ديدگاههاي اجتماعي ابوريحان بيروني - دیدگاه های اجتماعی ابوریحان بیرونی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیدگاه های اجتماعی ابوریحان بیرونی - نسخه متنی

حفیظ ‏الله فولادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




ديدگاههاي اجتماعي ابوريحان بيروني

نويسنده: حفيظ اللّه فولادي

ابوريحان1محمدبن احمد بيروني خوارزمي، از بزرگترين دانشمندان ايراني، به گفته بيشتر كساني كه درباره او به تحقيق پرداخته‏اند در سال 362 ق. برابر با 973 م. در خوارزم و در خانواده‏اي گمنام چشم به جهان گشود. از دوران كودكي و نوجوانيِ او اطلاع چنداني در دست نيست تا بتوان عوامل مؤثر در كيفيت شكل‏گيري تفكر وي را شناخت. تنها سخني كه راجع به دوران نوجواني وي مي‏توان گفت مطلبي است كه خود در كتاب الصيدنه مي‏گويد: «از همان دوره نوجواني، به سبب علاقه‏مندي فراوان در دانش‏اندوزي، بر حسب سنّ و حال، در نهاد خود حظّي يافته‏ام و يك شاهد در اين مورد بسنده است كه يك رومي در سرزمين ما اقامت گزيد و من دانه‏ها و تخمها و ميوه‏ها و گياهان و جز اينها را مي‏آوردم و نامهاي آنها را در زبان او، از وي مي‏پرسيدم و مي‏نوشتم».2 همچنين وي از تاثير بسزاي يكي از رياضيدانان و منجمان بزرگ ايراني به نام «ابو نصر منصور بن علي بن عراق» سخن به ميان آورده، كه بي‏گمان در شكل‏گيري انديشه علمي وي مؤثر بوده است: «پس خانواده عراق از شيرشان مرا تغذيه كردند [كنايه از اينكه بسيار نيكي كردند] و منصور آنها همانند نگهداري از نهال از من مراقبت كرد».3

استاد ديگر او در رشته حكمت و علوم عقلي «عبدالصمد اوّل» بود كه سلطان محمود غزنوي پس از چيرگي بر خوارزم در سال 408 ق. او را به اتهام باطني گري و الحاد به قتل رسانيد و قصد داشت بيروني را هم با همان اتهام به استادش ملحق كند، ولي وقتي به او گفته شد كه وي سرآمد آن عصر در علم نجوم است و پادشاهان از كسي مانند او بي‏نياز نيستند، به اين دليل سلطان از قتل او منصرف شد و او را با خود به هندوستان برد.4 بيروني از سال 408 تا 421 ق. همراه سلطان محمود غزنوي بوده و در مدت اقامت سيزده ساله خود در هندوستان توانست زبان سانسكريت را بياموزد و تحقيقات گسترده‏اي را در باب آداب و رسوم، عقايد و فرهنگ و ديگر جنبه‏هاي علمي و فرهنگي هندوان انجام دهد. وي در همين زمان چندين كتاب را از زبان سانسكريت به عربي و بالعكس ترجمه نمود. حاصل زحمات او در هندشناسي كتاب في‏تحقيق ماللهند مي‏باشد كه يكي از عالمانه‏ترين و غني‏ترين تحقيقات انساني و اجتماعي است كه در دوران قديم در زمينه مسائل مردم شناسي نوشته شده است، يعني در زماني كه چنين مطالعاتي در مغرب زمين از حد وقايع نگاري فراتر نمي‏رفته است5، ابوريحان بسان مردم شناسي زبردست و متفكري متبحّر، به تحقيق در زواياي زندگي فردي و اجتماعي هندوان پرداخته است.

كارل ادوارد زاخائو6، خاورشناس آلماني و كسي كه با ترجمه دو اثر مهم بيروني به نام «الآثار الباقية عن القرون الخالية» و «في تحقيق ماللهند» او را به اروپا شناساند، مي‏گويد: من معتقدم در وجود بيروني يك ويژگي نوين بوده كه به روح انتقادي قرن نوزدهم نزديك است.7

در بيان حالات بيروني، ياقوت حموي مي‏گويد: «او در طول سال دستش از قلم و چشمش از نظر و ذهنش از تفكر جدا نمي‏گشت، مگر دو روز نوروز و مهرگان كه براي تهيه مايحتاج زندگي دست از كار مي‏كشيد».8 بيروني خود در كتاب في تحقيق ماللهند مي‏نويسد: «من به دليل بيگانه بودن با فرهنگ هندوان و ناآشنايي با قراردادهاي زباني [اصطلاحات و واژگان] آنان، نزد منجمانشان، مقام شاگرد را نسبت به استاد داشتم. همين كه اندكي به زبان آنان آگاهي يافتم، آنها را بر علتها آگاه ساخته، برخي برهانها را بر ايشان آشكار نمودم و راههاي صحيح محاسبات را براي آنان روشن كردم، پس با تعجب بر من هجوم آوردند و براي بهره‏گيري [از دانش من] ازدحام كردند، در حالي كه مي‏پرسيدند: محضر چه كسي از [منجمين] هند را دريافته و از او [دانش] فرا گرفته‏اي؟ و من توان علمي آنها را آشكار ساختم و با آنكه خوشايندم نبود خود را از آنان برتر مي‏شمردم؛ چيزي نمانده بود كه مرا به ساحري نسبت دهند و نزد بزرگان خود مرا به غير از دريا و آب ترشي كه بي‏نياز از سركه است، توصيف نمي‏كردند».9

از يكي از فقها به نام علي بن عيسي ولوالجي نقل شده كه گفته است: در حالي كه ابوريحان نفسهاي آخر را مي‏كشيد و در حالت احتضار بود بر او وارد شدم. در آن حال از من پرسيد «حساب جدّات فاسده»10 را كه زماني به من گفته بودي، بازگوي كه به چه صورت بود؟ از روي شفقّت گفتم آيا در اين وضعيت صلاح است به اين بحث پرداخته شود؟ به من گفت فلاني آيا اگر دنيا را ترك كنم و عالم به اين مساله باشم بهتر نيست از اينكه از دنيا بروم و جاهل به آن باشم؟ پس من آن حساب را دوباره گفتم و او هم فهميد و آنچه را از قبل وعده داده بود به من ياد داد. من از نزد وي خارج شدم و هنوز در راه بودم كه صداي شيون و زاري از خانه‏اش به گوشم رسيد.11

تاريخ درگذشت بيروني مورد اختلاف نويسندگان بوده است. با اين حال، نظر حكيم غضنفر تبريزي صاحب كتاب المشاطة لرسالة‏الفهرست ـ كه حدود دو قرن پس از بيروني نوشته شده است ـ بايد صحيحترين اقوال باشد كه درگذشت او را روز جمعه دوم رجب سال 440 ق. ذكر كرده است. ابوريحان آثار مهمي از خود به جاي گذاشته كه اكثر آنها در زمينه علوم رياضي، نجوم، تاريخ و علوم طبيعي است، ولي آثار به جاي مانده از وي درباره ملل قديم و هنديان معاصر وي نيز از اعتبار علمي و جهاني برخوردار است. او زماني كه در دربار قابوس بن وشمگير ملقب به شمس‏المعالي در گرگان كتاب مهم الآثار الباقية عن القرون الخالية را تأليف كرد، با اينكه نويسنده‏اي تازه‏كار بود و كمتر از سي سال از سنّش مي‏گذشت، در مقدمه كتاب چنان توصيه به پاك ساختن فكر از تعصب و پيروي از هوا و پيشداوري مي‏كند، كه به محققي مجرّب و كارآزموده بيشتر شباهت دارد؛ و با تأليف همين كتاب است كه بي‏اندازه مورد عنايت شمس المعالي قرار مي‏گيرد و به بيروني پيشنهاد مي‏دهد كه امور مملكت را به او محول كند و فرمانش در هر كاري مطاع باشد، ولي بيروني نپذيرفته و كارهاي علمي خود را ادامه مي‏دهد. به هرحال بيروني از جمله انديشمنداني است كه آثار بسياري را از او در ابعاد مختلف علوم ياد كرده‏اند، هر چند اكثر آنها مفقود شده و در دسترس نمي‏باشند.

362 ق. تولد در خوارزم

ارتباط با دربار قابوس بن و شمگير در گرگان

كشته شدن عبدالصمد اول، استاد حكمت و علوم عقلي بيروني به اتهام باطني‏گري و الحاد به دست سلطان محمود غزنوي در جريان تصرف خوارزم و مجبور شدن بيروني در همراهي وي.

مرگ سلطان محمود غزنوي و به سلطنت رسيدن سلطان مسعود غزنوي

مرگ سلطان مسعود غزنوي و به سلطنت رسيدن مودود بن مسعود غزنوي

دانش‏اندوزي ابوريحان در زمينه علوم نباتي و غير آن از شخصي رومي.

فراگيري علوم رياضي و نجوم نزد ابونصر منصور بن علي بن عراق

آموختن علوم عقلي و حكمت نزد عبدالصمد اوّل

تأليف كتاب الآثار الباقيه.

همراهي بيروني با سلطان محمود غزنوي در مسافرت به هند و آموختن زبان سانسكريت و تحقيق و ترجمه چند كتاب از سانسكريت به عربي و بالعكس

مراجعت از هند

تأليف كتاب في تحقيق ماللهند

تأليف كتاب القانون المسعودي به نام سلطان مسعود غزنوي

تأليف رساله في فهرست كتب الرازي

تأليف كتاب الجماهر في معرفة الجواهر و الصيدنه

وفات ابوريحان بيروني در دوم ماه رجب

آثار بيروني

ابوريحان بيروني كتابي به نام رسالة في فهرست كتب الرازي تأليف كرده است، كه در آن پس از برشمردن كتابهاي زكرياي رازي و توضيحي پيرامون منشأ علم پزشكي و ذكر مراكز قديم علم طبّ و مباحثي در اين باره، به ذكر كتابها و رسائل خويش مي‏پردازد كه تا زمان تأليف كتاب مزبور يعني سال 427ق. به بيان خودش، 65سال ق. و 63 سال ش. از عمر او مي‏گذشته است. او در اين كتاب 113 عنوان كتاب و رساله را به صورت دسته‏بندي شده ذكر مي‏كند و سپس به كتابهايي كه ابونصر منصور بن عراق و ابو سهل مسيحي و ابوعلي جيلي به نام او نوشته‏اند، اشاره مي‏كند و مي‏گويد: كتابهاي خود من فرزندان من مي‏باشند و كتابهايي كه ديگران به نام من تأليف كرده‏اند در حكم فرزندخواندگان من هستند و از اين رو فرقي ميان آنها و فرزندانم نمي‏گذارم. مجموع اين كتابها با خود رسالة في فهرست كتب الرازي به 139 عنوان مي‏رسند، و با توجه به اينكه وفات بيروني سال 440ق. است، طبيعي است كه در فاصله بين سالهاي 427 تا 440 ق. كتابهاي ديگري را نيز تأليف كرده باشد. از اين رو، كساني كه به كتابشناسي و فهرست كردن آثار بيروني پرداخته‏اند، در حدود 185 عنوان اثر از او و به نام او ذكر كرده‏اند. ياقوت حموي مي‏گويد: «من فهرست كتابهاي بيروني را در وقف جامع مرو در شصت ورقه به خط ريز ديدم»12.

همان طور كه گفته شد از اين مجموعه كثير، بخش عمده‏اي مفقود و تعدادي اندك در كتابخانه‏هاي جهان يافت شده‏اند كه شماري از آنها به زبانهاي گوناگون ترجمه شده‏اند.

بيروني با ذكر تعداد برگهاي هر يك از كتابها و رسائل خويش آنها را به صورت زير دسته‏بندي كرده است: 1 ـ آنچه مربوط به علم حساب است؛ 2 ـ درباره شعاعات و ممر؛ 3 ـ درباره طول و عرض شهرها و فاصله آنها از يكديگر؛ 4 ـ در باب ابزار و كيفيت استفاده از آنها؛ 5 ـ در باب زمان و اوقات؛ 6 ـ در باب مذنبات (دنباله‏دارها)؛ 7 ـ در باب احكام نجوم؛ 8 ـ آنچه مربوط به هزل و چيزهاي سخيف است؛ 9 ـ آنچه در باب عقايد و اديان و ملتهاست.

