نگاه, نگاهى دوباره و نو
محمد سروش پژوهشى فقهى اجتماعى در موضوع نگاه و مسايل آن (قسمت پنجم) نگاه به چهره آراسته
در بخش گذشته اين نوشتار, به موضوع نگاه بـه چهره پرداختيم و نشان داديم كه چهره از حرمت نظر به زنان نامحرم استثنا شده است هر چند كه از نظر اسلام, هر چه زن جانب عفاف و پـوشش را بـيشتـر مراعات كند و هر چه مرد چـشم خود را فرو خوابـاند و نظر خود را بـيشتر كاهش دهد, پسنديده تر است. ولى آيا اين تسهيل و ارفاق در ستر و نظر, نسبت به چهره آراسته نيز وجود دارد؟ بـر اساس ديدگاهى كه نگاه بـه چهره زن را مجاز نمى شمارد, حكم نگاه بـه چـهره آراسـتـه روشن اسـت و در اين بـاره منع شديدتـر مى باشد, ولى در صورتى كه نگاه به چهره مجاز باشد, بايد بـه اين پـرسش پـرداخت كه كدام چهره از حرمت نظر و وجوب ستر استثنا شده است؟ چهره اى كه هيچ گونه تزيينى در آن بـه كار نرفتـه است و يا اين ارفاق در بـاره چـهره آرايش شـده نيز وجـود دارد؟ و در فرض دوم, چگونه آرايشى ملاك است؟ آيا هر گونه زينت بر چهره و دست را مى توان آشكار ساخت؟ بررسى اين موضوع, هم از نظر قرآن, و هم از نظر روايات, داراى اهميت است. خداوند در قرآن از زنان خواسته است كه زينتـهاى خود را آشكار نسازند مگر زينتهايى كه ظاهر است: ((و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها)) .(1) اينك بايد به بررسى ((زينت آشكار)) بـپردازيم. از اين تعبـير اسـتـفاده مى شود كه زينتـهاى زن دو نوع اسـت; يك نوع زينتـى كه آشكار اسـت, نوع ديگر زينتـى كه مخـفى اسـت مگر آنكه زن تـعمدا بخواهد آن را آشكار كند. پوشانيدن زينت نوع اول واجب نيست, اما پـوشانيدن نوع دوم واجب است. اينجاست كه اين پـرسش بـه صورت يك مشكل پـيش مىآيد كه زينت آشـكار كدام اسـت و زينت نهان كدام؟ و مصاديق هر يك را چگونه مى توان تشخيص داد؟ قبلا بايد توجه داشت كه در همين آيه, دو حكم ديگر نيز در باره زينت زنان بيان شده است: ((ولا يبـدين زينتـهن الا لبـعولتـهن او آبـائهن او ...)) زنان زينتهاى خود را نمايان نكنند مگر براى همسران خود, پدران خود و ... ((و لا يضربـن بـارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن)) زنان پـاى خـود را بـه زمين نكوبـند كه زيورهاى مخـفى شـان دانسـتـه شـود. تزيين در زبان عربى به معنى آراستن است كه به وسيله پوشش, يا زيورآلات و يا بـه شكل خاصى درآمدن, تـحقق مى يابـد.(2)از اين رو, اين مفهوم هم آرايش را شامل مى شود از قبـيل رنگ كردن مو و سرمه كشيدن و هم استفاده از زيورآلات از قبيل انگشتر و دستبـند را در بر مى گيرد. از طرف ديگر ((زيبـايى)) دو گونه است: زيبـايى طبـيعى كه بـه اعضإ بدن و اندام انسان مربوط مى شود, مثل چشم زيبا, و زيبـايى مصنوعى كه با زيبا كردن و آراستن تحقق مى يابد مثل استفاده كردن از سرمه براى زيبا كردن چشم. در آيه سوره نور, خـداوند از سـه نوع زينت زنان بـا سـه حـكم مختلف سخن گفته است: 1 زينتى كه اختصاص به محارم دارد. مثل سر و گردن بـا زيبـايى طبيعى