد حاكمان با مردم شرايط حاكم و به بسيارى از مسائل حكومتى اشاره شده است. در اين راستا عهدنامه مالك اشتر مهم ترين سندى است كه على(ع) درباره حكومت از خود به يادگار گذاشته است. دراين نامه آنچه را كه يك حاكم و كارگزار در زمينه هاى گوناگون اجتماعى سياسى حقوقى قضايى نظامى و فرهنگى لازم داشته و بايد به كار مى بسته و جامعه را برابر آن الگو اداره مى كرده آمده است.


امام خمينى در وصيت نامه سياسى ـ الهى خود پس از قرآن نهج البلاغه را
بزرگ ترين دستور زندگى مادّى و معنوى و بالاترين كتاب رهايى بخش و عمل به دستورات آن را بالاترين راه نجات مى داند.


با دقت در آنچه بيان گرديد و دقت و ژرف كاوى در خطبه خطبه و نامه نامه نهج البلاغه و شرحهاى موجود از كلام مولى براى خواننده محترم و انسانهاى حق جو شبهه اى نخواهد ماند كه سخنان و نوشته هايى چون فراز زير كه در پاره اى از نوشته ها و كتابها ديده مى شود بسيار سست بنياد است و از روى جهل و نادانى به قلم آمده است.


(عهدنامه مالك اشتر فرمانى است مفصل و جامعه شناسانه با دستور العمل فراوان در آيين ملكدارى و مردمدارى با تفكيك كامل دين از سياست.)51


شگفتا! نويسنده كه مدعى بود دستى در دانش دين دارد نوشته: عهدنامه مالك اشتر را سند جدايى دين از سياست است! چرا؟ چون در اين عهدنامه امام از از كشوردارى و مسائل حكومتى و چگونگى ارتباط با طبقه هاى گوناگون مردم سخن گفته است!


آيا اين جز واژگونه كردن يك استدلال منطقى چيز ديگرى است؟


اگر از حكومت و مسائل حكومتى سخن مى گويد پس با يد گفت اين عهدنامه سند دخالت دين در امور حكومت است نه عكس آن.


با اين همه چرا اينان چنين برداشتى از نهج البلاغه و عهدنامه مالك اشتر دارند؟ علت آن تا حدودى روشن است متأسفانه پيروان تفكر ليبرال غرب در جهان اسلام از همان چشم اندازى كه آن تفكر به مسيحيت نگريسته به تفسير و تحليل آن پرداخته به اسلام و منابع آن مى نگرند و به تفسير و تحليل مى پردازند. پيش فرض اين گروه اين است كه دين از سياست جداست و مسائل حكومتى جزو دين نيست; يعنى نبايد باشد. بر اساس چنين نگرشى طبيعى است كه نتيجه گرفته شود: امام على(ع) عهدنامه را از موضع امامت و حكومت و دين انشاء نفرموده است بلكه در آيين مملكت دارى است با جدايى كامل دين از سياست.


براى اين كه به گونه اى روشن تر نشان دهيم كه اسلام قلمرو اجتماعى دارد و حكومت نيز جزو دين است و درنتيجه قياس دين اسلام با مسيحيت نادرست است تنها به فهرست چند دسته از روايات در زير اشاره مى كنيم:


1. رواياتى كه اهميت و ارزش حكومت را بيان مى كنند از جمله:


(اسلام داراى پنج ستون است: نماز زكات حجّ روزه وولايت.)52


زراره از امام(ع) مى پرسد كه كدام يك برتر است و چرا؟ امام در پاسخ مى فرمايند: ولايت زيرا (والى) راهنماى ديگر اعمال است يعنى اگر حاكم عادلى باشد نماز زكات حجّ و… آن چنان كه خدا خواسته انجام و برگزار مى شود.


از اين روايت و بسيارى از روايات ديگر كه همين مضمون را تأييد مى كنند بر مى آيد كه ولايت جزو دين است و بانبود آن ديگر واجبات هم آن گونه كه خدا خواسته است پياده نخواهد شد. اهتمام اسلام به امامت و حكومت به اندازه اى است كه مى گويد


(اگر بر روى زمين جز دو نفر باقى نمانند يكى از آن دو امام خواهد بود.)53


2. رواياتى كه دلالت دارند در اسلام به همه شؤون زندگى انسان توجه شده است.54


3. رواياتى كه فلسفه امامت و ولايت را تبيين مى كنند.55


4. رواياتى كه مردم را به تشكيل حكومت فرا مى خوانند.56


5. رواياتى كه حقوق متقابل مردم و حكومت را بيان مى كنند.57


6. رواياتى كه در باب ضرورت و اهميت حكومت و نياز مردم بدان وارد شده است.58


استاد شهيد با استفاده از آيات و روايات به ترسيم خطوط اصلى ويژگيهاى اسلام در سه بخش: 1. شناخت شناسى 2. جهان بينى 3. ايدئولوژى پرداخته است.59


در بيان ويژگيهاى اسلام از نظر ايدئولوژيكى پس از آن كه به گستردگى آن اشاره مى كند سى ويژگى را فهرست مى كند كه بر جامعيت دين اسلام در ابعاد گوناگون:


اجتماعى سياسى اقتصادى فرهنگى قضايى و… دلالت دارند.60 آن بزرگوار در جاى جاى آثار خود از جامعيت اسلام در ابعاد گوناگون سخن گفته است. از جمله در كتاب (نظام اقتصادى اسلام) آمده است: اسلام دو گونه پيوند با اقتصاد دارد: مستقيم و غير مستقيم.


پيوند مستقيم اسلام با اقتصاد از آن جهت است كه به گونه اى مستقيم اصولى را به عنوان رهنمودهاى اقتصادى درباره: مالكيت مبادلات مالياتها ارث هبه صدقه وقف مجازاتهاى مالى و يا مجازاتهايى در زمينه ثروت و جز آن آورده است. اسلام كتاب البيع كتاب الاجاره كتاب الوكاله كتاب الرهن كتاب الارث كتاب الهبه و كتاب الوقف دارد. پيوند غيرمستقيم اسلام با اقتصاد از راه اخلاق است. اسلام مردم را به امانت عفّت عدالت احسان ايثار منع دزدى خيانت رشوه و… سفارش مى كند.61


پيوند اسلام با سياست و تربيت و… نيز به همين گونه است:


اسلام درباره سياست اصولى چون: حاكميت مطلق خداوند نفى طاغوتها و ستمگران لزوم پيروى از پيامبر(ص) و اولى الامر و ديگر حاكمان شرعى قضاوت به حقّ اصل عدالت و قيام به قسط و بسيارى از اصول ارزشى ديگر از پيوند اسلام و سياست سخن مى گويند.


ولايت و حكومت پيامبر اسلام(ص)


استاد شهيد مرتضى مطهرى در كتابهاى گوناگون خود با استناد به كتاب و سنّت و سيره نبوى سه مقام براى پيامبر اكرم(ص) بر مى شمارد:62


1. پيامبر اسلام(ص) افزون بر دريافت وحى امام و پيشوا و مرجع دين مردم بود:


(ما اتيكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا.)63


2. ولايت قضايى داشت حكمش در اختلافهاى حقوقى و دعاوى نافذ بود:


(فلا وربّك لايؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم…)64


3. ولايت سياسى و اجتماعى داشت:


(النّبى اولى بالمؤمنين من انفسهم.)65


(اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول واولى الامر منكم.)66


استاد شهيد يادآور مى شود: پيامبر(ص) در زمان خود (وليّ امر) مسلمانان بود و اين شأن را خداوند به ايشان داده بود نه اين كه از سوى مردم به آن حضرت تفويض شده باشد. در اين مسأله شيعه و سنّى با هم يكسان مى انديشند.67


با دقت در اين آيات و سخنان شهيد مطهرى سستى و بى پايگى فراز زير كه نويسنده اى آن را به قلم آورده به خوبى روشن مى شود:


(نبوّت و حكومت دو امر و يا دو شغل كاملا مجزا و متفاوت با دو منشاء يا دو مبناى مختلف غيرقابل تلفيق در يكديگر بوده و در آن مراجعه و مصالحه و مشورت به مردم را شديداً منع و بلكه ملامت مى نمايد.)68


كسى ادّعا نكرده است كه نبوت و حكومت يك شغل و مقامند. متفكران شيعه و سنى آن دو را دو مقام دانسته اند كه در پيامبر اسلام(ص) و شمارى از پيامبران ديگر جمع بوده است. نويسنده چون با پيش فرض جدايى دين از سياست و همچنين با پيش فرض اين كه امر حكومت حتى در زمان پيامبر(ص) نيز با مردم بوده است به سراغ آيات رفته و آن دو را غير قابل جمع دانسته است. و نتيجه گرفته است: چون پيامبر شدن پيامبر با رأى مردم تحقق نمى پذيرد ولى تشكيل حكومت به رأى و مشورت مردم مربوط است بنابراين نبوت با حكومت قابل جمع نيست سؤال ما از ايشان اين است كه اگر آن دو قابل جمع نيستند چرا در شمارى از پيامبران و پيامبر اسلام(ص) جمع بوده است به گواهى قرآن و تاريخ چطور مى شود كه جمع بين نبوت و حكومت ممكن نباشد و قرآن به آن دستور بدهد و يا از آن كه در ديگر پيامبران جمع بوده خبر دهد. اين دستور و آن خبر حكايت از آن دارد كه پيامبران بايد مشعل حكومت دينى برافروزند و پيروان در هر زمان و مكان نيز.


اگر قرآن نبوت و حكومت را در پيامبر اسلام(ص) جمع كرده است به معناى آن
است كه يكى از منصبهاى پيامبر اسلام(ص) حكومت بوده است نه آن كه حكومت عين نبوت باشد.