علت تعدد و تنوع آثار بيروني را علاوه بر نبوغ ذاتي وي، بايد در وسعت اطلاعات و نيز تسلط او بر چند زبان دانست كه قدرت استفاده از منابع بيشتر و متنوعتر را به وي داده بود. بيروني همان طور كه در بررسيهاي اجتماعي خود همواره دو طبقه عوام و خواص را مد نظر داشته است و خواص را در مرتبه والاي نگرشهاي اجتماعي ديده است، آثار خود را نيز همواره براي خواصّ تأليف كرده است؛ چه، در نظر او يكسان بوده كه عوام مطالب او را فهم كنند و يا از درك آن عاجز باشند. از اين رو آثارش را با عباراتي موجز و دشوار نوشته است كه فهم آنها مستلزم دقت مضاعف مي‏باشد. در اين باره يكي از شاگردانش بنام امام حكيم «اللبيبي» بر حاشيه يكي از كتابهاي استاد نوشته است كه عادت شيخ ما «الاستاذ الرئيس» رحمه‏الله چنان بود كه اگر مثالهايي در كتابهاي خود مي‏آورد ـ و اين خود بندرت اتفاق مي‏افتاد ـ آن را با عبارتهاي فصيح، دشوار و ديرياب ذكر مي‏كرد، من دليل آن را از استاد پرسيدم، گفت از آن روي در آثار خود از ايراد مثال پرهيز مي‏كنم تا خواننده آنها براي درك مطالبي كه در آنها به وديعه گذارده‏ام كوشش و اجتهاد به خرج دهد و اين طبعا براي كسي ميسّر است كه صاحب اطلاع و مجتهد و دوستدار علم باشد و براي مردمي كه از اين دسته نيستند، تفاوتي نمي‏بينم كه آن را دريابند يا درك نكنند، زيرا فهم يا عدم فهم آنان براي من يكسان است.13

بيروني كتابهاي بسيار مهمي در زمينه علوم مختلف تأليف كرده است كه برخي از آنها به شرح زير است:

1 ـ القانون المسعودي في الهيئة و النجوم كه از درخشانترين آثار علمي بيروني در علم هيأت و نجوم است. ياقوت حموي در توصيف آن مي‏نويسد: مطالب اين كتاب هر آنچه قبل از آن درباره علم نجوم و حساب نگاشته شده بود همه را تحت‏الشعاع خود قرار داد.14 به پاداش تأليف همين كتاب سلطان مسعود غزنوي پيلواري سيم براي او فرستاد، ولي آن را نپذيرفته و به خزانه بازگردانيد.

2 ـ الجماهر في معرفة‏الجواهر كه درباره كاني‏شناسي است، اين كتاب به يك مقدمه و دو قسمت تقسيم مي‏شود. در مقدمه به بيان پاره‏اي مسائل انسانشناختي و جامعه‏شناختي از قبيل منشأ زندگي اجتماعي، مدنيت، پيدايش صنايع و مشاغل، رهبري و شرايط آن سخن گفته است و در قسمت دوم آن، درباره فلزات بحث كرده و توانسته است وزن مخصوص اجسام مختلفي را معين كند كه با آنچه امروزه با دستگاههاي دقيق به دست آمده تطبيق كرده و يا تفاوت اعشاري خيلي كمي پيدا مي‏كند؛ و اين امر حيرت آور است.

3 ـ بيروني تنها يكي از آثارش به نام التفهيم في اوائل صناعة التنجيم را به زبان فارسي و عربي تأليف كرده كه در چهار علم اصلي يعني هندسه و حساب و هيأت و احكام نجوم و يك فن فرعي عملي، يعني اسطرلاب مي‏باشد. اين كتاب در واقع چكيده و عصاره بخش عمده‏اي از معلومات رياضي و نجومي وي و مباحثي كه در ديگر تأليفات خود آورده مي‏باشد؛ زيرا موضوعاتي را كه درباره هندوان در اين كتاب مطرح كرده است، به طور مفصل در كتاب ديگري (في تحقيق ماللهند) آورده است و بحثهاي مربوط به تواريخ ملل و اقوام مختلف و طرزگاه‏شماري آنان و اسامي ماهها و غيره نيز كه در اين كتاب آمده به صورت مشروح در كتاب الآثار الباقية به آنها پرداخته است؛ و نيز آنچه در اين كتاب درباره اسطرلاب و مسائل علم هيأت و رياضيات و نجوم مطرح شده است. براي هر يك از اينها كتاب و يا رساله مستقلي را اختصاص داده است.

دو كتاب «في تحقيق ماللهند من مقولة مقبولة في العقل او مرذولة» و «الآثار الباقية عن القرون الخالية»، عمده بحثهاي مربوط به جوامع انساني و آداب و رسوم و جشنها و عيدها و ذكر تاريخهاي ملل مختلف را در بردارند، كه اوّلي بيشتر در زمينه هندشناسي است و دومي شاهكار بيروني در گاهشماري است. اين دو كتاب، منابع اصلي بحثهاي آينده اين فصل به شمار مي‏آيند. كارل ادوارد زاخائو در مقدمه مهمي كه بر ترجمه في تحقيق ماللهند نوشته است، درباره طرح ابواب كتاب اظهار كرده كه: «صورت كلي اغلب بابها از سه بخش تشكيل مي‏گردد؛ در بخش اول خلاصه‏اي از مسأله را آنگونه كه خود بيروني دريافته است، مطرح مي‏كند؛ در بخش دوم چنانچه بحث از دين و فلسفه و نجوم باشد، به طرح عقايد هندوان و ذكر شواهدي از كتابهاي آنان مي‏پردازد و چنانچه بحث از ادبيات و تاريخ و جغرافيا و قوانين و آداب و رسوم باشد، مطالبي را كه در اين موارد به صورت شفاهي شنيده و يا خود مشاهده كرده است، بيان مي‏دارد؛ و در بخش سوم از هر باب چنانچه موضوع مورد بحث براي خواننده غريب و نامأنوس جلوه نمايد، ضمن مقايسه آن با موارد مشابه آن از اقوام و ملل ديگر، سعي در مفهوم كردن موضوع مي‏كند، و اين بدان علت است كه قصد وي از تأليف كتاب «في تحقيق ماللهند» آن نيست كه كاستيها و نقاط ضعف جامعه هند را آشكار ساخته و به ابطال آرا و اقوال آنان بپردازد، بلكه همان‏طوري كه در خاتمه كتاب ذكر كرده است، مي‏كوشد تا تصويري درست و راست از حيات روحي و معنوي مردم هند را در برابر ديگران قرار داده و زمينه تعامل اجتماعي ديگران با هندوان را فراهم سازد.15

ذكر اين نكته ضروري است كه چون ما در صدد هندشناسي نيستيم، از اين پس سعي خواهيم كرد به آنچه از اين دو كتاب مي‏پردازيم صورت كلي دهيم و مطالعه بيروني از هند را نمونه‏اي از نحوه نگرش او در مورد مسائل اجتماعي قلمداد كنيم.

روش تحقيق بيروني

عمده آثار بيروني در زمينه رياضيات، نجوم، تاريخ، جغرافيا، طبّ، ادبيات و زبان‏شناسي، دين شناسي، مردم شناسي و گاهشماري بوده و از اين رو، برخلاف فيلسوف معاصر خود ابن سينا، كمتر به مباحث فلسفه پرداخته است؛ ولي معني اين سخن آن نيست كه بيروني هيچ‏گونه انديشه فلسفي نداشته و يا لااقل به اين گونه مسائل نمي‏انديشيده است.16 زيرا در ضمن برخي از كتابهاي خود به پاره‏اي مسائل فلسفي و آراي فلاسفه اشاراتي داشته و همچنين ميان او و ابن سينا بحثهايي ردّ و بدل شده كه با اينكه بيشتر در زمينه علوم طبيعي و رياضي است، برخي از مسائل فلسفي را نيز به بحث كشيده است.17 به هرحال تفاوت موضوعهاي مورد بررسي اين دو دانشمند بزرگ، تفاوت روش تحقيق آنها را به دنبال داشته است و از اين رو، ابن سينا بيشتر روش تعقلي و بيروني روش تحقيق تجربي را به كار گرفته است. او در به كارگيري روش تجربي دقايق و ظرائفي را به كار گرفته كه نشان عظمت فكري او و سبب اعجاب دانشمندان علوم جديد است.

بيروني در مقدمه كتاب الآثار الباقيه يادآور مي‏شود كه يكي از اديبان از وي درخواست كرد تا درباره تاريخهايي كه ملتها به كار مي‏برند و اختلافهايي كه در مبدأ پيدايش آنهاست و ماهها و سالهايي كه متفرع بر آن اصل پيدايش هست و اسبابي كه منجر به اين اختلافها در بين آنان شده و عيدهاي مشهور و روزهايي كه براي آن عيدها و اعمال مربوط به آن، ذكر شده است و غير آنها از چيزهايي كه مورد اختلاف بعضي از ملتهاست، شرح دهد.18

وي در زمينه شيوه تحقيق، درباره اين مسائل به نكاتي اشاره دارد كه پاره‏اي از ويژگيهاي تحقيقاتي او را نشان مي‏دهد. او مي‏نويسد: بهترين شيوه براي رسيدن به آنچه از من درخواست كرده‏اند، شناخت اخبار مربوط به امتها و اعصار گذشته است؛ زيرا بيشتر آن اخبار بيان كننده حالتها و رسومي است كه از رسمها و شريعتهاي آنان باقي مانده است و با استدلال عقلي و سنجش امور محسوس قابل مشاهده نمي‏توان به آنها دسترسي پيدا كرد. بنابراين، راهي جز تقليد از نويسندگان و اهل اديان و انديشمندان و كساني كه به آن اديان عمل مي‏كردند، و نيز جز با پذيرش اصول آنها و مقايسه بحثها و نظرهاي ايشان براي اثبات بعضي اصول با بعض ديگر، وجود ندارد. امكان اين پيروي و پذيرش، پس از پيراستن نفس از صفات و رذائلي كه اكثر مردم را به فساد كشانده و صاحبانش را از ديدن حقيقت كور ساخته، همانند عادتهاي عوام پسند و تعصب و پيروي از هواي نفس و رياست‏طلبي و مانند اينها، ميسّر خواهد شد. آنچه ذكر شد براي دستيابي به كنه مقصود و ازاله آنچه موجب شك و شبهه مي‏شود، بهترين راه و قويترين ياوري است كه بايد در پيش گرفته شود و به غير آن نيل به هدف ـ ولو با تحمل رنج سخت و كوشش بسيار ـ محقق نخواهد شد.19

در مجموع از عبارت فوق و ملاحظه برخي ديگر از عبارتهاي مذكور در ديگر آثار بيروني، ويژگيهاي ذيل را مي‏توان استخراج كرد:

الف) اتخاذ روش مناسب با موضوع تحقيق: بيروني در هر موضوعي روش خاص آن را به كار مي‏گيرد؛ آنجا كه تحقيق در تاريخ و گاهشماري ملتهاي گذشته مي‏كند، با توجه به روحيه حقيقت‏جويي كه در اوست، درصدد دستيابي به منابع اصيل و دست اوّل است؛ يعني همان منابعي كه امروزه اكثر آنها در اختيار نيست و از اين جهت، آثار بيروني خود به عنوان منبع شناخته مي‏شوند؛ و آنجا كه تحقيق در آداب و رسوم و فرهنگ ملتي است، خود به مشاهده و ضبط واقعيتها مي‏پردازد و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نمي‏كند و با مشقّت تمام به فراگيري زبان علمي و محليِ قومي كه مي‏خواهد درباره آنها تحقيق كند، مي‏پردازد و با كمك گرفتن از دانايان قوم به شيوه مطلوب، سعي در رسيدن به مقصود مي‏كند. بيروني در اين باره چنين مي‏گويد:

«راههاي ورود در آن [علوم و معارف هندي]، مرا به زحمت انداخت، با آنكه در حرص [نسبت به فراگيري آن علوم [در روزگار خود يگانه بودم و نهايت كوشش خود را بدون هيچ بخلي در جمع‏آوري كتابهاي ايشان از هرجا كه احتمال مي‏رفت به كار بردم و به حضور هر كسي كه مي‏توانست مرا به كتابي برساند، رسيدم».20

ب) دخالت ندادن تمايلات شخصي يا گرايشهاي نحله‏اي در تحقيق: قبلاً بيان شد كه بيروني «الآثار الباقيه» را در حدود 29 سالگي نوشته است، با درنظر گرفتن توصيه وي به لزوم پيراستن نفس از عواملي كه مانع رسيدن به حقيقت شده و باعث هلاكت مي‏شوند و با ملاحظه اين نكته كه خود او در عمل اين ويژگي را در آثارش رعايت كرده است، انسان بيشتر به ارزش تحقيقات علمي او پي مي‏برد، زيرا، در صورتي كه تحقيقات او آغشته به پيشداوريها و تعصبهاي قومي و مذهبي و ديگر موانع بود، ديگر بيروني كسي نبودكه از سوي مستشرقين به عنوان يكي از بزرگترين دانشمندان اسلامي در عصر قرون وسطايي اروپا معرفي شود. بيروني نسبت به مليت خود تعصبي نداشته و گواه بزرگ اين عدم تعصب او، همان وسعت دايره تحقيقات بي‏طرفانه او نسبت به عقايد و آداب و رسوم و بسياري از مسائل مختلف اجتماعي و نژادي و ديني و جغرافيايي ملتهاي گوناگون گذشته و معاصر خود است.21 او در مقدمه كتاب «في تحقيق ماللهند» پس از گفتگوي خود با استادش ابوسهل تفليسي درباره كسي كه نسبت نادرستي در كتابش به معتزله داده بوده و تذكر اين نكته كه چنين نسبتهايي درباره اديان و مذاهب ديگر بخصوص مخالفين، و كساني كه تعامل با آنها بسيار ضعيف است، در سطح گسترده‏تري وجود دارد، اشاره مي‏كند كه در ضمن گفتگو به اديان و مذاهب موجود در هند مثال زدم كه اكثر مطالب مكتوب درباره آنها مغشوش و بي‏اعتبار بوده و همراه با پيشداوريها و دخالت اغراض و اميال در نقل مطالب بوده است. بيروني در ادامه مي‏نويسد: وقتي استاد حقيقت گفته او را دريافت، وي را تشويق كرد تا آنچه درباره هندوان مي‏داند به رشته تحرير درآورد تا براي كساني كه قصد مناقضه و ردّ نظريه‏هاي آنان را دارند، كمك و براي كساني كه قصد مخالطه و آميزش و معاشرت با آنان را داشته باشند ذخيره مطمئن و موثقي باشد.22

سپس بيروني مي‏افزايد: «و استاد آن [نقل مصون از تحريف و حبّ و بغض در باب هنديان] را در خواست كرد و من آن را به انجام رسانيدم، بدون اينكه بر دشمن بهتان بزنم و از حكايت كلام او، هرچند خلاف حق بوده و شنيدنش نزد اهل حق در نهايت زشتي باشد، در تنگنا قرار گرفته و سرباز زنم. چه، اين باور داشت اوست كه خود به آن آگاهتر است؛ و اين كتاب، كتاب برهان و جدل نيست تا اينكه در آن ادله دشمنان ايراد شود و آن دسته از ادله آنها كه مخالف حق هستند، نقض گردد، بلكه آن، كتاب حكايت است؛ پس كلام هنديان را به همان نحو كه خودشان اعتقاد دارند نقل مي‏كنم و آنچه يونانيان با آنان در آن شريك هستند، براي اثبات همساني بين عقايد آنان اضافه مي‏كنم».23

او همچنين در كتاب «آثار الباقيه» اظهار مي دارد كه تعصب ورزيدن چشمهاي بينا و گوشهاي شنوا را كور و كور مي‏سازد و شخص را به انجام كارهايي وامي‏دارد كه با اعتقاد به اصول درست انجام آن كارها بخشيدني نيست.24

ملاحظه مي‏شود كه اهتمام بيروني بر اين بوده است كه به دور از تعصب و پيشداوري و ظاهربيني، عادات و سنن و عقايد ديني مردم مورد تحقيق خود را بشناسد و آرا و رسوم و عادات آنان را چنانكه هست به ديگران بشناساند؛ يعني همان شيوه‏اي كه امروزه دانشمندان علوم اجتماعي بيان مي‏كنند مبني بر آنكه محقق در گزارش از واقعيت، بايد سعي كند واقعيت را آن طور كه هست گزارش نمايد نه آنگونه كه گزارشگر، خود مي‏خواهد و اين در صورتي ميسر است كه محقق از پيشداوريها و موانع ديگري كه مانع از فهم واقعيت هستند، اجتناب كند.25 به هر حال، بيروني با اعتقاد اسلامي خود، بدون پيشداوري و با رعايت تمام جوانب درصدد بوده گزارشي مطابق با واقع از آداب و رسوم و سنن اقوام مورد مطالعه خود، تهيه نمايد.

ج) مطالعه تطبيقي: از ويژگيهاي بارز تحقيقات بيروني، تطبيق و مقايسه موضوعات مورد مطالعه با موارد مشابه آن در ميان اقوام و ملل ديگر مي‏باشد. اين رويّه از آنجا كه موجب نزديكي و پي بردن به مشابهت فرهنگها با يكديگر و سهولت در شناخت پديده‏هاي فرهنگي مي‏شود، اهميت بيشتري پيدا مي‏كند.26 او در كتاب «في تحقيق ماللهند»، بسيار به مقايسه عقايد علمي و ديني هندوان با ملل ديگر مانند يهود و نصاري و مسلمين مي‏پردازد و در واقع از قديمترين دانشمنداني است كه بحثهاي مقايسه‏اي اديان را مطرح كرده‏اند.27

د) حقيقت‏جويي: با اينكه بيروني در علم نجوم تبحّر فوق‏العاده داشت و به بركت همين مهارت، از دم تيغ سلطان محمود غزنوي جان سالم به در برد، در كتاب «التفهيم لاوائل صناعة التنجيم» و «آثار الباقيه» هر جا سخن از حكم نجومي به ميان آورده، صريحا بي‏اعتقادي خويش به احكام نجوم و سستي اساس اين فن را بيان نموده است. در «آثار الباقيه» ضمن نقل ماههاي فارسي مي‏نويسد: «بر اين عقيده بودم كه به حكايت ماههاي پارسي از ديگران بپردازم و از خود چيزي بر آن نيفزايم، ولي چون كذب و محالات و آراي ركيك بسيار در آنها راه يافته، اگر به تصحيح اين اقوال و حكايات نپردازم، ترك نصيحت كرده‏ام؛ از اين رو، در آن جاهايي كه سخنان باطلي مي‏يابم به تصحيح آنها اقدام مي‏كنم».28

همچنين در ابتداي باب پنجم از كتاب «التفهيم» كه درباره احكام نجوم سخن مي‏گويد، اظهار مي‏دارد: «هرچند كه اعتقاد ما اندرين صناعت مانند اعتقاد كمترين مردمان است ...چه، صناعات احكام نجوم ... ريشه‏هايش سست و شاخه‏هايش ناتوان و مقياسهايش پريشان است و در آن گمان بر يقين مي‏چربد».29 اين عبارتها حاكي از روحيه حقيقت‏جويي است كه بر انديشه و عمل بيروني حاكم بوده است. زاخائو در همان مقدمه بر «في تحقيق ماللهند» مي‏نويسد: «بيروني عادتا از هر گونه افكار خرافي آزاد و مبرّاست و براي درك حقيقت هر منظوري از خود گذشتگي بي‏حدّ ابراز [مي‏كند] و از تحمل هيچ‏گونه رنج و مشقت روگردان نيست و هيچ فرصتي را تا وقتي كه به طور كلي يا نحو خاصي، راه حق و صواب را به دست آورد، فوت نمي‏كند و با فلاسفه هندوي كافر به عطوفت و مهرباني بحث و مناظره كرده و مسائل و قضاياي علمي آنان را تصديق يا رد مي‏كند».30

ه·· ) استفاده از روش رياضي در مطالعات اجتماعي و تاريخي: بيان بحثهاي تاريخي و اجتماعي در قالب روشهاي رياضي از قبيل آوردن جدولها و آمار و ارقام، از به كارگيري روش رياضي در بررسي موضوعات حكايت مي‏كند. به همين دليل در «آثار الباقيه» با آوردن جدولهاي گوناگون از طبقات پادشاهان و مبادي تاريخها و تقويمهاي ملل مختلف و كيفيت تعيين زمانها و تنظيم سالها، گرايش خود را به تاريخ تقويمي و نه تاريخ تقريري يا سياسي، نشان داده است31 و به نقل وقايع و حوادث صرف اكتفا نكرده است. در نتيجه همين بينش رياضي است كه در برگزيدن روايات و اخبار، احتياط مضاعفي را معمول مي‏دارد و تحقيقات در باب انسان و اجتماع را با ارزشيابي انواع مختلف سندها و مدارك آغاز مي‏كند تا اينكه محتواي گزارشها آميخته به وهميات و مطالب بي‏پايه نشده و به نتايج خلاف واقع منجر نشود.32

و) مشاهده مشاركتي: بيروني با اقامت در سرزمين هند و فراگيري زبان دشوار سانسكريت و تحمل مشقتهاي بسيار در اين راه، جهت ارتباط مستقيم و تنگاتنگ با دانشوران و عوام آن جامعه، سعي داشته تا آنچه را كه تحصيل مي‏كند نتيجه همدلي با آنان بداند و از اين راه بتواند به كنه و عمق اعمال و رفتار فردي و اجتماعي آنان رهنمون شود؛33 و اين روشي است كه امروزه مردم‏شناسان و جامعه‏شناسان براي توصيف و گزارش دقيق و منطبق با واقعيتِ مورد مطالعه، بدان توصيه و عمل مي‏كنند. به عنوان مثال مالينوسكي در نتيجه اقامت طولاني و مستقيم خود با بوميان جزاير اقيانوس آرام بود كه توانست به فهم قواعد رفتاري و آداب و رسوم آنان نائل آيد.34

تفاهم ميان فرهنگي و موانع آن

جوامع انساني در اثر ارتباطات و تبادلهاي علمي و فرهنگي و اقتباس بهترينها به رشد و توسعه علمي و فرهنگي دست مي‏يابند و ميزان رشد و توسعه فرهنگي آنان، بستگي به سطح ارتباطات و تبادلها دارد. از سوي ديگر در صورت فقدان تفاهم ميان فرهنگي بين دو جامعه، امكان تبادل علمي و فرهنگي وجود ندارد و زمينه براي ركود و عقب ماندگي يك جامعه در زمينه‏هاي مختلف اجتماعي فراهم مي‏شود. ابوريحان در خصوص جامعه هند زمان خويش كه يك جامعه بسته است مبانيت ديني، تباين در زبان و آداب و رسوم و خود بزرگ بيني را به عنوان عواملي كه راه نفوذ به درون فرهنگ جامعه هندي را بسته و اين فرهنگ را براي ديگران ناشناخته مي‏سازد نام مي‏برد. بيروني در مدت اقامت سيزده ساله خود در جامعه هندي با زحمت فراوان، زبان آنان را فرا گرفته و به تحقيق در زواياي مختلف زندگي علمي، ديني و فرهنگي هندوان پرداخته است. او پس از مراجعت از هند نتيجه تحقيقاتش را در كتاب «في تحقيق ماللهند» آورده است و در آغاز كتاب، اسباب جدايي دو ملت ايران و هند از يكديگر را در فقدان تفاهم ميان‏فرهنگي و موانع آن يافته35 و آنها را چنين برشمرده است:

مبانيت زباني: زبان گفتاري و نوشتاري مردم هند بسيار عريض و طويل و دشوار است، به گونه‏اي كه براي يك چيز چند لفظ را به كار مي‏برند و يا يك لفظ را براي چند چيز استعمال مي‏كنند كه براي رسيدن به معناي مورد نظر، نياز به قرينه‏هاي بسيار است؛ همچنين زبان گفتاري آنان تقسيم مي‏شود به زبان مبتذل، كه بازاريان به كار مي‏برند و زبان فصيح، كه داراي اشتقاقات و دقايق نحوي و بلاغي فراوان و مورد استعمال اهل فضل و اديبان آنان است. آنان كتابهاي علمي خود را به قصد محفوظ ماندن از تحريف به نظم در مي‏آورند، تا چنانچه چيزي كم و زياد شود به سرعت و آساني تشخيص داده شود كه چنين كاري، دشواري فهم معارف آنان را به دنبال دارد.

