دمکراسی در قانون نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دمکراسی در قانون - نسخه متنی

سید هاشم بطحائی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دمكراسي در قانون

سيد هاشم بطحائي گلپايگاني

فرق سيستم قضايي اصيل اسلامي و سيستم قضايي غرب

همانگونه كه اشاره شد، سيستم قضائي در اسلام بسيار ساده و دور از هرگونه تشريفات و مقرّرات دست‏وپاگيرانجام مي‏شود. در اينجا از زبان مستشرق معروف «گوستاولوبون» فرانسوي كه خود شاهد و ناظر قاضي اسلامي بوده و از سادگي آن خوشحال شده، مطلبي نقل مي‏كنم با اين كه آنچه نامبرده ديده و مشاهده كرده، صددرصد مستند به قرآن و سنت صحيح نبوي و علوي نبوده، مع‏ذلك قرابت زيادي با قضاي اصيل اسلامي دارد.

او مي‏نويسد1: كه قانون قضاوت و رفع مرافعات نزد مسلمين بي‏اندازه ساده است يعني يك نفر قاضي معين (از جانب سلطان و خليفه براي قضاوت تعيين شده و حكمي كه او كرده، استيناف نيز ندارد و قطعي است و طرفين دعوي به دعوت محكمه پيش قاضي حضور يافته و روبه‏روي هم مرافعه مي‏كنند و دلائل خود را كه گاهي اقرار و گاهي شاهد و گاهي قسم است، ذكر مي‏كنند. قاضي در همان مجلس حكم مي‏كند و من چون مايل بودم از نزديك مجلس قضاوت و محكمه را مشاهده كنم، در مراكش به جستجوي آن رفتم تا كيفيت اين قضاوت مختصر را ديده باشم. در آنجا مشاهده كردم كه قاضي در ميداني كه جلوي قصر والي و حكومت شهر بود، نشسته بود و طرفين دعوا و شهود نيز در اطراف او روي زانو نشسته بودند و سخنان خود را به‏طور اختصار بيان مي‏داشتند و حكم قاضي نسبت به كيفرهائي كه در همانجا انجام آن ممكن بود، فورا اجراء مي‏شد مثل اين كه اگر كسي محكوم به خوردن چند تازيانه مي‏گشت، همانجا حكم را اجراء مي‏كردند.

گرچه ممكن است گاهي در اين‏طريق ساده و مختصر مانند وضع پرپيچ و خم دادگستريهاي ما حكم به عدالت نشود، ولي آنچه مسلم است وقت گرانبهاي طرفين دعوا ضايع نشده و به هدر نمي‏رود و محتاج به خرجهاي كمرشكن هم كه معمولاً در شهرهاي متمدن براي اين كار صرف مي‏كنند، نيستند.

تصادفا احكام صادره از اين دادگاه‏هاي مختصر و ساده و نيز به‏طور عموم مطابق عدالت و انصاف است به اعتراف بيگانه سيستم قضايئي اسلام ساده‏ترين و بهترين رويه قضائي اجتماعي است كه با كمترين هزينه و كمترين زمان ممكن، بدون عبور از پيچ و خمهاي سرسام‏آفرين اداري به دعاوي و مرافعات خاتمه مي‏بخشد در حالي كه رويه قضائي غرب به‏گونه‏اي پيچيده است كه يك پرونده و دوسيه هر چند موضوع ناچيز باشد، ممكن است سالها طول بكشد و هنوز نتيجه قطعي ارائه ندهد.

پس چرا كشورهاي اسلامي مثل ايران مانند غرب گرفتار است.

با توجه به بي‏نهايت سادگي رويه قضائي اسلام كه طبعا براي همگان به ويژه جامعه اسلامي ما ايده‏آل و كاملاً مطلوب است و پيچيدگي شيوه قضائي غرب كه مشمئز كننده و تنفّرآفرين و زحمت‏زا است، و قهرا نامطلوب است.