همان گونه كه اشاره كرديم در اين كه حكومت پيامبر اسلام(ص) از سوى خدا و بخشى از وظيفه دينى آن بزرگوار بوده است اختلافى در ميان مذاهب اسلامى وجود ندارد.


اين موضوع (حكومت كارى خدايى است) حتى پيش از هجرت و تشكيل حكومت به وسيله پيامبر(ص) به گروهى از مردم اعلام شده بود. وقتى كه رئيس قبيله بنى عامر گفت: با تو بيعت مى كنيم به شرط اين كه پس از تو حكومت با ما باشد پيامبر گرامى اسلام در پاسخ فرمود:


(امر حكومت و خلافت به دست خداست و آن را به هر كس بخواهد مى سپارد.)69


قرآن بيعت با پيامبر اسلام(ص) را بيعت با خدا خوانده است:


(انّ الذين يبايعونك انّما يبايعون اللّه…)70


افزون بر همه اينها و (شاورهم فى الامر)71 به چه معناست؟ آيا خدا از پيامبر خواسته است كه در امر رسالت و نبوت با مردم به رايزنى بپردازد كه خود اين فرض را نفى كرديد. همه متفكران و مفسران شيعه و بسيارى از اهل سنّت بر اين باورند كه رايزنى در آيه ياد شده در امور حكومتى است و در جايى است كه از سوى خداوند دستورى نرسيده باشد.72


امامت و رهبرى محور سياستهاى شيعى


از د يدگاه شيعه مقصوداز امامت استمرار همه شؤون و مناصب پيامبر(ص) به استثناى نبوت در جانشينان بر حق ايشان است. بنابراين ولايت و رهبرى سياسى يكى از شاخه هاى امامت است نه همه آن.73


عالمان شيعه و اهل سنّت امامت را اين گونه تعريف كرده اند:


(الامامة رياسةٌ عامه فى امور الدّين والدنيا.)74


امامت رياستى است عمومى در كارهاى دينى و دنيوى.


استاد شهيد پس از نقل تعريف امامت در تفسير سخن خواجه نصيرالدين طوسى كه گفته است: (الامام لطفٌ) مى نويسد:


(امامت هم نظير نبوّت از مسائلى است كه از حدّ بشرى بيرون است و به همين جهت انتخاب امام(ع) نيز از حد استطاعت بشرى بيرون است… از طريق وحى و تعيين الهى بايد بيايد با اين تفاوت كه نبوت مستقيماً از ناحيه خداست ارتباط پيغمبر است با خدا و امامت تعيين است از ناحيه پيامبر(ص) از ناحيه خدا.)75


شهيد مطهّرى آيات و روايات بسيارى را در اثبات اين موضوع يادآور مى شود.76


شيعه بر اين باور است كه هر چند با رحلت پيامبر اكرم(ص) نبوت ختم شده و نخستين شأن پيامبر(ص) به پايان رسيده ولى ديگر شؤون آن بزرگوار از جمله ولايت و رهبرى سياسى به امامان معصوم(ع) منتقل شده است.77 هم شيعه و هم سنى خلافت و حكومت را جزو دين مى دانند با اين تفاوت كه شيعه بر اساس دليلهايى كه دارد به نصّ و نصب باور دارد ولى سنيان بر اين باورند كه اين موضوع براساس آيات شورى و حديث لايجتمع امتى على خطاء) به اهل حلّ و عقد واگذار شده است. هر دو گروه در اداره جامعه و كشور از قرآن و سنّت نبوى بهره مى گيرند و سياست و حكومت را جزو دين مى دانند.


با اين همه مهندس بازرگان مى نويسد:


(اوّلين مصيبتى كه مسلمانان بعد از رحلت پيامبر(ص) با آن رو به رو و جداى از يكديگر شدند بر سر جانشينى سياسى پيامبر يا حكومت بر امت بود كه به زودى طرفين دعوى براى مشروعيت دادن به قدرتشان و بر كرسى نشاندن نظرشان دين و خدا را وارد ماجرا كردند.)78


نويسنده در اين فراز و ابراز اين عقيده با يكى از مسلمات و ضروريات مذهب شيعه
به مخالفت برخاسته است. ايشان درگيرى امام على(ع) را با مخالفان درباره خلافت پس از پيامبر(ص) بى ارتباط با آموزه هاى اسلام خوانده است. او مدّعى است كه على(ع) و مخالفانش هر كدام براى مشروعيت دادن به خود و سخنانشان پاى دين را به ميان كشيدند. درگذشته يادآور شديم كه خلافت على(ع) از ديدگاه عالمان شيعه جزو دين بوده است. رخداد بزرگ غدير خم سخنان پيامبر اكرم(ص) و آيه شريفه اى كه خداوند در آن پيامبر اسلام را مأمور به ابلاغ مى كند تا پايان بخش رسالت او باشد:


(يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.)79


اى پيامبر آنچه از سوى پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر ابلاغ نكنى رسالت خدايى خود را به اتمام نرسانده اى.


به روشنى به سخن شيعه مهر تأييد مى نهند و ولايت و امامت على(ع) پس از پيامبر(ص) جزء جدايى ناپذير دين معرفى مى كنند و اين دليلها و دهها دليل ديگر واهى بودن سخن بازرگان را مى نماياند كه حق طلبى على(ع) و ياران دعوا بر سر قدرت و وارد كردن دين به ماجرا نبود بلكه دفاع از اصل و كيان دين بود.


استا شهيد مطهرى و بسيارى از مفسران ديگر پس از شرح آيه اظهار مى دارند: آنچه را كه پيامبر در اين آيه مأمور به ابلاغ آن بود كه اگر ابلاغ نمى كرد رسالت خود را انجام نداده بود مسأله امامت و خلافت بود.80


از آيه بالا و آيه شريفه زير:


(اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم واخشون اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.)81


امروز كافران از دين شما نا اميد شدند از آنها نترسيد از من بترسيد امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و به اسلام به عنوان دين شما راضى شدم.


كه درباره همان واقعه غدير شرف نزول پيدا كرده به دست مى آيد امامت و خلافت جزو دين و برنامه رسالت بلكه مهم ترين جزو آن بوده است كه اگر پيامبر آن را ابلاغ نمى فرمود رسالتش ناتمام مى ماند.


از آيه دوم استفاده مى شود كه اسلام منهاى ولايت نه كامل است و نه تمام و نه مورد رضايت خداوند. با اين بيان باز هم جاى شكى باقى مى ماند كه ولايت جزو دين است.


گروهى پنداشته اند: (امامت) و يا (ولايت) به معنى كشور دارى در فرهنگ اسلامى مطرح نبوده است.82 شهيد مطهّرى به اين شبهه نيز پاسخ مى گويد و چندين روايت از كتابهاى حديثى نقل مى كند كه (امامت) به همين معنى آمده است; بلكه در خود قرآن اين
واژه بر رهبران سياسى اطلاق شده است.83 همچنين واژه ولايت در بسيارى از روايات به معناى سرپرستى و اداره امور جامعه آمده است. تنها در نهج البلاغه اين واژه و برگرفته هاى آن در حدود پنجاه مورد درباره كشوردارى وسلطه سياسى آمده است.84





هدف بعثت پيامبران دنيا يا آخرت



هدف اصلى بعثت پيامبران كدام است؟ آيا پيامبران براى آبادى دنياى مردم آمده اند؟ و يا به سعادت اخروى آنان نظرداشته اند؟ و يا اين كه هدف آنان دنيا و آخرت با هم بوده است؟


شمارى از روشنفكران غرب باور و غرب زده و گرفتار به بيمارى مزمن غرب زدگى در ايران با الگوگيرى و كپى بردارى از نوشته هاى متفكران غربى مطرح كرده و اين جا و آن جا گفته و نوشته اند: هدف پيامبران جز دعوت به خدا و آخرت نبوده است. تجزيه و تحليل سخنان اين گروه و پاسخ بايسته به شبهه هاى آنان در خور مقاله اى مستقل است. ولى ما در اين جا به گونه گذرا و در حد يك دليل بر جامع بودن اسلام بسنده مى كنيم.


براى پاسخ به پرسشهاى ياد شده مى توان از دو چشم انداز: بيرون دينى و درون دينى به بحث پرداخت. ولى چون استاد شهيد در اين جا نيز به دليلهاى درون دينى پرداخته اند ما نيز از همان چشم انداز به بحث خواهيم پرداخت. آياتى كه در آنها هدف رسالت پيامبران آمده بسيار است:


در يك دسته از آيات دعوت به توحيد و پرستش خدا و پرهيز از طاغوتان85 و در دسته اى ديگر دعوت به حيات اخروى تزكيه تعليم كتاب و حكمت آزادسازى انسانها از غلها و زنجيرها بر پايى عدالت اجتماعى و مبارزه با مفاسد اجتماعى و اصلاح جامعه از اهداف مهمّ پيامبران شمرده شده است.86


استاد شهيد در آثار خود به تفسير و شرح آياتى كه هدفهاى پيامبران را بازگو


مى كنند پرداخته است و در يك جمع بندى دو هدف زير را اصلى ترين هدف پيامبران از ديدگاه قرآن كريم مى داند:87


1. شناختن خدا و نزديك شدن به او


2. بر قرارى عدل و قسط در جامعه بشرى


وى براى هدف دوم به آيه شريفه زير استدلال مى كند:


(لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط وانزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس.)88


ما پيامبران را با دلائل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان فرو فرستاديم تا مردم عدل و قسط را بپادارند و آهن را فرستاديم كه در آن صلابت شديد و منفعتهايى براى مردم است.


