دمكراسي در قانون
سيد هاشم بطحائي گلپايگاني فرق سيستم قضايي اصيل اسلامي و سيستم قضايي غربهمانگونه كه اشاره شد، سيستم قضائي در اسلام بسيار ساده و دور از هرگونه تشريفات و مقرّرات دستوپاگيرانجام ميشود. در اينجا از زبان مستشرق معروف «گوستاولوبون» فرانسوي كه خود شاهد و ناظر قاضي اسلامي بوده و از سادگي آن خوشحال شده، مطلبي نقل ميكنم با اين كه آنچه نامبرده ديده و مشاهده كرده، صددرصد مستند به قرآن و سنت صحيح نبوي و علوي نبوده، معذلك قرابت زيادي با قضاي اصيل اسلامي دارد.او مينويسد1: كه قانون قضاوت و رفع مرافعات نزد مسلمين بياندازه ساده است يعني يك نفر قاضي معين (از جانب سلطان و خليفه براي قضاوت تعيين شده و حكمي كه او كرده، استيناف نيز ندارد و قطعي است و طرفين دعوي به دعوت محكمه پيش قاضي حضور يافته و روبهروي هم مرافعه ميكنند و دلائل خود را كه گاهي اقرار و گاهي شاهد و گاهي قسم است، ذكر ميكنند. قاضي در همان مجلس حكم ميكند و من چون مايل بودم از نزديك مجلس قضاوت و محكمه را مشاهده كنم، در مراكش به جستجوي آن رفتم تا كيفيت اين قضاوت مختصر را ديده باشم. در آنجا مشاهده كردم كه قاضي در ميداني كه جلوي قصر والي و حكومت شهر بود، نشسته بود و طرفين دعوا و شهود نيز در اطراف او روي زانو نشسته بودند و سخنان خود را بهطور اختصار بيان ميداشتند و حكم قاضي نسبت به كيفرهائي كه در همانجا انجام آن ممكن بود، فورا اجراء ميشد مثل اين كه اگر كسي محكوم به خوردن چند تازيانه ميگشت، همانجا حكم را اجراء ميكردند.گرچه ممكن است گاهي در اينطريق ساده و مختصر مانند وضع پرپيچ و خم دادگستريهاي ما حكم به عدالت نشود، ولي آنچه مسلم است وقت گرانبهاي طرفين دعوا ضايع نشده و به هدر نميرود و محتاج به خرجهاي كمرشكن هم كه معمولاً در شهرهاي متمدن براي اين كار صرف ميكنند، نيستند.تصادفا احكام صادره از اين دادگاههاي مختصر و ساده و نيز بهطور عموم مطابق عدالت و انصاف است به اعتراف بيگانه سيستم قضايئي اسلام سادهترين و بهترين رويه قضائي اجتماعي است كه با كمترين هزينه و كمترين زمان ممكن، بدون عبور از پيچ و خمهاي سرسامآفرين اداري به دعاوي و مرافعات خاتمه ميبخشد در حالي كه رويه قضائي غرب بهگونهاي پيچيده است كه يك پرونده و دوسيه هر چند موضوع ناچيز باشد، ممكن است سالها طول بكشد و هنوز نتيجه قطعي ارائه ندهد.پس چرا كشورهاي اسلامي مثل ايران مانند غرب گرفتار است.با توجه به بينهايت سادگي رويه قضائي اسلام كه طبعا براي همگان به ويژه جامعه اسلامي ما ايدهآل و كاملاً مطلوب است و پيچيدگي شيوه قضائي غرب كه مشمئز كننده و تنفّرآفرين و زحمتزا است، و قهرا نامطلوب است.اين سئوال مطرح ميشود كه پس چرا ملتي كه راحتطلب است و مسلمان و متأسّي به سنّت اسلام و رسولالله صلياللهعليهوآله است، اين شيوه سالم و راحت و كمخرج و فطري را رها كرده و سالها و حتي الان كه 51 قرن از عمر انقلاب ناب اسلامي ميگذرد، هنوز رويه قضائي ما در سِلك رويه قضائي غرب دست و پا بسته است؟. پاسخ به اين سئوال مقدمات زيادي را ميطلبد كه ما در اينجا با استناد به گفته برخي از دستاندركاران نظام قضائي گذشته به گوشهاي از آن اشاره ميكنيم.