ديدگاههاي اجتماعي ابوريحان بيروني
نويسنده: حفيظ اللّه فولادي ابوريحان1محمدبن احمد بيروني خوارزمي، از بزرگترين دانشمندان ايراني، به گفته بيشتر كساني كه درباره او به تحقيق پرداختهاند در سال 362 ق. برابر با 973 م. در خوارزم و در خانوادهاي گمنام چشم به جهان گشود. از دوران كودكي و نوجوانيِ او اطلاع چنداني در دست نيست تا بتوان عوامل مؤثر در كيفيت شكلگيري تفكر وي را شناخت. تنها سخني كه راجع به دوران نوجواني وي ميتوان گفت مطلبي است كه خود در كتاب الصيدنه ميگويد: «از همان دوره نوجواني، به سبب علاقهمندي فراوان در دانشاندوزي، بر حسب سنّ و حال، در نهاد خود حظّي يافتهام و يك شاهد در اين مورد بسنده است كه يك رومي در سرزمين ما اقامت گزيد و من دانهها و تخمها و ميوهها و گياهان و جز اينها را ميآوردم و نامهاي آنها را در زبان او، از وي ميپرسيدم و مينوشتم».2 همچنين وي از تاثير بسزاي يكي از رياضيدانان و منجمان بزرگ ايراني به نام «ابو نصر منصور بن علي بن عراق» سخن به ميان آورده، كه بيگمان در شكلگيري انديشه علمي وي مؤثر بوده است: «پس خانواده عراق از شيرشان مرا تغذيه كردند [كنايه از اينكه بسيار نيكي كردند] و منصور آنها همانند نگهداري از نهال از من مراقبت كرد».3استاد ديگر او در رشته حكمت و علوم عقلي «عبدالصمد اوّل» بود كه سلطان محمود غزنوي پس از چيرگي بر خوارزم در سال 408 ق. او را به اتهام باطني گري و الحاد به قتل رسانيد و قصد داشت بيروني را هم با همان اتهام به استادش ملحق كند، ولي وقتي به او گفته شد كه وي سرآمد آن عصر در علم نجوم است و پادشاهان از كسي مانند او بينياز نيستند، به اين دليل سلطان از قتل او منصرف شد و او را با خود به هندوستان برد.4 بيروني از سال 408 تا 421 ق. همراه سلطان محمود غزنوي بوده و در مدت اقامت سيزده ساله خود در هندوستان توانست زبان سانسكريت را بياموزد و تحقيقات گستردهاي را در باب آداب و رسوم، عقايد و فرهنگ و ديگر جنبههاي علمي و فرهنگي هندوان انجام دهد. وي در همين زمان چندين كتاب را از زبان سانسكريت به عربي و بالعكس ترجمه نمود. حاصل زحمات او در هندشناسي كتاب فيتحقيق ماللهند ميباشد كه يكي از عالمانهترين و غنيترين تحقيقات انساني و اجتماعي است كه در دوران قديم در زمينه مسائل مردم شناسي نوشته شده است، يعني در زماني كه چنين مطالعاتي در مغرب زمين از حد وقايع نگاري فراتر نميرفته است5، ابوريحان بسان مردم شناسي زبردست و متفكري متبحّر، به تحقيق در زواياي زندگي فردي و اجتماعي هندوان پرداخته است.كارل ادوارد زاخائو6، خاورشناس آلماني و كسي كه با ترجمه دو اثر مهم بيروني به نام «الآثار الباقية عن القرون الخالية» و «في تحقيق ماللهند» او را به اروپا شناساند، ميگويد: من معتقدم در وجود بيروني يك ويژگي نوين بوده كه به روح انتقادي قرن نوزدهم نزديك است.7در بيان حالات بيروني، ياقوت حموي ميگويد: «او در طول سال دستش از قلم و چشمش از نظر و ذهنش از تفكر جدا نميگشت، مگر دو روز نوروز و مهرگان كه براي تهيه مايحتاج زندگي دست از كار ميكشيد».8 بيروني خود در كتاب في تحقيق ماللهند مينويسد: «من به دليل بيگانه بودن با فرهنگ هندوان و ناآشنايي با قراردادهاي زباني [اصطلاحات و واژگان] آنان، نزد منجمانشان، مقام شاگرد را نسبت به استاد داشتم. همين كه اندكي به زبان آنان آگاهي يافتم، آنها را بر علتها آگاه ساخته، برخي برهانها را بر ايشان آشكار نمودم و راههاي صحيح محاسبات را براي آنان روشن كردم، پس با تعجب بر من هجوم آوردند و براي بهرهگيري [از دانش من] ازدحام كردند، در حالي كه ميپرسيدند: محضر چه كسي از [منجمين] هند را دريافته و از او [دانش] فرا گرفتهاي؟ و من توان علمي آنها را آشكار ساختم و با آنكه خوشايندم نبود خود را از آنان برتر ميشمردم؛ چيزي نمانده بود كه مرا به ساحري نسبت دهند و نزد بزرگان خود مرا به غير از دريا و آب ترشي كه بينياز از سركه است، توصيف نميكردند».9از يكي از فقها به نام علي بن عيسي ولوالجي نقل شده كه گفته است: در حالي كه ابوريحان نفسهاي آخر را ميكشيد و در حالت احتضار بود بر او وارد شدم. در آن حال از من پرسيد «حساب جدّات فاسده»10 را كه زماني به من گفته بودي، بازگوي كه به چه صورت بود؟ از روي شفقّت گفتم آيا در اين وضعيت صلاح است به اين بحث پرداخته شود؟ به من گفت فلاني آيا اگر دنيا را ترك كنم و عالم به اين مساله باشم بهتر نيست از اينكه از دنيا بروم و جاهل به آن باشم؟ پس من آن حساب را دوباره گفتم و او هم فهميد و آنچه را از قبل وعده داده بود به من ياد داد. من از نزد وي خارج شدم و هنوز در راه بودم كه صداي شيون و زاري از خانهاش به گوشم رسيد.11تاريخ درگذشت بيروني مورد اختلاف نويسندگان بوده است. با اين حال، نظر حكيم غضنفر تبريزي صاحب كتاب المشاطة لرسالةالفهرست ـ كه حدود دو قرن پس از بيروني نوشته شده است ـ بايد صحيحترين اقوال باشد كه درگذشت او را روز جمعه دوم رجب سال 440 ق. ذكر كرده است. ابوريحان آثار مهمي از خود به جاي گذاشته كه اكثر آنها در زمينه علوم رياضي، نجوم، تاريخ و علوم طبيعي است، ولي آثار به جاي مانده از وي درباره ملل قديم و هنديان معاصر وي نيز از اعتبار علمي و جهاني برخوردار است. او زماني كه در دربار قابوس بن وشمگير ملقب به شمسالمعالي در گرگان كتاب مهم الآثار الباقية عن القرون الخالية را تأليف كرد، با اينكه نويسندهاي تازهكار بود و كمتر از سي سال از سنّش ميگذشت، در مقدمه كتاب چنان توصيه به پاك ساختن فكر از تعصب و پيروي از هوا و پيشداوري ميكند، كه به محققي مجرّب و كارآزموده بيشتر شباهت دارد؛ و با تأليف همين كتاب است كه بياندازه مورد عنايت شمس المعالي قرار ميگيرد و به بيروني پيشنهاد ميدهد كه امور مملكت را به او محول كند و فرمانش در هر كاري مطاع باشد، ولي بيروني نپذيرفته و كارهاي علمي خود را ادامه ميدهد. به هرحال بيروني از جمله انديشمنداني است كه آثار بسياري را از او در ابعاد مختلف علوم ياد كردهاند، هر چند اكثر آنها مفقود شده و در دسترس نميباشند.362 ق. تولد در خوارزمارتباط با دربار قابوس بن و شمگير در گرگان
كشته شدن عبدالصمد اول، استاد حكمت و علوم عقلي بيروني به اتهام باطنيگري و الحاد به دست سلطان محمود غزنوي در جريان تصرف خوارزم و مجبور شدن بيروني در همراهي وي.مرگ سلطان محمود غزنوي و به سلطنت رسيدن سلطان مسعود غزنويمرگ سلطان مسعود غزنوي و به سلطنت رسيدن مودود بن مسعود غزنويدانشاندوزي ابوريحان در زمينه علوم نباتي و غير آن از شخصي رومي.فراگيري علوم رياضي و نجوم نزد ابونصر منصور بن علي بن عراقآموختن علوم عقلي و حكمت نزد عبدالصمد اوّلتأليف كتاب الآثار الباقيه.همراهي بيروني با سلطان محمود غزنوي در مسافرت به هند و آموختن زبان سانسكريت و تحقيق و ترجمه چند كتاب از سانسكريت به عربي و بالعكسمراجعت از هندتأليف كتاب في تحقيق ماللهندتأليف كتاب القانون المسعودي به نام سلطان مسعود غزنويتأليف رساله في فهرست كتب الرازيتأليف كتاب الجماهر في معرفة الجواهر و الصيدنهوفات ابوريحان بيروني در دوم ماه رجبآثار بيروني
ابوريحان بيروني كتابي به نام رسالة في فهرست كتب الرازي تأليف كرده است، كه در آن پس از برشمردن كتابهاي زكرياي رازي و توضيحي پيرامون منشأ علم پزشكي و ذكر مراكز قديم علم طبّ و مباحثي در اين باره، به ذكر كتابها و رسائل خويش ميپردازد كه تا زمان تأليف كتاب مزبور يعني سال 427ق. به بيان خودش، 65سال ق. و 63 سال ش. از عمر او ميگذشته است. او در اين كتاب 113 عنوان كتاب و رساله را به صورت دستهبندي شده ذكر ميكند و سپس به كتابهايي كه ابونصر منصور بن عراق و ابو سهل مسيحي و ابوعلي جيلي به نام او نوشتهاند، اشاره ميكند و ميگويد: كتابهاي خود من فرزندان من ميباشند و كتابهايي كه ديگران به نام من تأليف كردهاند در حكم فرزندخواندگان من هستند و از اين رو فرقي ميان آنها و فرزندانم نميگذارم. مجموع اين كتابها با خود رسالة في فهرست كتب الرازي به 139 عنوان ميرسند، و با توجه به اينكه وفات بيروني سال 440ق. است، طبيعي است كه در فاصله بين سالهاي 427 تا 440 ق. كتابهاي ديگري را نيز تأليف كرده باشد. از اين رو، كساني كه به كتابشناسي و فهرست كردن آثار بيروني پرداختهاند، در حدود 185 عنوان اثر از او و به نام او ذكر كردهاند. ياقوت حموي ميگويد: «من فهرست كتابهاي بيروني را در وقف جامع مرو در شصت ورقه به خط ريز ديدم»12.همان طور كه گفته شد از اين مجموعه كثير، بخش عمدهاي مفقود و تعدادي اندك در كتابخانههاي جهان يافت شدهاند كه شماري از آنها به زبانهاي گوناگون ترجمه شدهاند.