خود و يا با آرايش و زيورآلات متناسب با آنها. زن مى تواند اين گونه زينتها را در برابر محارم از قبيل بـرادر, پدر, آشكار سازد. 2ـ زيورآلاتى كه زير لباس قرار دارد و نبايد در اثر رفت و آمد زنان, بـيگانگان متـوجـه صداى آنها شـوند. مثـلا زنان عرب معمولا خلخال به پا مى كردند و براى اينكه بفهمانند خلخال قيمتى بـه پا دارند, پـاى خود را محكم بـه زمين مى كوفتـند. قرآن كريم از اين كار نهى كرده است. 3ـ زينت ظاهر. اين نوع زينت كه آشكار سـاخـتـن آن در بـرابـر ديگران منعى ندارد, موضوع بحثهاى فراوان در تفسير و فقه شده است و آرإ گوناگونى در باره آن مطرح شده است. برخـى مفسـران آن را بـه ((چـهره و دو دسـت تـا مچ)) تـفسـير كرده اند. ضحـاك و عطا از مفسران صدر اسلام و علامه طبـاطبـايى از مفسران معاصر, بر اين رإىاند. ولى به نظر مى رسد, بـا توجه بـه توضيحى كه در باره مفهوم زينت ارائه كرديم, اين بـرداشت, قابـل قبول نيست. زيرا در اين تفسير, زينت به گونه خاصى مقيد و محدود شده اسـت بـه گونه اى كه آرايشهايى كه در چـهره انجـام مى گيرد ـ سرمه ـ و يا زيورآلاتـى كه بـر دسـت قرار مى گيرد ـ انگشتـر ـ از ((زينت ظاهر)) بيرون افتاده است. بـراى اين تقييد,چه وجهى وجود دارد و چرا زينت به خود چهره تفسير شده است؟ تفسير الميزان, نظر خويش را اين گونه تبيين مى كند: مقصود از زينت, ((مواضع زينت)) است, چون خود زيورآلات از قبيل النگو كه آشكار كردنشان حرام نيست, از اين رو بـناچـار منظور از ((آشكار كردن زينت)) , ((آشكار كردن محـل زينت در بـدن)) اسـت; يعنى چهره و دست.(3) در اينجا علامه طباطبايى بـا مبـنا قرار دادن دو احتمال, و از راه ابطال يكى از آنها, به اثبات ديگرى رسيده است. اساس اين دو احتمال آن است كه ((زيور)) از ((عضو)) جدا فرض شده است و سپـس متعلق حكم ((يكى)) از اين ((دو)) انگاشته شده است انگشت يا انگشتـر ـ در حالى كه تـعبـير زينتـهن ـ بـا عنايت به اضافه زينت به زنان مى فهماند كه بـايد اين دو را بـا هم در نظر گرفت: انگشت با انگشتر. انگشتـر تـا بـه دست نبـاشد, زينت شخص نيسـت, زينت ((شخـص)) بـا ((آراسـتـه شدن)) او تـحـقق مى يابـد, انگشتـر كه در كيف يا كمد قرار دارد, زينت دست نيست و شخـصى كه زيورآلات را بـر اعضإ و اندام خـود ننهاده, آراستـه و زينت شده نيست. پـس مقصود از تـعبـير ((زينت آشكار زنان)) , نه خـود زينتـها بـه صورت جـداگانه اسـت, و نه مواضع زينت بـه شكل جداگانه, بـلكه منظور زينتى است كه بـراى آراستن, مورد استفاده قرار گرفته است مثل انگشترى كه به دست شده است. اشكال ديگر در كلام علامه آن است كه زينت را بـه ((زيورآلات)) , اخـتـصاص داده و سپـس نتـيجـه گرفتـه اند كه نشان دادن زيورآلات, نمى تواند متـعلق حرمت بـاشد. در حالى كه اگر اين تـالى فاسد در باره زينتهايى كه از شخص جدا مى شود مثل انگشتر, جا داشته باشد, ولى در بـاره زينتـهايى كه بـر شخص قرار مى گيرد از قبـيل سرمه, بى مورد اسـت. در اين موارد, ((عضو زينت شـده)) ابـدإ و آشـكار مى شود, نه خود زينت, و نه خود عضو و همين ابـدإ مى تواند متعلق حرمت يا جواز باشد. به علاوه بر مبـناى اين تفسير, جاى اين سوال وجود دارد كه اگر مسإله زينت به طور كلى دخالتى در حكم نداشته است و مقصود همان ((وجـه و كفين)) بـوده است چـرا بـراى تـفهيم اين مقصود, از يك ((تعبير بيگانه)) استفاده شده است؟ آيا بهتر نبـود كه گفته شود ((و لا يبدين وجوههن)) ؟ آيا متكلم حكيم, در كلام حكيمانه خود از الفاظى كه بـه راحـتـى غرض خويش را مى رساند صرف نظر مى كند و از الفاظى كه هيچ گونه تـإثـيرى در غـرض ندارد اسـتـفـاده مى كند؟ و بـالاخره نكته چهارم آن است كه اگر در اينجا ((زينتهن)) بـه معناى ((مواضع زينت)) است, بـا توجه بـه اينكه در ذيل همين آيه مجـددا كلمه ((زينتـهن)) بـه كار رفتـه است, در بـاره معنى اين استعمال دوم چه بـايد گفت؟ در ذيل آيه آمده است: ((پـاى خود را بـر زمين مكوبـند تا آنچه از زينتشان كه مخفى داشته اند, دانسته شود)) . در اين جمله, زينت به معنى ((زيورآلات)) از قبـيل خلخال است كه در تفسير الميزان نيز پذيرفته شده است. از اين رو, بـايد بـگوييم كه يك واژه, در ((يك آيه)) , بـه ((دو معـنى)) بـه كار رفته است. ((زينتهن)) در ابـتداى آيه, بـه يك معنى, و در پايان آن بـه معنى ديگرى است! اسلوب متـعارف محاوره, چنين اختـلافى را نمى پذيرد. لذا وقتى كه ((زينت مخفى)) در آيه مفهوم روشنى دارد, به كمك آن, ابهام از استعمال ديگر آن, برطرف مى شود. نتـيجـه آنكه از قرآن استـفاده مى شود كه پـوشاندن ((زينتـهاى آشكار)) بر زنان واجب نيست. و زينت آشكار, زينتى است كه به حسب شرايط عادى زندگى بـشر, ((ظاهر)) است. مثلا صورت و دستـها, چنين وضعى دارند كه بالطبـع آشكارند و پوشاندن آنها در وضع طبـيعى و روال عادى اخلال يا دشوارى ايجاد مى كند. بيان روشن بـرخى محققان در اين باره چنين است: ((زينت ظاهر, يعنى آنچه بر حسب طبـيعت بـشرى ظاهر مى شود, علت استثنإ وجه و كفين هم از وجوب ستر, همين است. بـالاخره زن بـشر است و مى خواهد رفت و آمد كند, نمى تـواند در خانه محبـوس بـاشد, بيرون نرفتن و در خانه ماندن براى زن ((حرج)) است, بالطبع بايد دسـت و صورت آشـكار بـاشـد. گويا آيه شـريفه مى گويد: اعضايى كه پوشاندن آنها حرج نوعى و حرج طبـيعى دارد, پـوشاندنش لازم نيست. البـتـه مرزهاى چـنين مفاهيمى, گاه مورد تـرديد و تـشـكيك قرار مى گيرد, لذا در روايات اين مرزها مشخص شده است.)) زمخشرى, مفسر بزرگ اهل سنت نيز در اين باره با بـيان مشابـهى توضيح مى دهد
كه چـرا زينتـهاى ظاهر استـثـنا شده است, نظر او اين است كه: پوشاندن آنها حرج و دشوارى دارد, زيرا زن هم بناچار بايد بـا ديگران ارتباط داشته باشد و براى اين ارتباط, بـايد صورتش بـاز باشد, لذا مقصود از ((الا ما ظهر منها)) يعنى مگر آنچه كه عادتا و طبعا آشكار است.(4 فخر رازى نيز همين مطلب را مطرح كرده است و اين استـثـنإ را از فروع و مصاديق ((سـهله بـودن)) دين اسـلام دانسـتـه اسـت(5).
