﴿ انتظار يهوديان براي فرج موعود ﴾
اشاره
آرزوى ظهور يك مصلح، در همه مذاهب، امرى مشترك و از اصول مسلم اعتقادى اديان به شمار مىرود. انتظار موعود، نه تنها در اديان زرتشتى، يهودى، مسيحى و اسلام وجود دارد، بلكه در كتب يونان قديم، افسانههاى ميترا، كتب قديم چينيان، عقايد هنديان و در بين اهالى اسكانديناوى و حتى در مصريان قديم و بوميان وحشى مكزيك و نظاير آنها نيز مىتوان يافت. علايم و مشخصاتى كه در ساير اديان براى آن نجاتدهنده بزرگ ذكر شده، در مورد مهدى (عج)، موعود اسلام نيز قابل انطباق است. در اين مقاله، با توجه به مهمترين كتاب يهود؛ يعنى تورات، انتظار موعود را بررسى مىكنيم.
مقدمه
انتظار موعود، موضوعى است كه در همه مذاهب بزرگ جهان و از جمله دين يهود، از اهميتخاصى برخوردار است. آرزوى ظهور يك مصلح بزرگ جهانى، در همه مذاهب مشترك بوده و از اصول مسلم اعتقادى اين اديان به شمار مىرود.
اين امر، علاوه بر اين كه از تعاليم دينى كتب آسمانى، مانند تورات، انجيل و قرآن كريم به حساب مىآيد، از امورى است كه به سرنوشتبشريت و تكامل انسان هم ارتباط دارد. به عبارت ديگر، وقتى انسان نااميد مىشود و مىبيند كه با وجود اين همه ترقى و پيشرفتهاى فكرى و علمى، روز به روز به فساد و تباهى بيشترى كشيده مىشود و اختراعات و اكتشافات حيرتآور، نتوانسته انسان را از سردرگمى نجات دهد، بنا به فطرت ذاتى خود، متوجه درگاه خداوند بزرگ مىشود و از او براى رفع ظلم، ستم و بحرانهاى روحى و معنوى كمك مىجويد. از اين رو، در همه قرون و اعصار، آرزوى موعود جهانى، در دلهاى خداپرستان وجود داشته است و اين آرزو، تنها در ميان پيروان مذهبهاى بزرگ مانند زرتشتى، يهودى، مسيحى و مسلمان سابقه ندارد، بلكه آثار آن را در افسانههاى يونانى، افسانههاى ميترا در ايران، كتب قديم چينيان، عقايد هنديان و در بين اهالى اسكانديناوى و حتى در ميان مصريان قديم و بوميان وحشى مكزيك و نظاير آنها نيز مىتوان يافت. (2) با مطالعه كتابهاى آسمانى و تاريخ اديان، به خوبى روشن مىشود كه عقيده به موعود و مصلح كل، اختصاص به شيعه يا اسلام ندارد، بلكه تمام اديان و مذاهب آسمانى در اين عقيده مشتركند. پيروان همه اديان معتقدند كه در يك عصر تاريك و بحرانى كه جهان را فساد، بيدادگرى و بىدينى فرا گرفته، نجات دهندهاى بزرگ طلوع مىكند و به واسطه نيروى فوق العاده غيبى، اوضاع آشفته جهان را اصلاح مىكند و خداپرستى را بر بىدينى و مادىگرى غلبه مىدهد. البته هر ملتى او را با لقبى مخصوص مىشناسد؛ زرتشتيان او را به نام سوشيانس؛ يعنى نجات دهنده جهان، عيسويان به نام مسيح موعود، يهوديان به نام سرور ميكائيلى و مسلمانان به نام مهدى موعود مىشناسند. هر ملتى نيز آن موعود نجات بخش را از خودش مىداند؛ مثلا زرتشتيان او را ايرانى و از پيروان زرتشت مىدانند، عيسويان او را هم كيش خودشان مىشمرند، يهوديان او را بنىاسرائيلى و از پيروان موسى مىشمرند و مسلمانان او را از دودمان بنى هاشم و فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله مىشمارند، كه البته اسلام، بهطور كاملومشخص، اين شخصيت جهانى و موعود كل را معرفىنموده اما در ساير اديان چنين نيست. نكته قابل توجه اين كه علائم و مشخصاتى كه در ساير اديان براى آن نجات دهنده بزرگ ذكر شده، در مورد مهدى، موعود اسلام؛ يعنى فرزند بلا فصل امام حسن عسكرى عليه السلام نيز قابل انطباق است؛ زيرا مىتوان او را از نژاد ايرانى شمرد، چرا كه مادر حضرت سجاد عليه السلام كه جد امام زمان عليه السلام است، يك شاهزاده خانم ايرانى به نام شهربانو، دختر يزدگرد، پادشاه ساسانى بود. همچنين مىتوان او را از دودمان بنى اسرائيل شمرد؛ زيرا بنى هاشم و بنى اسرائيل، هر دو از نسل ابراهيم خليلند؛ بنىهاشم از نسل اسماعيل و بنىاسرائيل از نسل اسحاقاند. با عيسويان نيز نسبت دارد؛ زيرا مادر حضرت صاحب الامر (عج) يك شاهزاده خانم رومى به نام نرجس بوده كه به صورت شگفتانگيزى خود را به امام حسن عسكرى عليه السلام مىرساند. (3) عشق به صلح و عدالت، در درون هر كسى وجود دارد. همه از صلح و عدالت لذت مىبرند و با تمام وجود، خواهان جهانى سرشار از صلح و عدالتند و بر همين اساس، همه اقوام و ملل، منتظر مصلح كلند. بررسى ديدگاه اديان آسمانى و بلكه همه مذاهب در مورد موعود و مصلح جهانى، بسيار قابل توجه است ولى مسلمانان كمتر به اين مهم توجه كردهاند. وقتى بشريت به اين مهم توجه پيدا نمايد كه عقيده به ظهور يك نجات دهنده فوق العاده جهانى، يك عقيده مشترك دينى است كه از مصدر وحى سرچشمه گرفته و همه پيامبران بدان بشارت داده و همه ملل در انتظار او هستند، در اين صورت، مسلمانان بويژه شيعيان، به خيالبافى، عقايد خرافى و نظاير آن متهم نمىگردند. در اين گفتار، ديدگاه دين يهود - و نه همه اديان آسمانى - درباره انتظار موعود و مصلح كل، مورد توجه قرار مىگيرد كه مهمترين منبع، همان تورات و تلمود، شرح و تفسير قوانين يهود، خواهد بود. ناگفته نماند كه ما در صدد اثبات مهدى موعود با استدلال به بشارتهاى كتب قديم نيستيم و اصولا به آنها احتياج نداريم، بلكه با مطالعه ديدگاه يهود - و البته اديان آسمانى ديگر - در اين زمينه، روشن مىشود كه عقيده به انتظار موعود و نجات دهنده فوق العاده جهانى، يك عقيده مشترك دينى است. البته همان طور كه بيان شد، مهمترين منبع مورد استناد در اين مقاله، تورات و تلمود است؛ چه اين كه هدف ما بيان مساله انتظار موعود از ديدگاه يهود است. با اين حال، از استفاده از كتب ديگر غفلت نورزيدهايم.