بيروني با ذكر تعداد برگهاي هر يك از كتابها و رسائل خويش آنها را به صورت زير دستهبندي كرده است: 1 ـ آنچه مربوط به علم حساب است؛ 2 ـ درباره شعاعات و ممر؛ 3 ـ درباره طول و عرض شهرها و فاصله آنها از يكديگر؛ 4 ـ در باب ابزار و كيفيت استفاده از آنها؛ 5 ـ در باب زمان و اوقات؛ 6 ـ در باب مذنبات (دنبالهدارها)؛ 7 ـ در باب احكام نجوم؛ 8 ـ آنچه مربوط به هزل و چيزهاي سخيف است؛ 9 ـ آنچه در باب عقايد و اديان و ملتهاست. علت تعدد و تنوع آثار بيروني را علاوه بر نبوغ ذاتي وي، بايد در وسعت اطلاعات و نيز تسلط او بر چند زبان دانست كه قدرت استفاده از منابع بيشتر و متنوعتر را به وي داده بود. بيروني همان طور كه در بررسيهاي اجتماعي خود همواره دو طبقه عوام و خواص را مد نظر داشته است و خواص را در مرتبه والاي نگرشهاي اجتماعي ديده است، آثار خود را نيز همواره براي خواصّ تأليف كرده است؛ چه، در نظر او يكسان بوده كه عوام مطالب او را فهم كنند و يا از درك آن عاجز باشند. از اين رو آثارش را با عباراتي موجز و دشوار نوشته است كه فهم آنها مستلزم دقت مضاعف ميباشد. در اين باره يكي از شاگردانش بنام امام حكيم «اللبيبي» بر حاشيه يكي از كتابهاي استاد نوشته است كه عادت شيخ ما «الاستاذ الرئيس» رحمهالله چنان بود كه اگر مثالهايي در كتابهاي خود ميآورد ـ و اين خود بندرت اتفاق ميافتاد ـ آن را با عبارتهاي فصيح، دشوار و ديرياب ذكر ميكرد، من دليل آن را از استاد پرسيدم، گفت از آن روي در آثار خود از ايراد مثال پرهيز ميكنم تا خواننده آنها براي درك مطالبي كه در آنها به وديعه گذاردهام كوشش و اجتهاد به خرج دهد و اين طبعا براي كسي ميسّر است كه صاحب اطلاع و مجتهد و دوستدار علم باشد و براي مردمي كه از اين دسته نيستند، تفاوتي نميبينم كه آن را دريابند يا درك نكنند، زيرا فهم يا عدم فهم آنان براي من يكسان است.13بيروني كتابهاي بسيار مهمي در زمينه علوم مختلف تأليف كرده است كه برخي از آنها به شرح زير است:1 ـ القانون المسعودي في الهيئة و النجوم كه از درخشانترين آثار علمي بيروني در علم هيأت و نجوم است. ياقوت حموي در توصيف آن مينويسد: مطالب اين كتاب هر آنچه قبل از آن درباره علم نجوم و حساب نگاشته شده بود همه را تحتالشعاع خود قرار داد.14 به پاداش تأليف همين كتاب سلطان مسعود غزنوي پيلواري سيم براي او فرستاد، ولي آن را نپذيرفته و به خزانه بازگردانيد. 2 ـ الجماهر في معرفةالجواهر كه درباره كانيشناسي است، اين كتاب به يك مقدمه و دو قسمت تقسيم ميشود. در مقدمه به بيان پارهاي مسائل انسانشناختي و جامعهشناختي از قبيل منشأ زندگي اجتماعي، مدنيت، پيدايش صنايع و مشاغل، رهبري و شرايط آن سخن گفته است و در قسمت دوم آن، درباره فلزات بحث كرده و توانسته است وزن مخصوص اجسام مختلفي را معين كند كه با آنچه امروزه با دستگاههاي دقيق به دست آمده تطبيق كرده و يا تفاوت اعشاري خيلي كمي پيدا ميكند؛ و اين امر حيرت آور است. 3 ـ بيروني تنها يكي از آثارش به نام التفهيم في اوائل صناعة التنجيم را به زبان فارسي و عربي تأليف كرده كه در چهار علم اصلي يعني هندسه و حساب و هيأت و احكام نجوم و يك فن فرعي عملي، يعني اسطرلاب ميباشد. اين كتاب در واقع چكيده و عصاره بخش عمدهاي از معلومات رياضي و نجومي وي و مباحثي كه در ديگر تأليفات خود آورده ميباشد؛ زيرا موضوعاتي را كه درباره هندوان در اين كتاب مطرح كرده است، به طور مفصل در كتاب ديگري (في تحقيق ماللهند) آورده است و بحثهاي مربوط به تواريخ ملل و اقوام مختلف و طرزگاهشماري آنان و اسامي ماهها و غيره نيز كه در اين كتاب آمده به صورت مشروح در كتاب الآثار الباقية به آنها پرداخته است؛ و نيز آنچه در اين كتاب درباره اسطرلاب و مسائل علم هيأت و رياضيات و نجوم مطرح شده است. براي هر يك از اينها كتاب و يا رساله مستقلي را اختصاص داده است. دو كتاب «في تحقيق ماللهند من مقولة مقبولة في العقل او مرذولة» و «الآثار الباقية عن القرون الخالية»، عمده بحثهاي مربوط به جوامع انساني و آداب و رسوم و جشنها و عيدها و ذكر تاريخهاي ملل مختلف را در بردارند، كه اوّلي بيشتر در زمينه هندشناسي است و دومي شاهكار بيروني در گاهشماري است. اين دو كتاب، منابع اصلي بحثهاي آينده اين فصل به شمار ميآيند. كارل ادوارد زاخائو در مقدمه مهمي كه بر ترجمه في تحقيق ماللهند نوشته است، درباره طرح ابواب كتاب اظهار كرده كه: «صورت كلي اغلب بابها از سه بخش تشكيل ميگردد؛ در بخش اول خلاصهاي از مسأله را آنگونه كه خود بيروني دريافته است، مطرح ميكند؛ در بخش دوم چنانچه بحث از دين و فلسفه و نجوم باشد، به طرح عقايد هندوان و ذكر شواهدي از كتابهاي آنان ميپردازد و چنانچه بحث از ادبيات و تاريخ و جغرافيا و قوانين و آداب و رسوم باشد، مطالبي را كه در اين موارد به صورت شفاهي شنيده و يا خود مشاهده كرده است، بيان ميدارد؛ و در بخش سوم از هر باب چنانچه موضوع مورد بحث براي خواننده غريب و نامأنوس جلوه نمايد، ضمن مقايسه آن با موارد مشابه آن از اقوام و ملل ديگر، سعي در مفهوم كردن موضوع ميكند، و اين بدان علت است كه قصد وي از تأليف كتاب «في تحقيق ماللهند» آن نيست كه كاستيها و نقاط ضعف جامعه هند را آشكار ساخته و به ابطال آرا و اقوال آنان بپردازد، بلكه همانطوري كه در خاتمه كتاب ذكر كرده است، ميكوشد تا تصويري درست و راست از حيات روحي و معنوي مردم هند را در برابر ديگران قرار داده و زمينه تعامل اجتماعي ديگران با هندوان را فراهم سازد.15 ذكر اين نكته ضروري است كه چون ما در صدد هندشناسي نيستيم، از اين پس سعي خواهيم كرد به آنچه از اين دو كتاب ميپردازيم صورت كلي دهيم و مطالعه بيروني از هند را نمونهاي از نحوه نگرش او در مورد مسائل اجتماعي قلمداد كنيم.روش تحقيق بيروني
عمده آثار بيروني در زمينه رياضيات، نجوم، تاريخ، جغرافيا، طبّ، ادبيات و زبانشناسي، دين شناسي، مردم شناسي و گاهشماري بوده و از اين رو، برخلاف فيلسوف معاصر خود ابن سينا، كمتر به مباحث فلسفه پرداخته است؛ ولي معني اين سخن آن نيست كه بيروني هيچگونه انديشه فلسفي نداشته و يا لااقل به اين گونه مسائل نميانديشيده است.16 زيرا در ضمن برخي از كتابهاي خود به پارهاي مسائل فلسفي و آراي فلاسفه اشاراتي داشته و همچنين ميان او و ابن سينا بحثهايي ردّ و بدل شده كه با اينكه بيشتر در زمينه علوم طبيعي و رياضي است، برخي از مسائل فلسفي را نيز به بحث كشيده است.17 به هرحال تفاوت موضوعهاي مورد بررسي اين دو دانشمند بزرگ، تفاوت روش تحقيق آنها را به دنبال داشته است و از اين رو، ابن سينا بيشتر روش تعقلي و بيروني روش تحقيق تجربي را به كار گرفته است. او در به كارگيري روش تجربي دقايق و ظرائفي را به كار گرفته كه نشان عظمت فكري او و سبب اعجاب دانشمندان علوم جديد است. بيروني در مقدمه كتاب الآثار الباقيه يادآور ميشود كه يكي از اديبان از وي درخواست كرد تا درباره تاريخهايي كه ملتها به كار ميبرند و اختلافهايي كه در مبدأ پيدايش آنهاست و ماهها و سالهايي كه متفرع بر آن اصل پيدايش هست و اسبابي كه منجر به اين اختلافها در بين آنان شده و عيدهاي مشهور و روزهايي كه براي آن عيدها و اعمال مربوط به آن، ذكر شده است و غير آنها از چيزهايي كه مورد اختلاف بعضي از ملتهاست، شرح دهد.18وي در زمينه شيوه تحقيق، درباره اين مسائل به نكاتي اشاره دارد كه پارهاي از ويژگيهاي تحقيقاتي او را نشان ميدهد. او مينويسد: بهترين شيوه براي رسيدن به آنچه از من درخواست كردهاند، شناخت اخبار مربوط به امتها و اعصار گذشته است؛ زيرا بيشتر آن اخبار بيان كننده حالتها و رسومي است كه از رسمها و شريعتهاي آنان باقي مانده است و با استدلال عقلي و سنجش امور محسوس قابل مشاهده نميتوان به آنها دسترسي پيدا كرد. بنابراين، راهي جز تقليد از نويسندگان و اهل اديان و انديشمندان و كساني كه به آن اديان عمل ميكردند، و نيز جز با پذيرش اصول آنها و مقايسه بحثها و نظرهاي ايشان براي اثبات بعضي اصول با بعض ديگر، وجود ندارد. امكان اين پيروي و پذيرش، پس از پيراستن نفس از صفات و رذائلي كه اكثر مردم را به فساد كشانده و صاحبانش را از ديدن حقيقت كور ساخته، همانند عادتهاي عوام پسند و تعصب و پيروي از هواي نفس و رياستطلبي و مانند اينها، ميسّر خواهد شد. آنچه ذكر شد براي دستيابي به كنه مقصود و ازاله آنچه موجب شك و شبهه ميشود، بهترين راه و قويترين ياوري است كه بايد در پيش گرفته شود و به غير آن نيل به هدف ـ ولو با تحمل رنج سخت و كوشش بسيار ـ محقق نخواهد شد.19در مجموع از عبارت فوق و ملاحظه برخي ديگر از عبارتهاي مذكور در ديگر آثار بيروني، ويژگيهاي ذيل را ميتوان استخراج كرد:الف) اتخاذ روش مناسب با موضوع تحقيق: بيروني در هر موضوعي روش خاص آن را به كار ميگيرد؛ آنجا كه تحقيق در تاريخ و گاهشماري ملتهاي گذشته ميكند، با توجه به روحيه حقيقتجويي كه در اوست، درصدد دستيابي به منابع اصيل و دست اوّل است؛ يعني همان منابعي كه امروزه اكثر آنها در اختيار نيست و از اين جهت، آثار بيروني خود به عنوان منبع شناخته ميشوند؛ و آنجا كه تحقيق در آداب و رسوم و فرهنگ ملتي است، خود به مشاهده و ضبط واقعيتها ميپردازد و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نميكند و با مشقّت تمام به فراگيري زبان علمي و محليِ قومي كه ميخواهد درباره آنها تحقيق كند، ميپردازد و با كمك گرفتن از دانايان قوم به شيوه مطلوب، سعي در رسيدن به مقصود ميكند. بيروني در اين باره چنين ميگويد: «راههاي ورود در آن [علوم و معارف هندي]، مرا به زحمت انداخت، با آنكه در حرص [نسبت به فراگيري آن علوم [در روزگار خود يگانه بودم و نهايت كوشش خود را