اصولاً استعمار و قدرتهاي يغماگر هنگامي كه سايه شوم خود را بر كشور و جامعه افكنده جاهاي حساس آن جامعه را به ميل خود درآورده و آرمان خود را در آن جامه عمل پوشيده. يكي از آن موارد تغيير زبان بومي و محلي كشور مستعمره است به زبان عامل استعماري چنان كه استعمار كشورهاي افريقائي را با اين كه اكثرا مسلمان و زبان بومي و مادرزادي آنها عربي بوده، تغيير داده و به زبان خود درآورده و آموزش و اسناد حتي تاريخ آنها را به ميل خود رقم زده اينان با اين كه مسلمان ميباشند، و هجرت پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله از مكّه مكرّمه به مدينه منوّره مبدأ تاريخ اسلام به حساب ميآيد، اما به تبعيّت از استعمار از آن صرفنظر كرده و تاريخ ميلادي را كه تاريخ غرب و استعمار است، بكار ميبرند.در ايران هم در سال 1337ش كه مستعمره امريكا و محمد رضا دستنشانده استعمار بود، تصميم گرفت زبان ملّي ايران را كه فارسي است، مانند هر جاي ديگر به لاتين تبديل كنند اما ايران يك فرقي با ديگر جاها از جمله تركيه داشت و آن اين كه داراي مراكز علمي شيعي به ويژه حوزه علميه قم و مرجعيّت بود و مردم اصولاً از مرجعيت تبعيت خوب داشتند لذا كار را با احتياط شروع كردند در محافل سياسي و آموزشي به گفتگو گذاردند و در روزنامهها زمزمه نمودند تا از اينطريق استمزاجي از مردم و مرجعيت نموده باشند تا اين كه به عرض مرجع مقتدر زمان حضرت آيةالله العظمي بروجردي رسيد و معظمله به شاه پيغام داد كه دست از اين كارها برداريد اين اقدام نه تنها با هويّت ملّي منافات دارد كه كشور را سالها به عقب برميگرداند و باعث ركود علمي و آموزشي ميشود كه تا ميايد ملت و مردم به زبان جديد آشنا گردند سالها طول ميكشد و از تعالي عقب ميمانند به اضافه اين كه هزينه كلاني را كشور بايد متحمّل شود و همه اسناد و مدارك را بايد عوض كنيد و اينها تمام به زيان ملت و مملكت است و نبايد انجام شود.شاه با شنيدن پيام مرجع تقليد شيعيان مكدّر شد و با اربابهاي خود نيز در ميان گذارد آنها نيز اين را سدّ بزرگي ديدند جوابي براي آن مرجع بزرگ تهيه كرده و پيغام داد كه به آقا بگوئيد دنيا و اطراف ما هند و پاكستان و تركيه به آن سوي رفته و ما نيز ناچاريم. آقا پيغام شاه را با يك جواب نقضي برگرداند. فرمود: «به او بگوئيد اگر بنا است از آنها تبعيت كنيد، آنها اول نظام سلطنت را به جمهوري تبديل كرده و سپس زبان خود را تغيير دادند. پس شما هم مانند آنها عمل كنيد».شاه درماند و به خشم آمد براي آقا پيغام داد: «به او بگوئيد اگر شما از اين پيشآمد ناراحت هستيد، ميتوانيد ايران را ترك كنيد و به عراق برويد».آيةالله بروجردي كه مانند هر مرجع ديگر سدّ محكمي در برابر نقشههاي شوم استعمار بود، با شنيدن اين پيغام اعلان كرد كه آماده است ايران را ترك كند و از قم به نجف اشرف هجرت نمايد. مسلمانان غيور ايران به ويژه قميها كه از زمان ائمه معصومين عليهمالسلام اربابان زر و زور از آنها واهمه داشته، هجوم آورده و خود را در مسير بيت مرجع قرار داده و اعلان كردند كه آيةالله بروجردي مگر از روي جنازههاي ما عبور كند و الاّ ممكن نيست كه بگذاريم شمع محفل ما خانه ما را تاريك نمايد تا زمينه براي چپاولگري استعمار و ايادي او فراهم گردد.