<span class="p_h1">&#64831;</span> اهل بيت در نهج البلاغه <span class="p_h1">&#64830;</span> - اهل بیت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اهل بیت در نهج البلاغه - نسخه متنی

صائب عبدالحمید؛ ترجمه: عبدالله امینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

﴿ اهل بيت در نهج البلاغه


صائب عبدالحميد
عبدالله امينى

اهل بيت و امامت


«نهج البلاغه‏» دفتر سترگى است كه گنج‏هاى معرفتى و درس‏هاى بسيارى را در بردارد كه با مطالب اساسى اعتقادات و بسيارى از شاخه‏هاى آن آغاز مى‏شود و تا[بيان]بسيارى از قضاياى دينى و ريشه دانش‏ها، حقايق تاريخ، آداب نيكو و مكارم اخلاق و [نيز] اصول و مطالب اوليه سياست، فنون و احكام جنگ، شيوه‏هاى ادارى و سازماندهى، قانون و قواعد آموزش و پرورش و ديگر گونه‏هاى دانش و معارف ادامه مى‏يابد.


افزون بر اين، نهج البلاغه فرهنگ نامه‏اى است‏بى مانند كه متونش با يك ديگر همگون و همخوان‏اندو اين مساله نشان از جريانات علمى، دانش‏هاى دينى و دنيايى اين كتاب بزرگ دارد. مهم‏تر آن كه چهره حقيقى، جايگاه و منزلت اهل بيت‏عليهم السلام را آن گونه كه خدا و رسول خواسته است، مى‏نماياند و با بيش از ده‏ها عبارت، با صراحت و دلالتى روشن، موقعيت تاريخى امت و نقش آنان را در آينده نشان مى‏دهد.


در نهج البلاغه از اين عبارات كه همه آنها در مورد اهل بيت است زياد به چشم مى‏خورد، اما يكى از اين موضوعات از آن رو كه اهميت‏شايانى دارد، به گونه‏اى بارز، مورد تاكيد و استوارى است و در چارچوبى استدلالى و با پشتوانه برهان مى‏باشد؛ اين موضوع، امامت و حق اهل بيت در اين باره است.


نصوص امامت در نهج البلاغه


اهميت تشريعى - عقيدتى امامت، تنها علت و انگيزه بيان اين همه روايت در سخنان و خطبه‏هاى امام على‏عليه السلام نيست، بلكه واقعيت تاريخى كه از دو سو - يعنى مفهوم عقيدتى و مصداق واقعى امامت - اين موضوع را در برگرفته، نقش بسيارى در تلاش براى كشف اين امر و روشن كردن اهميت و مشخص نمودن مصاديق امامت داشته است؛ به گونه‏اى كه تمامى ابزار و روش‏هاى استوار كردن مطلب و دقت نظر و تاكيد و تمركز به كار گرفته شده و با شرح و توضيح مفصل، از عاقبت غفلت و پيمودن راهى ديگر، بيم و هشدار بسيار داده شده است.


نخست آن كه اميرمؤمنان در ايام خلافتش، مقابل گروهى از امت مى‏ايستاد[و مسايل را به طور شفاف توضيح مى‏داد ]امتى كه در بسيارى از امور مهم، دچار سر درگمى شده و مفاهيم براى آنها مغشوش و درهم و برهم شده بود، تا آن اندازه كه دچار وحشت و سرگردانى شده بودند. به رغم آن كه زمان چندان[از حيات پيغمبر] نگذشته بود و بسيارى از افراد، پيامبرصلى الله عليه وآله را ديده و سخنان زيادى از او شنيده بودند - كه آنان را از سرگشتگى و سرگردانى در كار خود مى‏رهاند - اما آن روزها، بلكه آن سال‏ها اين ويژگى را داشت كه بسيار مه‏آلود بود و صورت شفاف مسايل را مى‏پوشاند.


امام در برابر اينان كه زير پرچم او مى‏جنگيدند، مى‏ايستاد[و ناگزير به اداى توضيحات بود ]زيرا بسيارى از نيازها و شرايط بودن زير پرچم امام - كه شايسته بود بدانند - از فهمشان پوشيده مانده بود، آن چنان كه گاه برخى در اين امر دچار ترديد مى‏شدند، يا با اولويتى ديگر آن را برابر مى‏شمردند.