بدون هيچ بخلي در جمعآوري كتابهاي ايشان از هرجا كه احتمال ميرفت به كار بردم و به حضور هر كسي كه ميتوانست مرا به كتابي برساند، رسيدم».20ب) دخالت ندادن تمايلات شخصي يا گرايشهاي نحلهاي در تحقيق: قبلاً بيان شد كه بيروني «الآثار الباقيه» را در حدود 29 سالگي نوشته است، با درنظر گرفتن توصيه وي به لزوم پيراستن نفس از عواملي كه مانع رسيدن به حقيقت شده و باعث هلاكت ميشوند و با ملاحظه اين نكته كه خود او در عمل اين ويژگي را در آثارش رعايت كرده است، انسان بيشتر به ارزش تحقيقات علمي او پي ميبرد، زيرا، در صورتي كه تحقيقات او آغشته به پيشداوريها و تعصبهاي قومي و مذهبي و ديگر موانع بود، ديگر بيروني كسي نبودكه از سوي مستشرقين به عنوان يكي از بزرگترين دانشمندان اسلامي در عصر قرون وسطايي اروپا معرفي شود. بيروني نسبت به مليت خود تعصبي نداشته و گواه بزرگ اين عدم تعصب او، همان وسعت دايره تحقيقات بيطرفانه او نسبت به عقايد و آداب و رسوم و بسياري از مسائل مختلف اجتماعي و نژادي و ديني و جغرافيايي ملتهاي گوناگون گذشته و معاصر خود است.21 او در مقدمه كتاب «في تحقيق ماللهند» پس از گفتگوي خود با استادش ابوسهل تفليسي درباره كسي كه نسبت نادرستي در كتابش به معتزله داده بوده و تذكر اين نكته كه چنين نسبتهايي درباره اديان و مذاهب ديگر بخصوص مخالفين، و كساني كه تعامل با آنها بسيار ضعيف است، در سطح گستردهتري وجود دارد، اشاره ميكند كه در ضمن گفتگو به اديان و مذاهب موجود در هند مثال زدم كه اكثر مطالب مكتوب درباره آنها مغشوش و بياعتبار بوده و همراه با پيشداوريها و دخالت اغراض و اميال در نقل مطالب بوده است. بيروني در ادامه مينويسد: وقتي استاد حقيقت گفته او را دريافت، وي را تشويق كرد تا آنچه درباره هندوان ميداند به رشته تحرير درآورد تا براي كساني كه قصد مناقضه و ردّ نظريههاي آنان را دارند، كمك و براي كساني كه قصد مخالطه و آميزش و معاشرت با آنان را داشته باشند ذخيره مطمئن و موثقي باشد.22سپس بيروني ميافزايد: «و استاد آن [نقل مصون از تحريف و حبّ و بغض در باب هنديان] را در خواست كرد و من آن را به انجام رسانيدم، بدون اينكه بر دشمن بهتان بزنم و از حكايت كلام او، هرچند خلاف حق بوده و شنيدنش نزد اهل حق در نهايت زشتي باشد، در تنگنا قرار گرفته و سرباز زنم. چه، اين باور داشت اوست كه خود به آن آگاهتر است؛ و اين كتاب، كتاب برهان و جدل نيست تا اينكه در آن ادله دشمنان ايراد شود و آن دسته از ادله آنها كه مخالف حق هستند، نقض گردد، بلكه آن، كتاب حكايت است؛ پس كلام هنديان را به همان نحو كه خودشان اعتقاد دارند نقل ميكنم و آنچه يونانيان با آنان در آن شريك هستند، براي اثبات همساني بين عقايد آنان اضافه ميكنم».23او همچنين در كتاب «آثار الباقيه» اظهار مي دارد كه تعصب ورزيدن چشمهاي بينا و گوشهاي شنوا را كور و كور ميسازد و شخص را به انجام كارهايي واميدارد كه با اعتقاد به اصول درست انجام آن كارها بخشيدني نيست.24ملاحظه ميشود كه اهتمام بيروني بر اين بوده است كه به دور از تعصب و پيشداوري و ظاهربيني، عادات و سنن و عقايد ديني مردم مورد تحقيق خود را بشناسد و آرا و رسوم و عادات آنان را چنانكه هست به ديگران بشناساند؛ يعني همان شيوهاي كه امروزه دانشمندان علوم اجتماعي بيان ميكنند مبني بر آنكه محقق در گزارش از واقعيت، بايد سعي كند واقعيت را آن طور كه هست گزارش نمايد نه آنگونه كه گزارشگر، خود ميخواهد و اين در صورتي ميسر است كه محقق از پيشداوريها و موانع ديگري كه مانع از فهم واقعيت هستند، اجتناب كند.25 به هر حال، بيروني با اعتقاد اسلامي خود، بدون پيشداوري و با رعايت تمام جوانب درصدد بوده گزارشي مطابق با واقع از آداب و رسوم و سنن اقوام مورد مطالعه خود، تهيه نمايد.ج) مطالعه تطبيقي: از ويژگيهاي بارز تحقيقات بيروني، تطبيق و مقايسه موضوعات مورد مطالعه با موارد مشابه آن در ميان اقوام و ملل ديگر ميباشد. اين رويّه از آنجا كه موجب نزديكي و پي بردن به مشابهت فرهنگها با يكديگر و سهولت در شناخت پديدههاي فرهنگي ميشود، اهميت بيشتري پيدا ميكند.26 او در كتاب «في تحقيق ماللهند»، بسيار به مقايسه عقايد علمي و ديني هندوان با ملل ديگر مانند يهود و نصاري و مسلمين ميپردازد و در واقع از قديمترين دانشمنداني است كه بحثهاي مقايسهاي اديان را مطرح كردهاند.27د) حقيقتجويي: با اينكه بيروني در علم نجوم تبحّر فوقالعاده داشت و به بركت همين مهارت، از دم تيغ سلطان محمود غزنوي جان سالم به در برد، در كتاب «التفهيم لاوائل صناعة التنجيم» و «آثار الباقيه» هر جا سخن از حكم نجومي به ميان آورده، صريحا بياعتقادي خويش به احكام نجوم و سستي اساس اين فن را بيان نموده است. در «آثار الباقيه» ضمن نقل ماههاي فارسي مينويسد: «بر اين عقيده بودم كه به حكايت ماههاي پارسي از ديگران بپردازم و از خود چيزي بر آن نيفزايم، ولي چون كذب و محالات و آراي ركيك بسيار در آنها راه يافته، اگر به تصحيح اين اقوال و حكايات نپردازم، ترك نصيحت كردهام؛ از اين رو، در آن جاهايي كه سخنان باطلي مييابم به تصحيح آنها اقدام ميكنم».28همچنين در ابتداي باب پنجم از كتاب «التفهيم» كه درباره احكام نجوم سخن ميگويد، اظهار ميدارد: «هرچند كه اعتقاد ما اندرين صناعت مانند اعتقاد كمترين مردمان است ...چه، صناعات احكام نجوم ... ريشههايش سست و شاخههايش ناتوان و مقياسهايش پريشان است و در آن گمان بر يقين ميچربد».29 اين عبارتها حاكي از روحيه حقيقتجويي است كه بر انديشه و عمل بيروني حاكم بوده است. زاخائو در همان مقدمه بر «في تحقيق ماللهند» مينويسد: «بيروني عادتا از هر گونه افكار خرافي آزاد و مبرّاست و براي درك حقيقت هر منظوري از خود گذشتگي بيحدّ ابراز [ميكند] و از تحمل هيچگونه رنج و مشقت روگردان نيست و هيچ فرصتي را تا وقتي كه به طور كلي يا نحو خاصي، راه حق و صواب را به دست آورد، فوت نميكند و با فلاسفه هندوي كافر به عطوفت و مهرباني بحث و مناظره كرده و مسائل و قضاياي علمي آنان را تصديق يا رد ميكند».30ه·· ) استفاده از روش رياضي در مطالعات اجتماعي و تاريخي: بيان بحثهاي تاريخي و اجتماعي در قالب روشهاي رياضي از قبيل آوردن جدولها و آمار و ارقام، از به كارگيري روش رياضي در بررسي موضوعات حكايت ميكند. به همين دليل در «آثار الباقيه» با آوردن جدولهاي گوناگون از طبقات پادشاهان و مبادي تاريخها و تقويمهاي ملل مختلف و كيفيت تعيين زمانها و تنظيم سالها، گرايش خود را به تاريخ تقويمي و نه تاريخ تقريري يا سياسي، نشان داده است31 و به نقل وقايع و حوادث صرف اكتفا نكرده است. در نتيجه همين بينش رياضي است كه در برگزيدن روايات و اخبار، احتياط مضاعفي را معمول ميدارد و تحقيقات در باب انسان و اجتماع را با ارزشيابي انواع مختلف سندها و مدارك آغاز ميكند تا اينكه محتواي گزارشها آميخته به وهميات و مطالب بيپايه نشده و به نتايج خلاف واقع منجر نشود.32و) مشاهده مشاركتي: بيروني با اقامت در سرزمين هند و فراگيري زبان دشوار سانسكريت و تحمل مشقتهاي بسيار در اين راه، جهت ارتباط مستقيم و تنگاتنگ با دانشوران و عوام آن جامعه، سعي داشته تا آنچه را كه تحصيل ميكند نتيجه همدلي با آنان بداند و از اين راه بتواند به كنه و عمق اعمال و رفتار فردي و اجتماعي آنان رهنمون شود؛33 و اين روشي است كه امروزه مردمشناسان و جامعهشناسان براي توصيف و گزارش دقيق و منطبق با واقعيتِ مورد مطالعه، بدان توصيه و عمل ميكنند. به عنوان مثال مالينوسكي در نتيجه اقامت طولاني و مستقيم خود با بوميان جزاير اقيانوس آرام بود كه توانست به فهم قواعد رفتاري و آداب و رسوم آنان نائل آيد.34تفاهم ميان فرهنگي و موانع آن
جوامع انساني در اثر ارتباطات و تبادلهاي علمي و فرهنگي و اقتباس بهترينها به رشد و توسعه علمي و فرهنگي دست مييابند و ميزان رشد و توسعه فرهنگي آنان، بستگي به سطح ارتباطات و تبادلها دارد. از سوي ديگر در صورت فقدان تفاهم ميان فرهنگي بين دو جامعه، امكان تبادل علمي و فرهنگي وجود ندارد و زمينه براي ركود و عقب ماندگي يك جامعه در زمينههاي مختلف اجتماعي فراهم ميشود. ابوريحان در خصوص جامعه هند زمان خويش كه يك جامعه بسته است مبانيت ديني، تباين در زبان و آداب و رسوم و خود بزرگ بيني را به عنوان عواملي كه راه نفوذ به درون فرهنگ جامعه هندي را بسته و اين فرهنگ را براي ديگران ناشناخته ميسازد نام ميبرد. بيروني در مدت اقامت سيزده ساله خود در جامعه هندي با زحمت فراوان، زبان آنان را فرا گرفته و به تحقيق در زواياي مختلف زندگي علمي، ديني و فرهنگي هندوان پرداخته است. او پس از مراجعت از هند نتيجه تحقيقاتش را در كتاب «في تحقيق ماللهند» آورده است و در آغاز كتاب، اسباب جدايي دو ملت ايران و هند از يكديگر را در فقدان تفاهم ميانفرهنگي و موانع آن يافته35 و آنها را چنين برشمرده است:مبانيت زباني: زبان گفتاري و نوشتاري مردم هند بسيار عريض و طويل و دشوار است، به گونهاي كه براي يك چيز چند لفظ را به كار ميبرند و يا يك لفظ را براي چند چيز استعمال ميكنند كه براي رسيدن به معناي مورد نظر، نياز به قرينههاي بسيار است؛ همچنين زبان گفتاري آنان تقسيم ميشود به زبان مبتذل، كه بازاريان به كار ميبرند و زبان فصيح، كه داراي اشتقاقات و دقايق نحوي و بلاغي فراوان و مورد استعمال اهل فضل و اديبان آنان است. آنان كتابهاي علمي خود را به قصد محفوظ ماندن از تحريف به نظم در ميآورند، تا چنانچه چيزي كم و زياد شود به سرعت و آساني تشخيص داده شود كه چنين كاري، دشواري فهم معارف آنان را به دنبال دارد.