شاه كه در جريان موضعگيري ملت مخصوصا قميها قرار گرفت، فهميد كه اين اقدام چهبسا به نابودي سلطنت بيانجامد، لذا تغيير موضع داد و براي آقا پيغام فرستاد كه بنا نيست خاطر شما مكدّر گردد. اگر ميدانيد صلاح نيست ما اقدام نميكنيم و غائله را خواباند اما در ديگر كشورها يك چنين سنگرها و سنگرنشيناني نبود. استعمار به راحتي به هدف خود كه تغيير زبان باشد، نايل آمد.خاكريز دومي كه استعمار هدف قرار ميدهد، فرهنگ و آداب و رسوم و سنتهاي ديني و ملي مردم و كشور است. چنان كه استعمار پير يعني انگليس آن روزي كه در تركيه مصطفي «آتاتورك» و در ايران «رضاخان» را اجير خود قرار داد، اولين كار او همين بود كه شكل لباسها بايد عوض شود و همه متحدالشكل آن هم به شكل و فرم استعمار و آداب و رسوم اجتماعي نيز به صورت فرهنگ كشور استعمار درآيد دستنشاندههاي آنها يعني «آتاتورك» در تركيه و «رضاخان» در ايران اول به لباس حمله كردند و دستور متحدالشكل شدن صادر شد كه همه بايد با كت و شلوار غربي و كراوات و كلاه شاپو در مجالس و محافل و انظار ظاهر شوند پر اين گردباد علماء و روحانيون را نيز گرفت و از آنها نيز خواسته شد تغيير لباس دهند و تنها براي خالي نبودن عريضه به اندك شماري از آنها با آزمون دلبخواه آزمونگر اجازه لباس داده ميشد. آتاتورك در اين جهت كاملاً پيشرفت و موفق شد اما باز جامعه ايراني مستثني بود. اين دستور كاملاً عمل نشد و مردم و علماء مخصوصا بنيانگذار حوزه علميه قم مرحوم «آيةالله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي» قدسسره كه از دست ياران قوي و نيرومندي مانند امام راحل كه آن وقت طلبه جوان و قدرتمندي بوده و حاج شيخ محمد تقي بافقي و ساير بزرگان برخوردار بود، دستور رضاخان را با سياستهاي خاص تا اندازهاي لااقل درباره حوزه و علماء خنثي نمودند.در حمله به اين خاك ريز استعمار حجاب زنها را نيز هدف قرار داد و از دو اجير خود خواست كه زنها را سر برهنه كنند. زيرا آنها خوب ميدانستند كه اگر حجاب و عفّت از ملتي رخت بربست، استثمار و كاركشي از ملت و هر تحميلي به راحتي انجام خواهد شد لذا در انجام آن جدّيت بيشتري به خرج داده در اينجا باز ملتها با يكديگر فرق داشته و ميتوان اين فرق را هم به اصالت ملي و هم به آموزش و هدايت علماء نسبت داد.آتاتورك در تركيه با هيچ مقاومت يا با مقاومت ضعيفي برنامه خود را اجراء كرد و زنان را از حجاب بيرون آورد و آداب و رسوم ملت ترك را كه اصولاً نجيب و پاك هستند، تغيير داد و نظام «لائيك» را به جاي نظام اسلامي عثمانيها جايگزين كرد و تا امروز با تمام قدرت اَخلاف آتاتورك منويّات استعمار را جامه عمل ميپوشانند و ملاحظه ميگردد كه چگونه آزادي و دمكراسي در تركيه در نطفه خفه شده است كه يك زن نماينده با حجاب در مجلس تركيه چگونه مورد حمله قرار ميگيرد و يا دانشآموزان مدارس و دانشجويان دختر دانشگاه براي حجاب كه هيچگونه ضرر و زياني به سياست و اقتصاد و قدرت نظام حاكم نميزند، بلكه سطح مفاسد اخلاقي را تنزّل ميدهد، مورد هجوم پليسي كه بايد در خدمت مردم باشد، قرار ميگيرند و بيرحمانه با باتوم به سر و صورت اين جوانهاي معصوم و بيگناه ميكوبند.اما رضاخان در ايران هرچند متوسّل به زور شد و ژاندارمها و امنيّههائي را مأمور كرد زناني كه حجاب از سر برنميدارند، چادرهاي آنها را بكشند و پاره كنند و كتك بزنند و روز هفده دي را به عنوان روز كشف حجاب يا فتح استعمار نامگذاري كنند و پسر خبيث او هم به اين روز افتخار ميكرد.اما مقاومت بانوان غيور و شرافتمند ايران و اقدام علماء و حمايت ملت؛ رضاخان را در اين كار نيز ناموفق ساخت و تنها تعدادي انگشتشمار كه آنها نيز تحت فشارهاي سياسي و نظامي و غيره بودند، بقيه حجاب خود را حفظ كردند و شايد همين ناموفقيتي كامل رضاخان بود كه استعمار او را از صحنه خارج كرد و پسر وي را به عنوان اين كه تازهنفس است، به جاي او گمارد.خاك ريز سوم ارتش و نظام تسليحاتي هر كشور است كه استعمار حتيالمقدور آنها را بزمي و ناآگاه به مسائل رزمي بار ميآورد و سعي ميكند قدرت نظامي خود را فوق آنها بدارد و آنها را تحقير و كوچك نمايد و از نظر تاكتيك و تكنيك وابسته كامل كند و اين نقشه درست در كشور ايران مانند ساير كشورهاي مستعمره اجراء شد ارتش ايران از درجهدار تا ارتشبد حقير استعمارگر آمريكا بود يعني يك استوار آمريكائي بر يك امير حتّي در درجه ارتشبدي فخر ميفروخت و احساس خود برتري داشت.اسلحههاي كشور نيز ساخته و پرداخته كشور استعمارگر بود كه در آموزش و كاربرد حتما ميبايست دريوزگي آنها را نمود و از اين جهت نظاميان غيور و شرافتمند ايراني رنج ميبردند اما چارهاي هم نداشتند.خاك ريز چهارم كه بيشتر مورد بحث مقاله ما هست، تصرف مراكز قانونگذاري و تشكيلات قضائي است. در ايران مجلسين شوري و سنا نمايندههاي آنها به تصويب نيروي استعمارگر انتخاب ميشدند و از قوانين مصوّبه آنها مطابق ميل ارباب استعمار بود و ربطي به منافع ملي و مذهبي نداشت. قوانين حقوقي و قضائي كشور نيز دستپخت خود آنها بود و نسخهبرداري از قوانين حقوقي و قضائي غربي بود و اصولاً با فرهنگ مردم سادهزي ما تطبيق نميكرد.و آن قدر شور بود كه خود خان هم از آن مشمئز شده بود بجا است كه اين تنفّر را از زبان يكي از سرسپردههاي دربار شاهي كه در تشكيلات قضائي سِمَت بسزائي داشته و در نوشته خود متجلّي ساخته، بخوانيد.«احمد كسروي» كه خود فرد كجانديشي بوده، ميگويد:«در سال 1312 يكي از آشنايان كه به نزد رضاشاه رفت و آمد ميكرد، روزي به نزد من آمده چنين گفت: اعليحضرت از عدليه بسيار ناراضي است از داور و كارهاي او خشمناك است اگر شما اطلاعات خود را درباره عدليه بنوسيد و راه اصلاح آن را نشان بدهيد مؤثر خواهد بود. چون پافشاري مينمود كه چيزي بنويسم، گفتم بدي عدليه بيش از همه به علت بدي قانون است. داور و همدستان او خرابكاريهائي دارند ولي اساس خرابي، قانون است. اگر داور برود و وزير صالحي بيايد يا قضات بيكبار عوض شوند چندان تأثيري در كار نخواهد بود.آمديم با صلاح قانون اين كار كوچكي نيست بر فرض اين كه رضاشاه تصميم بگيرد وزراء و مستشاران تميز و همدستان ايشان نخواهند گذاشت. با اينحال چون شما اصرار ميكنيد، شرحي درباره معايب قانون نوشته موادي هم براي جانشين بودن به آن قانون تهيه ميكنم2.