امام‏عليه السلام با تاسف و افسوس فراوان در مقابل آنها مى‏ايستاد و برايشان خطبه مى‏خواند و از خود و اهل بيتش سخن مى‏گفت، تا آنچه را از خاطرشان فراموش شده بود، به يادشان بياورد. آنجا كه مى‏فرمود:


«پس، كجا مى‏رويد و كى باز مى‏گرديد؟! و حال آن كه علامت‏ها برپا و دليل‏ها هويدا و نشانه‏ها پا برجاست. گمراهى تا كجا؟! سرگشتگى تا كى و چرا؟ در حالى كه خاندان پيامبرتان ميان شمايند كه زمامداران حق و يقين و پيشوايان دين هستند و با گفتار راست قرين‏اند. پس هم چون قرآن، حرمت آنان را به خوبى در دل نگه داريد و چون شتران تشنه كه به آبشخور مى‏روند، روى به آنان آريد!.» (1)


اينها واژه‏هايى شگفت آور و سخنانى رسا هستند كه معانى آن بى عيب و نقص بوده و از غفلت عموم مردم از مبادى اصيل رسالت اسلام، پرده برمى دارد.


بيان امام پر از واژه‏هاى تعجب‏آميز و ناپسند شمردن [وضع مردمان ]است؛ زيرا چگونه مى‏شد مسلمانان از مبادى‏اى روى برگردانند كه مى‏بايست نزدشان راسخ و استوار باشد؟! چون شريعت‏بر آنها بسيار تاكيد كرده است. مبادى‏اى كه اين متون بسيار از آن پرده بر مى‏دارد، عبارتند از:


1. اهل بيت و در راس آنان اميرالمومنين على‏عليه السلام از موقعيت صدارت و پيشگاهى شرعى در امور دين و دنيا برخوردار بودند. آنان «زمامداران حق... و پيشوايان دين‏اند... و زبان و گفتارشان راست است.»


2. پيروى از آنان و پذيرش راهنمايى شان، امرى لازم بر امت است، بلكه با آنچه رسالت اسلامى بيان مى‏كند، در نهايت روشنى است:


«پس هم چون قرآن، حرمت آنان را در دل نگه داريد و چون شتران تشنه كه به آبشخور مى‏روند، به آنان روى آريد!»


3. براى درستى دو اصل اوليه‏اى كه بر شمرديم. دلايلى گويا و زنده در ذهن كسانى بود كه هم چنان به زمان رسول الله‏صلى الله عليه وآله نزديك بودند:


«علامت‏ها برپا... دليل‏ها روشن...و نشانه‏ها پا برجاست.»


4. غفلت و فراموشى اين اصول اوليه و دلايل آن توسط مسلمانان، امرى توجيه نشدنى و بهانه‏ناپذير است:


«پس، كجا مى‏رويد و كى باز مى‏گرديد؟! گمراهى تا كجا!».


جنبه‏هاى مهمى را[ كه بر شمرديم] در سخنان والايى كه نقل خواهد شد، مورد تاكيد قرار مى‏گيرد و به بيانات علوى، رنگ خطابات و بيانيه‏هاى عقيدتى مى‏دهد كه در عهد خلفاى پيشين، مخفى مانده بود. آن اندازه كه برخى از دانايانشان، خصال و ويژگى‏هايى را كه نداشتند، بذل و بخشش مى‏كردند و به جايگاه و موقعيتى كه شايسته‏ى آن نبودند گردن مى‏كشيدند. سخنى كه در پى مى‏آيد، از اين امر پرده برمى‏دارد:


«كجايند كسانى كه پنداشتند آنان - نه ما - دانايان علم قرآنند؟ به دروغ و ستمى كه بر ما مى‏رانند! خدا ما را بالا برد و آنان را بيرون كرد. آنان راه هدايت را با راهنمايى ما مى‏پويند و روشنى دل‏هاى كور را از ما مى‏جويند.» (2)


تعجب و استنكار رسا[يى كه در فرمايش امام هست] پرسش‏هاى بسيارى را در رويارويى بر مى‏انگيزاند كه دشوار است؛ پرسش‏هايى كه بسيارى از ذهن‏ها را مى‏گشايد و در پيدا كردن جواب، ذهن حيران مى‏شود، اما جوابى نمى‏يابد و آن چه كه نمايانگر اين پرسش‏ها است، عنوان «تحدى‏» و هماوردطلبى است و هنگام آن رسيده كه امام خطبه‏اش را بخواند؛ خطبه‏اى كه راه هر گونه پاسخگويى را مى‏بندد؛ زيرا خطايى استوار است كه از واژه‏هايش، دلايلى بر مى‏آيد كه هنوز در ذهن بسيارى مانده است، گر چه ربع قرن آن را به فراموشى سپرده بودند. پس بنگر چگونه آن مبادى توسط آن «نشانه‏هاى پا بر جا» و اشاراتشان [در ذهن] استوار و محكم مى‏گردد:


«به خاندان پيامبرتان بنگريد و بدان سو كه مى‏روند، برويد و دنبال آنان را بگيريد كه هرگز شما را از راه رستگارى بيرون نخواهند كرد و به هلاكت‏باز نخواهند آورد. اگر ايستادند، بايستيد و اگر برخاستند، برخيزيد. بر آنان پيشى مگيريد كه گمراه مى‏شويد و از آنان پس نمانيد كه تباه مى‏گرديد.» (3)