افزون بر همه اينها، تلفظ بسياري از كلمات آنان، به جهت ابتداي به حروف ساكن، دشوار بوده و كتابت برخي از آنها نيز براي ديگران مشكل ميباشد؛36 و در اين راستا، نسخهبرداران از كتابهاي هندوان بيمبالاتي به خرج داده و لغات آنان را به غلط ثبت ميكنند، كه باعث شده لغت جديدي درست شود كه نه خود نسخهبردار آن را فهم ميكند و نه اهل آن زبان. وجود چنين دشواريهايي در باب اساسيترين وسيله انتقال پيامها، افكار و احساسات، عدم اقبال ديگران به داشتن ارتباط با چنين جامعهاي را در پي خواهد داشت.مبانيت ديني: دين نيروي متحد كننده انسانهاست و بسياري از جوامع به واسطه دين وحدت يافتهاند. فوريوكلمبو، جامعه شناس ايتاليايي، تحقيقاتي در ميان گروههاي مختلف اجتماعي جامعه امريكا انجام داده است و اتحاد و انسجام هر يك از گروهها را بر پايه دين و ملهم از آن دانسته است.37 دوركيم نيز در تحقيقات خود بر جنبههاي اجتماعي دين تكيه كرده و كاركرد آن را در حفظ همبستگي در جامعه، مورد تأكيد قرار داده است.38 حتي انسانشناسان در مطالعات خود درباره جوامع ابتدايي، نقش بارز دين را در حفظ همبستگي اجتماعي دريافتهاند.39 از اين رو ميتوان يكي از علل اختلاف و تمايز جوامع متفاوت را متنوع بودن دين آنان و ارزشهاي حاكم بر آنها دانست. بر همين اساس بيروني معتقد است: ميان عقايد ديني جامعه هندي با مسلمانان، جدايي عميقي وجود دارد و از آنجا كه آنان از مخالطه با بيگانگان و قبول آنان در جامعه ديني خود اجتناب ميورزند، داشتن ارتباط و رشته پيوند با آنان ناممكن است.تباين در آداب و رسوم: آداب و رسوم در هر جامعه، مجموعهاي از رفتارهاي اجتماعي هستند كه انجام آنها براي افراد متعلق به آن جامعه به صورت عادت درآمده و آحاد جامعه خرسندي خود را در رعايت و به كارگيري آنها ميدانند؛40 و براي متخلفين از رعايت آنها بر حسب ميزان عموميت و اهميت آنها، بازدارندههايي وجود دارد. از اين رو، معاشرت افراد جامعهاي با جامعه ديگري كه داراي آداب و رسوم خاص خود است، با دشواري صورت ميگيرد و در برخي موارد، جامه عمل نميپوشد. بيروني يكي از اسباب عدم ارتباط جامعه هندي را با جامعه غيرهندي همين مسأله دانسته و بر اين باور است كه هنديها در آداب و رسوم خود با ديگران چندان تفاوت دارند كه فرزندان خود را از غير هنديها و هيأت ظاهري و نحوه لباس پوشيدن ديگران ميترسانند و اجازه معاشرت با آنان نميدهند. او همانند مردمشناسان كه به بررسي رسوم عجيب اقوام مورد مشاهده خويش ميپردازند،41 به بيان رسوم عجيب و غريب هنديها پرداخته و بابي را در كتاب خود به اين امر اختصاص داده است. او در اين زمينه چنين ميگويد: «در ميان سيرههاي هندوان در اين زمان، سيرههايي وجود دارد كه تا بدان حد با آداب و رسوم اهالي شهرهاي ما مخالف است كه به ديد ما اموري عجيب مينمايند»42.خود بزرگبيني: بيروني مينويسد، اهل هند خود را از همگان برتر دانسته و معتقدند در روي كره زمين اصل و اساس همه چيزها، اعم از زمين و پادشاهي و دين و علم و بشر، همان است كه نزد آنان است و از هر جهت افضل از ديگران هستند و از اين رو به خود ميبالند. بخل ورزيدن از آگاهي ديگران بر معلوماتشان، در سرشت آنان جاي داشته و سعي فراوان در عدم اطلاع ديگران حتي هموطنان خودشان از دانستههايشان دارند تا چه رسد بيگانگان را. آنان نميپذيرند كه در روي زمين غير از شهرها و مردمان و دانشمندان خودشان، شهر و مردم و اهل علم و علم ديگري وجود داشته باشد، به گونهاي كه اگر به عنوان مثال سخن از وجود دانش و دانشمندي در خراسان و فارس به ميان آورده شود، نپذيرفته و گوينده آن را جاهل و نادان دانسته و سخن او را تصديق نميكنند. بيروني در تأييد گفته خويش نقل ميكند كه وقتي منجمين هند از مقام علمي او آگاه شدند، ميپرسيدند: نزد كدام استاد هندي دانش فراگرفته است، و چون جواب ميداد چنين نيست كه آنچه ميداند از دانشمندان هند ياد گرفته باشد، سخن او را نميپذيرفتند و نسبت سحر و ساحري به او ميدادند.43بديهي است ايجاد ارتباط با كساني كه داراي چنين نگرشهايي هستند مشكل است، و واكنش منفي از جانب آنان امري طبيعي خواهد بود. فائق آمدن بر چنين مشكلي از راه آگاهي يافتن آنان به وجود جوامع و تمدنهاي ديگر ميسّر خواهد شد و اين آگاهي به قول بيروني در صورتي به وجود خواهد آمد كه چنين افرادي از سرزمين خود پا را فراتر گذاشته و با امتهاي ديگر ارتباط برقرار سازند.44علتهاي بازدارنده مذكور كه درباره جامعه هند بيان گرديدند، با قطع نظر از خصوصيت آن جامعه ـ وبا توجه به اينكه درصدد هندشناسي نيستيم ـ ميتوان آنها را عموميت داده و چنين نتيجه گرفت كه چنانچه جامعهاي خصوصياتي از اين نوع و يا به طور كلي هرآنچه سبب بسته بودن يك جامعه نسبت به جوامع ديگر، بخصوص در زمينه مسائل فرهنگي داشته باشد، در ايجاد ارتباط با جوامع ديگر دچار مشكل و در بعضي موارد، موجب عدم امكان ارتباط خواهد شد.قشربندي و سلسله مراتب اجتماعي
در تاريخ اجتماعات انساني، اهتمام به ايجاد سلسله مراتب اجتماعي و تعيين طبقات به معناي عام آن، برحسب اختلاف افراد در لياقتها و شغلها، سابقهاي طولاني داشته و هيچ جامعهاي را نميتوان يافت كه در آن قشرهاي مختلف اجتماعي وجود نداشته باشد. به عنوان مثال در يونان باستان، افلاطون با تعبير «مهندسي اجتماعي» خود كه براي ترسيم مدينه فاضله به كار ميبرد، به بيان لزوم وجود سه طبقه و وظايف هر يك از آنها، ميپردازد و طبقه صنعتگران و توليد كنندگان، طبقه جنگجويان و طبقه فرمانروايان را عناصر اصلي سلسله مراتب اجتماعي جامعه به شمار ميآورد. بيروني در كتاب في تحقيق ماللهند، فصلي را با عنوان «در ذكر طبقاتي كه هنديان آنها را رنگها مينامند و غير آن»،45 به بيان طبقات اجتماعي موجود در جامعه هند و ذكر نقشها و خصوصيات هر يك از آنها، اختصاص داده است.نكته مهم در بررسي بيروني، با صرف نظر از توصيف دقيق و تشريح جزئيات موجود در واقعيت جامعه، يافتن علت وجود طبقات مختلف ميباشد. به نظر وي تبيين هنديان از علل پيدايش طبقات اجتماعي تبييني ديني است، به اين معني كه معتقدند خداوند جهان را با طبيعتهاي مختلف آفريد و بعضي مناطق را سردسير و بعضي ديگر را گرمسير، برخي جاها را حاصلخيز و خوش آب و هوا و برخي ديگر را شورهزار و بدآب و هوا قرار داد؛ و تفاوتهاي ديگري را در طبيعت ايجاد كرد تا اينكه انسانها جهت فائق آمدن بر مشكلات طبيعت، مكانهايي را براي ساختن شهرها و اجتماعات اختيار كنند. به همين جهت انسانها را نيز از جهت فضيلتها و لياقتها متفاوت آفريد، تا به همياري و همكاري يكديگر بپردازند و احتياجات همديگر را مرتفع سازند؛ چه، در غير اين صورت انسانها به كمك همديگر نيامده و اجتماعات را تشكيل نميدادند.بيروني، قشربندي در جوامع گذشته را با عامل سياسي ـ اجتماعي تبيين ميكند و در اين زمينه ميگويد: پادشاهان سابق، افراد جامعه خود را بر حسب اختلاف در شغلها به طبقات معيني تقسيم كرده و از اين راه، هر طبقه را ملزم به كار و حرفه خويش مي ساختند و چنانچه كسي از مرتبه خود تجاوز ميكرد او را عقاب ميدادند. او از تجديد طبقات به وسيله اردشير پسر بابك به هنگام احياي مالكيت خود بر سرزمين فارس سخن ميگويد كه وي مردمان را به چهار طبقه تقسيم كرده و پيشوايان و شاهزادگان را در طبقه اول، عابدان و آتشبانان و بزرگان دين را در طبقه دوم، پزشكان و منجمان و دانشمندان را در طبقه سوم، و در طبقه چهارم برزگران و صنعتگران را با لحاظ سلسله مراتبي در هر يك از طبقات، قرار داده بود و طبقات را چنان بسته تشكيل داده بود كه هر طبقه همانند نسب براي افراد آن به حساب ميآمد. بيروني سپس به ذكر طبقات جامعه هند ميپردازد46؛ و چون از نظر آنان بعضي طبقات، شرافت ذاتي بر بعض ديگر دارند، چنين نگرشي را مخالف نظر اسلام دانسته و ميگويد: از نظر اسلام همه انسانها برابر هستند و آنچه ملاك برتري و تمايز افراد است، مرتبه آنان در تقوا ميباشد.47 بايد توجه كرد كه از نظر اسلام وجود ويژگيهاي متفاوت جسمي و فكري در انسانها به منظور برانگيختن آنان به ايجاد ارتباط با يكديگر و به دنبال آن انتظام زندگي اجتماعي بوده است، زيرا در صورتي كه انسانها از لحاظ استعداد و لياقت يكسان بودند، جامعه با ركود و بينظمي مواجه ميگرديد. به عبارت ديگر، وجود تفاوتها از نظر اسلام پذيرفته شده است تا اساس نياز و رجوع انسانها به يكديگر شده و با تقسيم كارها به زندگي اجتماعي سامان دهند، ولي اينها باعث برتري و شرافت ذاتي بر يكديگر نيست و معيار ارجمندي و امتياز، وجود فضائل اخلاقي و تقواست.48بيروني، چهار طبقه بَراهِمه، كِشتَر، بَيش و شُودرُ را با ذكر خصوصيات اخلاقي مورد انتظار از هر طبقه كه واجب است به آنها متخلق شوند، بيان ميكند؛ همچنين نقشي را كه هر طبقه بايد در جامعه ايفا كند، به ترتيب منزلت اجتماعي هر يك ـ طبق ترتيبي كه ذكر شد ـ برشمرده است. بيروني از ديدگاه كاركردي، طبقات را مورد بررسي قرار داده و كاركرد هر يك را در ازدواج،49 ارث،50 مجازات،51 محاكم قضايي،52 اختيار كردن تعداد همسر براي افراد هر طبقه53 و بسياري موارد ديگر بيان كرده است. او همچنين نظر هنديان را در مورد تأثير افلاك و ستارگان بر اوضاع و احوال طبقات و جامعه ذكر كرده است.54 بيروني سپس به اصناف هشتگانهاي اشاره ميكند كه در هيچ يك از طبقات مذكور پايگاهي ندارند و وظيفه آنان صرفا ارائه خدمات به طبقات چهارگانه ميباشد. اين اصناف كه «اَنتَز» به مجموع آنها اطلاق ميشود، بين خود داراي سلسله مراتب هستند و عبارتند از: رختشويان، كفاشان، بافندگان، بازيگران، بافندگان زنبيل، شكارچيان و صيّادان، سپرسازان و بادبانان، كه مسكن اينها در حاشيه و خارج از محل سكونت طبقات فوق است.