آنگاه احمد كسروي شروع ميكند و نخست ديباچهاي به عنوان مقدمه كار تهيه كرده و پيش رضاشاه ميفرستد. در اين ديباچه خطاب به رضاشاه كرده و مينويسد:اعليحضرت در مدت ده سال پادشاهي خود اصلاح عدليه را هميشه منظور نظر فرموده، بودجه كافي براي آن منظور و از هيچگونه تقويت دريغ نفرمودهايد با اينهمه امروز حال آن اداره اين است كه اگر شخصي دعواي صد توماني پيدا كند، اولاً خود او راه به عدليه ندارد و به هركجا كه رود، جواب يأس خواهد شنيد و مجبور است كه وكيل بگيرد و اختيار كار خود را به او بسپارد. ثانيا براي صد تومان حداقل يك سال بايد آمد و شد بكند و خوندل بخورد اين حال يك دعوي ساده صد توماني است. دعاوي بزرگ و مشكل سالهاي دراز در عدليه سير كرده و چهبسا كه در نتيجه طول مدت مدعي را از پا افتاده جز محو و نابودي نتيجهاي از كار خود برنميدارد.منشأ خرابي عدليه بيش از هرچيز قانون آن است اين قانون كه در ابتداي مشروطه از روي قوانين عثماني و فرانسه ترجمه شده، قابل آن نيست كه مملكتي بنياد عدليه خود را به روي آن بگذارد و تا اين قانون هست، هرچه اقدام در زمينه اصلاح عدليه بشود، بيهوده و هدر خواهد بود3.با توجه به اين كه همه ميدانند كه اساس و بنيان تشكيلات قضائي ايران مانند ساير بخشهاي ذكر شده اصل و پايه آن به طرح و دستور استعمار ريخته شد و هنوز هم كه هنوز است، همان پيچ و خمهائي كه خود معماران و بانيان اين بنا از آن رنج ميبرده و در پي علاج آن بوده و بالاخره به دليل اين كه كارشناسان آگاه و دلسوز مانند فقها با آنها همكاري نكرده و آنها هم كه همكاري ميكرده آگاه نبودند موفق به اصلاح آن نگشته و آن ميراث شوم براي امروز ايران باقي مانده است كه روز به روز ساختمانهاي عدليه گستردهتر و متعددتر ميگردد و در عين حال حجم كار هم افزودهتر ميشود اين نيست مگر به خاطر آن كه هنوز سيستم قضائي ما شيوه غربي اوليه را طي ميكند و نتوانسته يا نخواسته سيستم قضائي رسولالله صلياللهعليهوآله را كه به تنهائي و به سادگي و راحتي مرافعات را حل و فصل ميكرد و دچار معظله اداري و اين همه ريخت و پاشها نبود، جايگزين نمايد و حال آن كه خواسته امام راحل و هركس كه به رهبري او عليه نظام دستنشانده غربي سلطنت بپا خاست همين بود كه سيستم سياسي و اداري و قضائي اسلام راستين كه در سيره عملي رسول خدا صلياللهعليهوآله متبلور بود، در ايران پياده شود اما آثاري از آن به چشم نميخورد آيا به دليل آن است كه آن سيستم مطلوب نيست يا جوابگو نميباشد كه نعوذبالله اگر كسي چنين بيانديشد و يا به دليل آن است كه امروز هم مانند زمان رضاشاه كه با همه ناراحتي نتوانست فاصلههاي قضائي را كم كند و مردم را از دست پيچ و خمهاي پروندههاي قطور كه قاشق و چنگال به مراتب بيش از شام و ناهار بود، رها كند. ناتواني حاكم است.آن روز رضاشاه دلش براي اسلام نميطپيد و عاشق اسلام نبود و فكر هم نميكرد كه وضع فعلي عدليه ميتواند بديل خدائي خوبي داشته باش، او فقط از تراكم كار و طول و درازي يك دعوائي كه ممكن بود در زمان حيات مدعي هم به نتيجه نرسد، عصباني و كارشناس مفيد به دردبخوري هم نداشته و اينطور كه احمد كسروي بيان ميكند، كارشناس خوب آن زمان خود وي بوده است كه تازه خود مشاراليه زير سئوال بوده و بعد هم به سرنوشت معروف دچار گرديد اما امروز بحمدالله مسئولان قضائي و علماء و فقهاي حقوق فقه اسلامي خود درد را ميدانند و درمان را ميشناسند اما اين سئوال باقي است كه پس چرا اين رويه قضائي كه از پيامبر در روايات و سيره علمي فقهاء مانند صاحب شرايع و جواهر كه متون فقهي ما را تشكيل