افزون بر همه اينها، تلفظ بسياري از كلمات آنان، به جهت ابتداي به حروف ساكن، دشوار بوده و كتابت برخي از آنها نيز براي ديگران مشكل مي‏باشد؛36 و در اين راستا، نسخه‏برداران از كتابهاي هندوان بي‏مبالاتي به خرج داده و لغات آنان را به غلط ثبت مي‏كنند، كه باعث شده لغت جديدي درست شود كه نه خود نسخه‏بردار آن را فهم مي‏كند و نه اهل آن زبان.

وجود چنين دشواريهايي در باب اساسي‏ترين وسيله انتقال پيامها، افكار و احساسات، عدم اقبال ديگران به داشتن ارتباط با چنين جامعه‏اي را در پي خواهد داشت.

مبانيت ديني: دين نيروي متحد كننده انسانهاست و بسياري از جوامع به واسطه دين وحدت يافته‏اند. فوريوكلمبو، جامعه شناس ايتاليايي، تحقيقاتي در ميان گروههاي مختلف اجتماعي جامعه امريكا انجام داده است و اتحاد و انسجام هر يك از گروهها را بر پايه دين و ملهم از آن دانسته است.37 دوركيم نيز در تحقيقات خود بر جنبه‏هاي اجتماعي دين تكيه كرده و كاركرد آن را در حفظ همبستگي در جامعه، مورد تأكيد قرار داده است.38 حتي انسانشناسان در مطالعات خود درباره جوامع ابتدايي، نقش بارز دين را در حفظ همبستگي اجتماعي دريافته‏اند.39 از اين رو مي‏توان يكي از علل اختلاف و تمايز جوامع متفاوت را متنوع بودن دين آنان و ارزشهاي حاكم بر آنها دانست. بر همين اساس بيروني معتقد است: ميان عقايد ديني جامعه هندي با مسلمانان، جدايي عميقي وجود دارد و از آنجا كه آنان از مخالطه با بيگانگان و قبول آنان در جامعه ديني خود اجتناب مي‏ورزند، داشتن ارتباط و رشته پيوند با آنان ناممكن است.

تباين در آداب و رسوم: آداب و رسوم در هر جامعه، مجموعه‏اي از رفتارهاي اجتماعي هستند كه انجام آنها براي افراد متعلق به آن جامعه به صورت عادت درآمده و آحاد جامعه خرسندي خود را در رعايت و به كارگيري آنها مي‏دانند؛40 و براي متخلفين از رعايت آنها بر حسب ميزان عموميت و اهميت آنها، بازدارنده‏هايي وجود دارد. از اين رو، معاشرت افراد جامعه‏اي با جامعه ديگري كه داراي آداب و رسوم خاص خود است، با دشواري صورت مي‏گيرد و در برخي موارد، جامه عمل نمي‏پوشد. بيروني يكي از اسباب عدم ارتباط جامعه هندي را با جامعه غيرهندي همين مسأله دانسته و بر اين باور است كه هنديها در آداب و رسوم خود با ديگران چندان تفاوت دارند كه فرزندان خود را از غير هنديها و هيأت ظاهري و نحوه لباس پوشيدن ديگران مي‏ترسانند و اجازه معاشرت با آنان نمي‏دهند. او همانند مردم‏شناسان كه به بررسي رسوم عجيب اقوام مورد مشاهده خويش مي‏پردازند،41 به بيان رسوم عجيب و غريب هنديها پرداخته و بابي را در كتاب خود به اين امر اختصاص داده است. او در اين زمينه چنين مي‏گويد: «در ميان سيره‏هاي هندوان در اين زمان، سيره‏هايي وجود دارد كه تا بدان حد با آداب و رسوم اهالي شهرهاي ما مخالف است كه به ديد ما اموري عجيب مي‏نمايند»42.

خود بزرگ‏بيني: بيروني مي‏نويسد، اهل هند خود را از همگان برتر دانسته و معتقدند در روي كره زمين اصل و اساس همه چيزها، اعم از زمين و پادشاهي و دين و علم و بشر، همان است كه نزد آنان است و از هر جهت افضل از ديگران هستند و از اين رو به خود مي‏بالند. بخل ورزيدن از آگاهي ديگران بر معلوماتشان، در سرشت آنان جاي داشته و سعي فراوان در عدم اطلاع ديگران حتي هموطنان خودشان از دانسته‏هايشان دارند تا چه رسد بيگانگان را. آنان نمي‏پذيرند كه در روي زمين غير از شهرها و مردمان و دانشمندان خودشان، شهر و مردم و اهل علم و علم ديگري وجود داشته باشد، به گونه‏اي كه اگر به عنوان مثال سخن از وجود دانش و دانشمندي در خراسان و فارس به ميان آورده شود، نپذيرفته و گوينده آن را جاهل و نادان دانسته و سخن او را تصديق نمي‏كنند.

بيروني در تأييد گفته خويش نقل مي‏كند كه وقتي منجمين هند از مقام علمي او آگاه شدند، مي‏پرسيدند: نزد كدام استاد هندي دانش فراگرفته است، و چون جواب مي‏داد چنين نيست كه آنچه مي‏داند از دانشمندان هند ياد گرفته باشد، سخن او را نمي‏پذيرفتند و نسبت سحر و ساحري به او مي‏دادند.43

بديهي است ايجاد ارتباط با كساني كه داراي چنين نگرشهايي هستند مشكل است، و واكنش منفي از جانب آنان امري طبيعي خواهد بود. فائق آمدن بر چنين مشكلي از راه آگاهي يافتن آنان به وجود جوامع و تمدنهاي ديگر ميسّر خواهد شد و اين آگاهي به قول بيروني در صورتي به وجود خواهد آمد كه چنين افرادي از سرزمين خود پا را فراتر گذاشته و با امتهاي ديگر ارتباط برقرار سازند.44

علتهاي بازدارنده مذكور كه درباره جامعه هند بيان گرديدند، با قطع نظر از خصوصيت آن جامعه ـ وبا توجه به اينكه درصدد هندشناسي نيستيم ـ مي‏توان آنها را عموميت داده و چنين نتيجه گرفت كه چنانچه جامعه‏اي خصوصياتي از اين نوع و يا به طور كلي هرآنچه سبب بسته بودن يك جامعه نسبت به جوامع ديگر، بخصوص در زمينه مسائل فرهنگي داشته باشد، در ايجاد ارتباط با جوامع ديگر دچار مشكل و در بعضي موارد، موجب عدم امكان ارتباط خواهد شد.

قشربندي و سلسله مراتب اجتماعي

در تاريخ اجتماعات انساني، اهتمام به ايجاد سلسله مراتب اجتماعي و تعيين طبقات به معناي عام آن، برحسب اختلاف افراد در لياقتها و شغلها، سابقه‏اي طولاني داشته و هيچ جامعه‏اي را نمي‏توان يافت كه در آن قشرهاي مختلف اجتماعي وجود نداشته باشد. به عنوان مثال در يونان باستان، افلاطون با تعبير «مهندسي اجتماعي» خود كه براي ترسيم مدينه فاضله به كار مي‏برد، به بيان لزوم وجود سه طبقه و وظايف هر يك از آنها، مي‏پردازد و طبقه صنعتگران و توليد كنندگان، طبقه جنگجويان و طبقه فرمانروايان را عناصر اصلي سلسله مراتب اجتماعي جامعه به شمار مي‏آورد. بيروني در كتاب في تحقيق ماللهند، فصلي را با عنوان «در ذكر طبقاتي كه هنديان آنها را رنگها مي‏نامند و غير آن»،45 به بيان طبقات اجتماعي موجود در جامعه هند و ذكر نقشها و خصوصيات هر يك از آنها، اختصاص داده است.

نكته مهم در بررسي بيروني، با صرف نظر از توصيف دقيق و تشريح جزئيات موجود در واقعيت جامعه، يافتن علت وجود طبقات مختلف مي‏باشد. به نظر وي تبيين هنديان از علل پيدايش طبقات اجتماعي تبييني ديني است، به اين معني كه معتقدند خداوند جهان را با طبيعتهاي مختلف آفريد و بعضي مناطق را سردسير و بعضي ديگر را گرمسير، برخي جاها را حاصلخيز و خوش آب و هوا و برخي ديگر را شوره‏زار و بدآب و هوا قرار داد؛ و تفاوتهاي ديگري را در طبيعت ايجاد كرد تا اينكه انسانها جهت فائق آمدن بر مشكلات طبيعت، مكانهايي را براي ساختن شهرها و اجتماعات اختيار كنند. به همين جهت انسانها را نيز از جهت فضيلتها و لياقتها متفاوت آفريد، تا به همياري و همكاري يكديگر بپردازند و احتياجات همديگر را مرتفع سازند؛ چه، در غير اين صورت انسانها به كمك همديگر نيامده و اجتماعات را تشكيل نمي‏دادند.

بيروني، قشربندي در جوامع گذشته را با عامل سياسي ـ اجتماعي تبيين مي‏كند و در اين زمينه مي‏گويد: پادشاهان سابق، افراد جامعه خود را بر حسب اختلاف در شغلها به طبقات معيني تقسيم كرده و از اين راه، هر طبقه را ملزم به كار و حرفه خويش مي ساختند و چنانچه كسي از مرتبه خود تجاوز مي‏كرد او را عقاب مي‏دادند. او از تجديد طبقات به وسيله اردشير پسر بابك به هنگام احياي مالكيت خود بر سرزمين فارس سخن مي‏گويد كه وي مردمان را به چهار طبقه تقسيم كرده و پيشوايان و شاهزادگان را در طبقه اول، عابدان و آتش‏بانان و بزرگان دين را در طبقه دوم، پزشكان و منجمان و دانشمندان را در طبقه سوم، و در طبقه چهارم برزگران و صنعتگران را با لحاظ سلسله مراتبي در هر يك از طبقات، قرار داده بود و طبقات را چنان بسته تشكيل داده بود كه هر طبقه همانند نسب براي افراد آن به حساب مي‏آمد.

بيروني سپس به ذكر طبقات جامعه هند مي‏پردازد46؛ و چون از نظر آنان بعضي طبقات، شرافت ذاتي بر بعض ديگر دارند، چنين نگرشي را مخالف نظر اسلام دانسته و مي‏گويد: از نظر اسلام همه انسانها برابر هستند و آنچه ملاك برتري و تمايز افراد است، مرتبه آنان در تقوا مي‏باشد.47 بايد توجه كرد كه از نظر اسلام وجود ويژگيهاي متفاوت جسمي و فكري در انسانها به منظور برانگيختن آنان به ايجاد ارتباط با يكديگر و به دنبال آن انتظام زندگي اجتماعي بوده است، زيرا در صورتي كه انسانها از لحاظ استعداد و لياقت يكسان بودند، جامعه با ركود و بي‏نظمي مواجه مي‏گرديد. به عبارت ديگر، وجود تفاوتها از نظر اسلام پذيرفته شده است تا اساس نياز و رجوع انسانها به يكديگر شده و با تقسيم كارها به زندگي اجتماعي سامان دهند، ولي اينها باعث برتري و شرافت ذاتي بر يكديگر نيست و معيار ارجمندي و امتياز، وجود فضائل اخلاقي و تقواست.48

بيروني، چهار طبقه بَراهِمه، كِشتَر، بَيش و شُودرُ را با ذكر خصوصيات اخلاقي مورد انتظار از هر طبقه كه واجب است به آنها متخلق شوند، بيان مي‏كند؛ همچنين نقشي را كه هر طبقه بايد در جامعه ايفا كند، به ترتيب منزلت اجتماعي هر يك ـ طبق ترتيبي كه ذكر شد ـ برشمرده است. بيروني از ديدگاه كاركردي، طبقات را مورد بررسي قرار داده و كاركرد هر يك را در ازدواج،49 ارث،50 مجازات،51 محاكم قضايي،52 اختيار كردن تعداد همسر براي افراد هر طبقه53 و بسياري موارد ديگر بيان كرده است. او همچنين نظر هنديان را در مورد تأثير افلاك و ستارگان بر اوضاع و احوال طبقات و جامعه ذكر كرده است.54 بيروني سپس به اصناف هشتگانه‏اي اشاره مي‏كند كه در هيچ يك از طبقات مذكور پايگاهي ندارند و وظيفه آنان صرفا ارائه خدمات به طبقات چهارگانه مي‏باشد. اين اصناف كه «اَنتَز» به مجموع آنها اطلاق مي‏شود، بين خود داراي سلسله مراتب هستند و عبارتند از: رختشويان، كفاشان، بافندگان، بازيگران، بافندگان زنبيل، شكارچيان و صيّادان، سپرسازان و بادبانان، كه مسكن اينها در حاشيه و خارج از محل سكونت طبقات فوق است.