تكيه بر (حديد) به عنوان عامل قدرت بيانگر اين است كه پيامبران با بعثت و نبوت خويش مى خواهند تحوّلى بزرگ را در جامعه به وجود آورند دگرگونى كه طاغوتان و مستكبران از آنان سخت نگران و ناخشنودند. روشن است كه طاغوتان با اين دگرگونى كه حاكميت آنان را در هم مى شكند و كاخ آرزوهاى آنان فرو مى ريزد به مقابله بر مى خيزند و با همه توان براى شكست اين حركت مى كوشند.


در اين جاست كه پيامبران پس از ارائه نشانه هاى روشن و عرضه معيارهاى سنجش براى پديد آوردن جامعه اى براساس قسط و زدودن بازدارنده هاى راه نياز به (حديد) و حركتهاى مسلحانه پيدا مى كنند تا با ستم پيشگان به نبرد برخيزند:


(وكايّن من نبيٍّ قاتل معه ربّيون كثير فما وهنوا لما اصابهم فى سبيل اللّه وما ضعفوا ومااستكانوا واللّه يحبّ الصابرين.)89


چه بسا از پيامبران كه خدا دوستان بسيارى همراه آنان به نبرد پرداختند و در آنچه در راه خدا به آنان رسيد سستى نگرفتند و ناتوان نشدند. خدا صابران را دوست دارد.


امام خمينى در تفسير آيه: (لقد ارسلنا رسلنا…) به شرح سخن گفته كه ما
چكيده اى از آن را در اين جا مى آوريم:


(همه انبياء از آدم تا خاتم براى اصلاح جامعه آمده اند و در اين راستا تلاشهاى بسيار كردند آيه شريفه (عدالت اجتماعى) در ميان مردم را يكى از اهداف پيامبران دانسته است. تناسب (حديد) با برپايى عدالت اجتماعى به اين صورت است كه: پيامبران دعوت خود را شروع مى كنند و در جهت پياده كردن اهداف خود هستند اگر گروهى سدّ راه شدند نخست بايد با بينات و موازين با آنها سخن گفت و اگر نشنيدند با (حديد) بايد در برابر آنها ايستاد. همه پيامبران اين گونه بودند. خداوند موسى(ع) را به سراغ فرعون مى فرستد تا با سخنان نرم با او سخن بگويند و وقتى كه اين سخنان در او كارگر نمى افتد نوبت به قيام مى رسد. آيا مى شود گفت كه پيامبر اسلام(ص) كارى به كار جامعه نداشته است. آن بزرگوار كدام روزش از مسائل سياسى خارج بود. دولت تشكيل مى داد با كسانى كه بر ضدّ اسلام و مردم بودند جنگ مى كرد مسأله دخالت در سياست در رأس تعليمات انبياست. مگر قيام به قسط بدون دخالت در سياست امكان پذير است.)90


با توجه به آنچه كه آورديم سستى و بى پايگى سخنان زير به خوبى روشن مى شود:


(معنى و منظور آيه آن طور كه بعضيها تصوّر و تبليغ كرده اند اين نيست كه مردم و ديگران را براى مبارزه با ظلم استبداد و استكبار يا بسط عدالت و ديانت در دنيا بسيج نمايند بلكه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند كتاب و ميزان راهنماى آنان در اين كار بوده…)91


چرا اين سخن سست است و بى پايه؟ زيرا با پند و اندرز تنها اصلاح جامعه امكان پذير نيست. آيا در جامعه اى كه فقر تباهى ستم و دهها فساد ديگر وجود دا مى توان ديانت را در ميان آنان رواج داد؟ اگر جواب مثبت است چرا پيامبران با مفاسد اجتماعى مبارزه مى كردند92 و با ستمگران و تباهى آفرينان مى جنگيدند؟ روشن است زيرا بدون اينها نمى توان عدالت اجتماعى را حاكم ساخت. تنها در روزگار پيامبر اسلام(ص) بيش از هفتاد جنگ و درگيرى رخ داده كه در بسيارى از آنها آن بزرگوار رهبرى جنگ را مستقيم بر عهده داشته است.


اگر پيامبران تنها در انديشه تبليغ معارف و پند و اندرز مردم و دعوت آنان به آخرت بودند نه نيازى به (حديد) بود و نه نيروى مسلّح و نه نبرد و درگيرى. صرف تبليغ آخرت چه ضررى براى فسادانگيزان داشت كه در برابر آن مى ايستادند و از گسترش دعوت پيامبران جلو مى گرفتند بى گمان پيامبران همواره بر آن بوده اند سلطه كافران و مشركان را بردارند و قدرت آنان را درهم شكنند تا بتوانند حكومت الهى ـ مردمى را به پا دارند.


استاد شهيد به هنگام تحليل انقلاب و زواياى آن انقلاب و نهضت پيامبر اسلامى(ص) را انقلابى سياسى اجتماعى اقتصادى و ادبى دانسته است. از استاد شهيد سؤال مى شود ممكن است انقلابى مذهبى داشته باشيم كه به ديگر ابعاد نظر نداشته باشد در پاسخ مى گويد:


(در مذهب به معناى اعمّ كه جامعه شناسان مى گويند بله; امّا در مذهبى كه پيامبران راستين آورده اند نه. البته منظور پيامبرانى است كه صاحب شريعت و كتاب بوده اند… از زمان نوح(ع) هر پيغمبرى كه آمده است و نظم مذهبى موجود را به هم ريخته به نظم اجتماعى هم توجه داشته و در پى اصلاح آن بوده است بخصوص قرآن در اين زمينه تأكيد مى كند كه: (لقد ارسلنا رسلنا…) يعنى بر هم زدن يك نظم فاسد موجودو استقرار يك نظم عادلانه مطلوب هدف همه رسالتها و نبوتها بوده منتهى اين امر در اسلام ختميه محرزتر و مشخص تر است.)93


حكومت و اداره جامعه جزو برنامه هاى پيامبران الهى بوده است. از پيامبر
اكرم(ص) نقل شده كه آن بزرگوار فرموده:


(حكومت بنى اسرائيل را همواره پيامبران بر عهده داشته اند. هر پيامبرى كه از دنيا مى رفت پيامبر ديگرى جاى او را مى گرفت…)94


قرآن كريم نيز به روشنى از حكومت بسيارى از پيامبران سخن گفته است:


(فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب والحكمة وآتيناهم ملكاً عظيماً.)95


به تحقيق ما خاندان ابراهيم را كتاب و حكمت داديم و به آنها (مُلكى) بزرگ داديم.


علامه طباطبايى مى نويسد:


(مراد از (مُلك) تسلط بر امور مادى و معنوى است كه شامل نبوّت ولايت و هدايت مردم نيز مى گردد.)96


گزيده سخن اين كه دقت در هدفهاى پيامبران و شيوه برخورد آنان با قدرتهاى زمان و… نشانگر اين است كه آنان در پى ايجاد حكومتى الهى بوده اند.


گزارش چگونگى گزينش طالوت97 حكومت يوسف98 حكومت داوود99 حكومت سليمان100 و درگيريهاى پيامبران با مخالفان و ستيزه گران شاهد زنده و گويايى است بر اين حقيقت كه روشن گرى و شرح آن مجالى فراخ تر مى خواهد.


استاد شهيد همان گونه كه تز: (آخرت و خدا هدف بعثت پيامبران را نپذيرفت و به نقد آن پرداخت. تز (دنيوى) صرف را نيز نمى پذيرد و به نقد و تحليل آن مى پردازد.


از سخنان پاره اى از فلاسفه مشّاء بر مى آيد كه هدف بعثت پيامبران تنها اين جهانى و دنيوى است و اگر پيامبران سخنى درباره توحيد و معرفت خدا گفته اند همه و همه مقدمه اى براى رسيدن به عدالت اجتماعى بوده است.


شهيد مطهرى در شرح اشارات بوعلى سينا مى گويد: از ظاهر عبارت بوعلى چنين استفاده مى شود:


(آنچه از بيان شيخ در اين فصل استفاده مى شود اين است كه دعوت به معرفة اللّه و تذكار حق و قيامت و حتى تشريع عبادات همه به منظور
تامين زندگى عادلانه اجتماعى است…. كه اگر لزوم زندگى عادلانه اجتماعى نمى بود بعثت رسل و انزال كتب نمى شد.)101


استاد شهيد به نقد و بررسى سخنان ياد شده پرداخته و اين نگرش را به دو دليل درست نمى داند:


1. اين سخن و برداشت را با آيات قرآنى ناسازگار مى يابد; زيرا به عقيده و باور وى بر اساس قرآن شناخت خدا و تقرب به او مقصود بالذات است نه مقصود بالعرض. اگر اين را نپذيرفتيم دست كم بايد گفت: پيامبران دو هدف داشته اند:


الف. ارشاد به سعادت معنوى كه در پرتو توحيد و ايمان به معاد و صفات فاضله پيدا مى شود.


ب. ارشاد به مصالح عاليه اجتماعى به وسيله جعل مقررات عادلانه.


2. اين برداشت و سخن را به آنچه خود بوعلى درباب (بهجت و سعادت عقلى) و ديگر جاها آورده ناسازگار مى داند.102


استاد شهيد در اين كه كدام يك از اهداف ياد شده هدف اصلى پيامبران بوده است چهار تصوير زير را ارائه مى دهد:


1. پيامبران دو هدف مستقل داشته اند. از آن جهت كه در انديشه سعادت دنيوى بشر بوده اند به مسائل دنيوى آنان (توحيد اجتماعى) پرداخته اند و از آن جهت كه مى خواسته اند سعادت اخروى بشر را برآورند به زندگى اخروى (توحيد نظرى و توحيد عملى فردى) پرداخته اند.