يهود؛ هنوز انتظار
شور و التهاب انتظار موعود آخرالزمان، در تاريخ پر فراز و نشيب يهوديت و مسيحيت موج مىزند. يهوديان، در سراسر تاريخ محنتبار خود، هر گونه خوارى و شكنجه را به اين اميد بر خود هموار كردهاند كه روزى مسيحا بيايد و آنان را از گرداب ذلت، درد و رنج رهانده، فرمانرواى جهان گرداند. در عصر ما نيز كه يهوديان صهيونيست، خود بر پاى خاسته و با اشغال فلسطين، در صدد برآمدهاند حقارت هميشگى قوم يهود را برافكنند، چيزى از تب و تاب انتظار موعود كاسته نشده است. درست است كه اقليتى ناچيز از يهوديان، بر اثر دلبستگى شديد به اميدهاى قديم، تشكيل دولت صهيونيستى را مخالف آرمان مسيحايى شمرده و پيوسته با آن مخالفت كردهاند، ولى سواد اعظم يهوديت، آن را از جان و دل پذيرفته و آن را رهگشاى عصر مسيحا دانستهاند. هم اكنون صهيونيستهاى اشغالگر فلسطين، علاوه بر دعاهاى مسيحايى مرسوم، در پايان مراسم سالگرد بنيانگذارى رژيم اسرائيل غاصب (پنجم ماه ايار عبرى)، پس از دميدن در شيپور عبادت، اينگونه دعا مىكنند: «اراده خداوند، خداى ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادى باشيم و نفخ صور مسيحا، گوش ما را نوازش دهد.» (4) در سراسر تاريخ بنى اسرائيل، كسانى به عنوان موعود يهود برخاستند و با گرد آوردن برخى افراد ساده لوح، بر مشكلات آنان افزودند. اما در اين ميان، حضرت عيسى، مسيح بن مريم عليهما السلام ظهور كرد و با داشتن شخصيتى بس والا و روحى الهى، دين بسيار بزرگى را بنياد نهاد و گروه بىشمارى را به ملكوت آسمان رهنمون شد. مسيحيت نيز، بر اساس انديشه انتظار پديد آمد و پس از رفتن حضرت عيسى مسيح عليه السلام پيوسته مسيحيان در سوز و گداز و شوق بازگشت دوباره وى، روزگار گذراندهاند. شوق و هيجان اميد به ظهور آن حضرت، هنگام نزديك شدن سال 1000 ميلادى ميان مسيحيان اوج گرفت. اكنون نيز در آستانه هزاره سوم ميلادى، چنين وضعى در جوامع مسيحى مشاهده مىشود.
نشانههاى ظهور نزد يهود
يهود در كتابهاى خودشان علائم و نشانههايى را براى مصلحى كه در انتظارش هستند، ذكر كردهاند كه در اين جا به چند نمونه آن اشاره مىكنيم:
1 - همه سبطهاى دهگانه اجتماع كنند و در مقابل حكومت واحد از بيت داوود، خاضع مىباشند. 2 - ياجوج و ماجوج شكست مىخورند. 3 - كوه زيتون شكاف بر مىدارد. 4 - وادى مصر خشك مىشود. 5 - آبهاى گوارا در اورشليم و از بيتالمقدس بيرون مىآيد. 6 - ده نفر مرد از قوميتهاى مختلف دنيا به لباس يك يهودى مىچسبند و از او التماس مىكنند كه با او باشند؛ زيرا اينان شنيدهاند كه خدا با يهود است. 7 - شرورهاى زمين نابود شوند؛ اينان نظرشان اين است كه مسيح عليه السلام نمىآيد، مگر بعد از آن كه بر دين بنى اسرائيل خروج كردهاند، از بين رفته باشند. به همين جهت، بر هر يهودى واجب است تا حد امكان كوشش كند كه با ساير امتها اشتراك نداشته باشند تا تمام قدرت و حكومت، فقط در اختيار يهود بماند. و قبل از آن كه يهود به طور نهايى بر بقيه امتها حاكم شود، بايد جنگ به پا شود و ثلث دنيا نابود گردد و يهود، هفتسال پى در پى بماند و سلاحهايى را كه بعد از پيروزى به دست آوردهاند، بسوزانند. در چنين روزى است كه يهود به بالاترين مرحله ثروت و سرمايهدارى رسيده و همه اموال دنيا را مالك شده است و بزودى گنجهاى اينان، خانههاى بزرگى را پر مىكند كه براى حمل كليدهاى اين خانهها سيصد الاغ لازم است و اين زمانى است كه مردم دسته دسته به يهود داخل مىشوند و همگان از آن استقبال مىكنند. غير از مسيحىها كه هلاك مىشوند؛ زيرا آنان از نسل شيطانند. (5) در تعاليم تلمود راجع به نشانههاى ظهور مصلح يهود، چنين آمده است:
«بر هر يهودى واجب است كه كوشش كند تا حكومت دنيا را به دستبگيرد و بقيه امم، با كمال خوارى و ذلت قرار بگيرند و قبل از سلطه نهايى، بايد جنگى به پا شود و دو ثلث عالم از بين برود و يهود، هفتسال باقى مىماند و سلاحهايى را كه به دست آوردهاند، مىسوزاند و در اين هنگام، دندانهاى دشمنان بنى اسرائيل به اندازه 22 ذراع شده و از دهنها بيرون آمده است! زندگى يهود در اين دوره، در جنگ با ساير امم است و بزودى مسيح حقيقى مىآيد و شخص منتظر، به پيروزى مىرسد و متيهود، به اوج سرمايهدارى و ثروت مىرسد؛ چون كه مالك تمام املاك دنيا مىشود؛ به طورى كه براى حمل كليدهاى گنجهاى آنان، حداقل سيصد الاغ لازم است.» (6) با توجه به مطالب ياد شده، روشن مىشود كه اصل ظهور منجى جهان در نزد پيروان دين يهود، ثابت و مسلم است. در عين حال، بغض و كينه آنان نسبتبه همه اديان و مخصوصا مسيحيت قابل انكار نيست. از آرزوهاى يهود آن است كه از طريق ظهور موعود منتظر، بر همه بشريت مسلط شوند و همه ملل و اقوام دنيا، تسليم يهود و تحت استعمار آنان باشند. توجه به اين نكته ضرورى است كه مساله منجى جهانى، صبغه يهوديتيا نژاد يهودى ندارد.
جنگهاى مذهبى و نشانههاى ظهور
در آغاز قرن هفدهم، نشانههاى بيشترى براى نزديك بودن قطعى عصر مسيحايى مشاهده شد. چندين جنگ مصيبت بار و شرم آور، ميان كاتوليكها و پروتستانها در اروپا در گرفت كه به نظر مىرسيد آنها دوران مصيبت بار قبل از عصر مسيحا را محقق مىكنند و جنگهاى سى ساله، (1618 - 1648) اوج آنها بود. در آغاز، جنگى ميان شهرياران كاتوليك و پروتستان آلمان رخ داد و بتدريج، تمام قدرتهاى اروپا را درگير كرد و سرانجام، آشوب و در هم ريختگى در همه ممالك، بالا گرفت. گرچه در اين دوران خونين، يهوديان آزار ويژهاى نديدند و شايد برخى از مسيحيان به آنان توجه بيشترى كردند، ولى بسيارى از جوامع يهودى ويران شدند و بر اثر آشفتگى عمومى حاكم بر اروپا، برخى زيانهاى مادى براى آنان به بار آمد.
آزادى يهود و تقويت آرمان ظهور
در تاريخ يهود، هميشه وجود آشوبها و جنگهاى بزرگ، انديشه انتظار موعود را تقويت نكرده است، بلكه در مواردى كه با يهوديان خوش رفتارى شده و پستهاى مهم را اشغال كردهاند، اين آرمان تقويتشده است. جوليوس كرينستون در اين باره مىگويد: «يك امر شگفتآور اين كه همين آزادى و خوش رفتارى با يهوديان در بسيارى از كشورها و نيل آنان به مقامهاى بلندى در شوراهاى شهر و امور مالى و اقتصادى جهان از ديدگاه طبقه ديگرى از يهوديان، نشانه نزديك شدن عصر مسيحايى (عصر ظهور) تلقى شد. يهوديان ستمديده اروپاى شرقى، طبعا براى رهايى سريع اشتياق داشتند و دعا مىكردند. پير و جوان، افسانههاى مسيحا و شگفتى و شكوه آمدنش را مىگفتند. به دست آوردن حق شهروندى و امتيازات سياسى، در نظر آنان به اندازه بازگشت