ميدهد، پياده نميگردد و روز به روز به جاي اين كه با پياده كردن آن روش، حجم كاركمتر شود، بر عكس مثل زمان سابق پرونده سالها از اين اطاق به آن اطاق از اين شعبه به آن شعبه نقل مكان ميكند و مردم گرفتار بسياري از وقت خود را توي پلهها و كريدرهاي دادگاهها و دادگستريها ميگذرانند و خلاصه اين وضع براي هر انديشمند انقلابي اسلامي سئوالانگيز ميگردد. اينجا است كه وقتي انسان خود را در بنبست اين چراها ملاحظه ميكند، و در ميماند كه راستي چرا تغيير نكرد و تغيير نميكند و گرفتاريهاي قضائي بيشتر هم ميشود، يكباره به ياد آن نويدها ميافتد كه تنها مصلح و مجدد قضاء رسولالله صلياللهعليهوآله و علي عليهالسلام و ذخيره الهي حضرت مهدي(عج) موعود ميباشد و غير از او يا كسي قادر نيست و يا آن دلسوزي و جدّيتي كه وي دارد، را ندارد.بجا است كه به آن رواياتي كه در رابطه با سيره عملي و كاركرد حضرت مهدي(عج) هنگام ظهور بياناتي دارند، اشاره شود. قبلاً بايد دانست كه اگر قبل از ظهور حضرت مهدي عليهالسلام در هر كشوري اسلام مخصوصا بخش قضائي آنگونه كه بايست، اجراء ميشد او نوآوريهائي نداشت و موجب شگفتي مسلمانها نميشد.اما به كلام ائمه معصومين عليهمالسلام قبل از امام مهدي عليهالسلام گوش فرا دهيم كه اوضاع قبل از ظهور و بعد از ظهور را چگونه بيان ميكنند.1 - «عن عبدالله بن عظاء قال: سألت ابا جعفر فقلت إذا قام القائم بأيّ سيرةٍ يسير فيالناس؟ فقال: يهدم ما قبله كما صنع له رسولالله صلياللهعليهوآله و يستأنف الإسلام جديدا».«عبدالله پسر عطا ميگويد: به امام باقر گفتم: هنگامي كه قائم (مهدي) قيام ميكند، به چه روشي در ميان مردم عمل ميكند؟ امام باقر جواب داد روشهاي گذشته را مانند رسول خدا صلياللهعليهوآله نابود ميكند و اسلام جديدي را شروع مينمايد».2 - «عن أبي بصير قال: قال ابوجعفر عليهالسلام : يقوم القائم بأمر جديد و كتاب جديد و قضاء جديد علي العرب شديد ليس شأنه الاّ السيف لا يستتيب احدا و لا يأخذه فيالله لومة لاائم»4.«ابوبصير ميگويد: امام باقر فرمود: قائم(مهدي) با يك برنامه جديد و كتاب تازه و جديد و احكام قضائي جديد قيام خواهد كرد و بر عرب سخت خواهد بود با شمشير عمل خواهد كرد و از كسي توبه قبول نميكند و در راه خدا از سرزنش كسي باكي ندارد».البته منظور از كتاب جديد و احكام قضائي جديد نه اين كه كتاب آسماني ديگري غير از قرآن و يا احكام قضائي ديگري غير از اسلام ميآورد، بلكه منظور آن است كه قرآن به گونهاي عملاً در ميان مردم متروك ميشود كه او كه رسما آن راملاك كل شؤون زندگي مردم قرار ميدهد، براي مردم جديد و تازگي دارد و يا احكام و رويه قضائي آنچنان فراموش ميشود كه او وقتي عدليه را بر اساس سنت عملي پيامبر بنا مينهد و مانند رسولالله بدون قرطاسبازي احكام صادر ميكند براي مردم عدليه تازهاي تلقي ميشود.از اين روايات و امثال آنها كه فراوان هستند، چنين مستفاد ميگردد كه اصولاً تا ظهور حضرت مهدي عليهالسلام عدليهها و دادگستريها، اسلامي و مطابق سنت رسولالله صلياللهعليهوآله نيستند و نخواهند بود.