اين سئوال مطرح مي‏شود كه پس چرا ملتي كه راحت‏طلب است و مسلمان و متأسّي به سنّت اسلام و رسول‏الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است، اين شيوه سالم و راحت و كم‏خرج و فطري را رها كرده و سالها و حتي الان كه 51 قرن از عمر انقلاب ناب اسلامي مي‏گذرد، هنوز رويه قضائي ما در سِلك رويه قضائي غرب دست و پا بسته است؟. پاسخ به اين سئوال مقدمات زيادي را مي‏طلبد كه ما در اين‏جا با استناد به گفته برخي از دست‏اندركاران نظام قضائي گذشته به گوشه‏اي از آن اشاره مي‏كنيم.

اصولاً استعمار و قدرتهاي يغماگر هنگامي كه سايه شوم خود را بر كشور و جامعه افكنده جاهاي حساس آن جامعه را به ميل خود درآورده و آرمان خود را در آن جامه عمل پوشيده. يكي از آن موارد تغيير زبان بومي و محلي كشور مستعمره است به زبان عامل استعماري چنان كه استعمار كشورهاي افريقائي را با اين كه اكثرا مسلمان و زبان بومي و مادرزادي آنها عربي بوده، تغيير داده و به زبان خود درآورده و آموزش و اسناد حتي تاريخ آنها را به ميل خود رقم زده اينان با اين كه مسلمان مي‏باشند، و هجرت پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از مكّه مكرّمه به مدينه منوّره مبدأ تاريخ اسلام به حساب مي‏آيد، اما به تبعيّت از استعمار از آن صرف‏نظر كرده و تاريخ ميلادي را كه تاريخ غرب و استعمار است، بكار مي‏برند.

در ايران هم در سال 1337ش كه مستعمره امريكا و محمد رضا دست‏نشانده استعمار بود، تصميم گرفت زبان ملّي ايران را كه فارسي است، مانند هر جاي ديگر به لاتين تبديل كنند اما ايران يك فرقي با ديگر جاها از جمله تركيه داشت و آن اين كه داراي مراكز علمي شيعي به ويژه حوزه علميه قم و مرجعيّت بود و مردم اصولاً از مرجعيت تبعيت خوب داشتند لذا كار را با احتياط شروع كردند در محافل سياسي و آموزشي به گفتگو گذاردند و در روزنامه‏ها زمزمه نمودند تا از اين‏طريق استمزاجي از مردم و مرجعيت نموده باشند تا اين كه به عرض مرجع مقتدر زمان حضرت آية‏الله العظمي بروجردي رسيد و معظم‏له به شاه پيغام داد كه دست از اين كارها برداريد اين اقدام نه تنها با هويّت ملّي منافات دارد كه كشور را سالها به عقب برمي‏گرداند و باعث ركود علمي و آموزشي مي‏شود كه تا مي‏ايد ملت و مردم به زبان جديد آشنا گردند سالها طول مي‏كشد و از تعالي عقب مي‏مانند به اضافه اين كه هزينه كلاني را كشور بايد متحمّل شود و همه اسناد و مدارك را بايد عوض كنيد و اينها تمام به زيان ملت و مملكت است و نبايد انجام شود.

شاه با شنيدن پيام مرجع تقليد شيعيان مكدّر شد و با اربابهاي خود نيز در ميان گذارد آنها نيز اين را سدّ بزرگي ديدند جوابي براي آن مرجع بزرگ تهيه كرده و پيغام داد كه به آقا بگوئيد دنيا و اطراف ما هند و پاكستان و تركيه به آن سوي رفته و ما نيز ناچاريم.

آقا پيغام شاه را با يك جواب نقضي برگرداند. فرمود:

«به او بگوئيد اگر بنا است از آنها تبعيت كنيد، آن‏ها اول نظام سلطنت را به جمهوري تبديل كرده و سپس زبان خود را تغيير دادند. پس شما هم مانند آنها عمل كنيد».