كامل دولت قديم تحت رهبرى مسيحاى آرمانى كه «مسح شده» خداست، اهميت نداشت. رنجهاى تبعيد، عرصه را بر ايشان تنگ كرده بود و براى رهايى خود از آن وضعيت نكبتبار، جز از طريق حوادث فوق طبيعى، چشماندازى نداشتند. هنگامى كه اخبار درخشيدن بزرگان و سياستمداران يهود به اين جوامع رسيد (و غالبا به شكل مبالغهآميزى نقل مىشد كه قدرتهاى حاكم در اروپا به برادران ايشان علاقه نشان مىدهند)، مفاهيم بى روح يك مسيحا و يك عصر مسيحايى، شكل دقيقترى بر خود مىگرفت. انديشه رهايى از تنگناى موجود به وسيله جريان طبيعى به طور ناخودآگاه با اميد مبهم دوران مسيحايى در هم مىآميخت. آزادى يهوديان در كشورهاى اروپاى غربى، مقدار معينى از خود آگاهى و غرور ملى را در دلهاى يهوديان مشرق برانگيخت و معماران بعد، پايههاى جنبش ملى بزرگ يهوديان يعنى؛ صهيونيسم را بر آن بنا كردند.» (7)
از نظر اين نويسنده، عده قليلى از يهوديان بر اين عقيده بودند كه با تشكيل رژيم اسرائيل در سرزمينهاى مقدس، زمينهساز ظهور مسيح خواهند بود. از اين رو، احساسات يهوديان را براى سرزمين مقدس برانگيختند و ثروتمندان را براى ايجاد آباديهاى يهودينشين، تشويق كردند.
در مقابل، عده كثيرى از يهوديان، عقيده ياد شده را رد مىكردند و عقيده داشتند كه نجات، تنها از طريق دخالت مستقيم خدا به دست مىآيد، سرعتبخشيدن به دوران رهايى از طريق ايجاد مهاجرنشينهاى يهودى در فلسطين، نقض آشكار شريعتبه شمار مىرود. (8) در اين ميان، نبايد از نقش استعمارگران در مساله فلسطين غفلت ورزيد. آمريكا، انگليس و ساير كشورهاى اروپايى، در تاسيس اين غده سرطانى در قلب كشورهاى اسلامى تلاش گستردهاى داشتند. اكنون نيز اين حمايتها، در ابعاد سياسى و اقتصادى و تبليغاتى ادامه دارد؛ براى مثال، آمريكا سالانه حدود چهار ميليارد دلار به صورت كمك بلا عوض در اختيار اين رژيم قرار مىدهد.
يهود؛ انتظار مسيح عليه السلام و محورهاى آن
از برخى تعاليم دين يهود روشن مىشود كه شخص منجى و موعود منتظر، كسى جز حضرت عيسى مسيح عليه السلام نيست و در واقع، اين عقيده، يكى از اشتراكات اين دين، با مسيحيت مىباشد. «توماس ميشل» در اين باره مىگويد: «تعاليم انبيا، در بر افروختن آتش شوق قيام مسيح در دلهاى قوم عهد عتيق (يهوديان) تاثير بسزايى داشت؛ خدا قوم خود را در حالت نكبت و ذلتباقى نخواهد گذاشتبلكه خود او كسى را مسح كرده، براى نجات مردم خواهد فرستاد (عنوان «مسيح» از اينجا مىآيد). از كتابهاى نبوت معلوم مىشود كه آرزوى آمدن مسيح بر گرد سه محور اساسى مىچرخيد كه البته اين محورهاى سهگانه به گونهاى مشخص از يكديگر جدا نشدهاند:
محور اول: مسيح پسر داوود
برخى از انبيا، مانند حزقيال و ملاكى، اعلام داشتند كه خدا بزودى يك مسيح را از نسل داوود براى بازگرداندن شكوه بنىاسرائيل خواهد فرستاد. انتظار مىرود كه مسيح ياد شده، قوم خود را از دست حاكمان مشرك رهايى بخشد و قدرت شريعت خدا را براى گروه كوچكى كه در زمان تنگى، وفادار و مطيع فرمان خدا باقى خواهند ماند، بسط و اعتلا ارزانى كند. در اين سلطنت (يا ملكوت) جديد، عدالت و نيكى به مستمندان و پرستش درست و خالصانه خدا، حكمفرما خواهد بود. خدا نيز از طريق مسيح خويش، بر قوم خود حكومت خواهد كرد.