ناگفته نماند كه چنين نيست كه پس بهطور جبر بايد چنين باشد، بلكه بيان روايات حكايت از اوضاع و احوال عدليه و پسافتادگي مردم از سيره و سنت عملي پيامبر صلياللهعليهوآله خويش است و تعريضي است بر اين كه اسلام عملاً از مسير خود منحرف شده و كسي نيست كه مجدانه آن را در مسير اصلي خود قرار بدهد اين مصبيتي است كه بعد از رحلت رسولالله صلياللهعليهوآله به سر همه اسلام وارد شد چنان كه حضرت علي عليهالسلام در فرازهائي از كلام خود آن هم در زمان آغازين اسلام كه هنوز قرب زمان و اتصال به سيره رسولالله صلياللهعليهوآله داشتند، اشاره ميكند.يكي در منشوري كه براي «مالك اشتر» مينويسد5:«ان هذا الدين كان اسيرا في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و تطلب بهالدنيا».«اين دين (اسلام) در دست آدمهاي شرور اسير شده كه در آن دلبخواهي و مطابق اميال خود عمل كرده و وسيله زراندوزي آنها شده».دوم در ضمن بيان پيشامدهاي ناگوار اخلاقي و عقيدتي و اجتماعي كه براي مردم پيش ميآيد، فرمود6:«و لبس الإسلام لبس الفرو مقلوبا». «آنگاه اسلام مانند پوستيني كه وارونه پوشيده شود در جامعه وارونه ميگردد».البته اين درد دل حضرت در زماني ابراز ميشود كه هنوز سيره عملي رسولالله صلياللهعليهوآله و عدهاي از صحابه مؤمن و معتقد به او وجود داشته و اسلام تا اندازهاي رنگ واقعي خود را داشت اما حضرت علي هم نتوانست جلوي كجرويها و بدعتها و خودخواهيها را بگيرد، بلكه آنچه بعد از پيامبر به عنوان اميال شخصي وارد دين شد، به قوّت خود باقي ماند.هنگامي كه وي بعد از قتل عثمان با اصرار مردم، زمام امور را به دست گرفت، مصمم شد كه بدعتهائي كه بعد از پيامبر به عنوان اسلام رائج جامعه شده بود را از ميان بردارد، لذا در يك اجتماعي اين بدعتها را براي مردم بيان كرد و تصميم خود را نيز اعلان كرد كه يكباره از سپاهيان وي كه در جنگها نيز با او شركت كرده بود، فرياد زدند ايها الناس غيرت سنت عمر اي مردم راه و رسم عمر ميخواهد تغيير كند و حضرت ميگويد: من ترسيدم شورش در ناحيه از ارتش برپا شود آنگونهاي كه همين مردم مرا رها كرده و تفرقه انداخته و دنبال پيشوايان باطل را گرفته7 و لذا از تصميم خود دست برداشت و تا امروز آن بدعتها باقي است و بعد از حضرت امير تا امروز نه تنها كسي مطابق سنت عملي رسولالله صلياللهعليهوآله در احكام به ويژه قضاء عمل نكرده است، كه حكومتها مانند بنياميه و بنيعباس و ديگراني كه بعد از آنها در دنياي اسلام زمام امور را به دست گرفتند، هيچگاه نخواستند و در صدد برنيامدند كه سنت عملي رسولالله را احياء و به منصّه عمل بگذارند بلكه خودسرانه يا مثل ايران قبل از انقلاب كه هنوز هم رسوبات آن كاملاً باقي است، از قوانين حقوقي غرب مايه گرفتند و بناي احكام مدني و حقوقي خود را پايهريزي كردند به اميد آن روز كه ذخيره الهي، اميد انبياء و اوصياء، و همه حقيقتخواهان؛ مهدي(عج) صاحب زمان به امر حق مأمور گردد و اين خيمهها و خرگاهها را برچيند و بساط حق را بگستراند. والسلام.1) تمدن اسلام و عرب، تأليف گوستاولوبون فرانسوي ترجمه سيد هاشم حسيني، ص 486.
2) قانون دادگستري تأليف احمد كسروي چاپ تهران، 1324، ص2.
3) همان مأخذ،ص 5.
4) كتاب غيبت نعمانيي، تأليف محمد بن ابراهيم نعماني از علماء قرن چهارم هجري چاپ تهران، ص 233.
5) نهجالبلاغه، نامه 53.
6) همان مأخذ، خطبه 108 از ملاحم.
7) كتاب روضه كافي، خطبه حضرت علي نقل است از سليم بن قيس هلالي كوفي.