2. هدف اصلى آنان توحيد اجتماعى بوده است ولى چون توحيد نظرى و توحيد عملى فردى مقدمه لازم توحيد اجتماعى بوده است پيامبران به اين مسائل نيز پرداخته اند.


3. هدف اصلى شناختن خدا و نزديك شدن و رسيدن به اوست. توحيد اجتماعى مقدمه و وسيله رسيدن به اين هدف عالى است و چون رسيدن به آن هدف عالى بدون مقدمه امكان پذير نيست پيامبران به برپاداشتن عدل و قسط و نفى ستم و… پرداخته اند. بنابراين ارزشهاى اجتماعى همانند: عدل آزادى مساوات و…


همچنين اخلاق اجتماعى همانند: عفو احسان محبّت و… ارزش ذاتى ندارند ارزش آنها مقدمى و ابزارى است.


4. ديدگاه چهارم همان ديدگاه سوّم است با اين تفاوت كه ارزشهاى اجتماعى و اخلاقى با اين كه مقدمه و وسيله براى رسيدن به ارزش اصيل و يگانه انسان; يعنى خداشناسى و خداپرستى اند ارزش ذاتى نيز دارند. ارزشهاى اجتماعى و اخلاقى همانند: معلومات كلاسهاى پائين نسبت به كلاسهاى بالاتر است. چنين نيست كه اگر انسان به كلاس بالاتر راه يافت از معلومات كلاسهاى پائين تر بى نياز باشد. ارزشهاى اجتماعى و اخلاقى نسبت به معرفت و پرستش حقّ چنين چيزى است.


استاد شهيد پس از نقد و تحليل تصويرهاى ياد شده تصوير چهارم را مى پذيرد.103


آن بزرگوار در بحث (نياز به پيامبران) و همچنين (نياز به دين) نيز به شرح ثابت كرده همان گونه كه انسانها براى زندگى اخروى خود نياز به دين و همچنين پيامبران دارند براى نيازهاى اجتماعى و زندگى دنيوى نيز اين نياز وجود دارد.104


پيامبر اسلام بنيانگذار حكومت اسلامى


بانگاهى گذرا به سيره پيامبر(ص) از آغاز رسالت تا انجام آن در مى يابيم كه آن بزرگوار بنيانگذار حكومت الهى است. هنگامى كه پيامبر(ص) با آيه: (و انذر عشيرتك الاقربين)105 ماموريت يافت تا نزديكان خويش را به اسلام دعوت كند در ميان آنان برخاست و فرمود:


(من شما را به دو سخن كه در گفتن سبك و در عمل و اجراء سنگين است فرا مى خوانم. با اين دو سخن شما فرمانرواى عرب و عجم خواهيد شد و همه امتها بر حاكميت شما گردن خواهند نهاد. و با اجراء و گسترش آن وارد بهشت مى شويد و از عذاب جانكاه الهى مى رهيد. آن دو سخن اين كه: به يگانگى خداوند و رسالت من گردن نهيد. هركس از
شما امروز دعوت مرا بپذيرد و مرا در اهدافم يارى كند به منزله برادر من خواهد بود و نيز وزير و وصيّ و جانشين من.)106


براساس اين سخنان پيامبر از همان آغاز در انديشه تشكيل حكومت الهى بوده است و از همان آغاز كسى را مى خواهد كه وى را در اين هدف همراهى كند و در آينده نيز راه او را ادامه دهد و اين اهداف را به پا دارد. اين سخنان نشانگر آن است كه از تداوم رهبرى و ادامه حاكميت و حكومت به هيچ عنوان نمى شود چشم پوشيد و از اين مهم سرباز زد. آن بزرگوار پس از هجرت به مدينه تشكيل حكومت داد مسجد را مركزى براى دادخواهى و قضاوت قرار داد. به نزد پادشاهان بزرگ جهان سفير فرستاد و پيام توحيدى خود را براى آنان باز گفت و به آنان ابلاغ كرد كه فرستاده خداست و براى دگرگون كردن جهان و از شرك به توحيد دگركردن آن برنامه دارد.


براى دفاع سپاه تشكيل داد و براى تجهيز آنان سلاح و مهمات تهيّه و فرمانده تعيين كرد. به شهرهايى كه مسلمان شده بودند (والى) گسيل داشت با يهود مدينه پيمان صلح امضا كرد و براى جمع آورى زكات افرادى را به ديگر شهرها فرستاد و… آيا حكومت جز اجراى اين امور چيز ديگرى است؟


رابطه تاريخى يا ذاتى


شمارى از نويسندگان سكولار پنداشته اند: رابطه اسلام با حكومت تاريخى است نه ذاتى. رابطه تاريخى به اين معنى است كه اسلام در ذات خود مقوله اى به نام حكومت ندارد اگر مى بينيد كه پيامبران حكومت تشكيل داده اند به خاطر شرايط و نياز روز و درخواست مردم و پافشارى آنان بوده است و پيامبران به عنوان يكى از مردم نه به عنوان پيامبر و فرستاده خدا تشكيل حكومت داده اند.


بنابراين هرگاه آن شرايط تغيير كند دليلى وجود ندارد كه مسلمانان بايد حكومت دينى تشكيل دهند. حكومت و سياست نسبت به اسلام چون نماز حج زكات و… نيست كه در هر شرايطى واجب باشد.


عالمان شيعى از جمله شهيد مطهرى برآنند كه پيوند اسلام با حكومت فراتر از رابطه تاريخى و عارضى است بلكه ارتباط مفهومى بين آن دو وجود دارد. به اين معنى: در ماهيت دين اسلام دخالت در شؤون سياسى و حكومت نهفته است; از اين روى دگرگونيها و دگرديسيهاى زمانى و مكانى تأثيرى در آن ندارد. پيش از اين يادآور شديم: از آيات و روايات استفاده مى شود كه تشكيل حكومت جزو دين است و در رديف نماز و روزه و… بلكه بالاتر از همه آنهاست.


به ديگر سخن آقايان براى پيوند تاريخى نه مفهومى حكومت با اسلام هيچ گونه دليلى ارائه نكرده اند. بايد به اين آقايان يادآور شد: پيامبر(ص) اگر به غير از مدينه به هر كجاى ديگر هم كه هجرت مى كرد همين احكام مدنى و سياسى موجود در اسلام به پيامبر(ص) مى رسيد و او وظيفه داشت به آنها جامه عمل بپوشاند. اگر به اين نكته توجه كنيم كه اسلام دينى جامع و كامل است و حدودى در زندگى براى انسان قائل است كه گذشتن از آن حدود را روا نمى داند روشن مى شود كه دين و قرآن بيش از آن كه وابسته به محيط و تاريخ خود باشند ناظر به بيان حقايق و حدود و تكاليف انسانهاند استاد شهيد پس از اشاره به اين ديدگاه مى نويسد:


(من نمى توانم باور كنم يك نفر در يك كشور اسلامى زندگى كند و اين اندازه از منطق اسلام بى خبر باشد. مگر… قرآن عدالت اجتماعى را به عنوان يك هدف اصلى براى همه انبيا ذكر [نكرده است].)107


اسلام در نگاه مسلمانان


از صدر اسلام تا امروز همه عالمان شيعى و اهل سنّت و همه مسلمانان بر اين باور بوده اند: اسلام دينى كامل و جامع است و آموزه هاى آن همه شؤون و زواياى زندگى انسان را در بردارند.


على عبدالرازق از روشنفكران معاصر اهل سنّت با اين كه مدّعى (جدايى دين از سياست) است مى نويسد


:


(شايد بتوان اين انديشه را كه حكومت رسول اسلام(ص) جزو رسالت آن بزرگوار بوده است سازگار با سليقه همگانى مسلمانان و آنچه از احوال ايشان به نظر مى رسد دانست. و آراء جمهور عالمان مسلمان نيز همين است.)108


وى در جاى ديگر مى نويسد:


(مسلمانان اين انديشه را با رضايت مى پذيرند.)109


عده اى از بى خبران از مبانى اسلام اين برداشت عمومى از دين را انتظارى (بيهوده و عاشقانه) از دين دانسته اند از جمله يكى از اينان ساده لوحانه به قلم مى آورد:


(اين انتظار هيچ دليلى عقلى و شرعى ندارد…. تنها علت وجود اين رأى در ميان دينداران عشق آنها نسبت به دين است يعنى دلشان مى خواهد كه معشوق هر چه به كمال تر باشد. اين تلّقى اگر از عاشقان مقبول باشد از عاقلان قوم پذيرفته نيست و بايد در تكميل و تصحيح آن كوشيد.)110


در پاسخ پندارگراى ساده انديش بايد گفت: انتظار عالمان و مسلمانان از دين كه سبب پيروى آنان در طول تاريخ از همه آموزه هاى دين شده ريشه در خود دين دارد. وقتى كه صدها آيه و روايت همان گونه كه اشاره كرديم از جامع بودن اسلام سخن مى گويند طبيعى است كه عالمان دينى و همچنين مسلمانان متعبد چنين انتظارى هم از دين داشته باشند. اين انتظار تنها براى كسانى عاشقانه و بيهوده است و يا تنها كسانى اين برداشت را دارند كه آيات قرآنى و روايات رسيده از معصومان(ع) براى آنان سند و حجّت نباشد و يا در دلالت آنها شكّ داشته باشند و برخلاف دلالت روشن بسيارى از متون اسلامى بگويد: اسلام كارى به شؤون دنيوى انسانها ندارد. اين افراد در بحث (انتظار از دين) با الگوگيرى از متفكران غربى و با پيش فرض اين كه دين امرى قلبى است و نبايد در امور دنيوى دخالت كند به اين نتيجه رسيده اند و به جاى اين كه ببينند: (اسلام) چه مى گويد و يا بفهمند چه مى گويد براى اسلام تعيين تكليف مى كنند. مقوله (دين
حداقل و دين حدّاكثر) و انتخاب نظريه حداقلّ نيز تعيين تكليف براى دين و بى اعتنايى به متون دينى است. اين ديدگاهها هر چند نو مى نمايد ولى به قول استاد شهيد همان (تفسير به رأى) و (ايمان ببعض و كفر ببعض) است. براساس اين نظريه از دين نبايد پرسيد كه قلمرو آن تا كجاست و به چه كار مى آيد بلكه اين پيش فرض هر فرد است كه انتظار وى را از دين روشن مى سازد.