روايات در باره زينت آشكار
در روايات متعددى زينت ظاهر مورد تفسير و تبـيين قرار گرفتـه است. امام صادق(ع), آن را بـه ((سـرمه)) و ((انگشتـر)) تـفسـير نموده است.(6)و در روايتى ديگر, ((ما ظهر)) به انگشتر و دستبند تفسير شده است.(7)علاوه بـر اين دو روايت معتبـر(8), حديث ديگرى نيز در اين بـاره وجـود دارد كـه ((چـهره)) خـارج از زينت خـاص محـارم, قرار داده شده است(9)كه قهرا زينت ظاهر بـر آن انطبـاق مى يابد. آيا اين روايات بـا يكديگر ((متعارض)) اند و يكديگر را نفى مى كنند؟ برخى فقها مانند صاحب جـواهر بـه پـندار تـعارض, مجـموعه اين روايات را كنار گذاشته اند! ولى بـا اندك تـإملى روشن مى شود كه اين روايات ناسازگار نبوده و نبـايد آنها را متعارض دانست زيرا آنچه در اين روايات آمده است بـيان ((مصاديق مختلف)) زينت, اعم از زينت طبـيعى و زينت مصنوعى است. چشم و ابـرو, زينت طبـيعى و سرمه و انگشتر, زينت ساخته شده به دست بـشر است و در هر روايت, ((مصداقى)) از ((زينت آشـكار)) كه در قرآن مطرح شـده اسـت, ذكر گرديده اسـت, لذا همان طور كه روايت اول بـا روايت دوم تـعارضى ندارد هر چـند كه در يكى از ((سـرمه)) نام بـرده شده اسـت و در ديگرى ذكرى از آن نيست, همچنين ((چـهره)) در روايت سوم, مصاديق ديگر زينت ظاهر را نفى نمى كند. بـه بـيان ديگر, زيورهاى ((مصنوع)) از قبـيل انگشتـر, مصاديق مسـلم ((زينت)) اسـت و قطعا اين مفهوم چـنين زيورهايى را شـامل مى شود. از سـوى ديگر, جـواز آشـكار كردن اين گونه ((زيور)) ها, قهرا بـا جـواز آشكار شدن ((مواضع)) آنها, ملازمه دارد, زيرا از اجازه بـراى آشكار شدن انگشتـر, اجـازه بـراى آشكار شدن انگشت, فهميده مى شود, همچـنين از اجـازه آشكار شدن سرمه, اجـازه آشكار شدن چـشم فهميده مى شود, از اين رو روايتـى كه ((سرمه)) را ((ما ظهر)) دانسته است با روايتى كه آن را بر ((چهره)) منطبق دانسته است, كاملا بـا يكديگر سازگار است و نه تـنها يكى, ديگرى را نفى نمى كند, بلكه لازمه آن را توضيح مى دهد. برخى محققان در اين باره گفته اند: ((زينت در آيه شـريفه, همان زينت مصنوع بـشـرى همچـون سـرمه, دستبند و خلخال است. در ذيل آيه هم ((و لا يضربن بـارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن)) زينت, بـه خلخال تفسير شده است, ولى جواز آشكار كردن زينت, كنايه از جواز آشكار كردن برخى از اعضإ بـدن است مثلا جواز آشكارسازى دستـبـند, كنايه از جواز كشف كفين است. پس رواياتى كه زينت را بـه سرمه و انگشتـر تـفسير كرده اند, بـه توضيح ((لفظ)) زينت, نظر داشته اند و برخى روايات هم كه از عضوى نام بـرده اند, بـه مدلول نهايى حكم تـوجـه داده اند, و از اين رو تنافى بـين آنها وجـود ندارد. روشن است كه مراد از جـواز آشكار شدن سرمه اين نيسـت كه تـمام صورت و چـشم پـوشيده بـاشد, و فقط قسمتى كه سرمه كشيده شده, آشكار بـاشد! بـلكه حالت تـزيين زن و آراستگى اش بـه اين نوع زينتها در نظر گرفته شده است كه لازمه آن وجـه و كفين آشكار اسـت. لذا جـواز آشكار شدن سـرمه و انگشتـر, كنايه از جواز آشكارسازى وجه و كفين است.)) پاسخ به دو سوال:
سوال اول:
با توجه بـه اينكه در اين آيه ((و لا يبـدين زينتهن الا ما ظهر ما)) تكليف ((زنان)) در بـاره ((عدم لزوم پـوشـش)) زينت آشـكار بـيان شـده اسـت, چـگونه مى تـوان از آن تـكليف ((مردان)) را در ((جواز نگاه)) بـه زينت آشكار استـفاده كرد؟ اين شبـهه موجب آن شده است تا برخى از فقها مانند صاحب جواهر, استدلال بـه اين آيه را در مسإله ((نظر)) مردود بدانند. پاسخ: به نظر مى رسد كه اين سـوال از سـه زاويه, قابـل پـاسـخ اسـت: الف)لسان دليل