البته بيروني دسته‏هاي ديگري از مردم هند را نيز نام مي‏برد كه به كارهاي پست و بي‏ارزش اشتغال دارند و در جامعه هيچ‏گونه منزلتي ندارند.55 به هر حال مي‏توان چنين نتيجه‏گيري كرد كه سعي بيروني بررسي، همه‏جانبه و فراگير از جامعه هندي بوده و تا آنجا كه توانسته گزارش دقيق و توصيف كاملي از اوضاع طبقاتي و مراتب اجتماعي موجود در جامعه، ارائه داده است.

دين شناسي بيروني

بيروني برخلاف بسياري از معاصرين خود كه جامعه هندي را غير ديني و ملحد مي‏دانستند، با فراگيري زبان علمي و محلي آنان و گردآوري كتابها و تحقيق در آنها، و همچنين سير و سفر در مناطق مختلف آن سرزمين، به مطالعه اعمال و رفتار آنان پرداخته و دينداري ايشان را با نقل عبارتهايي از كتابهاي مهم آنها اثبات كرده است.56 او در مواردي براي تأييد برخي مطالب ديني كه در آن كتابها آمده است از آيات قرآني شاهد مي‏آورد.57 همان طور كه در بحث روش تحقيق بيروني گفته آمد، او با اعتقاد به برتري دين اسلام،58 بدون دخالت دادن تعصبات ديني خود و با برخورداري از اصول و قواعدي كه محققان معاصر در بررسيهاي ديني شرط مي‏دانند،59 به گزارش دقيقي از اعمال و رفتار ديني و اعتقادات هندوان پرداخته است.

وي در اين گزارش قصد نماياندن كاستيها و نقاط ضعف ديانت هندويي و يا حكم به ابطال آرا و اقوال آنان را ندارد، بلكه مي‏كوشد تصويري درست و راست از روحيات معنوي و ديني ايشان را به مسلمانان نشان دهد60 و از اين راه حداقل بر برخي از موانع دشوار ارتباط و تبادل فرهنگي مذكور فائق آيد؛ و گر نه او خود مي‏داند كه ميان هندوان و ملل ديگر بخصوص اسلام، از جهت زبان و باورداشتها، اختلافهاي اساسي وجود دارد و اگر گاهي در خلال بحثهاي خود از همانندي برخي از آراي هندي و يوناني و اسلامي سخن مي‏گويد، تنها براي اين است كه از راه مقايسه و بيان اشتراكها، فهم مطالب را آسانتر و اذهان ديگران را براي دريافت مطالب دشوار هندوان آماده گرداند.61

نكته مهمي كه بيروني در بررسي خود به آن توجه كرده است، تفكيك كردن عقايد خواص از عقايد عوام جامعه است. او مي‏گويد خواص و افراد آگاه كه همواره در هر مكان و زمان تعدادشان اندك است، گرايش به امور عقلي و انتزاعي داشته و در نتيجه به باورهايي معقول و مقبول درباره خدا و ديگر امور مي‏رسند، ولي عوام جامعه كه استعداد انديشيدن در امور فوق محسوس را ندارند به ناچار در امور اعتقادي به اقوال و آراي مختلف و گاهي نادرست، قائل مي‏شوند كه ناشي از مأنوس بودن ذهن آنان با محسوسات و ناتواني در فهم امور عقلاني است. به عنوان مثال، آنان درباره احاطه خداوند بر همه چيز و اينكه چيزي بر او پوشيده نيست، چنين گمان مي‏كنند كه احاطه داشتن به هر چيزي به وسيله حس بينايي است و چشم هم وسيله ديدن است، و چون دو چشم داشتن افضل و برتر از يك چشم داشتن و اعور بودن است از اين جهت، خداوند را به داشتن هزار چشم توصيف مي‏كنند، تا اينكه نهايت آگاهي و احاطه او را برسانند.62

بايد توجه كرد كه اطلاعات و تحقيقات بيروني در موضوعات مربوط به اديان هند و ديدگاههاي فلسفي آنها از جامعيّت و وسعت دامنه‏اي كه در بحثهاي مربوط به نجوم و تقويم و رياضيات هندي موجود است، بي‏بهره است؛ زيرا درباره برخي مكاتب هندي اطلاعات بسيار مختصري آورده و هيچ‏گونه اشاره‏اي هم به بعضي مكاتب فلسفي و ديني مهم هند، از جمله مكتب «ودانته» نكرده است.63

دين‏شناسي تطبيقي

بيروني در اغلب موارد با استفاده از روش تطبيقي و مقايسه‏اي، نقاط مشترك ميان عقايد علمي و ديني هندوان را با ديدگاههاي دانشمندان و حكماي يونان، صوفيان، مسلمانان و ديگر اديان نمايان ساخته است. او كتابهاي مقدس اديان مختلف را مطالعه كرده و نوعي تحقيق تطبيقي در اديان عهد عتيق، مانوي، زردشتي، يوناني، يهودي، اعتقاد مسيحيان به اقانيم ثلاثه و متون ديني هندوان، به انجام رسانده است.64 از اين رو، قرنها پيش از آنكه در دين‏شناسي كساني چون رودلف اتو،65 گراردوس واندر ليئو،66 يواخيم واخ67 و ميرچاالياده68 روش تطبيقي را در پيش گيرند، بيروني در تحقيقات ديني خود روشي اتخاذ كرده بود كه با صرف نظر از محدوديتهاي زماني و مكاني او، در اصول و قواعد كلي با روشهاي جديد توافق تام دارد.69 به همين جهت او را بنيانگذار مطالعه تطبيقي در فرهنگ بشري و پايه‏گذار دين‏شناسي تطبيقي يا تاريخ اديان، به حساب آورده‏اند.70

بيروني همچنين به مطالعه كساني كه مدعي نبوت شده‏اند، پرداخته است و عقايد آنان را مورد بررسي قرار داده و تعدادي از آنها را كه اهميت بيشتري داشته و در تاريخ پيرواني پيدا كرده بودند، با تفصيل بيشتري همراه با بررسي تاريخ هر يك از آنها و در مواردي با مقايسه كردن، در كتاب آثار الباقيه ذكر كرده است.71

بت‏پرستي و بررسي منشأ آن

بيروني معياري را كه در تفكيك ميان عقايد خواص و عوام جامعه در بحث از اعتقاد به خدا مطرح كرده بود،72 همان را در بحث بت‏پرستي تكرار كرده است. او در فصلي كه به بررسي منشأ عبادت بتها و چگونگي حالت بتهاي آويخته شده، اختصاص داده است73، اشتياق عوام به محسوسات و گريزاني آنها از امور معقول را سبب روي‏آوري بسياري از ملتها همچون يهوديان، مسيحيان و بخصوص مانويان به تصويرسازي و مجسمه‏سازي در امور اعتقادي، دانسته است. بيروني درباره علت اين گرايش در بين عوام بر اين باور است كه عوام از اين راه به آرامش و اطمينان قلبي مي‏رسند؛ در حالي كه خواص و دانشمندان از راه تعقل در امور عقلي به عبادت خداي يگانه مي‏پردازند. او در توصيف و تبيين اعمال و باورداشتهاي افراد عامي جامعه هند، با انجام مقايسه‏اي ميان آنان و برخي از اعمال عوام مسلمانان سعي دارد خواننده را از قضاوت يكجانبه عليه هندوان باز دارد و گرايش مذكور را خصلتي عمومي نزد عوام در تمام جوامع حتي جامعه مسلمانان، نشان دهد. وي در اين زمينه مي‏گويد: گواه آنچه گفتم اين مطلب است كه اگر عكس پيامبر(ص) يا مكه و كعبه را به مردي عامّي يا زني نشان دهي، در اثر خوشحالي انگيزه‏هاي بوسيدن و گونه بر خاك ماليدن و به خاك افتادن را در آنها مي‏بيني، به گونه‏اي كه گويا صاحب عكس را ديده و از اين راه، مراسم حج و عمره را به جا آورده است.74 بيروني پس از توصيف بتهاي هند كه همه آنها نمادي از اشيا و امور مادي بوده و هرگز بتي ساخته نشده كه سمبلي برتر از ماده را به تصوير كشد، تأكيد مي‏كند كه اين قبيل شبيه‏سازيها شاهد بر ضعف و قصور معارف آنان و پستي مرتبه عوام است.75

بيروني در بيان منشأ بت‏پرستي مي‏گويد: در ابتدا ساختن بتها به انگيزه بزرگداشت و يادآوري شخصيتهاي بزرگ مانند پيامبران، دانشمندان و فرشتگان بوده تا در نبود آنان و پس از مرگ ايشان يادآور آنها باشند، ولي پس از نسلها در اثر گذشت زمان، انگيزه‏ها فراموش گشته و بت‏پرستي سنّتي مرسوم و متداول گرديد.76 بيروني همچنين از بت‏پرستي يونانيان قديم كه بتها را واسطه بين خود و خدايان مي‏دانستند و از عقايد افلاطون و جالينوس در اين باره و نيز بت‏پرستي اعراب جاهلي، سخن گفته است.

ازدواج و طلاق

در جوامع مختلف بر اساس تنوع نظام خانوادگي، شكلهاي ازدواج هم متفاوت است. به همين ترتيب، رسوم ازدواج نيز از جامعه‏اي به جامعه ديگر فرق دارد. به دليل برابري نسبت جنسي در اغلب جوامع تك‏همسري شيوه رايج ازدواج در اكثر آنها است؛ البته جوامعي نيز هستند كه ازدواج در آنها به شيوه چند زني است.