شاه درماند و به خشم آمد براي آقا پيغام داد:

«به او بگوئيد اگر شما از اين پيش‏آمد ناراحت هستيد، مي‏توانيد ايران را ترك كنيد و به عراق برويد».

آية‏الله بروجردي كه مانند هر مرجع ديگر سدّ محكمي در برابر نقشه‏هاي شوم استعمار بود، با شنيدن اين پيغام اعلان كرد كه آماده است ايران را ترك كند و از قم به نجف اشرف هجرت نمايد. مسلمانان غيور ايران به ويژه قميها كه از زمان ائمه معصومين عليهم‏السلام اربابان زر و زور از آنها واهمه داشته، هجوم آورده و خود را در مسير بيت مرجع قرار داده و اعلان كردند كه آية‏الله بروجردي مگر از روي جنازه‏هاي ما عبور كند و الاّ ممكن نيست كه بگذاريم شمع محفل ما خانه ما را تاريك نمايد تا زمينه براي چپاول‏گري استعمار و ايادي او فراهم گردد.

شاه كه در جريان موضع‏گيري ملت مخصوصا قميها قرار گرفت، فهميد كه اين اقدام چه‏بسا به نابودي سلطنت بيانجامد، لذا تغيير موضع داد و براي آقا پيغام فرستاد كه بنا نيست خاطر شما مكدّر گردد. اگر مي‏دانيد صلاح نيست ما اقدام نمي‏كنيم و غائله را خواباند اما در ديگر كشورها يك چنين سنگرها و سنگرنشيناني نبود. استعمار به راحتي به هدف خود كه تغيير زبان باشد، نايل آمد.

خاك‏ريز دومي كه استعمار هدف قرار مي‏دهد، فرهنگ و آداب و رسوم و سنتهاي ديني و ملي مردم و كشور است. چنان كه استعمار پير يعني انگليس آن روزي كه در تركيه مصطفي «آتاتورك» و در ايران «رضاخان» را اجير خود قرار داد، اولين كار او همين بود كه شكل لباسها بايد عوض شود و همه متحدالشكل آن هم به شكل و فرم استعمار و آداب و رسوم اجتماعي نيز به صورت فرهنگ كشور استعمار درآيد دست‏نشانده‏هاي آنها يعني «آتاتورك» در تركيه و «رضاخان» در ايران اول به لباس حمله كردند و دستور متحدالشكل شدن صادر شد كه همه بايد با كت و شلوار غربي و كراوات و كلاه شاپو در مجالس و محافل و انظار ظاهر شوند پر اين گردباد علماء و روحانيون را نيز گرفت و از آنها نيز خواسته شد تغيير لباس دهند و تنها براي خالي نبودن عريضه به اندك شماري از آنها با آزمون دل‏بخواه آزمونگر اجازه لباس داده مي‏شد. آتاتورك در اين جهت كاملاً پيشرفت و موفق شد اما باز جامعه ايراني مستثني بود. اين دستور كاملاً عمل نشد و مردم و علماء مخصوصا بنيانگذار حوزه علميه قم مرحوم «آية‏الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي» قدس‏سره كه از دست ياران قوي و نيرومندي مانند امام راحل كه آن وقت طلبه جوان و قدرتمندي بوده و حاج شيخ محمد تقي بافقي و ساير بزرگان برخوردار بود، دستور رضاخان را با سياستهاي خاص تا اندازه‏اي لااقل درباره حوزه و علماء خنثي نمودند.

در حمله به اين خاك ريز استعمار حجاب زنها را نيز هدف قرار داد و از دو اجير خود خواست كه زنها را سر برهنه كنند. زيرا آنها خوب مي‏دانستند كه اگر حجاب و عفّت از ملتي رخت بربست، استثمار و كاركشي از ملت و هر تحميلي به راحتي انجام خواهد شد لذا در انجام آن جدّيت بيشتري به خرج داده در اينجا باز ملتها با يكديگر فرق داشته و مي‏توان اين فرق را هم به اصالت ملي و هم به آموزش و هدايت علماء نسبت داد.