اطلاق آيه و رواياتـى كه جـواز آشكار ساختـن چهره زن را بـيان مى كند, نشان مى دهد كه اگر زن در معرض نگاه قرار دارد و يا فردى ـ به صورت عادى و معمولى ـ به او نگاه مى كند, باز هم پوشش چهره بر زن واجب نيست و او مى تواند صورت خود را بـاز گذارد, در حالى كه اگر چنين نگاهى حرام باشد, قاعدتا زن بايد بـا پوشاندن خود, از آن جلوگيرى كند: ((امر بـه ستر بـراى زنان وجوب نفسى ندارد, بـلكه بـراى نگاه نكردن ديگران است, حـال همان طور كه اگر زن شك دارد كه كسى بـه او نگاه مى كند يا نه, كشف وجه برايش جايز است, همچنين در صورتى كه يقين به نگاه ديگرى هم داشته بـاشد, كشف وجه جايز است ـ بـه دليل اطلاق ادله ـ و جـواز كشف در بـرابـر چشم مرد, بـا ((ملازمه عـرفى)) مى فهماند كه نگاه ديگران منعـى ندارد, و اگر نه, بـراى آنكه ديگران نگاه نكنند, ستر و پوشش واجب مى گرديد.)) در اين باره, بيان ديگرى نيز مى توان ارائه كرد: موضوع حرمت و جواز در آيه قرآن, ((ابـدإ)) است: ((و لا يبـدين زينتـهن الا ما ظهر منها)) . در اين استثنإ, ابدإ زينت ظاهر, مجاز شمرده شده است, و ((ابدإ)) غير از ((عدم ستـر)) اسـت. عدم سـتـر, يك امر ((عدمى)) و ابدإ يك وضع ((ايجابى)) است. در لغت ابدإ به معنى ((اظهار و اعلان)) آشكار سـاخـتـن و نشان دادن اسـت.(10)و چـون اظهار و اعلان, از مفـاهيمى اسـت كه طرف اضـافـه دارد, از اين رو نشان دادن ((بـه كسـى)) و آشكار سـاخـتـن ((بـراى كسـى)) از آن اسـتـفـاده مى شـود, لذا جـواز اظهار, گوياى جـواز نظر اسـت.(11ب)ملازمه عقلايى
موضوع جواز كشف وجه و كفين, از مسايلى است كه در فقه شيعه, و بلكه فقه اسلام مورد تسالم بوده است و به ندرت كسى با آن مخالفت كرده است. علامه حلى در اين باره مى گويد: ((به اجماع علماى همه مناطق به جز ابـابـكر بـن عبـدالرحمن ـ پوشاندن چهره بر زن واجب نيست و سخن ابابكر بن عبدالرحمن هم بـه حـكم اجـماع مردود اسـت و از نظر علمى شيعه, دو دسـت تـا مچ نيز مانند چهره است.)) (12 اينك بايد تإمل كرد كه آيا حكم به ((جواز كشف چهره)) با حكم بـه ((حـرمت نگاه)) سازگار است؟ اگر ((چـهره)) زنان, از مواضعى بود كه به صورت ((اتفاقى)) آشكار مى شد و زنان اساسا حضور فعالى در جـامعه نداشتـند, در خريد و فروش شركت نمى كردند, در كوچـه و بازار رفت و آمد نداشتـند و ... معقول بـود كه بـه مردان گفتـه شـود: چـشـم خـود را از نگـاه بـه زنان بـبـنديد و روى خـود را برگردانيد, ولى اگر باز بودن چهره زنان, از موضوعات مورد ابتلاى عموم باشد و مردها هر روز با موارد فراوانى از آن برخورد داشته بـاشند, چـگونه مى تـوان از يك طرف زنان را در پـوشش چـهره آزاد گذاشت و از سوى ديگر مردان را كه در جـريان عادى زندگى خود بـا آنها مواجه اند, از نگاه منع كرد؟ مگر نه اين است كه تكليف زنان در ((رعايت ستر)) آسان تـر از تـكليف مردان در ((عدم نظر)) است, پس اگر بناست ((نگاه)) رخ ندهد, چه بـهتر كه از راه آسان تر اين كار عملى گردد و بـا پـوشش زنان, اين هدف تإمين شود. نه اينكه زنان مجاز به كشف وجه و باز گذاردن صورت شوند و از در معرض ديد مردان قرار گرفتن منع نگردند, ولى از مردان خواستـه شود كه بـه ايشان نگاه نكنند. ب)ملازمه شرعى