در پاره‏اي جوامع، امكان دارد به جهت اقتصادي بودن حفظ هسته خانواده و يا به انگيزه تربيت و پرورش كودكان و يا انگيزه‏هاي ديگر، طلاق در آنها كمتر اتفاق بيفتد و در جوامع ديگري ممكن است رخ ندادن طلاق، علاوه بر موارد مذكور، پشتوانه ديني و مذهبي نيز داشته باشد، به طوري كه طلاق را امري مذموم و غيرمجاز به حساب آورند.77

بيروني ازدواج را امري رايج در نزد همه ملتها مي‏داند و براي آن دو فايده و كاركرد ذكر مي‏كند: اوّل اينكه ازدواج مانع از هرج و مرج (در روابط جنسي) بوده كه نزد عقل امري قبيح و زشت است؛ و دوم اينكه ازدواج باعث از بين رفتن اسباب تحريك قوّه غضبيه حيواني است.78 بيروني در ادامه مي‏افزايد كه براي هر ملتي، بخصوص ملتهايي كه ادعاي پيروي از شريعت و ديني الهي را دارند، در مسأله ازدواج آداب و رسوم خاصي وجود دارد، و از اين جهت نظر به اينكه جامعه هند را جامعه‏اي ديني مي‏داند، مي‏گويد: ازدواج در آن جامعه به خاطر فايده‏هاي مذكور، در سنين پايين انجام مي‏گيرد كه پدر و مادرها عهده‏دار اجراي عقد ازدواج براي فرزندان خود هستند. او مي‏نويسد: طبق قانون ازدواج در نزد هندوان، افراد غيرنسبي مقدّم افضل از افراد نسبي هستند و سپس به بيان تعداد زنهايي كه افراد هر يك از طبقات هند مي‏توانند اختيار كنند، مي‏پردازد.79

بيروني درباره مسأله طلاق مي‏گويد: در نزد هندوان جز مرگ چيز ديگري باعث جدايي زن و مرد از همديگر نمي‏شود؛ زيرا آنان طلاق را جايز نمي‏دانند. از آنجا كه ازدواج به شيوه چند زني براي افراد طبقه "برهمن"، "كشتر" و "بيش" با اختلاف در تعداد، مجاز است چنانچه يكي از زنها بميرد شوهر اين حق را دارد كه به جاي او، زن ديگري را به ازدواج خود درآورد، ولي چنانچه شوهر فوت كند حق ازدواج براي زن و يا زنهاي او وجود ندارد و چنين زنهايي دو راه بيشتر ندارند: يا اينكه تا آخر عمر بيوه بمانند و يا اينكه خود را بسوزانند.80

تي. بي. باتومور نيز همانند بيروني اظهار مي‏دارد كه طبق قانون هندوان، ازدواج سنتي ديني بوده و در سابق غير قابل نسخ بوده است و چند زني را نيز امري قانوني مي‏دانسته‏اند. طبق ادعاي باتومور، اولين بار در سال 1946 م. با تصويب قانوني در بمبئي، هندوان از داشتن دو همسر منع شدند و در مورد طلاق نيز در سال 1947 م. اقداماتي براي امكان طلاق در بين هندوان صورت گرفت، تا اينكه در سال 1955 م. تك‏همسري و اقدامات مربوط به طلاق در سرتاسر هند تعميم يافت.81 غرض اين است كه چنين مطالبي را بيروني در بيش از هزار سال پيش به نحو دقيقي مطرح ساخته واطلاعات مفيدي را از خود به جاي گذاشته است.

كاركرد مقررات كيفري در جلوگيري از انحراف اجتماعي

كجروي و رفتار انحرافي يكي از معضلات جوامع بشري است و جامعه‏شناسان و دانشمندان حقوق، هر يك متناسب با رشته خويش به بررسي اين مسأله پرداخته‏اند و در مورد چند و چون آن و زمينه و عوامل آن و راههاي پيشگيري و به تعبيري آسيب‏شناسي اجتماعي به بحث و بررسي پرداخته‏اند. در خصوص اين مسأله كه فرد طي چه فرآيندي مرتكب رفتار انحرافي مي‏شود و به چه دليل در برخي از نواحي جامعه و يا در بين گروههاي خاصي در يك جامعه ميزان رفتار انحرافي بيشتر است، نظريه‏هاي متعددي مطرح است. يكي از اين نظريه‏ها نظريه كنترل اجتماعي است، بر طبق اين نظريه در جوامع يا گروههايي كه كنترل داخلي يا خارجي ضعيف باشد، رفتار انحرافي ظاهر مي‏شود. مقررات كيفري و اجراي دقيق آنها نوعي كنترل خارجي رسمي به شمار مي‏آيد كه مي‏تواند در كاهش رفتارهاي انحرافي نقش مهمي داشته باشد؛ ولي چنانچه اين مقررات به گونه‏اي باشد كه به جري كردن منحرفين بينجامد، تضييع حقوق فردي و اجتماعي امري همگاني خواهد شد و در نتيجه، جامعه هرگز به آرامش و امنيت نخواهد رسيد. ابوريحان در آغاز فصل هفتاد و يكم كه به بيان مقررات كيفري جامعه هند اختصاص يافته است، مي‏نويسد:

«جامعه هند در اين باب، همانند مسيحيان هستند كه اساس مجازات را بر خير و دست برداشتن از شر بنيان كرده‏اند؛ يعني جامه زيرين دادن به كسي كه جامه رويين را به زور گرفته است. قرار دادن گونه چپ در اختيار كسي كه به گونه راستت سيلي زده است و دعا كردن و بر دشمن درود فرستادن».82 وي سپس مي‏نويسد: «به جان خودم سوگند كه اين سيره‏اي پسنديده است، ولي همه مردم دنيا فيلسوف نيستند [تا اينگونه عمل كنند بلكه [بيشتر آنان نادانهاي گمراهي هستند كه جز شمشير و تازيانه آنان را درست و اصلاح نمي‏كند ... پس جز با تازيانه و شمشير، سياست و اداره جامعه صورت نمي‏گيرد»83؛ و پس از آن، مقررات كيفري هر طبقه را كه برحسب سلسله مراتب آنها تدوين كرده‏اند، نقل مي‏كند.

تأثير بيان و بلاغت در كسب منزلتهاي اجتماعي

در جوامع مختلف عوامل دستيابي به منزلتهاي اجتماعي و كسب موقعيتهاي اجتماعي، متفاوت است. روابط نسبي، نوع شغل، قدرت، ثروت و تواناييها و استعدادهاي ذاتي و علم و مهارتهاي اكتسابي از جمله اين عوامل به شمار مي‏آيند.

به عنوان مثال در جوامع ابتدايي، سن و جنسيّت و در جامعه ديني، ميزان آگاهي فرد از تعاليم ديني، و رعايت مقررات آن و در جوامع صنعتي و سرمايه‏داري، ميزان ثروت و امكانات مادي نقش مهمي در دستيابي به منزلتهاي اجتماعي برتر دارد.

بيروني در كتاب تحديد نهايات الاماكن با اشاره به فايده‏هايي كه از ناحيه بلاغت و سخنوري عايد انسان مي‏شود و استشهاد به حديثي از پيامبر اسلام(ص) كه مي‏فرمايد: «همانا بعضي سخنها سحر است 84...»، مي‏نويسد كه برخي از مردم در نتيجه بلاغت و توانايي بر تأليف كلام بليغ نزد ديگران به بالاترين بهره‏هاي دنيايي مي‏رسند و چندان پيش مي‏روند كه به پايگاه وزارت كه دنبال پايگاه خلافت است، دست مي‏يابند.85 اگر چه بيروني در مقام بيان و شمارش عوامل مؤثر در دستيابي به منزلتهاي اجتماعي نبوده، ولي بيان همين معيار، گوياي توجه وي به موضوع منزلتهاي اجتماعي است.

ويژگيهاي مطلوب براي حاكم جامعه

بيروني داشتن جامعه‏اي مقتدر را در گرو وجود رهبر و حاكمي مي‏داند كه داراي ويژگيهاي ذيل باشد:

1 ـ ذاتا شيفته و علاقه‏مند به سياست و اداره امور جامعه باشد؛

2 ـ صاحب كمالات و فضائلي باشد كه او را لايق احراز پست رياست كند؛

3 ـ داراي نيرو و توان جسمي لازم براي رياست باشد؛

4 ـ در رأي و اراده استوار باشد؛

5 ـ مردم نسبت به گذشتگان و كساني كه وي از آنان است، نظر مثبتي داشته باشند؛

وي سپس مي‏گويد: چنين شخصي اگر علاوه بر خصوصيات فوق، داراي قدرت ديني هم باشد، در آن صورت رهبري او به مرتبه‏اي از كمال خواهد رسيد كه فوق آن هدفي قابل تصور نبوده و اوامر او در نزد مردم تحت سلطه‏اش، همانند كوههاي استوار، استقرار يافته و با گذشت زمان در نسلهاي بعدي نيز، مردم همچنان مطاع و فرمانبردار او باقي خواهند ماند.86

نظريه بيروني درباره جمعيت

آنچه ابوريحان بيروني درباره جمعيت و محدوديتهاي منابع طبيعي ذكر كرده است، تا حدودي با نظريه تي. رابرت مالتوس، اقتصاددان، جامعه‏شناس و جمعيت‏شناس انگليسي مشابهت دارد؛ به گونه‏اي كه برخي از محققان، بيروني را با عنوان مالتوسين قرن يازدهم‏ايراني لقب داده‏اند.87 از اين رو، قبل از بيان نظريه بيروني، مروري بر نظريه مالتوس مي‏كنيم تا با انجام مقايسه، مشابهت دو نظريه بهتر مشخص شود. مالتوس در نظريه معروف خود در سالهاي آغازين قرن نوزدهم اين مسأله را مطرح كرد كه سرعت ازدياد جمعيت با سرعت ازدياد وسائل بقاي او مناسب نيست. او معتقد بود براي كره زمين به طور طبيعي حدود و استعدادي تعيين شده و براي جمعيت نيز بايد حدود و ثغوري قائل شد. اصول نظريه او چنين است كه هرگاه موانعي در كار نباشد، جمعيت طبق تصاعد هندسي افزايش مي‏يابد و در مقابل مواد غذايي لازم، حتي در بهترين شرايط بر طبق تصاعد حسابي بالا مي‏رود، اين امر عدم تعادل را بين مواد غذايي و جمعيت به وجود خواهد آورد كه مهار كردن جمعيت امري ضروري و حياتي است. او مي‏گفت براي رسيدن به تعادل دو راه وجود دارد: نخست عوامل و موانع طبيعي افزايش جمعيت، همانند جنگ و قحطي و بيماريهاي مسري، و دوم خودداري ارادي با رياضت اخلاقي و به تأخير انداختن زمان تشكيل خانواده.88

بيروني مي‏نويسد: «آباداني جهان به كشت و كار و جمعيت بستگي دارد و اين دو در اثر گذشت زمان ـ چنانچه مانعي در كار نباشد ـ به طور نامحدودي افزايش مي‏يابند، در حالي كه جهان محدود است... به اين ترتيب چنانچه جهان محدود در اثر ازدياد جمعيت فاسد شود و يا رو به فساد برود، با در نظر گرفتن اين نكته كه جهان مدبري دارد، مدبّر جهان كه عنايت و توجه او در هر ذرّه عالم نمايان است، كسي را مي‏فرستد تا جمعيت زياد را تقليل دهد و ماده شرّ و فساد را از ميان بردارد».89 او در ادامه به تشريح ديدگاههاي هندوان در اين زمينه مي‏پردازد.

با تأمل در اين عبارتها و مقايسه آن با نظريه مالتوس، رگه‏هايي از مشابهت را مي‏توان يافت؛ زيرا بيروني نيز همانند مالتوس ازدياد نامحدود جمعيت را براي كره خاكيِ محدود، مشكل آفرين دانسته و درصدد ارائه راهي براي جلوگيري از آن برآمده است. تفاوت ديدگاه بيروني با ديدگاه مالتوس در روش فائق آمدن بر مشكل عدم تعادل است؛ بيروني بر خلاف مالتوس به حل مشكل از سوي خالقِ مدبّر زمين و انسان معتقد است.

گاهشناسي90 بيروني

توجه به بحثهاي تاريخي و تاريخنگاري در عالم اسلام و استفاده از آنها در زندگي فردي و اجتماعي، زمينه‏اي قرآني دارد؛ زيرا آيات قرآني و روايات ديني توصيه به عبرت‏آموزي از تاريخ گذشتگان در زندگي فردي و جمعي انسانها دارند، از اين رو مسلمانان بيشترين اشتياق را در كشف حقايق تاريخي نشان داده و آثار زيادي در اين زمينه‏ها به وجود آورده‏اند. به همين جهت در كتابهاي متعددي از آثار موجود بيروني به چنين بحثهايي مي‏رسيم كه در ميان آنها كتاب الآثار الباقية عن القرون الخالية شاخص مي‏باشد. بعد از آن مي‏توان به كتابهاي القانون المسعودي و التفهيم لاوائل صناعة التنجيم اشاره كرد كه درباره اقوام مختلف مي‏باشند. او همچنين در كتاب في تحقيق ماللهند به تاريخ و تقويم سرزمين هند پرداخته است. از ميان آثار مذكور به گزارشي از الآثار الباقية اكتفا مي‏كنيم كه در آن بيروني با استفاده از دانش گاهشماري به بررسي تاريخ ظهور و سقوط پادشاهان و مدت حكومت هر يك از آنها پرداخته است.