علل رويكرد به انديشه جدايى دين از امور دنيوى


ريشه يابى هر ديدگاه و نظرى هر چند خوار مايه و كم ارزش مى تواند به نقد و هرچه رخشان و شفاف شدن ديدگاههاى با ارزش گران مايه كمك كند. از اين روى در اين بخش به ريشه يابى پندار پندارگرايانى كه مى گويند: دين از سياست و از امور دنيوى جداست مى پردازيم:


علاّمه استاد شهيد مطهرى با اشاره به پيشينه اين انديشه در جهان اسلام111 به دو علّت مهم و اساسى زير اشاره مى كند:


1. نشناختن درست اسلام و سنجش آن با مسيحيت: برخى از روشنفكران در جهان اسلام با الگوگيرى از متفكران غربى در مباحث تئوريك دينى اين مباحث را به همان گونه كه در غرب مطرح است كپى و ترجمه كرده و به ميان مسلمانان آورده اند. اين كار از آن جا كه در چشم برخى حركت نوگرايانه اسلامى شناخته مى شود تشويقى خام و دروغين نسبت به اين افراد را در پى داشته است. به عقيده ما اين فاجعه بارترين قياس در تاريخ روشنفكرى در جهان اسلام به شمار مى آيد.


استاد شهيد در بسيارى از آثار خود به اين افراد هشدار مى دهد كه فرهنگ دينى اسلام با فرهنگ دينى مسيحيت از بسيارى زوايا ناهمخوانى دارند از جمله:


الف. قرآن بى شكّ كلام خداست. امّا كتاب مقدس مسيحيان كه از عهد عتيق و جديد تشكيل شده و هر كدام داراى چندين كتاب است چنين نيست خود مسيحيان هم چنين ادعايى ندارند.


ب. در كتابهاى مقدس مسيحيان گاه مطالبى آمده كه با علم و عقل ناسازگار است و اين خود بهترين دليل بر تحريف سخنان خداست.


ج. كتابهاى موجود مسيحيان بيش تر در بردارنده احكام و آموزشهاى عبادى و اخلاقى است و در آنها رهنمود و اصولى براى اداره جامعه ديده نمى شود.112


با چنين وضعى طبيعى است كه در فرهنگ دينى مسيحيت موجود به
(جدايى دين از سياست) حكم گردد و شؤون زندگى به دنيوى و اخروى بخش شود و بخشى به (قيصر) و بخشى نيز به (كليسا واگذار گردد; چرا كه در اين صورت حتى اگر دينداران نيز تشكيل حكومت دهند بايد براساس عقل و علم جامعه را اداره كنند.


اما اسلام هرگز جدايى دين از سياست و دوگانگى دنيا و آخرت را نمى پذيرد و آموزش نمى دهد. همان گونه كه يادآور شديم: قرآن نياز به دين و پيامبران و هدف آنان را دنيا و آخرت با هم مى داند. پيامبر(ص) در نخستين فرصت مسجد بنا كرد و آن را جايگاهى براى حكومت و قضاوت قرار داد. بنابراين جدا افكندن بين شؤون زندگى در اسلام نادرست است.


استاد شهيد بر اين نظر است كه اين انديشه خاستگاه بيرونى دارد:


(ما با اين نغمه كه اسلام خوب است; امّا به شرط اين كه محدود به مساجد و معابد باشد و به اجتماع كارى نداشته باشد در حدود نيم قرن است كه آشنائيم. اين نغمه از ماوراء مرزهاى كشورهاى اسلامى بلند شده و در همه كشورهاى اسلامى تبليغ شده است.)113


در حقيقت اين انديشه رهيافت و تجربه ناكاميهاى كليسا در اداره جامعه است. و تجربه دين مسيح و مسيحيان به هيچ روى نمى تواند براى جهان اسلام الگو قرار بگيرد. كسى كه فرهنگ جامع اسلام را به درستى بشناسد در مى يابد كه دنيا و آخرت سياست و ديانت چونان روح و جسم در آموزه هاى اين دين به هم در آميخته اند:


(همه جانبگى از جمله امتيازات اسلام نسبت به اديان ديگر است و به تعبير درست تر از جمله ويژگيهاى صورت كامل و جامع دين خدا نسبت به صورتهاى ابتدايى جامعيت و همه جانبگى است. منابع چهارگانه اسلامى كافى است كه علماى امّت نظر اسلام را درباره هر موضوعى كشف نمايند. علماى اسلام هيچ موضوعى را به عنوان اين كه بلاتكليف است تلقّى نمى كنند.)114


و درجاى ديگر با عنوان: (زندگى گرايى) مى نويسد:


(اسلام يك دين زندگى گر است نه زندگى گريز; لهذا با (رهبانيت) به شدت مبارزه كرده است: (لارهبانية فى الاسلام). در جامعه هاى كهن هميشه يكى از دو چيز وجود داشت: يا آخرت گرايى و زندگى گريزى: (رهبانيت).


و يا زندگى گرايى و آخرت گريزى: (تمدن توسعه).


اسلام آخرت گرايى را در متن زندگى گرايى قرار داد. از نظر اسلام راه آخرت از متن زندگى و مسؤوليتهاى زندگى دنيايى مى گذرد.)115


سپس استاد شهيد با اشاره به آثار زيانبار اين انديشه وارداتى مسلمانان را آگاه تر و بيدارتر از آن مى داند كه به اين نغمه هاى شوم گوش فرا دهند. مردم مسلمان دريافته ند: رهنمودهاى اجتماعى اسلام فلسفه زندگى آنان را تشكيل مى دهد. مسلمانان با داشتن اين چنين قانونهايى است كه در برابر غرب احساس استقلال و شخصيّت مى كنند و از سلطه فرهنگ غربى بر كشورهاى اسلامى جلو مى گيرند.116


2. افزون بر اين اين انديشه خاستگاه استعمارى نيز دارد. استعمارگران و ايادى آنان القاء كردند كه دين مال مسجد است و بايد كار خود را در آن جا انجام دهد و نبايد كارى به مسائل سياسى اجتماعى داشته باشد.117 انگيزه آنان از نشر اين گونه انديشه ها مسخ آموزه هاى حركت آفرين اسلام چون: جهاد و مبارزه با ستمگران استقلال و آزاديخواهى و تشكيل حكومتى اسلامى است. آنان با نشر اين گونه سخنان سخيف در قالب آرا و انديشه ها بر آنند كه اسلام راستين را از صحنه اجتماعى و مسلمانان بويژه عالمان و رهبران آنان را از دخالت در سياست باز دارند. تا در عين ادّعاى مسلمانى نسبت به اين امور بى تفاوت گردند. يكى از ايادى استعمار در اين باره مى نويسد:


(با خواستارشدن (جدايى دين از سياست) از دين مى خواهيم كه خودش به دلخواه و با رضايت خاطر خودكشى كند.)118


استاد شهيد مسلمانان صدر اسلام مسلمانانى كه در جنگهاى ايران و روم شركت


كردند مى ستايد جامع بودن آنان را چنين توصيف مى كند:


(آنان در عين پرستش خدا روزه دارى و راز و نياز شبانه با خداوند چنان در ميدان جنگ مى جنگيدند كه هيچ كس را توان مقابله با آنان نبود. اگر كسى تنها به عبادت و مسجد بسنده مى كرد او مسلمان نبود. همچنين اگر او تنها در ميدان جنگ شمشيرش خوب كار مى كرد و خبر ديگرى نبود او يك آدمى بود كه دنبال طمعش مى رفت مانند همه كشورگشايان ديگر كه دنبال طمعشان مى روند.)119


استاد ارج و ارزش اين مسلمانان و كارايى اسلام را در جامع بودن و همه سو نگرى مى داند. به نظر وى اگر اين جامعيت از اسلام گرفته شود اسلام با آفتى بزرگ و خطرى جدى روبه رو خواهد شد و سلامت آن به خطر خواهد افتاد بر همين اساس عالمان و مصلحان جهان اسلام از ديرباز با اين انديشه در افتادند. استعمار در كشورهاى اسلامى بسيار تلاش ورزيد تا پيوند دين و سياست را سست كند و بين آن جدايى بيفكند120 با عَلَم كردن علمانيت ملى گرايى عربيزم پان عربيزم. در ايران نيز اين انديشه رواج پيدا كرد. امّا عالمان بيدار و آگاه بويژه امام خمينى با آن به مخالفت برخاست و مردم را به حركت درآورد و در گفتار و عمل بر اين انديشه خط بطلان كشيد و حكومت اسلامى را تأسيس كرد.121


اكنون كه اسلام در اين مرز و بوم بر كرسى اقتدار نشسته و جلال و شكوه يافته و دين و سياست در هم آميخته و دوشادوش ره مى پويند استعمار بيش از پيش سخن و برنامه خود را از نوك قلمِ قلم به دستان ناآگاه و يا فريب خورده و يا كينه ورز به صفحه كاغذ جارى مى كند و مى نويسد و يا مى نويساند: (اسلام قلمرو اجتماعى سياسى) ندارد (شأن دين و يا عالمان دينى بالاتر از آن است كه در حكومت و امور دنيوى دخالت كنند) و…


اين ارتجاع و بازگشت به گذشته است گذشته اى كه مورد پسند استعمارگران و حاكمان ستمگر بود و هست در حقيقت اين افراد خواسته يا ناخواسته آب به آسياب
دشمن مى ريزند. هشيارى و تيزبينى امت اسلامى بويژه عالمان دينى آنان را ناكام خواهد گذاشت.