پيش از اين در بحث رابـطه ((پوشش)) و ((نگاه)) , توضيح داديم كه بـرخـى روايات بـر ملازمه بـين ((كشف)) و ((جـواز نظر)) دلالت دارند. مثـلا امام صادق(ع) ((نگاه)) بـه بـاديه نشـينان را جـايز دانسته است, چون ((پوشش)) را رعايت نمى كنند.(13)بر اين اساس در هر جايى كه ستـر تـحقق نمى يابـد(در اثـر جواز شرعى يا بـه دليل معصيت)نظر منعى ندارد. سوال دوم:
زنان بـا چه نوع آرايشى در ملا عام مى تـوانند ظاهر شوند و آيا هر نوع زينت كه بر چهره و دست داشته باشند, مجاز به آشكار كردن آن مى باشند و متقابلا نگاه به آن جايز است؟ پاسخ: زينت و زيبايى در زنان دو گونه است: زينتهايى كه در بين عموم زنان جنبه متعارف و عادى داشته و بـه همين دليل جلب نظر نمى كند از قبـيل حنا بـر دست گذاشتن, و زينتهايى كه خارج از حد متعارف بـوده و نظر ديگران را متـوجه خود مى كند و در اثـر تـحريك كننده بـودن, موجـب القاى وسوسه و ريبـه در دل مردان مى شود. اين گونه آرايشهاى فوق العاده, در شرايط عادى و زندگى روزمره زنان متعارف نبوده و معمولا در مواقع خاصى از قبـيل شركت در جشن عروسى انجام مى گيرد. به تعبـير ديگر بـرخى زينتها معمولا همراه زنان است و استفاده از آنها بـه شكل پيوسته انجام مى گيرد مثل بـرداشتن موهاى صورت, به دست كردن انگشتر, همراه داشتن النگو ولى بـرخى از زينتها در موقعيتهاى خاصى مورد استفاده قرار مى گيرد. به نظر عده اى از اهل فقاهت, نوع اول زينت, نه آشكار ساخـتـن آن حـرام است و نه نگاه كردن بـه آن. اين گونه زينتها از حرمت آشكارسازى و نظر استثنإ شده است و در مجـامع عمومى مى تـواند مورد اسـتـفاده قرار گيرد. آيت الله مطهرى در اين باره مى گويد: آشكار بودن آرايشهاى عادى و معمولى كه در چهره و دستها تا مچ وجـود دارد, نظير سرمه و خضاب كه معمولا زن از آنها خالى نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوق العاده به شمار مى رود مانعى ندارد.(14 اين ديدگاه فقهى, به ادله زير مستند مى باشد: 1ـ در قرآن كريم, آشكار ساختـن زينت ظاهر, مجـاز دانستـه شده است, و چنين زينتهايى, حداقل زينت زنان است. _2 در روايات معتبـر, بـه جواز آشكار ساختـن انگشتـر و سرمه و خـضاب, تـصريح شده است كه همه از مصاديق نوع اول زينت بـه شمار مى رود. 3ـ ادله اى كه نگاه بـه وجه و كفين را مجاز مى شمارد, ناظر بـه ((وضع معمولى)) و عادى صورت و دست است و در وضع معمولى, غالبـا چنين زينتهايى وجود دارد. بـا توجه بـه اين وضع متعارف, چنانچه شرع بر آشكار نشدن زينتها, نظر داشته باشد, بـايد بـه آن تصريح كند زيرا چهره و دستى كه هيچ گونه آرايشى نداشته بـاشد در بـين زنان غير متـعارف است و نمى تـوان ادعا كرد كه حكم كلى جواز نظر به وجه و كفين, اختصاص به اين گونه موارد نادر دارد. 4ـ بـا تـوجـه بـه اينكه ستـر وجـه بـر زنان لازم نبـوده است, ائمه(ع)بـر اسـتـفـاده از نوع اول زينت تـإكـيد كـرده اند. اين تـإكيدها, بـدون اشاره بـه لزوم مستـور ماندن از ديد نامحرمان صورت گرفتـه است, مثلا در روايتـى وارد شده است كه زنان, سزاوار نيست دست خود را بدون خضاب بگذارند.