برخى از انبيا مژده دادند كه اين سلطنت تنها براى يهود نيست، بلكه همه ملتهاى جهان از آن برخوردار خواهند شد.
محور دوم: بنده خدا
اشعياى نبى از «بنده خدا» كه خواهد آمد، سخن گفته است: وى به دور از هر قدرت نظامى و اقتصادى و هر شكوه ظاهرى و نفوذ كلمه خواهد آمد. همچنين او از روى ايمان و تسليم به اراده خدا، مخالف هر گونه شدت عمل، داراى صبر و بردبارى براى تحمل دردها و ستمها خواهد بود و با تحمل بار گناهان قوم، همچون وسيلهاى براى نجات، عمل خواهد كرد.
محور سوم: پسر انسان
اين شخصيت پيچيده، در كتاب دانيال آمده است. آن كتاب، به شيوه ادبى مكاشفات نوشته شده و فهم شيوه مذكور بسيار دشوار است؛ زيرا اشكال و رموز پيچيده و ناآشنايى در آن وجود دارد. ادبيات مكاشفه، به دورهاى از تاريخ يهود تعلق دارد كه قوم، زير ستم بود و به همين دليل، آمال و آرزوهاى خود را در قالب اشارات و رموز بيان مىكرد.
نوشتههاى مكاشفه، از «روز خداوند» سخن مىگويد و اين كه خدا براى اصلاح مفاسد و اشرار و رهايى بخشيدن به كسانى كه بر ايمان خود استوار ماندهاند، در جهان وارد عمل مىشود. به گفته ادبيات مكاشفه، به نشانه فرا رسيدن روز خداوند، «پسر انسان» از آسمان فرو خواهد آمد و ملكوت الهى را بر پا خواهد ساخت.» (9)
بحران پيش از ظهور از نظر يهود
از نظر يهود، دوران پيش از ظهور، همراه با ستم به قوم بنى اسرائيل خواهد بود. امتها در ستم كردن به بنى اسرائيل بر يكديگر سبقت خواهند گرفت و هر گرفتارى تازه، چنان شديد خواهد بود كه گرفتاريهاى قبلى را از يادها خواهد برد.
گفتههاى يهود در اين باره، قدرى خرافه گونه است و بعضى از مطالب بيان شده، با افسانههاى كتب قديم شباهتبيشترى دارد، هر چند اين مطالب مربوط به دوران پيش از ظهور، از كتاب مقدس يعنى تورات اخذ شده است.
جوليوس كرينستون مىگويد:
«پيش از آمدن مسيحا، يك ستون آتش در جهان ظاهر خواهد شد و چهل روز در برابر چشمان اقوام روى زمين، بر پا خواهد بود. آنگاه، مسيحاى پادشاه، براى حركت از مكانى در فردوس به نام «لانه گنجشك» فرمان خواهد يافت. او نخست در ايالت «جليل» ظاهر خواهد شد؛ زيرا جليل نخستين ناحيهاى بود كه به دست روميان ويران گرديد. يك ستاره تابان در آسمان ظاهر خواهد شد و هفتستاره ديگر، آن را محاصره خواهند كرد. آنها به مدت هفتاد روز، روزى سه بار با آن ستاره تابان خواهند جنگيد و هر شب، بلعيده و هر صبح، بيرون افكنده خواهند شد. پس از هفتاد روز، آن ستاره از ميان خواهد رفت. مسيحا در ستون آتش مذكور پنهان خواهد شد و به دوازده ماه، نامرئى خواهد بود. سپس وى را به آسمان برده، تاج پادشاهى بر سر او خواهند گذاشت و تمام قدرت و شوكتيك پادشاه را به او عطا خواهند كرد. آنگاه، وى به زمين فرود خواهد آمد و ستون آتش، دوباره مرئى خواهد شد. مسيحا در سراسر عالم معروف خواهد گرديد و ملتها، همراه با بسيارى از يهوديان بى ايمان، با او به جنگ برخواهند خاست. سپس در سال 73 از ششمين هزاره آفرينش جهان (1313 ميلادى)، تمام اقوام در رم گرد خواهند آمد و خدا بر آنان باران آتش، تگرگ و سنگ فرو خواهد ريخت و ايشان به استثناى پادشاهانى [؟] كه به رم نيامدهاند، هلاك خواهند شد. اين پادشاهان نيز خواهند خواستبا مسيحا جنگ كنند و [فرزندان] اسماعيل در محاصره كردن اورشليم به آنان خواهند پيوست. اما «او كه بر آسمان نشسته است، مىخندد.» بسيارى در پرستش خدا با يهوديان همراه خواهند شد و بدينگونه، خلقت تازهاى خواهند يافت؛ زيرا خدا ارواح تازهاى براى بازماندگان ايجاد خواهد كرد و آنان را براى ورود به هزاره هفتم آماده خواهد ساخت.» (10)
كيفيت ظهور مصلح يهود
همان طور كه گذشت، يكى از اعتقادات يهود، ظهور مصلح در آخرالزمان است. اوست كه اخلاق فاسد مردم را تطهير كرده و اصلاح مىنمايد. يهود منتظرند كه قائمى از اولاد داوود پيغمبر عليه السلام ظهور كند؛ به طورى كه اگر لبهايش به دعا حركت كند، تمام امتها نابود شوند و اين موعود منتظر، به گمان يهود، همان مسيح است كه وعده او به يهود داده شده است. (11) همچنين، در باب كيفيت ظهور مصلح يهود، در تعاليم اين دين، از قول يكى از پيامبرانشان به نام اشعيا چنين آمده است: «بزودى كسى از اصل و نسب ابى داوود خروج، و روح رب بر او حلول مىكند و روح حكمت و فهم و قدرت و معرفتخوف رب بر او حاكم مىباشد. او به نفع بيچارگان، حكم به عدل مىكند و بر آنان انصاف مىنمايد و منافق را نابود مىكند و امنيت و آرامش برقرار خواهد كرد؛ به طورى كه همه براحتى و در كنار هم زندگى مىكنند.» (12)
فراوانى نعمت، بعد از ظهور مصلح يهود
يهود معتقد است كه بعد از ظهور مصلح، نعمتهاى گسترده، همه جاى زمين را مىگيرد و حيات و زندگى مردم، قرنها طول مىكشد؛ به طورى كه قد يك مرد به مقدار دويست ذراع مىشود. نيز معتقدند زمين اسرائيل بزودى نان و قماش مىروياند و بوته گندم، مانند درختخرما در لبنان بلند مىشود و بزودى هوا را مىوزاند تا آن را آرد خوب و نرم قرار دهد.
و نيز زمين اسرائيل «فطير» مىدهد و هر دانهاى هزار دانه بار مىآورد و شراب، فراوان مىشود و بوته انگور، حاصل زياد مىآورد و ساختمان اورشليم به اندازه سه ميل ارتفاع پيدا مىكند و دربهاى آن از لؤلؤ و سنگهاى اصيل است كه هر ضلع آنها سى ذراع مىباشد. فقر از بين مىرود و مردم تندرست مىشوند و به فضيلت گرايش پيدا مىكنند و عدالت و صداقت و صلح، حاكم مىگردد و اين زمان است كه يهود بر تمام دنيا مسلط مىشود و همه امتها براى آن مسيح، تسليم مىشوند و هر فرد يهودى، 2800 نوكر دارد كه او را خدمت كنند! (13)
نگاهى به تورات
در ارتباط با جهان آينده، به برخى از آيات تورات استناد شده است. از مجموع اين عبارات، اين نكته استفاده مىشود كه از نظر يهود، جنگها و سختيهاى فراوانى فرا روى بشر است. عدهاى رستگار و عده بيشترى بدبخت و نابود مىگردند. اگر چه مشكلات و دشواريهاى فراوانى براى قوم يهود و پيروان حقيقى اين آيين وجود دارد، اما در نهايت، رستگارى و نجات در انحصار يهوديان خواهد بود. در تورات مىخوانيم:
«و در آن زمان ميكائيل، امير عظيمى كه براى پسران تو ايستاده است، خواهد برخاست و چنان زمان تنگى خواهد شد كه از حينى كه امتى به وجود آمده است تا امروز، نبوده و در آن زمان هر يك از قوم تو كه در دفتر مكتوب يافتشود، رستگار خواهد شد و بسيارى از آنانى كه در خاك زمين خوابيدهاند بيدار خواهند شد، اما اينان به جهتحيات جاودانى و آنان به جهتخجالت و حقارت جاودانى.» (14) و در جاى ديگر از تورات، مىخوانيم:
«اى امتى كه حيا نداريد! فراهم آييد و جمع شويد، قبل از آن كه حكم نتاج بياوريد و آن روز مثل كاه بگذرد، قبل از آن كه حدت خشم خداوند بر شما وارد آيد، قبل از آن كه روز خشم خداوند بر شما برسد. اى جميع حليمان زمين كه احكام او را به جا مىآوريد! عدالت را بطلبيد و تواضع را بجوييد، شايد كه در روز خشم خداوند مستور شويد؛ زيرا كه غزه متروك مىشود و اشقلون ويران مىگردد و اهل اشدود را در وقت ظهر اخراج مىنمايند و عقرون از ريشه كنده مىشود. واى بر امت كريتيان كه بر ساحل دريا ساكنند. اى كنعان، اى زمين فلسطينيان! كلام خداوند به ضد شماست و من تو را چنان هلاك مىكنم كه كسى در تو ساكن نخواهد بود... و ساحل دريا براى بقيه خاندان يهودا خواهد بود تا در آن بچرند.» (15) در دنياى آينده و در زمان موعود منتظر، نعمتهاى فراوانى روى زمين به وجود خواهد آمد؛ چيزى كه قبلا سابقه نداشته است. البته همان طور كه قبلا بيان گرديد، از نظر يهود، اين نعمتها فقط براى پيروان يهود خواهد بود. «و بار ديگر آفتاب در روز، نور تو نخواهد بود و ماه با درخشندگى براى تو نخواهد تابيد؛ زيرا كه يهوه نور جاودانى تو و خدايت زيبايى تو خواهد بود.» (16) «و واقع خواهد شد كه هر ذىحيات جنبندهاى در هر جايى كه آن نهر داخل شود، زنده خواهد گشت (شفا خواهد يافت)». (17) در آن زمان، درختان وادار مىشوند تا هر ماه ميوه آورند و انسان از آن ميوهها مىخورد و شفا مىيابد: «و بر كنار نهر به اين طرف و آن طرف، هر قسم درختخوراكى خواهد روييد كه برگهاى آن پژمرده نشود و ميوههاى آنها لاينقطع خواهد بود و هر ماه ميوه تازه خواهد آورد؛ زيرا كه آبش از مقدس جارى مىشود و ميوه آنها براى خوراك و برگهاى آنها به جهت علاج خواهد بود.» (18) همچنين در آن زمان، صلح جاويدان در سراسر طبيعتحكمفرما خواهد شد: «گرگ با بره سكونتخواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و گاو پروار با هم (خواهند زيست) و طفل كوچك آنها را خواهد راند و گاو بر خرس خواهد چريد و بچههاى آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو، كاه خواهد خورد و طفل شيرخواره بر سوراخ مار بازى خواهد كرد و كودك از شير باز داشته شده، دستخود را بر لانه افعى خواهد گذاشت.» (19) از نظر تورات، دورانى از صلح پايدار و بى زوال و شادمانى و خرسندى پديد خواهد آمد. در جهان كنونى، انسان بنايى را مىسازد و ديگرى آن را فرسوده مىكند. كسى نهالى را مىنشاند و ديگرى ميوه آن را مىخورد، اما در مورد جهان آينده، چنين مىخوانيم: «آنها بنا نخواهند كرد تا ديگرى در آن ساكن شود و (درخت) غرس نخواهد كرد تا ديگرى (ميوه آن را) بخورد... زحمتبيهوده نخواهند كشيد و اولاد به جهت وحشت و اضطراب به دنيا نخواهند آورد.» (20)