آتاتورك در تركيه با هيچ مقاومت يا با مقاومت ضعيفي برنامه خود را اجراء كرد و زنان را از حجاب بيرون آورد و آداب و رسوم ملت ترك را كه اصولاً نجيب و پاك هستند، تغيير داد و نظام «لائيك» را به جاي نظام اسلامي عثمانيها جايگزين كرد و تا امروز با تمام قدرت اَخلاف آتاتورك منويّات استعمار را جامه عمل مي‏پوشانند و ملاحظه مي‏گردد كه چگونه آزادي و دمكراسي در تركيه در نطفه خفه شده است كه يك زن نماينده با حجاب در مجلس تركيه چگونه مورد حمله قرار مي‏گيرد و يا دانش‏آموزان مدارس و دانشجويان دختر دانشگاه براي حجاب كه هيچ‏گونه ضرر و زياني به سياست و اقتصاد و قدرت نظام حاكم نمي‏زند، بلكه سطح مفاسد اخلاقي را تنزّل مي‏دهد، مورد هجوم پليسي كه بايد در خدمت مردم باشد، قرار مي‏گيرند و بي‏رحمانه با باتوم به سر و صورت اين جوانهاي معصوم و بي‏گناه مي‏كوبند.

اما رضاخان در ايران هرچند متوسّل به زور شد و ژاندارمها و امنيّه‏هائي را مأمور كرد زناني كه حجاب از سر برنمي‏دارند، چادرهاي آن‏ها را بكشند و پاره كنند و كتك بزنند و روز هفده دي را به عنوان روز كشف حجاب يا فتح استعمار نامگذاري كنند و پسر خبيث او هم به اين روز افتخار مي‏كرد.

اما مقاومت بانوان غيور و شرافتمند ايران و اقدام علماء و حمايت ملت؛ رضاخان را در اين كار نيز ناموفق ساخت و تنها تعدادي انگشت‏شمار كه آنها نيز تحت فشارهاي سياسي و نظامي و غيره بودند، بقيه حجاب خود را حفظ كردند و شايد همين ناموفقيتي كامل رضاخان بود كه استعمار او را از صحنه خارج كرد و پسر وي را به عنوان اين كه تازه‏نفس است، به جاي او گمارد.

خاك ريز سوم ارتش و نظام تسليحاتي هر كشور است كه استعمار حتي‏المقدور آنها را بزمي و ناآگاه به مسائل رزمي بار مي‏آورد و سعي مي‏كند قدرت نظامي خود را فوق آنها بدارد و آنها را تحقير و كوچك نمايد و از نظر تاكتيك و تكنيك وابسته كامل كند و اين نقشه درست در كشور ايران مانند ساير كشورهاي مستعمره اجراء شد ارتش ايران از درجه‏دار تا ارتشبد حقير استعمارگر آمريكا بود يعني يك استوار آمريكائي بر يك امير حتّي در درجه ارتشبدي فخر مي‏فروخت و احساس خود برتري داشت.

اسلحه‏هاي كشور نيز ساخته و پرداخته كشور استعمارگر بود كه در آموزش و كاربرد حتما مي‏بايست دريوزگي آنها را نمود و از اين جهت نظاميان غيور و شرافتمند ايراني رنج مي‏بردند اما چاره‏اي هم نداشتند.

خاك ريز چهارم كه بيشتر مورد بحث مقاله ما هست، تصرف مراكز قانون‏گذاري و تشكيلات قضائي است. در ايران مجلسين شوري و سنا نماينده‏هاي آنها به تصويب نيروي استعمارگر انتخاب مي‏شدند و از قوانين مصوّبه آنها مطابق ميل ارباب استعمار بود و ربطي به منافع ملي و مذهبي نداشت. قوانين حقوقي و قضائي كشور نيز دست‏پخت خود آنها بود و نسخه‏برداري از قوانين حقوقي و قضائي غربي بود و اصولاً با فرهنگ مردم ساده‏زي ما تطبيق نمي‏كرد.