استاد شهيد پيش از انقلاب اسلامى به هنگام نقد اين انديشه مى نويسد:


(مردم سرزمين هاى اسلامى بيش از پيش به ارزش تعليمات اسلامى پى برده اند و تشخيص داده اند كه يگانه فلسفه مستقل زندگى آنها اسلام و مقررات اسلامى است و با هيچ قيمتى آن را از دست نخواهند داد. مردم مسلمان پى برده اند كه تبليغ عليه قوانين اسلامى جز يك نيرنگ استعمارى نيست.)122


پيوند دين و سياست در روزگار غيبت


روشن شد اسلام مكتبى است جامع و در ابعاد فردى اجتماعى سياسى اقتصادى تربيتى و… طرح و رهنمود دارد.


به عقيده و باور شيعه كه ريشه در اسلام ناب دارد در روزگار حضور در رأس اداره جامعه بايد معصوم قرار داشته باشد و بست و گشادكارها بايد زير نظر او باشد.حال شيعه در روزگار غيبت چگونه مى انديشد؟ وضعيت چگونه است؟ آيا به هنگام غيبت هر نظامى را كه خود مردم بپذيرند مى توانند به اجرا درآورند و به اين شيعه مهر تأييد مى زند و آن را اسلامى مى داند؟ و يا اين كه در دوره غيبت نيز طرح و سيستم خاصّى را برابر آموزه ها و دستورات اسلام پيشنهاد مى كند؟


بله شيعه برابر آموزه ها و دستورهاى اسلامى و رهنمودهاى امامان معصوم طرح و پيشنهاد ويژه اى دارد. مى گويد: در روزگار غيبت حكومت اسلامى براساس ولايت فقيه شكل مى گيرد و ولى فقيه به عنوان نايب و جانشين امام(ع) همان اختيارهاى حكومتى امام معصوم(ع) را دارد علماى شيعه همين ديدگاه را از متون روايى استخراج و نسل پس از نسل به بررسى آن پرداخته و گفته و واگفته اند تا به زمان ما رسيده است و شهيد مطهرى نيز آن را پذيرفته 123 و براى فقيه همان قلمرو كارى را قبول دارد در
مسائل حكومتى و اداره جامعه كه براى معصوم باور دارد.124


پس اسلام براى دوره غيبت طرح و سيستم دارد. البته داشتن طرح و سيستم به اين معنى نيست كه شكل حكومت و همه جزئيات آن را ارائه كرده باشد بلكه مقصود ما از طرح و سيستم مجموعه اصول و قانونهايى است كه سازماندهى جامعه بايد برابر همان اصول صورت پذيرد اصولى چون: حاكميت خدا و قانونهاى او نفى طاغوتان و ستمگران و اهداف كلّى حكومت همانند: تأمين قسط و عدالت رعايت حقوق مردم و… اصل اطاعت از حاكمان شرعى (در دوره حضور امامان معصوم(ع) و در دوره غيبت نايبان آن بزرگواران) و بسيارى از اصول ارزشى ديگر. امّا آيا اسلام درباره شكل حكومت شيوه اجرايى اصولى كه بر شمرديم و پياده كردن آنها در جامعه و نفوذ دادن آنها در لايه هاى اجتماع هم طرح و برنامه ويژه اى دارد يا خير چگونگى اجرا را به مردم واگذارده است؟ استاد شهيد مطهرى بر اين نظر است كه اين بخش را اسلام به مردم واگذاشته است:


(اسلام به شكل ظاهر و صورت زندگى كه وابستگى تام و تمامى به ميزان دانش بشر دارد نپرداخته است. دستورهاى اسلامى مربوط است به روح و معنى و هدف زندگى و بهترين راهى كه بشر بايد براى وصول به آن هدفها پيش بگيرد. علم نه هدف و روح زندگى را عوض مى كند و راه بهتر و نزديك و بى خطرترى به سوى هدفهاى زندگى نشان داده است. علم همواره وسائل بهتر و كامل ترى براى تحصيل هدفهاى زندگى و پيمودن راه وصول به آن هدفها در اختيار قرار مى دهد.


اسلام با قراردادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شكلها و صورتها و ابزارها در قلمرو علم و فن از هر گونه تصادمى با توسعه فرهنگ و تمدن پرهيز كرده است بلكه با تشويق به عوامل توسعه تمدن; يعنى علم و كار و تقوا و اداره و همت و استقامت خود نقش عامل اصلى پيشرفت تمدن را به عهده گرفته است.)125


پس اسلام به ابزارها و شكلها اهميت ويژه نمى دهد و درماندگارى آنها تأكيد نمى كند. زيرا ابزارهاى زندگى در هر عصرى بستگى دارد به ميزان اطلاعات علمى بشر. هر اندازه اطلاعات گسترش يابد ابزارها كامل تر مى شوند اسلام براى حمل و نقل كشاورزى خياطى جنگ و… ابزار خاصّ را پيشنهاد نكرده است تا با پيشرفت علم كه آن ابزار منسوخ گردد و تضاد ميان علم و دستورات اسلام پديد آيد. اين يكى از جهاتى است كه كار همراهى و دوشادوش حركت كردن اسلام را با پيشرفت و ترقى زمان آسان كرده است.


شكل حكومت و شيوه اداره جامعه در اختيار خبرگان امت اسلامى است و در بستر زمان و مكان در خور تغيير و دگرگونى خواهد بود. همان گونه كه امام خمينى شكل حكومت اسلامى را پس از انقلاب اسلامى (جمهورى) پيشنهاد كرد و مردم نيز به پيشنهاد امام رأى دادند.


اصطلاح (جمهورى) در فلسفه سياسى مفهومى ثابت و غير درخور دگرگونى نيست. نظامهاى حكومتى آمريكا فرانسه و بسيارى از كشورهاى ديگر جمهورى است با اين حال نظام حكومتى هر يك از اين كشورها از زواياى گوناگون با يكديگر تفاوت دارند. بنابراين كسانى كه پنداشته اند: (جمهورى) شكل ويژه اى از حكومت است و نظام ما كه جمهورى نام گرفته بايد در همه زوايا از همان شكل تقليد كند درست نيست زيرا مردم ما مسلمانند و شكلى از جمهورى را مى خواهند كه با اصول و معيارهاى اسلامى همخوانى داشته باشد. به همين جهت پسوند (اسلامى) نيز به آن افزوده شده است كه دورنمايه و محتواى حكومت را مشخص مى كند و بر پندار پندار گرايان ساده انديش مقلد امّا در لباس روشنفكر كه بين (جمهوريت) و (اسلاميت) ناسازگارى مى بينند خط بطلان مى كشد. اين افراد پنداشته اند كه هر گاه حكومتى جمهورى بود ناگزير بايد لائيك باشد و غيردينى همان گونه جمهوريهاى غربى و جمهوريهاى وابسته به آنها چنين اند. هيچ گاه نينديشيده و به خود اجازه انديشيدن نداده اند كه چه بسا حكومتى و مردمى تن به گونه اى از (جمهوريت) بدهند كه
با دين و مرام و مسلكى خاص همخوان باشد هم ان گونه كه در ايران چنين است و مردم (جمهوريت) را با درونمايه و محتواى اسلامى و جهت گيرى اسلامى پذيرفته اند:


استاد شهيد مرتضى مطهرى در مصاحبه اى به شرح به شبهه ناسازگارى (جمهوريت) و (اسلاميت) پاسخ گفته است.126


از يادداشتهاى استاد شهيد برمى آيد كه آن بزرگوار در صدد بوده است كه انديشه هاى سياسى و حكومتى خود را به گونه اى منسجم تدوين و عرضه كند كه با شهادت ايشان اين آرزوى بزرگ جامه عمل نپوشيد. با اين حال آثارى كه از استاد به جاى مانده به روشنى انديشه هاى سياسى و مبانى حكومتى وى را مى نماياند. استاد شهيد افزون بر مباحث ياد شده گاه به شرح و گاه به اجمال به مقوله هاى زير نيز پرداخته است كه براى اهل نظر بسيار راه گشاست: ضرورت حكومت اسلامى به دليل عقل و نقل حكومت و مشروعيت انواع حكومت حقوق متقابل حاكم و مردم نارسايى مفاهيم كليسايى از منظر حقوق سياسى سيستم قانونگذارى اسلام قانونهاى ثابت و متغير شيوه حكومت اهداف حكومت اخلاق كارگزاران حكومتى و… همچنين پاسخ به پاره اى از شبهه ها در مسائل سياسى و حكومتى از جمله: دموكراسى و دين دموكراسى و ولايت فقيه و…


چون اين گفتار به درازا كشيد از گزاره ها و مقوله هاى ياد شده تنها به مقوله دموكراسى از ديدگاه ايشان مى پردازيم و اين گفتار را به پايان مى بريم. انتخاب دموكراسى براى بحث بدين سبب است كه اين مقوله پيوندى مستقيم با قلمرو اجتماعى دين دارد; زيرا به گفته استاد شهيد دموكراسى جديد در غرب از هنگامى شروع شد كه متفكران الهى متوجه شدند آيين مسيحيت نمى تواند در همه ابعاد زندگى انسانها بويژه زندگى سياسى و اجتماعى آنان نقش داشته باشد. بدين جهت به محدود كردن قلمرو دين به زندگى فردى انسان و ارتباط او با خدا روى آوردند و مسائل سياسى و اجتماعى را از قلمرو دين حذف كردند آن گاه به ناچار حكومت را به دست مردم سپردند (دموكراسى) تا گرفتار استبداد و ديكتاتورى نشوند.127 شايد بتوان اين حادثه را


در غرب و در بستر مسيحيت تحريف شده توجيه كرد; امّا آيا چنين چيزى مى تواند مورد پذيرش متفكران اسلامى قرار گيرد؟ هر چند از آنچه در پيش آورديم پاسخ اين پرسش نيز به دست مى آيد ولى براى روشن تر شدن آن اشاره اى به برخورد متفكران اسلامى از جمله شهيد مطهرى با دموكراسى و دين و دموكراسى و ولايت فقيه خواهيم داشت.