(15)خضاب, زينتى نيست كه زن پس از استفاده از آن, بتواند بلافاصله اثرش را از بـين بـبـرد و سپـس بـه كوچه و خيابـان بـيايد. آيا پـذيرفتنى است كه بـگوييم ائمه(ع)با اين گونه تإكيدها خواسته اند, امكان بيرون آمدن زنان را از خانه از بين ببرند؟! به نظر مى رسد كه چون بـيرون آمدن از خانه متعارف بوده, و چهره و دستها را هم نمى پوشاندند, اين گونه زينتها ((تكليف خاصى)) براى آنها ايجاب نمى كرده است. تكليفى كه اگر وجود داشت, قاعدتا نياز به بيان داشت. در روايت ديگرى آمده است كه روا نيست كه ناخـنهاى زن, ساده و سفيد بـاشد, بـلكه حداقل مقدارى حنا بـر آن بـگذارد.(16)همچنين اجازه داده شده است كه زنان موهاى صورت خود را برگيرند.(17)اين اجازه, نه در مقام نفى حرمت ذاتى چنين زينتى, بلكه در مقام نفى حرمت ابدإ چهره آراسته است. نبايد پنداشت كه اين گونه زينتها فقط براى زنان شوهردار مجاز است و از اين زينتها فقط ((براى شوهر)) بايد استفاده كرد, زيرا اين برداشت علاوه بر آنكه بـا آهنگ روايات گذشته, ناسازگار است, با صريح برخى روايات ديگر نيز در تعارض است. مثلا پيامبـر(ص)بـه زنان بـدون شوهر هم دستـور دادند دست خود را خضاب كنند تـا بـه مانند دست مردان درنيايد.(18)ابـن ادريس حـلى نقـل مى كـند كـه: زنى براى بيعت كردن خدمت پيامبـر(ص)رسيد و دست خود را بـيرون آورد, حضرت پـرسيد: آيا اين دست مرد است يا زن!؟ او پـاسخ داد: دست زن. حضرت فرمود: پس چرا خضاب نشده است؟(19 حضرت با اينكه بـه جنسيت شخصى كه بـراى بـيعت حضور يافته است تـوجـه دارد و مى داند كه زن است, ولى اين سوال شگفتآور را مطرح مى كند كه اين دست زن اسـت يا دسـت مرد!؟ اگر وظيفه زن آن بـوده است كه بدون خضاب دست خود را آشكار سازد, اين اعتراض پيامبر(ص)چه وجهى دارد؟ همچنين در روايت معتبرى است كه پيامبر(ص)از مردان مى خواست كه ناخنهاى خود را كوتاه كنند, ولى به زنان دستور مى داد كه ناخنها را بلند كنند تا موجب زيبايى شان شود: اتركن من اظفاركن, فانه ازين لكن.(20) ((اطلاق مقامى)) اين روايات گوياى آن است كه اسـتـفاده از اين گونه زينتـها و آرايشها, وظيفه خاصى بـر عهده زنان بـراى پـوشش بيشتر چهره و دست و مستور كردن اين زينتها, قرار نمى داده است و اسلام نخواسته است كه فقط كسانى كه از هيچ گونه زينتـى استـفاده نمى كنند, اجـازه آشـكار كردن دسـت و چـهره را داشـتـه بـاشـند. در عين حال بايد توجه داشت كه آشكار ساختـن نوع دوم زينتـها, ممنوع است, زيرا علاوه بر آنكه براى اثبات جواز آن, به هيچ يك از اين وجوه چهارگانه نمى توان استناد كرد, شواهد مخالفى وجود دارد كه حرمت آن را اثبات مى كند. اين اصـل از نظر معارف اسـلامى, مسـلم و قطعى اسـت كه هر گونه رفتـار و منش تـحـريك كننده از سوى زنان ممنوع است و التـذاذهاى جنسى و محركهاى شهوانى, از محيط روابط مشروع همسرى, به خارج از آن و حوزه فعاليتـهاى اجـتـماعى نبـايد سرايت كند. از اين رو در قرآن از زنان خواسته شده است كه ((پاى خود را بـر زمين نكوبـند كه مبادا صداى زينت پنهانشان, بـه گوش ديگران بـرسد)) . همچنين از زنان پيامبر(ص) خواسته شده است كه در سخن گفتن با بيگانگان, چنان صحبت نكنند كه موجب تحريك آنان شود. در چنين مكتبـى, هرگز اجازه آشكار كردن آرايشهاى زننده و هيجـانآفرين كه آرامش روانى را سلب مى كند و غرايز جنسى را به فوران وا مى دارد و زمينه فساد و تباهى را فراهم مى سازد, داده نمى شود. اگر بـه اين نكته توجه كنيم كه ((فلسفه پـوشش)) , جلوگيرى از اين گونه مفاسد زيانبار اخلاقى و اجتماعى است, به خوبى بـراى ما قابل درك خواهد بود كه چنين زينتهايى نيز در برابر بيگانه بايد ممنوع بـاشد و الا مجاز