و آن قدر شور بود كه خود خان هم از آن مشمئز شده بود بجا است كه اين تنفّر را از زبان يكي از سرسپرده‏هاي دربار شاهي كه در تشكيلات قضائي سِمَت بسزائي داشته و در نوشته خود متجلّي ساخته، بخوانيد.

«احمد كسروي» كه خود فرد كج‏انديشي بوده، مي‏گويد:

«در سال 1312 يكي از آشنايان كه به نزد رضاشاه رفت و آمد مي‏كرد، روزي به نزد من آمده چنين گفت: اعليحضرت از عدليه بسيار ناراضي است از داور و كارهاي او خشمناك است اگر شما اطلاعات خود را درباره عدليه بنوسيد و راه اصلاح آن را نشان بدهيد مؤثر خواهد بود. چون پافشاري مي‏نمود كه چيزي بنويسم، گفتم بدي عدليه بيش از همه به علت بدي قانون است. داور و همدستان او خرابكاريهائي دارند ولي اساس خرابي، قانون است. اگر داور برود و وزير صالحي بيايد يا قضات بيكبار عوض شوند چندان تأثيري در كار نخواهد بود.

آمديم با صلاح قانون اين كار كوچكي نيست بر فرض اين كه رضاشاه تصميم بگيرد وزراء و مستشاران تميز و همدستان ايشان نخواهند گذاشت. با اين‏حال چون شما اصرار مي‏كنيد، شرحي درباره معايب قانون نوشته موادي هم براي جانشين بودن به آن قانون تهيه مي‏كنم2.

آنگاه احمد كسروي شروع مي‏كند و نخست ديباچه‏اي به عنوان مقدمه كار تهيه كرده و پيش رضاشاه مي‏فرستد. در اين ديباچه خطاب به رضاشاه كرده و مي‏نويسد:

اعليحضرت در مدت ده سال پادشاهي خود اصلاح عدليه را هميشه منظور نظر فرموده، بودجه كافي براي آن منظور و از هيچ‏گونه تقويت دريغ نفرموده‏ايد با اينهمه امروز حال آن اداره اين است كه اگر شخصي دعواي صد توماني پيدا كند، اولاً خود او راه به عدليه ندارد و به هركجا كه رود، جواب يأس خواهد شنيد و مجبور است كه وكيل بگيرد و اختيار كار خود را به او بسپارد. ثانيا براي صد تومان حداقل يك سال بايد آمد و شد بكند و خون‏دل بخورد اين حال يك دعوي ساده صد توماني است. دعاوي بزرگ و مشكل سالهاي دراز در عدليه سير كرده و چه‏بسا كه در نتيجه طول مدت مدعي را از پا افتاده جز محو و نابودي نتيجه‏اي از كار خود برنمي‏دارد.

منشأ خرابي عدليه بيش از هرچيز قانون آن است اين قانون كه در ابتداي مشروطه از روي قوانين عثماني و فرانسه ترجمه شده، قابل آن نيست كه مملكتي بنياد عدليه خود را به روي آن بگذارد و تا اين قانون هست، هرچه اقدام در زمينه اصلاح عدليه بشود، بيهوده و هدر خواهد بود3.