دموكراسى و ولايت فقيه


از زمانى كه (موكراسى) در كشورهاى اسلامى طرح شد كسانى آن را با شريعت و دين ناسازگار ديدند و كسانى سازگار. پس از انقلاب اسلامى و طرح ولايت فقيه اين مباحث اوج گرفت. بعضى از سازگارى ولايت فقيه با حاكميت ملى و دموكراسى دفاع كردند و شمارى آن را ناسازگار با دموكراسى دانستند. اين بحث همچنان ادامه دارد.


استاد شهيد مرتضى مطهرى پيش از انقلاب اسلامى به ريشه دموكراسى درغرب اشاراتى دارد128 و پس از انقلاب اسلامى از كسانى است كه از سازگارى گونه اى از دموكراسى با دين و ولايت فقيه سخن گفته است. به نظر ما چون واژه (دموكراسى) همچون بسيارى از واژه هاى ديگر: توسعه جامعه مدنى و… تعريف روشنى ندارد بنابراين بايد پيش از ردّ و اثبات مقصود خود را از (دموكراسى) روشن كنيم و به تعريف مشتركى ازآن دست يابيم و سپس آن را با دين و ولايت فقيه بسنجيم در اين صورت بسيارى از اختلافها بر طرف مى شود.


اگر مقصود ما از (دموكراسى) گونه اى از حكومت باشد كه انتخاب حاكم و وضع قانون و… در اختيار مردم است و هر قانونى را كه مردم و يا دست كم نمايندگان آنان وضع كردند بايد اجرا شود و محترم بشمرند هر چند با شريعت اسلامى ناسازگار باشد بى گمان چنين مفهومى با دين و ولايت فقيه سازگار نيست; زيرا در اسلام حقّ حاكميّت و تشريع ويژه خداوند است: (ان الحكم الاّ للّه) تنها خداست كه مصلحتها و همچنين مفسده ها را مى شناسد و حقّ قانونگذارى دارد .


بنابراين اگر مقصود از (دموكراسى) و (حاكميت ملّى) ارزش و اعتبار رأى مردم در برابر حكم خدا باشد هيچ ارزشى ندارد و متفكران اسلامى از جمله شهيد مطهرى اين گونه از دموكراسى را به هيچ روى سازگار با دين نمى دانند و هيچ اعتبارى براى آن قائل نيستند.


امّا اگر مقصود از (دموكراسى) اين باشد كه مردم در چارچوب احكام الهى در سرنوشت خود دخالت كنند چنين چيزى نه تنها با اسلام سازگار است كه اسلام دخالت مردم را در سرنوشت سياسى خود به عنوان تكليفى الهى مى داند.


شهيد مطهرى و بسيارى از متفكران اسلامى كه از سازگارى دين و دموكراسى دموكراسى و ولايت فقيه سخن گفته اند به اين گونه از دموكراسى نظر داشته اند. به عقيده ايشان كسانى كه (دموكراسى) را با دين و يا ولايت فقيه ناسازگار مى داند يا اسلام را درست نشناخته اند و يا اين كه به همان (دموكراسى غربى) نظر داشته اند:


(منشا اشتباه آنان كه اسلام بودن جمهورى را منافى با روح دموكراسى مى دانند ناشى از اين است كه دموكراسى مورد قبول آنان هنوز همان دموكراسى قرن هيجدهم است كه در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معيشت و خوراك و مسكن و پوشاك و آزادى در انتخاب راه معيشت مادّى خلاصه مى شود; امّا اين كه مكتب و عقيده و وابستگى به يك ايمان هم جزو حقوق انسانى است… به كلّى به فراموشى سپرده شده است.)129


و درباره ولايت فقيه مى نويسد:


(اساساً فقيه را خود مردم انتخاب مى كنند و اين امر عين دموكراسى است.)130


پس اسلامى بودن اين جمهورى و مبتنى بودن آن برولايت فقيه به هيچ روى با حاكميّت ملّى و دموكراسى ناسازگارى ندارد; زيرا اصول دموكراسى ايجاب نمى كند كه بر يك جامعه ايدئولوژى و مكتبى حاكم نباشد. در كشورهاى گوناگون احزاب به طور معمول خود را وابسته به يك ايدئولوژى مى دانند و اين امر را نه تنها ضدّ دموكراسى
نمى دانند كه به آن افتخار هم مى كنند:


(اما اشتباه آنها كه اين مفهوم (جمهورى اسلامى) را مبهم دانسته اند (و آن را با حاكميت ملّى و دموكراسى ناسازگار) ناشى از اين است كه حق حاكميت ملّى رامساوى با نداشتن مسلك و ايدئولوژى و عدم التزام به يك سلسله اصول فكرى درباره جهان و اصول علمى درباره زندگى دانسته اند. اينان مى پندارند كه اگر كسى به خوبى مسلكى مرامى و دينى ملتزم و متعهد شد و خواهان اجراى اصول و ضوابط آن گرديد آزاد و دموكرات نيست. پس اگر كشور اسلامى باشد يعنى مردم مؤمن و معتقد به اصول اسلامى باشند و اين اصول را بى چون و چرا بدانند دموكراسى به خطر مى افتد.)131


واژه (جمهورى) شكل حكومت را كه نوعى دموكراسى است روشن مى كند: يعنى مردم حقّ دارند سرنوشت خود را خود در دست بگيرند و اين ملازم با اين نيست كه مردم پاى بند مكتبى نباشند. آيا معناى دموكراسى اين است كه انسان به هيچ مكتبى پاى بند نباشد و يا اين كه هر فردى براى خود مكتبى داشته باشد؟ آيا اعتقاد به يك سلسله اصول علمى يا منطقى يا فلسفى و بى چون و چرا دانستن آن اصول برخلاف دموكراسى است و يا خلاف دموكراسى اين است كه آدمى به اصولى كه مورد پذيرش اكثريت جامعه است اعتقاد نداشته باشد و آنها را درخور چون و چرا بداند ولى به ديگران اجازه چون و چرا در اعتقادات و انديشه هاى خود را ندهد؟


اكثريت قاطع ملت ايران مسلمانند و مى خواهنداين حكومت با اصول و آموزه هاى اسلام اداره شود و در مدار اصول اسلامى حركت كند و اين به هيچ روى با دموكراسى ناسازگار نيست.132 بلكه اگر آنان را از اين حقّ محروم گردانيم در حقيقت (حاكميّت ملّى) آنان را خدشه دار كرده بلكه از بين برده ايم.


بنابراين اگر مقصود از دموكراسى و حاكميت ملى اين باشد كه مردم در چارچوب احكام الهى در سرنوشت خود دخالت كنند سخنى است درست و سازگار با مبانى فلسفه سياسى اسلام. سفارش قرآن به رايزنى و استفاده پيامبر(ص) و امام على(ع) از اين شيوه در امور حكومتى بيانگر آن است كه اسلام به دخالت مردم در سرنوشت خودشان ارج نهاده است.133 حاكمان اسلامى بايد به اصول ياد شده نه تنها باور داشته باشند كه عمل كنند.


و اما اگر مراد از دموكراسى اين باشد كه مردم در برابر قانون الهى قانون وضع كنند و يا در قانونهاى الهى با آنان رايزنى شود بى گمان چنين معنايى با دين سازگار نيست و در حكومت اسلامى جايى ندارد. بر اين اساس دموكراسى در اسلام در برابر دموكراسى غرب است:


(دموكراسى غربى اش فاسد است شرقى اش هم فاسد است دموكراسى اسلامى صحيح است.)134






1. (مجموعه آثار) استاد شهيد مطهرى ج63/2 صدرا.


2. همان مدرك.


3. (امامت و رهبرى)92/ صدرا.


4. (پيرامون انقلاب اسلامى)80/ صدرا.


5. (مجموعه آثار) ج520/2; ج624/4 صدرا.


6. (نظام حقوق زن در اسلام)112/ ـ 114 صدرا; (نظام اقتصادى در اسلام)16/.


7. (نظرى به نظام اقتصادى در اسلام)16/ ـ 17 صدرا.


8. (ولايت فقيه) امام خمينى5/ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.


9. همان مدرك.


10. سوره (انعام) آيه 57.


11. سوره (انعام) آيه 62.


12. سوره (مؤمن) آيه 12.


13. سوره (مائده) آيه 44.


14. سوره (مائده) آيه 45.


15. سوره (مائده آيه 47.