بـودن چنين آرايشهاى تحريك كننده اى, اساس اين فلسفه را لغو و بـى اثـر مى سـازد و بـه طور كلى دسـتـور بـه ((مستور كردن بـدن)) بـا ((اجـازه بـه كشف چـهره اى وسـوسـه گر و دل ربا)) , حكمى تناقضآميز و دور از منطق است. اسلام كه بر پوشش زنان تإكيد نموده است, با ضميمه كردن احكام ديگرى هماهنگ و همسو بـا آن, هدف واحـدى را در نظر گرفتـه است. بـرملا نكردن زينتهاى پـنهان, دورى از لحن تحريك كننده در گفتار, اسـتـعمال نكردن عطرهاى تـند, بـه كار نبـردن آرايشهاى جـذاب و تهييج كننده در برابـر بـيگانگان, مجموعه اى از اين احكام الزامى است كه از حريم عفاف در جـامعه پـاسدارى مى كند و نمى تـوان ادعا كرد كه ايجاد اين گونه محدوديتهاى بجا و معقول, بر سهولت زندگى اجـتـماعى زنان و فعاليتـهاى سازنده آنها, اثـر منفى مى گذارد و آنها را در مشقت و دشوارى قرار مى دهد. موضوع ((عدم تبرج)) از نظر اسلام, چندان اهميت دارد كه هر چند در بـاره محدوده پـوشش نسبـت بـه زنان سالخورده, ارفاق و تخفيف صورت گرفتـه است و از اين جهت استـثنايى در حق آنها وجود دارد, ولى در عين حال, نسبت به قاعده ((عدم تبرج)) , هيچ گونه ارفاقى در باره آنها وجـود نـدارد و هرگـز اجـازه خـودآرايى نـدارنـد: و القواعد من النسإ اللاتـى لايرجون نكاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينه: زنان بازنشسته و سالخورده اى كه اميد ازدواج ندارند, مانعى ندارد در حـالى كه خود را بـه زيورى نياراسـتـه اند و قصد خـودنمايى ندارند, جـامه(ى رو)را بـر زمين نهند.(21 پس اصل ((عدم تبرج)) , از اصول حاكم بر روابط مرد و زن است و همين اصل است كه حتـى روابـط مجاز, از قبـيل نگاه بـه محارم را محدود مى سازد. ادامه دارد. 1ـ سوره نور, آيه 31. 2ـ طبـرسـى, مجـمع البـيان, ج5, ص148(ذيل آيه 15, سـوره هود). 3ـ علامه طباطبايى, تفسير الميزان, ج15, ص111. 4ـ زمخشرى, كشاف, ج3, ص231. 5ـ فخر رازى, تفسير الكبير, ج23, ص206. 6 عن ابى عبـدالله(ع)فى قول الله تبـارك و تعالى: ((الا ما ظهر منها)) قال: الزينه الظاهره الكحـل و الخـاتـم. فروع كافى, ج5, ص521. 7ـ عن ابـى بـصير, عن ابـى عبـدالله(ع)قال: سإلته عن قول الله تعالى و لا يبـدين زينتهن الا ما ظهر منها, قال: الخاتم و المسكه و هى القلب. فروع كافى, ج5, ص521. 8ـ متـإسـفـانه در تـفـسـير الميزان كه ((زينت ظاهر)) به ((مواضع زينت)) تـفسـير شده اسـت, هيچ يك از اين دو روايت نقـل نشـده اسـت.(ر.ك. الـمـيزان, ج15, ص116), اين اختـصاص, بـا چنين رواياتـى كاملا منافات دارد و اين روايات براى مردود بودن اين تفسير كافى است. 9ـ الحر العاملى, وسائل الشيعه, ج14, ص145. 10 تـفسير مجمع البـيان, در تـفسير آيه 33 و 271 سوره بـقره. 11ـ ن.ك. كتـاب الصلاه, تـقريرات آيت الله سيدمحمد محقق داماد, ج2, ص80. 12ـ علامه حلى, تذكره الفقهإ, ج2, ص446. 13ـ الحرالعاملى, وسايل الشيعه, ج14, ص150. 14ـ مرتضى مطهرى, مسإله حجاب, ص135. 15ـ الحـرالعاملى, وسايل الشيعه, ج14, ص:118 لا ينبـغى ان تـدع يدها من الخضاب ... 16ـ همان, ص:163 لايجوز ان ترى اظافيرها بـيضإ و لو ان تمسها بالحنا مسا. 17ـ همان, ص:136 عن على بن جعفر; سالته عن المراه اتحف الشعر عن وجهها؟ قال: لا باس. 18ـ همان, ص410. 19ـ ابن ادريس, السرائر, ج2, ص609. 20ـ الحرالعاملى, وسائل الشيعه, ج1, ص435. 21ـ سوره نور, آيه 61. ماهنامه پيام زن ـ شماره 99 ـ خرداد 79