با توجه به اين كه همه مي‏دانند كه اساس و بنيان تشكيلات قضائي ايران مانند ساير بخشهاي ذكر شده اصل و پايه آن به طرح و دستور استعمار ريخته شد و هنوز هم كه هنوز است، همان پيچ و خمهائي كه خود معماران و بانيان اين بنا از آن رنج مي‏برده و در پي علاج آن بوده و بالاخره به دليل اين كه كارشناسان آگاه و دلسوز مانند فقها با آنها همكاري نكرده و آنها هم كه همكاري مي‏كرده آگاه نبودند موفق به اصلاح آن نگشته و آن ميراث شوم براي امروز ايران باقي مانده است كه روز به روز ساختمانهاي عدليه گسترده‏تر و متعددتر مي‏گردد و در عين حال حجم كار هم افزوده‏تر مي‏شود اين نيست مگر به خاطر آن كه هنوز سيستم قضائي ما شيوه غربي اوليه را طي مي‏كند و نتوانسته يا نخواسته سيستم قضائي رسول‏الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را كه به تنهائي و به سادگي و راحتي مرافعات را حل و فصل مي‏كرد و دچار معظله اداري و اين همه ريخت و پاشها نبود، جايگزين نمايد و حال آن كه خواسته امام راحل و هركس كه به رهبري او عليه نظام دست‏نشانده غربي سلطنت بپا خاست همين بود كه سيستم سياسي و اداري و قضائي اسلام راستين كه در سيره عملي رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله متبلور بود، در ايران پياده شود اما آثاري از آن به چشم نمي‏خورد آيا به دليل آن است كه آن سيستم مطلوب نيست يا جواب‏گو نمي‏باشد كه نعوذبالله اگر كسي چنين بيانديشد و يا به دليل آن است كه امروز هم مانند زمان رضاشاه كه با همه ناراحتي نتوانست فاصله‏هاي قضائي را كم كند و مردم را از دست پيچ و خم‏هاي پرونده‏هاي قطور كه قاشق و چنگال به مراتب بيش از شام و ناهار بود، رها كند. ناتواني حاكم است.

آن روز رضاشاه دلش براي اسلام نمي‏طپيد و عاشق اسلام نبود و فكر هم نمي‏كرد كه وضع فعلي عدليه مي‏تواند بديل خدائي خوبي داشته باش، او فقط از تراكم كار و طول و درازي يك دعوائي كه ممكن بود در زمان حيات مدعي هم به نتيجه نرسد، عصباني و كارشناس مفيد به دردبخوري هم نداشته و اين‏طور كه احمد كسروي بيان مي‏كند، كارشناس خوب آن زمان خود وي بوده است كه تازه خود مشاراليه زير سئوال بوده و بعد هم به سرنوشت معروف دچار گرديد اما امروز بحمدالله مسئولان قضائي و علماء و فقهاي حقوق فقه اسلامي خود درد را مي‏دانند و درمان را مي‏شناسند اما اين سئوال باقي است كه پس چرا اين رويه قضائي كه از پيامبر در روايات و سيره علمي فقهاء مانند صاحب شرايع و جواهر كه متون فقهي ما را تشكيل مي‏دهد، پياده نمي‏گردد و روز به روز به جاي اين كه با پياده كردن آن روش، حجم كاركمتر شود، بر عكس مثل زمان سابق پرونده سالها از اين اطاق به آن اطاق از اين شعبه به آن شعبه نقل مكان مي‏كند و مردم گرفتار بسياري از وقت خود را توي پله‏ها و كريدرهاي دادگاه‏ها و دادگستريها مي‏گذرانند و خلاصه اين وضع براي هر انديشمند انقلابي اسلامي سئوال‏انگيز مي‏گردد.

اينجا است كه وقتي انسان خود را در بن‏بست اين چراها ملاحظه مي‏كند، و در مي‏ماند كه راستي چرا تغيير نكرد و تغيير نمي‏كند و گرفتاريهاي قضائي بيشتر هم مي‏شود، يكباره به ياد آن نويدها مي‏افتد كه تنها مصلح و مجدد قضاء رسول‏الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و علي عليه‏السلام و ذخيره الهي حضرت مهدي(عج) موعود مي‏باشد و غير از او يا كسي قادر نيست و يا آن دلسوزي و جدّيتي كه وي دارد، را ندارد.