البته بيروني دستههاي ديگري از مردم هند را نيز نام ميبرد كه به كارهاي پست و بيارزش اشتغال دارند و در جامعه هيچگونه منزلتي ندارند.55 به هر حال ميتوان چنين نتيجهگيري كرد كه سعي بيروني بررسي، همهجانبه و فراگير از جامعه هندي بوده و تا آنجا كه توانسته گزارش دقيق و توصيف كاملي از اوضاع طبقاتي و مراتب اجتماعي موجود در جامعه، ارائه داده است.دين شناسي بيروني
بيروني برخلاف بسياري از معاصرين خود كه جامعه هندي را غير ديني و ملحد ميدانستند، با فراگيري زبان علمي و محلي آنان و گردآوري كتابها و تحقيق در آنها، و همچنين سير و سفر در مناطق مختلف آن سرزمين، به مطالعه اعمال و رفتار آنان پرداخته و دينداري ايشان را با نقل عبارتهايي از كتابهاي مهم آنها اثبات كرده است.56 او در مواردي براي تأييد برخي مطالب ديني كه در آن كتابها آمده است از آيات قرآني شاهد ميآورد.57 همان طور كه در بحث روش تحقيق بيروني گفته آمد، او با اعتقاد به برتري دين اسلام،58 بدون دخالت دادن تعصبات ديني خود و با برخورداري از اصول و قواعدي كه محققان معاصر در بررسيهاي ديني شرط ميدانند،59 به گزارش دقيقي از اعمال و رفتار ديني و اعتقادات هندوان پرداخته است. وي در اين گزارش قصد نماياندن كاستيها و نقاط ضعف ديانت هندويي و يا حكم به ابطال آرا و اقوال آنان را ندارد، بلكه ميكوشد تصويري درست و راست از روحيات معنوي و ديني ايشان را به مسلمانان نشان دهد60 و از اين راه حداقل بر برخي از موانع دشوار ارتباط و تبادل فرهنگي مذكور فائق آيد؛ و گر نه او خود ميداند كه ميان هندوان و ملل ديگر بخصوص اسلام، از جهت زبان و باورداشتها، اختلافهاي اساسي وجود دارد و اگر گاهي در خلال بحثهاي خود از همانندي برخي از آراي هندي و يوناني و اسلامي سخن ميگويد، تنها براي اين است كه از راه مقايسه و بيان اشتراكها، فهم مطالب را آسانتر و اذهان ديگران را براي دريافت مطالب دشوار هندوان آماده گرداند.61نكته مهمي كه بيروني در بررسي خود به آن توجه كرده است، تفكيك كردن عقايد خواص از عقايد عوام جامعه است. او ميگويد خواص و افراد آگاه كه همواره در هر مكان و زمان تعدادشان اندك است، گرايش به امور عقلي و انتزاعي داشته و در نتيجه به باورهايي معقول و مقبول درباره خدا و ديگر امور ميرسند، ولي عوام جامعه كه استعداد انديشيدن در امور فوق محسوس را ندارند به ناچار در امور اعتقادي به اقوال و آراي مختلف و گاهي نادرست، قائل ميشوند كه ناشي از مأنوس بودن ذهن آنان با محسوسات و ناتواني در فهم امور عقلاني است. به عنوان مثال، آنان درباره احاطه خداوند بر همه چيز و اينكه چيزي بر او پوشيده نيست، چنين گمان ميكنند كه احاطه داشتن به هر چيزي به وسيله حس بينايي است و چشم هم وسيله ديدن است، و چون دو چشم داشتن افضل و برتر از يك چشم داشتن و اعور بودن است از اين جهت، خداوند را به داشتن هزار چشم توصيف ميكنند، تا اينكه نهايت آگاهي و احاطه او را برسانند.62 بايد توجه كرد كه اطلاعات و تحقيقات بيروني در موضوعات مربوط به اديان هند و ديدگاههاي فلسفي آنها از جامعيّت و وسعت دامنهاي كه در بحثهاي مربوط به نجوم و تقويم و رياضيات هندي موجود است، بيبهره است؛ زيرا درباره برخي مكاتب هندي اطلاعات بسيار مختصري آورده و هيچگونه اشارهاي هم به بعضي مكاتب فلسفي و ديني مهم هند، از جمله مكتب «ودانته» نكرده است.63دينشناسي تطبيقي
بيروني در اغلب موارد با استفاده از روش تطبيقي و مقايسهاي، نقاط مشترك ميان عقايد علمي و ديني هندوان را با ديدگاههاي دانشمندان و حكماي يونان، صوفيان، مسلمانان و ديگر اديان نمايان ساخته است. او كتابهاي مقدس اديان مختلف را مطالعه كرده و نوعي تحقيق تطبيقي در اديان عهد عتيق، مانوي، زردشتي، يوناني، يهودي، اعتقاد مسيحيان به اقانيم ثلاثه و متون ديني هندوان، به انجام رسانده است.64 از اين رو، قرنها پيش از آنكه در دينشناسي كساني چون رودلف اتو،65 گراردوس واندر ليئو،66 يواخيم واخ67 و ميرچاالياده68 روش تطبيقي را در پيش گيرند، بيروني در تحقيقات ديني خود روشي اتخاذ كرده بود كه با صرف نظر از محدوديتهاي زماني و مكاني او، در اصول و قواعد كلي با روشهاي جديد توافق تام دارد.69 به همين جهت او را بنيانگذار مطالعه تطبيقي در فرهنگ بشري و پايهگذار دينشناسي تطبيقي يا تاريخ اديان، به حساب آوردهاند.70 بيروني همچنين به مطالعه كساني كه مدعي نبوت شدهاند، پرداخته است و عقايد آنان را مورد بررسي قرار داده و تعدادي از آنها را كه اهميت بيشتري داشته و در تاريخ پيرواني پيدا كرده بودند، با تفصيل بيشتري همراه با بررسي تاريخ هر يك از آنها و در مواردي با مقايسه كردن، در كتاب آثار الباقيه ذكر كرده است.71بتپرستي و بررسي منشأ آن
بيروني معياري را كه در تفكيك ميان عقايد خواص و عوام جامعه در بحث از اعتقاد به خدا مطرح كرده بود،72 همان را در بحث بتپرستي تكرار كرده است. او در فصلي كه به بررسي منشأ عبادت بتها و چگونگي حالت بتهاي آويخته شده، اختصاص داده است73، اشتياق عوام به محسوسات و گريزاني آنها از امور معقول را سبب رويآوري بسياري از ملتها همچون يهوديان، مسيحيان و بخصوص مانويان به تصويرسازي و مجسمهسازي در امور اعتقادي، دانسته است. بيروني درباره علت اين گرايش در بين عوام بر اين باور است كه عوام از اين راه به آرامش و اطمينان قلبي ميرسند؛ در حالي كه خواص و دانشمندان از راه تعقل در امور عقلي به عبادت خداي يگانه ميپردازند. او در توصيف و تبيين اعمال و باورداشتهاي افراد عامي جامعه هند، با انجام مقايسهاي ميان آنان و برخي از اعمال عوام مسلمانان سعي دارد خواننده را از قضاوت يكجانبه عليه هندوان باز دارد و گرايش مذكور را خصلتي عمومي نزد عوام در تمام جوامع حتي جامعه مسلمانان، نشان دهد. وي در اين زمينه ميگويد: گواه آنچه گفتم اين مطلب است كه اگر عكس پيامبر(ص) يا مكه و كعبه را به مردي عامّي يا زني نشان دهي، در اثر خوشحالي انگيزههاي بوسيدن و گونه بر خاك ماليدن و به خاك افتادن را در آنها ميبيني، به گونهاي كه گويا صاحب عكس را ديده و از اين راه، مراسم حج و عمره را به جا آورده است.74 بيروني پس از توصيف بتهاي هند كه همه آنها نمادي از اشيا و امور مادي بوده و هرگز بتي ساخته نشده كه سمبلي برتر از ماده را به تصوير كشد، تأكيد ميكند كه اين قبيل شبيهسازيها شاهد بر ضعف و قصور معارف آنان و پستي مرتبه عوام است.75بيروني در بيان منشأ بتپرستي ميگويد: در ابتدا ساختن بتها به انگيزه بزرگداشت و يادآوري شخصيتهاي بزرگ مانند پيامبران، دانشمندان و فرشتگان بوده تا در نبود آنان و پس از مرگ ايشان يادآور آنها باشند، ولي پس از نسلها در اثر گذشت زمان، انگيزهها فراموش گشته و بتپرستي سنّتي مرسوم و متداول گرديد.76 بيروني همچنين از بتپرستي يونانيان قديم كه بتها را واسطه بين خود و خدايان ميدانستند و از عقايد افلاطون و جالينوس در اين باره و نيز بتپرستي اعراب جاهلي، سخن گفته است.ازدواج و طلاق