گاهشماري، در اصطلاح، دانشي است كه زمان را به دوره‏هاي معيّني تقسيم كرده و تاريخ وقوع حوادث به وجود آمده در گذر زمان را مشخص مي‏كند.91 چنين دانشي با ضبط تاريخ انساني، ارتباط تنگاتنگي داشته و صحت تحليلهاي مربوط به جوامع گذشته در گرو درستي تحقيقات گاهشماري و وسيله‏اي مناسب براي يافتن حلقه‏هاي مفقوده تاريخ ملتها و ارزيابي صحت و سقم داده‏هاي علم تاريخ است.92 از طرف ديگر، علم تاريخ به تحقيق در شناخت وقايع و رويدادهاي جهان و آنچه در قرون گذشته بر سر انسانها آمده است، مي‏پردازد.93 با ملاحظه اين تعريفها، به دست مي‏آيد كه گاهشماري ابزاري در دست مورّخ است كه بدون آن نمي‏تواند تحقيق درستي در شناخت وقايع تاريخي انجام دهد. به همين جهت بر حسب دوري و نزديكي گاهشماري به زمان وقوع حوادث، ميزان دقت او در ثبت تاريخ وقوع آنها و مهارت او در كيفيت استفاده از اسناد و شواهد، حاصل كار او مورد ارزيابي قرار مي‏گيرد.

بيروني پس از طرح پاره‏اي مسائل اساسي در زمينه گاهشماري، به ذكر انواع تاريخهاي مشهور و غيرمشهور جهان و حوادث و شخصيتهاي مهم تاريخي و بيان سرگذشت اقوام مختلف پرداخته است. او با ذكر جشنها و اعياد ملتهاي مختلف مانند پارسيان، سغديان، خوارزميان، روميان و يهوديان و نيز ايام ويژه و مناسبتهايي همانند عاشوراي اباعبدالله‏الحسين عليه‏السلام، عيد غدير، حلف‏الفضول، يوم‏الفجار و علل پيدايش و گسترش بعضي از آداب و رسوم اجتماعي، ماهها و سالهايي را كه ملتهاي مختلف به كار مي‏برند، بيان كرده است. او تاريخ هر يك از اديان مهم جهان را بررسي كرده و چگونگي استخراج برخي از تاريخها را به وسيله بعضي ديگر، ذكر كرده است. بيروني با آوردن جدولهاي متعدد درباره زندگي و مدت حكومت شخصيتهاي اجتماعي گذشتگان، مانند پادشاهان آشور، بابل، كلدان، مصر و پادشاهان ايران پيش از اسلام و ذكر طبقات آنان و نيز تاريخ انبيا و پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد ـ صلي‏الله عليه و آله ـ و با انجام مقايسه‏ها و بررسيهاي لازم، در صدد استخراج تاريخ درست هر يك از آنان بوده است.94 بيروني در بيان سبب وجود تاريخهاي متعدد مي‏نويسد: «هر امتي تاريخي به كار مي‏بندد كه تنها اختصاص به اين امت دارد و اين امم بر حسب افتراقي كه در استعمال تواريخ دارند در اوائل شهور و كميّت ايام هر يكي از ماهها و عللي كه منسوب به اين امر است نيز با يكديگر افتراق مي‏يابند».95

البته بيروني در ميان اين مباحث، در بعضي موارد به مسائلي پرداخته است كه ربط چنداني با موضوع كتاب ندارند؛ مسائلي درباره نور، صوت، كيفيت جريان آبها و فوران آن از بعضي چاهها و چشمه‏ها، كه در سبب طرح كردن چنين مباحثي به مسأله‏اي اشاره مي‏كند كه از جنبه علمي قابل ملاحظه و در خور توجه است؛ وي چنين مي‏گويد: « ...اگر چه در پاره‏اي جايهاي اين كتاب در فنون ديگري نيز وارد شده‏ايم ... كه ربط و اتصال آن به مقصود خيلي بعيد است، ولي اين كار را براي اين نكرديم كه سخن به درازا كشد و پرگويي كنيم، بلكه تنها منظور ما اين است كه چون شخص همواره در يك علم نظر كند خسته مي‏شود، ولي اگر از فني به فن ديگر وارد شود، مانند اين خواهد بود كه در باغهاي گوناگون قدم گذاشته كه هنوز از يكي بيرون نيامده باغ ديگر خود را بدو عرضه دارد. از اين روي اين شخص ميلي تمام پيدا مي‏كند كه در اين باغستانها ادامه نظر دهد96».

منابع:

1 ـ اذكايي، پرويز؛ ابوريحان بيروني (افكار و آرا)؛ چاپ اول، تهران: طرح نو، 1374.

2 ـ باتومور، تي. بي؛ جامعه شناسي؛ ترجمه سيدحسن منصور و سيدحسن حسيني كلجاهي؛ چاپ دوم، تهران: شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1356.

3 ـ بررسيهايي درباره ابوريحان بيروني به مناسبت هزاره ولادت او [مجموع مقالات]؛ بي‏جا، بي‏نا، 1352.

4 ـ بهنام، جمشيد؛ جمعيت شناسي عمومي؛ تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي، 1348.

5 ـ بيرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعي؛ ترجمه باقر ساروخاني؛ چاپ اول، تهران: انتشارات كيهان، 1366.

6 ـ بيروني، ابوريحان؛ آثار الباقية؛ ترجمه اكبر دانا سرشت؛ چاپ سوم، تهران: اميركبير، 1363.

7 ـ ـــــــــــــــ ؛ الآثار الباقيه عن قرون الخالية؛ مكتبة المثني ببغداد.

8 ـ ـــــــــــــــ ؛ تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن؛ تركيه: 1962.

9 ـ ـــــــــــــــ ؛ التفهيم لاوائل صناعة التنجيم؛ طبع جلال الدين همايي؛ تهران: انجمن آثار ملي، 1352.

10 ـ ــــــــــــــ ؛ الجماهر في معرفة الجواهر؛ طبع كرنكو، حيدرآباد دكن: مطبوعات دائرة المعارف العثمانيه، 1355ق.

11 ـ ـــــــــــــــ؛ الصيدنة في الطب؛ طبع عباس زرياب خويي، تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1370

12 ـ ـــــــــــــــ؛ في تحقيق ماللهند من مقولة في العقل اومرذولة؛ حيدرآباد دكن، هند: مطبوعات دائرة المعارف العثمانية، 1377 ق./1958 م.

13 ـ حموي، ياقوت؛ معجم الادباء، جلد 17، طبع اول، بيروت: انتشارات دار احياء التراث العربي، 1988م.

14 ـ دهخدا، علي‏اكبر؛ لغتنامه؛ تهران: 1258ـ1334 ش.

15 ـ الشابي، علي؛ زندگينامه بيروني؛ ترجمه پرويز اذكايي؛ تهران: وزارت فرهنگ و هنر، 1352.

16 ـ صفا، ذبيح‏اللّه، احوال و آثار بيروني؛ تهران: اداره كل
نگارش وزارت فرهنگ و هنر، 1352.

17 ـ صديق سروستاني، رحمت اللّه و ديگران؛ درآمدي به جامعه‏شناسي اسلامي(1): تاريخچه جامعه‏شناسي؛ چاپ اول، تهران: انتشارات سمت، 1373.

18 ـ طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن؛ جلد 18، قم: منشورات جماعة المدرسين، بي‏تا.

19 ـ قائم مقامي، جهانگير؛ روش تحقيق در تاريخنگاري، تهران: انتشارات دانشگاه ملي، 1358.

20 ـ كلمبو، فوريو؛ خدا در امريكا؛ ترجمه محمد بقايي (ماكان)؛ چاپ اول، تهران: انتشارات حكمت، 1371.

21 ـ كيوي، ريمون و لوك وان كامپنهود؛ روش تحقيق در علوم اجتماعي؛ ترجمه عبدالحسين نيك‏گهر؛ چاپ اول، تهران: فرهنگ معاصر، 1370.

22 ـ گيدنز، آنتوني؛ جامعه‏شناسي؛ ترجمه منوچهر صبوري؛ چاپ دوم، تهران: نشر ني، 1374.

23 ـ مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ جلد اول، بيروت: داراحياء التراث العربي، 1403 ق.

24 ـ مصباح يزدي، محمدتقي؛ جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن؛ چاپ اول، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1368.

25 ـ معين، محمد؛ فرهنگ فارسي، چاپ هشتم، تهران: اميركبير، 1371.

26 ـ مندراس، هانري و ژرژگورويچ؛ مباني جامعه‏شناسي؛ ترجمه باقرپرهام؛ چاپ چهارم، تهران: مجموعه كتابهاي سيمرغ، 1356.

27 ـ نامه علوم اجتماعي؛ دوره جديد، جلد دوم شماره اول، دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، 1369.

28 ـ نصر، سيدحسين؛ علم و تمدن در اسلام؛ ترجمه احمد آرام، چاپ دوم، تهران، خوارزمي، 1359.

29 - The World Book Encyclopedia, Vole. 9. U. S. A., 1966



«وَ كانَ عَرشُهُ عَلَي الماءِ»؛ خواه اين (عبارت) بر حسب ظاهر لفظ بر جسمي معين كه بدين نام خوانده شده و به تعظيم آن مأمور شده‏ايم حمل شود، و خواه به تأويل بر «ملك» و مانند آن دلالت نمايد، به هر حال معني آن است كه در آن وقت، بعد از خداوند جز آب و عرش الهي هيچ نبود؛ همان، ص181، به نقل از بررسيهايي درباره ابوريحان بيروني، ص265.

جامعه‏اي را در عمل به رسميت شناخته و داراي فرهنگ و آيين و قواعد رفتاري خاص خودشان مي‏داند و با احترام به باورها و ارزشهاي آنان، با تمام وجود سعي در شناختن وجوه فرهنگي آنان مي‏كند و اين از نگرش عالمانه و عميق بيروني در نسبي انديشي فرهنگي (relativism cultural) مبني بر برخورداري هر جامعه‏اي از فرهنگ خاص خود و متمايز با ديگر جوامع، حكايت دارد. در حالي كه

مي‏بينيم در قرن شانزدهم ميلادي، يعني حدود پنج قرن پس از بيروني، اروپايياني كه به كشف قاره امريكا نائل مي‏آيند وقتي با ساكنان بومي و قبايل سرخپوست آنجا مواجه مي‏شوند، آنان را به عنوان موجوداتي وحشي كه به حيوانات شباهت بيشتري دارند تا انسان، معرفي مي‏كنند (براي آگاهي بيشتر، ر.ك: گيدنز، آنتوني؛ جامعه شناسي؛ ص:34ـ35) كه اينگونه قضاوت بر كوته نظري آنان در شناخت فرهنگهاي ديگر غير از آنچه در اروپاست، دلالت دارد.

1. شايان ذكر است كه اين مقاله، فصل مربوط به ديدگاههاي بيروني از كتاب انديشه‏هاي اجتماعي متفكرين مسلمان است كه با نظارت جناب آقاي غلامعلي خوشرو و اشراف علمي جناب آقاي محمود رجبي، به وسيله تعدادي از اعضاي گروه جامعه‏شناسي دفتر همكاري حوزه و دانشگاه به رشته تحرير آمده و در آينده نزديك منتشر خواهد شد. در اينجا از هر دو استاد محترم به خاطر راهنماييهاي ارزنده‏شان سپاسگزاري مي‏گردد.

2. الشابي، علي؛ زندگينامه بيروني؛ ترجمه پرويز اذكايي؛ ص 18

3. حموي، ياقوت؛ معجم الأدبأ؛ ج 17، ص 186 ـ 187.

4. همان، ص 186.

5. ر.ك: نصر، سيدحسين؛ علم و تمدن در اسلام؛ ترجمه احمد آرام؛ ص222

6 - C. Eduard sachau.

7. ر.ك: اذكايي، پرويز؛ ابوريحان بيروني؛ ص36.