بجا است كه به آن رواياتي كه در رابطه با سيره عملي و كاركرد حضرت مهدي(عج) هنگام ظهور بياناتي دارند، اشاره شود. قبلاً بايد دانست كه اگر قبل از ظهور حضرت مهدي عليه‏السلام در هر كشوري اسلام مخصوصا بخش قضائي آنگونه كه بايست، اجراء مي‏شد او نوآوريهائي نداشت و موجب شگفتي مسلمانها نمي‏شد.اما به كلام ائمه معصومين عليهم‏السلام قبل از امام مهدي عليه‏السلام گوش فرا دهيم كه اوضاع قبل از ظهور و بعد از ظهور را چگونه بيان مي‏كنند.

1 - «عن عبدالله بن عظاء قال: سألت ابا جعفر فقلت إذا قام القائم بأيّ سيرةٍ يسير في‏الناس؟ فقال: يهدم ما قبله كما صنع له رسول‏الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و يستأنف الإسلام جديدا».

«عبدالله پسر عطا مي‏گويد: به امام باقر گفتم: هنگامي كه قائم (مهدي) قيام مي‏كند، به چه روشي در ميان مردم عمل مي‏كند؟ امام باقر جواب داد روشهاي گذشته را مانند رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نابود مي‏كند و اسلام جديدي را شروع مي‏نمايد».

2 - «عن أبي بصير قال: قال ابوجعفر عليه‏السلام : يقوم القائم بأمر جديد و كتاب جديد و قضاء جديد علي العرب شديد ليس شأنه الاّ السيف لا يستتيب احدا و لا يأخذه في‏الله لومة لاائم»4.

«ابوبصير مي‏گويد: امام باقر فرمود: قائم(مهدي) با يك برنامه جديد و كتاب تازه و جديد و احكام قضائي جديد قيام خواهد كرد و بر عرب سخت خواهد بود با شمشير عمل خواهد كرد و از كسي توبه قبول نمي‏ك‏ند و در راه خدا از سرزنش كسي باكي ندارد».

البته منظور از كتاب جديد و احكام قضائي جديد نه اين كه كتاب آسماني ديگري غير از قرآن و يا احكام قضائي ديگري غير از اسلام مي‏آورد، بلكه منظور آن است كه قرآن به گونه‏اي عملاً در ميان مردم متروك مي‏شود كه او كه رسما آن راملاك كل شؤون زندگي مردم قرار مي‏دهد، براي مردم جديد و تازگي دارد و يا احكام و رويه قضائي آنچنان فراموش مي‏شود كه او وقتي عدليه را بر اساس سنت عملي پيامبر بنا مي‏نهد و مانند رسول‏الله بدون قرطاس‏بازي احكام صادر مي‏كند براي مردم عدليه تازه‏اي تلقي مي‏شود.

از اين روايات و امثال آنها كه فراوان هستند، چنين مستفاد مي‏گردد كه اصولاً تا ظهور حضرت مهدي عليه‏السلام عدليه‏ها و دادگستريها، اسلامي و مطابق سنت رسول‏الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيستند و نخواهند بود.

ناگفته نماند كه چنين نيست كه پس به‏طور جبر بايد چنين باشد، بلكه بيان روايات حكايت از اوضاع و احوال عدليه و پس‏افتادگي مردم از سيره و سنت عملي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خويش است و تعريضي است بر اين كه اسلام عملاً از مسير خود منحرف شده و كسي نيست كه مجدانه آن را در مسير اصلي خود قرار بدهد اين مصبيتي است كه بعد از رحلت رسول‏الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به سر همه اسلام وارد شد چنان كه حضرت علي عليه‏السلام در فرازهائي از كلام خود آن هم در زمان آغازين اسلام كه هنوز قرب زمان و اتصال به سيره رسول‏الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله داشتند، اشاره مي‏كند.