در جوامع مختلف بر اساس تنوع نظام خانوادگي، شكلهاي ازدواج هم متفاوت است. به همين ترتيب، رسوم ازدواج نيز از جامعهاي به جامعه ديگر فرق دارد. به دليل برابري نسبت جنسي در اغلب جوامع تكهمسري شيوه رايج ازدواج در اكثر آنها است؛ البته جوامعي نيز هستند كه ازدواج در آنها به شيوه چند زني است. در پارهاي جوامع، امكان دارد به جهت اقتصادي بودن حفظ هسته خانواده و يا به انگيزه تربيت و پرورش كودكان و يا انگيزههاي ديگر، طلاق در آنها كمتر اتفاق بيفتد و در جوامع ديگري ممكن است رخ ندادن طلاق، علاوه بر موارد مذكور، پشتوانه ديني و مذهبي نيز داشته باشد، به طوري كه طلاق را امري مذموم و غيرمجاز به حساب آورند.77بيروني ازدواج را امري رايج در نزد همه ملتها ميداند و براي آن دو فايده و كاركرد ذكر ميكند: اوّل اينكه ازدواج مانع از هرج و مرج (در روابط جنسي) بوده كه نزد عقل امري قبيح و زشت است؛ و دوم اينكه ازدواج باعث از بين رفتن اسباب تحريك قوّه غضبيه حيواني است.78 بيروني در ادامه ميافزايد كه براي هر ملتي، بخصوص ملتهايي كه ادعاي پيروي از شريعت و ديني الهي را دارند، در مسأله ازدواج آداب و رسوم خاصي وجود دارد، و از اين جهت نظر به اينكه جامعه هند را جامعهاي ديني ميداند، ميگويد: ازدواج در آن جامعه به خاطر فايدههاي مذكور، در سنين پايين انجام ميگيرد كه پدر و مادرها عهدهدار اجراي عقد ازدواج براي فرزندان خود هستند. او مينويسد: طبق قانون ازدواج در نزد هندوان، افراد غيرنسبي مقدّم افضل از افراد نسبي هستند و سپس به بيان تعداد زنهايي كه افراد هر يك از طبقات هند ميتوانند اختيار كنند، ميپردازد.79بيروني درباره مسأله طلاق ميگويد: در نزد هندوان جز مرگ چيز ديگري باعث جدايي زن و مرد از همديگر نميشود؛ زيرا آنان طلاق را جايز نميدانند. از آنجا كه ازدواج به شيوه چند زني براي افراد طبقه "برهمن"، "كشتر" و "بيش" با اختلاف در تعداد، مجاز است چنانچه يكي از زنها بميرد شوهر اين حق را دارد كه به جاي او، زن ديگري را به ازدواج خود درآورد، ولي چنانچه شوهر فوت كند حق ازدواج براي زن و يا زنهاي او وجود ندارد و چنين زنهايي دو راه بيشتر ندارند: يا اينكه تا آخر عمر بيوه بمانند و يا اينكه خود را بسوزانند.80تي. بي. باتومور نيز همانند بيروني اظهار ميدارد كه طبق قانون هندوان، ازدواج سنتي ديني بوده و در سابق غير قابل نسخ بوده است و چند زني را نيز امري قانوني ميدانستهاند. طبق ادعاي باتومور، اولين بار در سال 1946 م. با تصويب قانوني در بمبئي، هندوان از داشتن دو همسر منع شدند و در مورد طلاق نيز در سال 1947 م. اقداماتي براي امكان طلاق در بين هندوان صورت گرفت، تا اينكه در سال 1955 م. تكهمسري و اقدامات مربوط به طلاق در سرتاسر هند تعميم يافت.81 غرض اين است كه چنين مطالبي را بيروني در بيش از هزار سال پيش به نحو دقيقي مطرح ساخته واطلاعات مفيدي را از خود به جاي گذاشته است.كاركرد مقررات كيفري در جلوگيري از انحراف اجتماعي
كجروي و رفتار انحرافي يكي از معضلات جوامع بشري است و جامعهشناسان و دانشمندان حقوق، هر يك متناسب با رشته خويش به بررسي اين مسأله پرداختهاند و در مورد چند و چون آن و زمينه و عوامل آن و راههاي پيشگيري و به تعبيري آسيبشناسي اجتماعي به بحث و بررسي پرداختهاند. در خصوص اين مسأله كه فرد طي چه فرآيندي مرتكب رفتار انحرافي ميشود و به چه دليل در برخي از نواحي جامعه و يا در بين گروههاي خاصي در يك جامعه ميزان رفتار انحرافي بيشتر است، نظريههاي متعددي مطرح است. يكي از اين نظريهها نظريه كنترل اجتماعي است، بر طبق اين نظريه در جوامع يا گروههايي كه كنترل داخلي يا خارجي ضعيف باشد، رفتار انحرافي ظاهر ميشود. مقررات كيفري و اجراي دقيق آنها نوعي كنترل خارجي رسمي به شمار ميآيد كه ميتواند در كاهش رفتارهاي انحرافي نقش مهمي داشته باشد؛ ولي چنانچه اين مقررات به گونهاي باشد كه به جري كردن منحرفين بينجامد، تضييع حقوق فردي و اجتماعي امري همگاني خواهد شد و در نتيجه، جامعه هرگز به آرامش و امنيت نخواهد رسيد. ابوريحان در آغاز فصل هفتاد و يكم كه به بيان مقررات كيفري جامعه هند اختصاص يافته است، مينويسد:«جامعه هند در اين باب، همانند مسيحيان هستند كه اساس مجازات را بر خير و دست برداشتن از شر بنيان كردهاند؛ يعني جامه زيرين دادن به كسي كه جامه رويين را به زور گرفته است. قرار دادن گونه چپ در اختيار كسي كه به گونه راستت سيلي زده است و دعا كردن و بر دشمن درود فرستادن».82 وي سپس مينويسد: «به جان خودم سوگند كه اين سيرهاي پسنديده است، ولي همه مردم دنيا فيلسوف نيستند [تا اينگونه عمل كنند بلكه [بيشتر آنان نادانهاي گمراهي هستند كه جز شمشير و تازيانه آنان را درست و اصلاح نميكند ... پس جز با تازيانه و شمشير، سياست و اداره جامعه صورت نميگيرد»83؛ و پس از آن، مقررات كيفري هر طبقه را كه برحسب سلسله مراتب آنها تدوين كردهاند، نقل ميكند.تأثير بيان و بلاغت در كسب منزلتهاي اجتماعي
در جوامع مختلف عوامل دستيابي به منزلتهاي اجتماعي و كسب موقعيتهاي اجتماعي، متفاوت است. روابط نسبي، نوع شغل، قدرت، ثروت و تواناييها و استعدادهاي ذاتي و علم و مهارتهاي اكتسابي از جمله اين عوامل به شمار ميآيند.به عنوان مثال در جوامع ابتدايي، سن و جنسيّت و در جامعه ديني، ميزان آگاهي فرد از تعاليم ديني، و رعايت مقررات آن و در جوامع صنعتي و سرمايهداري، ميزان ثروت و امكانات مادي نقش مهمي در دستيابي به منزلتهاي اجتماعي برتر دارد.بيروني در كتاب تحديد نهايات الاماكن با اشاره به فايدههايي كه از ناحيه بلاغت و سخنوري عايد انسان ميشود و استشهاد به حديثي از پيامبر اسلام(ص) كه ميفرمايد: «همانا بعضي سخنها سحر است 84...»، مينويسد كه برخي از مردم در نتيجه بلاغت و توانايي بر تأليف كلام بليغ نزد ديگران به بالاترين بهرههاي دنيايي ميرسند و چندان پيش ميروند كه به پايگاه وزارت كه دنبال پايگاه خلافت است، دست مييابند.85 اگر چه بيروني در مقام بيان و شمارش عوامل مؤثر در دستيابي به منزلتهاي اجتماعي نبوده، ولي بيان همين معيار، گوياي توجه وي به موضوع منزلتهاي اجتماعي است.ويژگيهاي مطلوب براي حاكم جامعه
بيروني داشتن جامعهاي مقتدر را در گرو وجود رهبر و حاكمي ميداند كه داراي ويژگيهاي ذيل باشد:1 ـ ذاتا شيفته و علاقهمند به سياست و اداره امور جامعه باشد؛2 ـ صاحب كمالات و فضائلي باشد كه او را لايق احراز پست رياست كند؛3 ـ داراي نيرو و توان جسمي لازم براي رياست باشد؛4 ـ در رأي و اراده استوار باشد؛5 ـ مردم نسبت به گذشتگان و كساني كه وي از آنان است، نظر مثبتي داشته باشند؛وي سپس ميگويد: چنين شخصي اگر علاوه بر خصوصيات فوق، داراي قدرت ديني هم باشد، در آن صورت رهبري او به مرتبهاي از كمال خواهد رسيد كه فوق آن هدفي قابل تصور نبوده و اوامر او در نزد مردم تحت سلطهاش، همانند كوههاي استوار، استقرار يافته و با گذشت زمان در نسلهاي بعدي نيز، مردم همچنان مطاع و فرمانبردار او باقي خواهند ماند.86نظريه بيروني درباره جمعيت
آنچه ابوريحان بيروني درباره جمعيت و محدوديتهاي منابع طبيعي ذكر كرده است، تا حدودي با نظريه تي. رابرت مالتوس، اقتصاددان، جامعهشناس و جمعيتشناس انگليسي مشابهت دارد؛ به گونهاي كه برخي از محققان، بيروني را با عنوان مالتوسين قرن يازدهمايراني لقب دادهاند.87 از اين رو، قبل از بيان نظريه بيروني، مروري بر نظريه مالتوس ميكنيم تا با انجام مقايسه، مشابهت دو نظريه بهتر مشخص شود. مالتوس در نظريه معروف خود در سالهاي آغازين قرن نوزدهم اين مسأله را مطرح كرد كه سرعت ازدياد جمعيت با سرعت ازدياد وسائل بقاي او مناسب نيست. او معتقد بود براي كره زمين به طور طبيعي حدود و استعدادي تعيين شده و براي جمعيت نيز بايد حدود و ثغوري قائل شد. اصول نظريه او چنين است كه هرگاه موانعي در كار نباشد، جمعيت طبق تصاعد هندسي افزايش مييابد و در مقابل مواد غذايي لازم، حتي در بهترين شرايط بر طبق تصاعد حسابي بالا ميرود، اين امر عدم تعادل را بين مواد غذايي و جمعيت به وجود خواهد آورد كه مهار كردن جمعيت امري ضروري و حياتي است. او ميگفت براي رسيدن به تعادل دو راه وجود دارد: نخست عوامل و موانع طبيعي افزايش جمعيت، همانند جنگ و قحطي و بيماريهاي مسري، و دوم خودداري ارادي با رياضت اخلاقي و به تأخير انداختن زمان تشكيل خانواده.88بيروني مينويسد: «آباداني جهان به كشت و كار و جمعيت بستگي دارد و اين دو در اثر گذشت زمان ـ چنانچه مانعي در كار نباشد ـ به طور نامحدودي افزايش مييابند، در حالي كه جهان محدود است... به اين ترتيب چنانچه جهان محدود در اثر ازدياد جمعيت فاسد شود و يا رو به فساد برود، با در نظر گرفتن اين نكته كه جهان مدبري دارد، مدبّر جهان كه عنايت و توجه او در هر ذرّه عالم نمايان است، كسي را ميفرستد تا جمعيت زياد را تقليل دهد و ماده شرّ و فساد را از ميان بردارد».89 او در ادامه به تشريح ديدگاههاي هندوان در اين زمينه ميپردازد.با تأمل در اين عبارتها و مقايسه آن با نظريه مالتوس، رگههايي از مشابهت را ميتوان يافت؛ زيرا بيروني نيز همانند مالتوس ازدياد نامحدود جمعيت را براي كره خاكيِ محدود، مشكل آفرين دانسته و درصدد ارائه راهي براي جلوگيري از آن برآمده است. تفاوت ديدگاه بيروني با ديدگاه مالتوس در روش فائق آمدن بر مشكل عدم تعادل است؛ بيروني بر خلاف مالتوس به حل مشكل از سوي خالقِ مدبّر زمين و انسان معتقد است.گاهشناسي90 بيروني