8. معجم الادباء؛ ج17، ص181

9. بيروني، ابوريحان؛ في تحقيق ماللهند؛ ص 18 ـ 17.

10. اصطلاحي فقهي در باب ارث است.

11. معجم الأدباء؛ ج 17، ص 182.

12. همان؛ ص 185

13. ر.ك.به: صفا، ذبيح‏الله؛ احوال و آثار بيروني؛ ص63.

14. معجم الأدباء، ج 17، ص 185.

15. ر.ك: بررسيهايي درباره بيروني؛ م. فتح‏الله مجتبايي؛ صص261 ـ 264

16. همان، ص 2.

17. همان، ص 56.

18. ر.ك: بيروني، ابوريحان؛ الآثار الباقية عن القرون الخالية؛ ص 4.

19. همان جا.

20. «ولقد اعيتني المداخل فيه مع حرصي الذي تفرّدت به في ايامي وبذلي الممكن غيرشحيح عليه في جمع كتبهم من المظانّ واستحضار من يهتدي لها من المكامن»؛ في تحقيق ماللهند، ص18.

21. ر.ك: احوال و آثار بيروني؛ ص 141.

22. ر.ك: في تحقيق ماللهند؛ ص 5 ـ 3.

23. «وسأل ذلك ففعلته غيرباهت علي الخصم ولامتحرّج عن حكاية كلامه وان باين الحق واستفظع سماعه عند اهله فهو اعتقاده وهو ابصر به وليس الكتاب كتاب حجاج وجدل حتي استعمل فيه بايراد حجج الخصوم ومناقضة الزائغ منهم عن الحق وانّما هو كتاب حكاية فاورد كلام الهند علي وجهه واضيف اليه ما لليونانييّن من مثله»؛ همان، ص5.

24. الآثارالباقية؛ ص 66.

25. «گاستون باشلار» (Gaston Bachelard) روش تحقيق علمي را در چند كلمه چنين خلاصه مي‏كند: «واقعيت علمي از راه غلبه بر پيشداوريها، ساختن از راه تعقل، مقايسه با واقعيات، به دست مي‏آيد». براي آگاهي بيشتر ر.ك: كيوي، ريمون، ولوك وان كامپنهود؛ روش تحقيق در علوم اجتماعي؛ ترجمه عبدالحسين نيك‏گهر؛ ص10ـ11.

26. ر.ك: بررسيهايي درباره بيروني؛ م. مجتبايي، ص263

27. ر.ك: احوال و آثار بيروني؛ ص150 ـ 151

28. آثار الباقيه؛ ترجمه اكبر دانا سرشت، ص 347

29. التفهيم لاوائل صناعة التنجيم؛ ص316 و تحديد نهايات الاماكن؛ ص290 به نقل از: ابوريحان بيروني؛ پرويز اذكائي، ص81 ـ 82

30. ر.ك: لغتنامه دهخدا؛ ماده ابوريحان.

31. ر.ك: ابوريحان بيروني؛ ص193 ـ 194

32. ر.ك: همان، صص 191 ـ 192.

33. به نقل از: تاريخچه جامعه‏شناسي، ص211

34. فرق نهادن بين عقايد عامه و خاصه، مسامحه و سهل‏انگاري نكردن در شناخت واقعيتها، اعتماد نكردن به منابع و كتب ناشناخته غيرمعتبر و غيردقيق، معيار قرار ندادن نظر عموم مردم كه دقت كافي در شناخت و نقل وقايع ندارند و فراهم ساختن ابزارهاي لازم براي تحقيق، از ديگر عناصر روش تحقيق بيروني است كه با كمال دقت آنها را به كار گرفته است.

35. توجه به اين نكته ضروري است كه وقتي سلطان محمود غزنوي در فتح سرزمين هند بيروني رابه آنجا مي‏برد، بيروني با اينكه افراد آن جامعه را از لحاظ درك و آگاهي آنچنان در سطح پاييني مي‏يابد كه چنانچه كسي نزد آنان قائل به وجود جوامع ديگر مي‏شد، او را محكوم به جهالت كرده و باور نمي‏كردند كه سرزمين و علوم و آيين ديگري غير از آنچه در هند هست، وجود داشته باشد. او چنين

36. بيروني در اين زمينه چنين مي‏نويسد: «در اين باره همين تو را كفايت مي‏كند كه اي بسا ما از زبان آنان اسمي را فرا مي‏گرفتيم و نهايت كوشش را در صحّت اخذ آن انجام مي‏داديم و بعد هنگامي كه آن اسم را بر آنان تكرار مي‏كرديم به دشواري آن را مي‏فهميدند»؛ في تحقيق ماللهند، ص 14

37. براي آگاهي بيشتر ر.ك: كلمبو، فوريو؛ خدا در امريكا؛ ص 234 ـ 269

38. ر.ك: باتومور، تي. بي؛ جامعه‏شناسي؛ ص 271ـ272

39. همان‏جا.

40. بيرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعي؛ ص 232 ـ 233

41. ر.ك: مندراس، هانري و ژرژگورويچ؛ مباني جامعه‏شناسي؛ ص170.

42. «وفي سير الهند ما يخالف رسوم اهل بلادنا في زماننا مخالفة تصير بها عندنا اعجوبة». في تحقيق ماللهند، ص144.

43. ر.ك: همان، ص17 ـ 18.

44. ولوانّهم سافروا و خالطوا غيرهم لرجعوا عن رأيهم؛ همان؛ ص 17.

45. «في ذكر الطبقات التي يسمّونها الوانا و مادونها»، همان، ص75.

46. ر.ك: همان؛ ص 75 ـ 76.

47. اشاره به آيه 13 سوره مباركه حجرات:«...ان اكرمكم عنداللّه اتقيكم».

48. ر.ك: الطباطبائي، محمدحسين؛ الميزان في تفسير القران؛ ج18، صص325ـ328؛ و مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن؛ صص257ـ263.

49. ر.ك: في تحقيق ماللهند، ص 470.

50. همان؛ ص 476.

51. همان؛ ص 474.

52. همان؛ ص 472.

53. همان؛ ص 470.

54. همان؛ ص318ـ320.

55. همان؛ ص 77

56. بيروني مي‏نويسد: «مواردي را از كتابهاي ايشان نقل مي‏كنم تا اينكه حكايت من از آنان صرف چيزهاي شنيده شده تلقي نشود.» همان، ص20؛ اين بيان دلالت مي‏كند بر اينكه در عصر بيروني، اغلب اعتقاد بر اين بوده كه هندوان ملحد هستند؛ او به اين ذهنيت در مقدمه كتاب نيز هنگام صحبت با استاد خود، اشاره مي‏كند و نادرستي مطالبي را كه مؤلفان درباره ملل ديگر نوشته‏اند، بيان مي‏كند.

57. بيروني در شرح اعتقاد بعضي از مردم هند در اينكه «آب» را مخلوق اول مي‏دانند، مي‏نويسد: اعتقاد هندوان به اينكه آب در آفرينش مقدّم است، از آن روست كه هم پيوستن هر چيز پراكنده و نمو هر چيز روينده و قوام حيات هر جاندار وابسته بدان است و هر گاه كه پروردگار اراده كند كه چيزي از ماده بيافريند، آب آلت و وسيله كار اوست، و در تنزيل، قول خداوند، سبحانه و تعالي، به مثل آن ناطق است:

58. در همين جا لازم است ذكر شود اينكه برخي از محققيني كه به بررسي آرا و افكار بيروني پرداخته‏اند و او را معتقد به عقايد مانوي دانسته‏اند (ر.ك: اذكايي، پرويز؛ ابوريحان بيروني؛ ص 214)، به خطا رفته‏اند؛ زيرا نمي‏توان از اشتياق چهل و چند ساله محققي همچون بيروني در دستيابي به كتابهاي مانوي، اعتقاد او را به مانويّت استنباط كرد، بلكه بايد آن را تنها بر روحيه تتبّع علمي و آگاهي يافتن از ديدگاههاي مختلف حمل كرد. از اين رو، مشاهده مي‏كنيم كه بيروني در آثار خود همواره با احترام و تكريم به باورداشتهاي اسلامي استناد مي‏كند و نيز به مسلمان بودن خود تصريح مي‏كند.

59. يواخيم واخ، دين شناس معروف معاصر، فهم و شناخت اديان ديگر را به چهار شرط وابسته مي‏داند: الف) دانستن زبان آن مردم و درك مفاهيم الفاظ و اصطلاحات آنان به وجه مستقيم و بي‏واسطه؛ ب) وجود زمينه عاطفي مساعد؛ ج) داشتن شوق و اراده براي پي بردن به چگونگي حيات روحي و ديني آن مردم؛ د) داشتن تجربه ديني. بررسيهايي درباره بيروني؛ ص 274ـ275

60. همان؛ ص262 ـ 266.

61. همان؛ ص 285 ـ 286.

62. ر.ك: في تحقيق ماللهند؛ ص23ـ24.

63. ر.ك: بررسي‏هاي درباره بيروني؛ ص286 ـ 290.

64. همان؛ ص305 ـ 306.

65 - R. Otto

66 - G. Vonder leeuw

67 - J. Wach

68 - M. Eliade

69. همان؛ ص 263 ـ 266.

70. همان؛ (م. فتح الله مجتبايي) ص 264 ـ 274 و 275 / يادنامه بيروني (م.همو) ص131ـ132/پيام يونسكو، ش59 (م. سيدحسين نصر) ص40.
al - Biruni Commemoration volume (ar. A. Jeffery), PP. 125 - 126 The Commemoration volume (ar. Morgenstierne) PP. 1 - 9به نقل از ابوريحان بيروني؛ پرويز اذكايي ص 012

71. ر.ك: آثار الباقيه، ص204 ـ 214.

72. ر.ك. في تحقيق ماللهند؛ ص20

73. همان؛ ص84.

74. همان جا.

75. همان؛ ص93.

76. همان؛ ص84

77. ر.ك: باتومور، تي. بي؛ جامعه‏شناسي؛ ص190ـ192.

78. في تحقيق ماللهند؛ ص469

79. همان؛ ص469ـ471

80. همان‏جا.

81. ر.ك: باتومور، تي. بي؛ جامعه‏شناسي؛ ص198.

82. ر.ك: في تحقيق ماللهند؛ ص 474 به نقل از تاريخچه جامعه شناسي ص 217 ـ 218

83. «...وهي لعمري سيرة فاضلة ولكن اهل الدنيا ليسوا بفلاسفة كلّهم، وانّما اكثرهم جهال ضلال لايقومهم غيرالسيف ... فبغيرهما لايتمّ السياسة»؛ في تحقيق ماللهند؛ ص474.

84. مجلسي، محمدباقر؛ بحار الانوار؛ جلد اول، ص218، روايت 39، قال رسول اللّه(ص): «انّ من البيان لسحرا، ومن العلم جهلاً، ومن الشعر حكما ومن القول عدلاً».

85. ر.ك: بيروني، ابوريحان؛ تحديد نهايات الاماكن، ص10

86. ر.ك: في تحقيق ماللهند، ص75

87. براي آگاهي بيشتر، ر.ك: اشپنگلر، ژزف، جي؛ «بيروني: مالتوسين ايراني قرن يازدهم»، نامه علوم اجتماعي؛ ترجمه غلامعباس توسلي؛ دوره جديد، جلد دوم، شماره1، دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، 1369.

88. ر.ك: بهنام، جمشيد؛ جمعيت شناسي عمومي؛ ص170ـ177

89. ر.ك: في تحقيق ماللهند، ص336.

90 - Chronology.

91 - the world book vole. 9, pp. 233 - 234

92. ر.ك: تاريخچه جامعه شناسي؛ ص 221.

93. ر.ك: قائم مقامي، جهانگير؛ روش تحقيق در تاريخنگاري؛ ص 6.

94. ر.ك: تاريخچه جامعه شناسي؛ ص222ـ223 و نيز ر.ك:احوال و آثار بيروني؛ ص61ـ137.

95. آثار الباقية؛ ترجمه اكبر دانا سرشت؛ ص 68.

96. همان؛ ص107ـ108.

/ 1