اين فرمايش، دو حديث‏شريف را كه در زمان پيامبر از زبان مبارك ايشان چندين بار بر ذهن‏ها خوانده شد، به ياد مى‏آورد:


«اهل بيت من مانند كشتى نوح‏اند. آن كه سوار شد [نجات يافت] و آن كه از اين كار سرباز زد، غرق شد.» (4)


و هم چنين «اهل بيت، ستارگان امان بخش زمينيان از غرق شدن هستند و امتم را از اختلات نجات مى‏دهند.» (5)


بلكه فرمايش امام، حديثى از پيامبر را كه ميان مسلمانان شايع بود و شهرت داشت، خاطر نشان مى‏كند. اين حديث كه همگان را تكان داد، در خطبه‏اى است كه مشهورترين خطبه پيامبر و داراى بيشترين شاهد حاضر است؛ خطبه «حجة الوداع‏» كه وصيتى رسا است و دستورى خاص براى آن از خدا رسيد و نخستين ماده قانونى در قانون اساسى دولت پس از پيامبر بود:


«من ميان شما چيزى باقى مى‏گذارم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از من هرگز گمراه نمى‏شويد: كتاب خدا و عترتم (اهل بيتم). بنگريد چگونه در نبود من با آنها بر خورد مى‏كنيد.» (6)


امام على‏عليه السلام بارها اين اصول را با ذكر مضامين شريف حديث نبوى و با به كارگيرى واژه‏هاى ايشان به ياد مردم مى‏آورد، چنان كه در اين حديث هست:


«گواهى مى‏دهيم كه خدايى جز او نيست و محمدصلى الله عليه وآله‏بنده فرستاده اوست. وى را فرستاد تا فرمان او را به صورت آشكار برساند و نام وى را بر زبان براند. او وظيفه پيامبرى را با حفظ امانت الهى، به جا آورد و با رستگارى جهان را پشت‏سر گذارد، و نشانه حق را ميان ما بر جاى نهاد. كسى كه از آن پيش افتد، از دين بيرون است و آن كه پس ماند، تباه و سرنگون است و آن كه همراهش باشد، به رستگارى رسيده است. بدانيد مثل آل محمد به ستارگان آسمان ماند. اگر ستاره‏اى فرو افتد، ستاره ديگرى بر آيد.» (7)


و بار ديگر خطابى همانند را بيان مى‏كند و در آغاز آن ناخشنودى و شگفتى خود را ذكر مى‏نمايد:


«گمراهى‏تان تا كجا؟! از گرداگرد اهل بيت پيامبرتان به كجا مى‏رويد؟! ما همانند پيشينيانى هستيم كه سوار بركشتى نوح شدند. هر كه بر كشتى نشست، نجات يافت. هر كه به اهل بيت‏بگرايد، نجات مى‏يابد. واى بر آن كه از آنان سر برتابد! من براى شما هم چون غار براى اصحاب كهفم [كه بدان پناه آوردند]. من براى شما باب و در حطه [توبه و بازگشت] هستم. هر كه از آن درآمد، نجات يافت و هر كه سرباز زد، هلاك شد. من حجت در حجة الوداعم [كه پيامبر در آن جا فرمود]: «ميان نسل اندر نسلتان، كتاب خدا و عترتم (اهل بيتم) را به جا گذاشتم. اگر به آنها چنگ زنيد، هرگز پس از من گمراه نمى‏شويد.» (8)




1) نهج البلاغه، خطبه 87، عترت پيامبر.


2) همان خطبه، 144، فضل اهل بيت.


3) همان، خطبه 98، اصحاب رسول الله.


4) مستدرك، ج 2، ص 343، ج 3، ص 151؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 22؛ المعارف ابن قتيبه، ص 146؛ تفسيرابن كثير، ج 4، ص 123؛ تفسير آلوسى ج 25، ص 32؛ الصواعق المحرقه، باب 11، فصل نخست، آيه هفتم.


5) مستدرك، ج 4، ص 149؛ فضايل الصحابه، احمد بن حبنل، ج 2، ص 671 و 1145 ؛ الخصائص الكبرى، ج 2، ص 466؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 68 و 9313.


6) صحيح مسلم، كتاب المناقب، ح 3786 و 3788؛ سنن ترمذى، ج 3، ص 148؛ مسند احمد، ج 3، ص 14 و 17 و ج، 5، ص 182 و 189؛ مصبابيح السنه، ج 4، ص 185 و 190.


7) نهج البلاغه، خطبه 98، اصحاب رسول الله.


8) تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 211 - 212.



/ 1