توجه به بحثهاي تاريخي و تاريخنگاري در عالم اسلام و استفاده از آنها در زندگي فردي و اجتماعي، زمينهاي قرآني دارد؛ زيرا آيات قرآني و روايات ديني توصيه به عبرتآموزي از تاريخ گذشتگان در زندگي فردي و جمعي انسانها دارند، از اين رو مسلمانان بيشترين اشتياق را در كشف حقايق تاريخي نشان داده و آثار زيادي در اين زمينهها به وجود آوردهاند. به همين جهت در كتابهاي متعددي از آثار موجود بيروني به چنين بحثهايي ميرسيم كه در ميان آنها كتاب الآثار الباقية عن القرون الخالية شاخص ميباشد. بعد از آن ميتوان به كتابهاي القانون المسعودي و التفهيم لاوائل صناعة التنجيم اشاره كرد كه درباره اقوام مختلف ميباشند. او همچنين در كتاب في تحقيق ماللهند به تاريخ و تقويم سرزمين هند پرداخته است. از ميان آثار مذكور به گزارشي از الآثار الباقية اكتفا ميكنيم كه در آن بيروني با استفاده از دانش گاهشماري به بررسي تاريخ ظهور و سقوط پادشاهان و مدت حكومت هر يك از آنها پرداخته است. گاهشماري، در اصطلاح، دانشي است كه زمان را به دورههاي معيّني تقسيم كرده و تاريخ وقوع حوادث به وجود آمده در گذر زمان را مشخص ميكند.91 چنين دانشي با ضبط تاريخ انساني، ارتباط تنگاتنگي داشته و صحت تحليلهاي مربوط به جوامع گذشته در گرو درستي تحقيقات گاهشماري و وسيلهاي مناسب براي يافتن حلقههاي مفقوده تاريخ ملتها و ارزيابي صحت و سقم دادههاي علم تاريخ است.92 از طرف ديگر، علم تاريخ به تحقيق در شناخت وقايع و رويدادهاي جهان و آنچه در قرون گذشته بر سر انسانها آمده است، ميپردازد.93 با ملاحظه اين تعريفها، به دست ميآيد كه گاهشماري ابزاري در دست مورّخ است كه بدون آن نميتواند تحقيق درستي در شناخت وقايع تاريخي انجام دهد. به همين جهت بر حسب دوري و نزديكي گاهشماري به زمان وقوع حوادث، ميزان دقت او در ثبت تاريخ وقوع آنها و مهارت او در كيفيت استفاده از اسناد و شواهد، حاصل كار او مورد ارزيابي قرار ميگيرد. بيروني پس از طرح پارهاي مسائل اساسي در زمينه گاهشماري، به ذكر انواع تاريخهاي مشهور و غيرمشهور جهان و حوادث و شخصيتهاي مهم تاريخي و بيان سرگذشت اقوام مختلف پرداخته است. او با ذكر جشنها و اعياد ملتهاي مختلف مانند پارسيان، سغديان، خوارزميان، روميان و يهوديان و نيز ايام ويژه و مناسبتهايي همانند عاشوراي اباعبداللهالحسين عليهالسلام، عيد غدير، حلفالفضول، يومالفجار و علل پيدايش و گسترش بعضي از آداب و رسوم اجتماعي، ماهها و سالهايي را كه ملتهاي مختلف به كار ميبرند، بيان كرده است. او تاريخ هر يك از اديان مهم جهان را بررسي كرده و چگونگي استخراج برخي از تاريخها را به وسيله بعضي ديگر، ذكر كرده است. بيروني با آوردن جدولهاي متعدد درباره زندگي و مدت حكومت شخصيتهاي اجتماعي گذشتگان، مانند پادشاهان آشور، بابل، كلدان، مصر و پادشاهان ايران پيش از اسلام و ذكر طبقات آنان و نيز تاريخ انبيا و پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد ـ صليالله عليه و آله ـ و با انجام مقايسهها و بررسيهاي لازم، در صدد استخراج تاريخ درست هر يك از آنان بوده است.94 بيروني در بيان سبب وجود تاريخهاي متعدد مينويسد: «هر امتي تاريخي به كار ميبندد كه تنها اختصاص به اين امت دارد و اين امم بر حسب افتراقي كه در استعمال تواريخ دارند در اوائل شهور و كميّت ايام هر يكي از ماهها و عللي كه منسوب به اين امر است نيز با يكديگر افتراق مييابند».95 البته بيروني در ميان اين مباحث، در بعضي موارد به مسائلي پرداخته است كه ربط چنداني با موضوع كتاب ندارند؛ مسائلي درباره نور، صوت، كيفيت جريان آبها و فوران آن از بعضي چاهها و چشمهها، كه در سبب طرح كردن چنين مباحثي به مسألهاي اشاره ميكند كه از جنبه علمي قابل ملاحظه و در خور توجه است؛ وي چنين ميگويد: « ...اگر چه در پارهاي جايهاي اين كتاب در فنون ديگري نيز وارد شدهايم ... كه ربط و اتصال آن به مقصود خيلي بعيد است، ولي اين كار را براي اين نكرديم كه سخن به درازا كشد و پرگويي كنيم، بلكه تنها منظور ما اين است كه چون شخص همواره در يك علم نظر كند خسته ميشود، ولي اگر از فني به فن ديگر وارد شود، مانند اين خواهد بود كه در باغهاي گوناگون قدم گذاشته كه هنوز از يكي بيرون نيامده باغ ديگر خود را بدو عرضه دارد. از اين روي اين شخص ميلي تمام پيدا ميكند كه در اين باغستانها ادامه نظر دهد96».منابع:
1 ـ اذكايي، پرويز؛ ابوريحان بيروني (افكار و آرا)؛ چاپ اول، تهران: طرح نو، 1374.2 ـ باتومور، تي. بي؛ جامعه شناسي؛ ترجمه سيدحسن منصور و سيدحسن حسيني كلجاهي؛ چاپ دوم، تهران: شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1356.3 ـ بررسيهايي درباره ابوريحان بيروني به مناسبت هزاره ولادت او [مجموع مقالات]؛ بيجا، بينا، 1352.4 ـ بهنام، جمشيد؛ جمعيت شناسي عمومي؛ تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي، 1348.5 ـ بيرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعي؛ ترجمه باقر ساروخاني؛ چاپ اول، تهران: انتشارات كيهان، 1366.6 ـ بيروني، ابوريحان؛ آثار الباقية؛ ترجمه اكبر دانا سرشت؛ چاپ سوم، تهران: اميركبير، 1363.7 ـ ـــــــــــــــ ؛ الآثار الباقيه عن قرون الخالية؛ مكتبة المثني ببغداد.8 ـ ـــــــــــــــ ؛ تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن؛ تركيه: 1962.9 ـ ـــــــــــــــ ؛ التفهيم لاوائل صناعة التنجيم؛ طبع جلال الدين همايي؛ تهران: انجمن آثار ملي، 1352.10 ـ ــــــــــــــ ؛ الجماهر في معرفة الجواهر؛ طبع كرنكو، حيدرآباد دكن: مطبوعات دائرة المعارف العثمانيه، 1355ق.11 ـ ـــــــــــــــ؛ الصيدنة في الطب؛ طبع عباس زرياب خويي، تهران: مركز نشر دانشگاهي، 137012 ـ ـــــــــــــــ؛ في تحقيق ماللهند من مقولة في العقل اومرذولة؛ حيدرآباد دكن، هند: مطبوعات دائرة المعارف العثمانية، 1377 ق./1958 م.13 ـ حموي، ياقوت؛ معجم الادباء، جلد 17، طبع اول، بيروت: انتشارات دار احياء التراث العربي، 1988م. 14 ـ دهخدا، علياكبر؛ لغتنامه؛ تهران: 1258ـ1334 ش.15 ـ الشابي، علي؛ زندگينامه بيروني؛ ترجمه پرويز اذكايي؛ تهران: وزارت فرهنگ و هنر، 1352.16 ـ صفا، ذبيحاللّه، احوال و آثار بيروني؛ تهران: اداره كلنگارش وزارت فرهنگ و هنر، 1352.
17 ـ صديق سروستاني، رحمت اللّه و ديگران؛ درآمدي به جامعهشناسي اسلامي(1): تاريخچه جامعهشناسي؛ چاپ اول، تهران: انتشارات سمت، 1373.18 ـ طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن؛ جلد 18، قم: منشورات جماعة المدرسين، بيتا.19 ـ قائم مقامي، جهانگير؛ روش تحقيق در تاريخنگاري، تهران: انتشارات دانشگاه ملي، 1358.20 ـ كلمبو، فوريو؛ خدا در امريكا؛ ترجمه محمد بقايي (ماكان)؛ چاپ اول، تهران: انتشارات حكمت، 1371.21 ـ كيوي، ريمون و لوك وان كامپنهود؛ روش تحقيق در علوم اجتماعي؛ ترجمه عبدالحسين نيكگهر؛ چاپ اول، تهران: فرهنگ معاصر، 1370.22 ـ گيدنز، آنتوني؛ جامعهشناسي؛ ترجمه منوچهر صبوري؛ چاپ دوم، تهران: نشر ني، 1374.23 ـ مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ جلد اول، بيروت: داراحياء التراث العربي، 1403 ق.24 ـ مصباح يزدي، محمدتقي؛ جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن؛ چاپ اول، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1368.25 ـ معين، محمد؛ فرهنگ فارسي، چاپ هشتم، تهران: اميركبير، 1371.26 ـ مندراس، هانري و ژرژگورويچ؛ مباني جامعهشناسي؛ ترجمه باقرپرهام؛ چاپ چهارم، تهران: مجموعه كتابهاي سيمرغ، 1356.27 ـ نامه علوم اجتماعي؛ دوره جديد، جلد دوم شماره اول، دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، 1369.28 ـ نصر، سيدحسين؛ علم و تمدن در اسلام؛ ترجمه احمد آرام، چاپ دوم، تهران، خوارزمي، 1359.29 - The World Book Encyclopedia, Vole. 9. U. S. A., 1966
«وَ كانَ عَرشُهُ عَلَي الماءِ»؛ خواه اين (عبارت) بر حسب ظاهر لفظ بر جسمي معين كه بدين نام خوانده شده و به تعظيم آن مأمور شدهايم حمل شود، و خواه به تأويل بر «ملك» و مانند آن دلالت نمايد، به هر حال معني آن است كه در آن وقت، بعد از خداوند جز آب و عرش الهي هيچ نبود؛ همان، ص181، به نقل از بررسيهايي درباره ابوريحان بيروني، ص265.
جامعهاي را در عمل به رسميت شناخته و داراي فرهنگ و آيين و قواعد رفتاري خاص خودشان ميداند و با احترام به باورها و ارزشهاي آنان، با تمام وجود سعي در شناختن وجوه فرهنگي آنان ميكند و اين از نگرش عالمانه و عميق بيروني در نسبي انديشي فرهنگي (relativism cultural) مبني بر برخورداري هر جامعهاي از فرهنگ خاص خود و متمايز با ديگر جوامع، حكايت دارد. در حالي كه
ميبينيم در قرن شانزدهم ميلادي، يعني حدود پنج قرن پس از بيروني، اروپايياني كه به كشف قاره امريكا نائل ميآيند وقتي با ساكنان بومي و قبايل سرخپوست آنجا مواجه ميشوند، آنان را به عنوان موجوداتي وحشي كه به حيوانات شباهت بيشتري دارند تا انسان، معرفي ميكنند (براي آگاهي بيشتر، ر.ك: گيدنز، آنتوني؛ جامعه شناسي؛ ص:34ـ35) كه اينگونه قضاوت بر كوته نظري آنان در شناخت فرهنگهاي ديگر غير از آنچه در اروپاست، دلالت دارد.
1. شايان ذكر است كه اين مقاله، فصل مربوط به ديدگاههاي بيروني از كتاب انديشههاي اجتماعي متفكرين مسلمان است كه با نظارت جناب آقاي غلامعلي خوشرو و اشراف علمي جناب آقاي محمود رجبي، به وسيله تعدادي از اعضاي گروه جامعهشناسي دفتر همكاري حوزه و دانشگاه به رشته تحرير آمده و در آينده نزديك منتشر خواهد شد. در اينجا از هر دو استاد محترم به خاطر راهنماييهاي ارزندهشان سپاسگزاري ميگردد.
2. الشابي، علي؛ زندگينامه بيروني؛ ترجمه پرويز اذكايي؛ ص 18
3. حموي، ياقوت؛ معجم الأدبأ؛ ج 17، ص 186 ـ 187.
4. همان، ص 186.
5. ر.ك: نصر، سيدحسين؛ علم و تمدن در اسلام؛ ترجمه احمد آرام؛ ص222
6 - C. Eduard sachau.
7. ر.ك: اذكايي، پرويز؛ ابوريحان بيروني؛ ص36.
8. معجم الادباء؛ ج17، ص181
9. بيروني، ابوريحان؛ في تحقيق ماللهند؛ ص 18 ـ 17.