يكي در منشوري كه براي «مالك اشتر» مي‏نويسد5:

«ان هذا الدين كان اسيرا في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و تطلب به‏الدنيا».

«اين دين (اسلام) در دست آدمهاي شرور اسير شده كه در آن دلبخواهي و مطابق اميال خود عمل كرده و وسيله زراندوزي آنها شده».

دوم در ضمن بيان پيشامدهاي ناگوار اخلاقي و عقيدتي و اجتماعي كه براي مردم پيش مي‏آيد، فرمود6:

«و لبس الإسلام لبس الفرو مقلوبا». «آنگاه اسلام مانند پوستيني كه وارونه پوشيده شود در جامعه وارونه مي‏گردد».

البته اين درد دل حضرت در زماني ابراز مي‏شود كه هنوز سيره عملي رسول‏الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و عده‏اي از صحابه مؤمن و معتقد به او وجود داشته و اسلام تا اندازه‏اي رنگ واقعي خود را داشت اما حضرت علي هم نتوانست جلوي كج‏رويها و بدعتها و خودخواهيها را بگيرد، بلكه آنچه بعد از پيامبر به عنوان اميال شخصي وارد دين شد، به قوّت خود باقي ماند.

هنگامي كه وي بعد از قتل عثمان با اصرار مردم، زمام امور را به دست گرفت، مصمم شد كه بدعتهائي كه بعد از پيامبر به عنوان اسلام رائج جامعه شده بود را از ميان بردارد، لذا در يك اجتماعي اين بدعتها را براي مردم بيان كرد و تصميم خود را نيز اعلان كرد كه يكباره از سپاهيان وي كه در جنگها نيز با او شركت كرده بود، فرياد زدند ايها الناس غيرت سنت عمر اي مردم راه و رسم عمر مي‏خواهد تغيير كند و حضرت مي‏گويد: من ترسيدم شورش در ناحيه از ارتش برپا شود آنگونه‏اي كه همين مردم مرا رها كرده و تفرقه انداخته و دنبال پيشوايان باطل را گرفته7 و لذا از تصميم خود دست برداشت و تا امروز آن بدعتها باقي است و بعد از حضرت امير تا امروز نه تنها كسي مطابق سنت عملي رسول‏الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در احكام به ويژه قضاء عمل نكرده است، كه حكومتها مانند بني‏اميه و بني‏عباس و ديگراني كه بعد از آنها در دنياي اسلام زمام امور را به دست گرفتند، هيچ‏گاه نخواستند و در صدد برنيامدند كه سنت عملي رسول‏الله را احياء و به منصّه عمل بگذارند بلكه خودسرانه يا مثل ايران قبل از انقلاب كه هنوز هم رسوبات آن كاملاً باقي است، از قوانين حقوقي غرب مايه گرفتند و بناي احكام مدني و حقوقي خود را پايه‏ريزي كردند به اميد آن روز كه ذخيره الهي، اميد انبياء و اوصياء، و همه حقيقت‏خواهان؛ مهدي(عج) صاحب زمان به امر حق مأمور گردد و اين خيمه‏ها و خرگاه‏ها را برچيند و بساط حق را بگستراند. والسلام.


1) تمدن اسلام و عرب، تأليف گوستاولوبون فرانسوي ترجمه سيد هاشم حسيني، ص 486.

2) قانون دادگستري تأليف احمد كسروي چاپ تهران، 1324، ص2.

3) همان مأخذ،ص 5.

4) كتاب غيبت نعمانيي، تأليف محمد بن ابراهيم نعماني از علماء قرن چهارم هجري چاپ تهران، ص 233.

5) نهج‏البلاغه، نامه 53.

6) همان مأخذ، خطبه 108 از ملاحم.

7) كتاب روضه كافي، خطبه حضرت علي نقل است از سليم بن قيس هلالي كوفي.

/ 1