16. سوره (بقره) آيه 124/ (نساء) 54.


17. سوره (ص) آيه هاى 20 26; سوره (بقره) آيه هاى 247 ـ 251.


18. سوره (ص) آيه 35.


19. سوره (يوسف) آيه هاى 55 101.


20. سوره (مائده) آيه 20.


21. سوره (احزاب) آيه 6; سوره (نساء) آيه 59.


21. همان مدرك53/.


22. سوره (نساء) آيه 65.


23. سوره (نساء) آيه 59; (مائده) آيه هاى 55 67 3. براى شرح و تفسير اين آيات ر.ك: (امامت و رهبرى) و (ولاء ولايتها) از شهيد مطهرى.


24. سوره (نحل) آيه 26; سوره (اعراف) آيه 59; سوره (بقره) آيه 129; سوره (آل عمران) آيه 164; سوره (شعراء) آيه 106 124; 151; 160; سوره (اعراف) آيه 157; سوره (حديد) آيه 25; سوره (هود) آيه 88; سوره (اعراف) آيه 142.


25. سوره (حجّ) آيه 41.


26. سوره (بقره) آيه هاى 246 ـ 251.


27. سوره (ص) آيه 25.


28. سوره (ص) آيه 20.


29. سوره (مائده) آيه 20.


29. سوره (مائده) آيه 20.


30. (وسائل الشيعه) ج308/18; (غرر ودرر) ج386/; ج439/2; ج90/5.


31. سوره (توبه) آيه 41.


32. سوره (تحريم) آيه 9.


33. سوره (توبه) آيه 12.


34. سوره (انفال) آيه 60.


35. درباره جهاد حدود پانصد آيه در قرآن مجيد وجود دارد. استاد شهيد پاره اى از اين آيات شريفه را در كتاب (جهاد) شرح و تفسير كرده است.


36. (جهاد)17/ ـ 18 صدرا.


37. سوره (نساء) آيه 141.


38. سوره (آل عمران) آيه 28.


39. سوره (مائده) آيه 51.


40. (ولاءها ولايتها) 11/ ـ 19.


41. سوره (بقره) آيه 124; سوره (هود) آيه 113; سوره (شعراء) آيه 151; سوره (كهف) آيه 28; سوره (انسان) آيه 24; سوره (احزاب) آيه 67; سوره (نساء) آيه 115.


42. سوره (نساء) آيه هاى 141 ـ 115; سوره (آل عمران) آيه هاى 28 100; سوره (مائده) آيه 51; سوره (انسان) آيه 248; سوره (شعراء) آيه 151; سوره (بقره) آيه هاى 124 247; سوره (مناقون) آيه 8; سوره (يوسف) آيه 55.


43. سوره (نساء) آيه 105; سوره (مائده) آيه هاى 48 ـ 49; سوره (اعراف) آيه 157; سوره (حج) آيه 41.


44. مجلّه (حوزه) شماره 287/82.


45. سوره (مائده) آيه 38; سوره (نور) آيه 2.


46. سوره (بقره) آيه 178.


47. سوره (انفال) آيه 41; سوره (توبه) آيه 103.


48. سوره (جمعه) آيه هاى 9 ـ 11.


49. سوره (آل عمران) آيه هاى 104 110; سوره (توبه) آيه 112.


50. (الحكومة الاسلامية في احاديث الشيعة الاماميه) غلامرضا سلطانى حسين مظاهرى ابوالحسن مصلحى محسن خرازى رضا استادى مؤسسه در راه حقّ قم.


51. از سخنرانى آقاى مهندس بازرگان در انجمن مهندسين.


52. (اصول كافى) ج18/2 دار صعب دارالتعارف بيروت.


53. همان مدرك ج180/1.


54. همان مدرك ج59/1 ـ 52.


55. (علل الشرايع) شيخ صدوق ج253/1 داراحياء التراث العربى.


56. (مستدرك الوسائل) ج14/6 مؤسسه آل البيت.


57. (نهج البلاغه) فيض خطبه 34 و 207.


58. (غررالحكم و دررالكلم) آمدى ج10/4 457; ج271/1; (اصول كافى) ج200/1; (نهج البلاغه) فيض الاسلام خطبه 146 40 و حكمت 244 (الاختصاص) شيخ مفيد 263/ جامعه مدرسين حوزه علميه قم.


59. (مجموعه آثار) ج229/2 ـ 250.


60. همان مدرك 240/ ـ 250.


61. (نظرى به نظام اقتصادى اسلام)16/ ـ 17.


61. (مجموعه آثار) ج281/3; ج841/4; (اسلام و مقتضيات زمان) ج169/1; (امامت و رهبرى 44/11 ـ 56.


63. سوره (حشر) آيه 7.


64. سوره (نساء) ايه 65.


65. سوره (احزاب) آيه 6.


66. سوره (نساء) آيه 59.


67. (ولاءها و ولايتها)52/.


68. مجله (كيان) شماره 28 / 65 .


69. (السيرة النبوية) ابن هشام ج66/2 داراحياء التراث العربى بيروت. (امامت و رهبرى) شهيد مطهرى104/.


70. سوره (فتح) آيه 9.


71. سوره (آل عمران) آيه 158.


72. بيش تر مفسران اين مسأله را در ذيل آيه (شاورهم فى الامر) آورده اند از جمله علامه طباطبايى در (الميزان) ج57/4 اسماعيليان.


73. (امامت و رهبرى)70/ ـ 71.


74. همان مدرك92/.


75. همان مدرك.


76. همان مدرك100/ ـ 109 117 137.


77. همان مدرك51/.


78. جزوه سخنرانى مهندس بازرگان در انجمن مهندسين.


79. سوره (مائده) آيه 67.


80. سوره (مائده) آيه 3.


82. (حكمت و حكومت) دكتر مهدى حائرى178/.


83. (ولاءها و ولايتها)55/ ـ 58.


84. (نهج البلاغه) خطبه 2 نامه 10 42. در عهدنامه مالك اشتر در چندين جا به اين معنى آمده است.


85. سوره (نحل) آيه 26; سوره (انبياء) ايه 25.


86. سوره (اعراف) آيه 59 157; سوره (بقره) آيه 129; سوره (آل عمران) آيه 164; سوره (حديد) آيه 25; سوره (هود) ايه 88; سوره (شعرا) آيه 151.


87. (مجموعه آثار) ج175/2 ـ 176.


88. سوره (حديد) ايه 25.


89. سوره (آل عمران) آيه 146.


90. صحيفه نور) ج146/15.


91. مجلّه (كيان) شماره 54/28.


92. سوره (هود) ايه 88; سوره (اعراف) آيه 142.


93. (پيرامون انقلاب اسلامى)128/.


94.(صحيح مسلم) ج1471/3 ج1842 كتاب الاماره باب 10.


95. سوره (نساء) آيه 54.


96. (الميزان فى تفسيرالقرآن) علامه طباطبايى ج375/4 377.


97. سوره (بقره) آيه هاى 246 ـ 251.


98. سوره (يوسف) آيه 56.


99. سوره (انبياء) آيه 78.


100. سوره (نمل) ايه هاى 43 ـ 50.


101. (مقالات فلسى) شهيد مطهرى ج159/2. حكمت.


102. (مجموعه آثار) ج175/2 ـ 179.


104. همان مدرك ج51/2 ـ 57; ج346/4.


105. سوره (شعراء آيه 214.


106. (الارشاد) شيخ مفيد49/ ـ 50 المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد.


107. (نظام حقوق زن در اسلام)112/.


108. (الاسلام و اصول الحكم) على عبدالرازق145.


109. همان مدرك149/.


110. مجلّه (كيان) شماره 7/32 ـ 8.


111 . (مديريت و رهبرى) مقدمه.


112. (مجموعه آثار) ج29/2; (جهاد)17/ و 23; (اسلام و مقتضيات زمان) ج247/1 (نظام حقوق زن)112/ ـ 114; (نظرى به نظام اقتصادى اسلام)16/.


113. (نظام حقوق زن در اسلام)113/.


114. (مجموعه آثار) ج241/2.


115. همان مدرك241/ ـ 242.


116. (نظام حقوق زن در اسلام)113/.


117. (پيرامون انقلاب اسلامى)52/; (نظام حقوق زن)112/.


118. مجلّه (حوزه) شماره 182/38; نقل از (جدايى دين از سياست)13/ منوچهر جماليان از فراريان ايران خارج از كشور.


119. (تعليم و تربيت در اسلام) 216. انتشارات الزهراء.


120. (پيرامون انقلاب اسلامى)52/.


122. (نظام حقوق زن در اسلام)114/.


123. (اسلام و مقتضيات زمان) ج172/1 ـ 175 246 331; 91/2.


124. همان مدرك ج179/1 246; ج62/2.


124. همان مدرك ج179/1 246; ج62/2.


125. (نظام حقوق زن در اسلام)127/ ـ 128.


126. (پيرامون انقلاب اسلامى)79/ ـ 82.


127. (علل گرايش به ماديگرى)109/ ـ 113 طوسى; (سيرى در نهج البلاغه)119/ ـ 120.


128. همان مدرك.


129. (پيرامون انقلاب اسلامى)83/.


130. همان مدرك86/.


131. همان مدرك80/ ـ 81.


132. همان مدرك80/.


133. (تنبيه الامّة وتنزيه الملّة) علاّمه محمّد حسين نائينى با مقدمه و توضيحات مرحوم سيّد محمود طالقانى53/ ـ 55.
(مغازى) واقدى ج48/1 53 209 444 ـ 445 نشر دانش اسلامى.


134. (صحيفه نور) ج238/5.

/ 1