10. اصطلاحي فقهي در باب ارث است.
11. معجم الأدباء؛ ج 17، ص 182.
12. همان؛ ص 185
13. ر.ك.به: صفا، ذبيحالله؛ احوال و آثار بيروني؛ ص63.
14. معجم الأدباء، ج 17، ص 185.
15. ر.ك: بررسيهايي درباره بيروني؛ م. فتحالله مجتبايي؛ صص261 ـ 264
16. همان، ص 2.
17. همان، ص 56.
18. ر.ك: بيروني، ابوريحان؛ الآثار الباقية عن القرون الخالية؛ ص 4.
19. همان جا.
20. «ولقد اعيتني المداخل فيه مع حرصي الذي تفرّدت به في ايامي وبذلي الممكن غيرشحيح عليه في جمع كتبهم من المظانّ واستحضار من يهتدي لها من المكامن»؛ في تحقيق ماللهند، ص18.
21. ر.ك: احوال و آثار بيروني؛ ص 141.
22. ر.ك: في تحقيق ماللهند؛ ص 5 ـ 3.
23. «وسأل ذلك ففعلته غيرباهت علي الخصم ولامتحرّج عن حكاية كلامه وان باين الحق واستفظع سماعه عند اهله فهو اعتقاده وهو ابصر به وليس الكتاب كتاب حجاج وجدل حتي استعمل فيه بايراد حجج الخصوم ومناقضة الزائغ منهم عن الحق وانّما هو كتاب حكاية فاورد كلام الهند علي وجهه واضيف اليه ما لليونانييّن من مثله»؛ همان، ص5.
24. الآثارالباقية؛ ص 66.
25. «گاستون باشلار» (Gaston Bachelard) روش تحقيق علمي را در چند كلمه چنين خلاصه ميكند: «واقعيت علمي از راه غلبه بر پيشداوريها، ساختن از راه تعقل، مقايسه با واقعيات، به دست ميآيد». براي آگاهي بيشتر ر.ك: كيوي، ريمون، ولوك وان كامپنهود؛ روش تحقيق در علوم اجتماعي؛ ترجمه عبدالحسين نيكگهر؛ ص10ـ11.
26. ر.ك: بررسيهايي درباره بيروني؛ م. مجتبايي، ص263
27. ر.ك: احوال و آثار بيروني؛ ص150 ـ 151
28. آثار الباقيه؛ ترجمه اكبر دانا سرشت، ص 347
29. التفهيم لاوائل صناعة التنجيم؛ ص316 و تحديد نهايات الاماكن؛ ص290 به نقل از: ابوريحان بيروني؛ پرويز اذكائي، ص81 ـ 82
30. ر.ك: لغتنامه دهخدا؛ ماده ابوريحان.
31. ر.ك: ابوريحان بيروني؛ ص193 ـ 194
32. ر.ك: همان، صص 191 ـ 192.
33. به نقل از: تاريخچه جامعهشناسي، ص211
34. فرق نهادن بين عقايد عامه و خاصه، مسامحه و سهلانگاري نكردن در شناخت واقعيتها، اعتماد نكردن به منابع و كتب ناشناخته غيرمعتبر و غيردقيق، معيار قرار ندادن نظر عموم مردم كه دقت كافي در شناخت و نقل وقايع ندارند و فراهم ساختن ابزارهاي لازم براي تحقيق، از ديگر عناصر روش تحقيق بيروني است كه با كمال دقت آنها را به كار گرفته است.
35. توجه به اين نكته ضروري است كه وقتي سلطان محمود غزنوي در فتح سرزمين هند بيروني رابه آنجا ميبرد، بيروني با اينكه افراد آن جامعه را از لحاظ درك و آگاهي آنچنان در سطح پاييني مييابد كه چنانچه كسي نزد آنان قائل به وجود جوامع ديگر ميشد، او را محكوم به جهالت كرده و باور نميكردند كه سرزمين و علوم و آيين ديگري غير از آنچه در هند هست، وجود داشته باشد. او چنين
36. بيروني در اين زمينه چنين مينويسد: «در اين باره همين تو را كفايت ميكند كه اي بسا ما از زبان آنان اسمي را فرا ميگرفتيم و نهايت كوشش را در صحّت اخذ آن انجام ميداديم و بعد هنگامي كه آن اسم را بر آنان تكرار ميكرديم به دشواري آن را ميفهميدند»؛ في تحقيق ماللهند، ص 14
37. براي آگاهي بيشتر ر.ك: كلمبو، فوريو؛ خدا در امريكا؛ ص 234 ـ 269
38. ر.ك: باتومور، تي. بي؛ جامعهشناسي؛ ص 271ـ272
39. همانجا.
40. بيرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعي؛ ص 232 ـ 233
41. ر.ك: مندراس، هانري و ژرژگورويچ؛ مباني جامعهشناسي؛ ص170.
42. «وفي سير الهند ما يخالف رسوم اهل بلادنا في زماننا مخالفة تصير بها عندنا اعجوبة». في تحقيق ماللهند، ص144.
43. ر.ك: همان، ص17 ـ 18.
44. ولوانّهم سافروا و خالطوا غيرهم لرجعوا عن رأيهم؛ همان؛ ص 17.
45. «في ذكر الطبقات التي يسمّونها الوانا و مادونها»، همان، ص75.
46. ر.ك: همان؛ ص 75 ـ 76.
47. اشاره به آيه 13 سوره مباركه حجرات:«...ان اكرمكم عنداللّه اتقيكم».
48. ر.ك: الطباطبائي، محمدحسين؛ الميزان في تفسير القران؛ ج18، صص325ـ328؛ و مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن؛ صص257ـ263.
49. ر.ك: في تحقيق ماللهند، ص 470.
50. همان؛ ص 476.
51. همان؛ ص 474.
52. همان؛ ص 472.
53. همان؛ ص 470.
54. همان؛ ص318ـ320.
55. همان؛ ص 77
56. بيروني مينويسد: «مواردي را از كتابهاي ايشان نقل ميكنم تا اينكه حكايت من از آنان صرف چيزهاي شنيده شده تلقي نشود.» همان، ص20؛ اين بيان دلالت ميكند بر اينكه در عصر بيروني، اغلب اعتقاد بر اين بوده كه هندوان ملحد هستند؛ او به اين ذهنيت در مقدمه كتاب نيز هنگام صحبت با استاد خود، اشاره ميكند و نادرستي مطالبي را كه مؤلفان درباره ملل ديگر نوشتهاند، بيان ميكند.
57. بيروني در شرح اعتقاد بعضي از مردم هند در اينكه «آب» را مخلوق اول ميدانند، مينويسد: اعتقاد هندوان به اينكه آب در آفرينش مقدّم است، از آن روست كه هم پيوستن هر چيز پراكنده و نمو هر چيز روينده و قوام حيات هر جاندار وابسته بدان است و هر گاه كه پروردگار اراده كند كه چيزي از ماده بيافريند، آب آلت و وسيله كار اوست، و در تنزيل، قول خداوند، سبحانه و تعالي، به مثل آن ناطق است:
58. در همين جا لازم است ذكر شود اينكه برخي از محققيني كه به بررسي آرا و افكار بيروني پرداختهاند و او را معتقد به عقايد مانوي دانستهاند (ر.ك: اذكايي، پرويز؛ ابوريحان بيروني؛ ص 214)، به خطا رفتهاند؛ زيرا نميتوان از اشتياق چهل و چند ساله محققي همچون بيروني در دستيابي به كتابهاي مانوي، اعتقاد او را به مانويّت استنباط كرد، بلكه بايد آن را تنها بر روحيه تتبّع علمي و آگاهي يافتن از ديدگاههاي مختلف حمل كرد. از اين رو، مشاهده ميكنيم كه بيروني در آثار خود همواره با احترام و تكريم به باورداشتهاي اسلامي استناد ميكند و نيز به مسلمان بودن خود تصريح ميكند.
59. يواخيم واخ، دين شناس معروف معاصر، فهم و شناخت اديان ديگر را به چهار شرط وابسته ميداند: الف) دانستن زبان آن مردم و درك مفاهيم الفاظ و اصطلاحات آنان به وجه مستقيم و بيواسطه؛ ب) وجود زمينه عاطفي مساعد؛ ج) داشتن شوق و اراده براي پي بردن به چگونگي حيات روحي و ديني آن مردم؛ د) داشتن تجربه ديني. بررسيهايي درباره بيروني؛ ص 274ـ275
60. همان؛ ص262 ـ 266.
61. همان؛ ص 285 ـ 286.
62. ر.ك: في تحقيق ماللهند؛ ص23ـ24.
63. ر.ك: بررسيهاي درباره بيروني؛ ص286 ـ 290.
64. همان؛ ص305 ـ 306.
65 - R. Otto
66 - G. Vonder leeuw
67 - J. Wach
68 - M. Eliade
69. همان؛ ص 263 ـ 266.
70. همان؛ (م. فتح الله مجتبايي) ص 264 ـ 274 و 275 / يادنامه بيروني (م.همو) ص131ـ132/پيام يونسكو، ش59 (م. سيدحسين نصر) ص40.
al - Biruni Commemoration volume (ar. A. Jeffery), PP. 125 - 126 The Commemoration volume (ar. Morgenstierne) PP. 1 - 9به نقل از ابوريحان بيروني؛ پرويز اذكايي ص 012
71. ر.ك: آثار الباقيه، ص204 ـ 214.
72. ر.ك. في تحقيق ماللهند؛ ص20
73. همان؛ ص84.
74. همان جا.
75. همان؛ ص93.
76. همان؛ ص84
77. ر.ك: باتومور، تي. بي؛ جامعهشناسي؛ ص190ـ192.
78. في تحقيق ماللهند؛ ص469
79. همان؛ ص469ـ471
80. همانجا.
81. ر.ك: باتومور، تي. بي؛ جامعهشناسي؛ ص198.
82. ر.ك: في تحقيق ماللهند؛ ص 474 به نقل از تاريخچه جامعه شناسي ص 217 ـ 218
83. «...وهي لعمري سيرة فاضلة ولكن اهل الدنيا ليسوا بفلاسفة كلّهم، وانّما اكثرهم جهال ضلال لايقومهم غيرالسيف ... فبغيرهما لايتمّ السياسة»؛ في تحقيق ماللهند؛ ص474.
84. مجلسي، محمدباقر؛ بحار الانوار؛ جلد اول، ص218، روايت 39، قال رسول اللّه(ص): «انّ من البيان لسحرا، ومن العلم جهلاً، ومن الشعر حكما ومن القول عدلاً».
85. ر.ك: بيروني، ابوريحان؛ تحديد نهايات الاماكن، ص10
86. ر.ك: في تحقيق ماللهند، ص75
87. براي آگاهي بيشتر، ر.ك: اشپنگلر، ژزف، جي؛ «بيروني: مالتوسين ايراني قرن يازدهم»، نامه علوم اجتماعي؛ ترجمه غلامعباس توسلي؛ دوره جديد، جلد دوم، شماره1، دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، 1369.
88. ر.ك: بهنام، جمشيد؛ جمعيت شناسي عمومي؛ ص170ـ177
89. ر.ك: في تحقيق ماللهند، ص336.
90 - Chronology.
91 - the world book vole. 9, pp. 233 - 234
92. ر.ك: تاريخچه جامعه شناسي؛ ص 221.
93. ر.ك: قائم مقامي، جهانگير؛ روش تحقيق در تاريخنگاري؛ ص 6.
94. ر.ك: تاريخچه جامعه شناسي؛ ص222ـ223 و نيز ر.ك:احوال و آثار بيروني؛ ص61ـ137.
95. آثار الباقية؛ ترجمه اكبر دانا سرشت؛ ص 68.
96. همان؛ ص107ـ108.