<span class="p_h1">&#64831;</span> بررسى قاعده جب <span class="p_h1">&#64830;</span> - بررسی قاعده جب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی قاعده جب - نسخه متنی

اسدالله لطفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

﴿ بررسى قاعده جب


(الاسلام يجب ما قبله)


دكتر اسدالله لطفى
عضو هيات علمى دانشگاه بوعلى‏سينا

قاعده جب


يكى از قواعد فقهى كه در بعضى از احكام شرعى نسبت‏به كافر مطرح مى‏گردد و مبناى عفو و رافت اسلامى در خصوص كافرى كه مسلمان مى‏شود قرار مى‏گيرد، «قاعده جب‏» مى‏باشد، مثلا گفته مى‏شود: چنانچه كافر مسلمان گردد، قضاى عباداتى كه در حال كفر به جا نياورده همچون نماز و روزه، پرداخت زكاة، اجراى حدود و مجازات و اخذ ديه نسبت‏به تخلفات دوران كفر از اوساقط مى‏گردد و مورد مؤاخذ واقع نمى‏گردد.


«جب‏» در لغت‏به معناى قطع كردن، بريدن و يا ترك كردن مى‏باشد، (1) و به اين جهت است وقتى گفته مى‏شود، اسلام آنچه را در زمان كفر بوده برمى‏دارد بدين معنى است كه اسلام دوران كافر بودن شخص را به دوران بعد از مسلمان شدن او وصل نمى‏كند بلكه قطع مى‏كند و در نظر نمى‏گيرد و مورد امتنان و عفو و گذشت و رافت اسلامى قرار مى‏دهد. تبيين قاعده فوق و مسائل مربوط به آن مستلزم بحث از جهاتى است كه ذيلا عنوان مى‏گردد.


مستندات قاعده


مستندات قاعده جب را پاره‏اى از آيات قرآنى و يكى از احاديث معروف نبوى تشكيل مى‏دهد كه به ترتيب مورد بحث واقع مى‏شود.


الف: آيه قرآن كريم: «قل للذين كفروا ان ينتهوا يغفرلهم ما قد سلف وان يعودوا فقد مضت ‏سنة الاولين‏» (2)


«به كسانى كه كافر شدند بگو: چنانچه از مخالفت‏باز ايستند (و ايمان آورند) گذشته آنها بخشوده خواهد شد و اگر به اعمال سابق باز گردند سنت‏خداوند نسبت‏به گذشتگان درباره آنها جارى خواهد شد.


آيه شريفه ظاهرا بيانگر اين است كه خروج از كفر و گرايش به اسلام موجب غفران و خطاهاى گذشته انسان مى‏شود و عموميت «ما»ى موصوله در آيه دليل بر غفران تمام مواردى است كه در حال كفر از شخص صادر شده است. (3)


ب: آيه شريفه: «ولاتنكحوا مانكح آبائكم من النساء الا ما قد سلف انه كان فاحشة و مقتا و ساء سبيلا». (4)


«و ازدواج نكنيد با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده‏اند مگر آنها كه در گذشته (قبل از نزول اين حكم) انجام شده است، زيرا اين كار زشت و تنفر آورى است و روشى نادرست مى‏باشد.


مطابق آيه شريفه ازدواج با نامادرى (همسر پدر) ممنوع مى‏باشد كه لازمه آن اين است كه اگر كسى چنين كارى انجام دهد مورد مؤاخذه قرار بگيرد. وليكن با توجه به جمله «الا ما قد سلف‏» كه استثنا صورت گرفته است، مؤاخذه بر اين عمل چنانچه قبل از مسلمان شدن شخص انجام شده باشد به جهت لطف و امتنان الهى بر شخص، برداشته مى‏شود. اين همان معناى قاعده جب است. (5)


ج: آيه كريمه: «... عفاالله عما سلف ومن عاد فينتقم الله منه والله عزيز ذوانتقام‏». (6)


«... خداوند از آنچه در گذشته واقع شده عفو كرده است و هركس تكرار كند خداوند از او انتقام مى‏گيرد و خداوند توانا و صاحب انتقام است.»


برخى گفته‏اند اين آيه از قرآن كريم نيز بعد از الغاى خصوصيت از مورد آيه (كه مربوط به ممنوعيت صيد در حال احرام مى‏باشد) دلالت‏بر اين دارد كه اسلام از تخلفات و معاصى كه به واسطه كفر از شخص صادر شده بعد از مسلمان شدن او مى‏گذرد و مورد عفو و بخشش قرار مى‏دهد. (7)


د. حديث نبوى معروف: «الا سلام يجب ما قبله‏».


اين روايت در كتب شيعه و اهل سنت‏با اندك تفاوت لفظى در بعضى موارد از قول پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ذكر گرديده و اصولا عمده دليل قاعده جب همين حديث است و حتى نام اين قاعده نيز از حديث مزبور گرفته شده است.


در نهايه ابن اثير در توضيح ماده جب آمده است: ومنه الحديث: «ان الاسلام يجب ما قبله والتوبة تجب ما قبلها» «اى يقطعان ويمحوان ما كان قبلهما من الكفر والمعاصى والذنوب‏» (8)


در مجمع‏البحرين طريحى شاهد بر ماده جب به عنوان حديث پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله آمده است: «الاسلام يجب ما قبله والتوبة تجب ما قبلها من الكفر والمعاصى والذنوب‏». (9)


همين حديث در لسان‏العرب ابن‏منظور نيز در توضيح ماده جب ذكر گرديده است. (10)


وليكن به نظر مى‏رسد عبارت «من الكفر والمعاصى والذنوب‏» كه در مجمع البحرين آمده از متن حديث نباشد و بلكه ماخوذ از تفسير ابن‏اثير در نهايه باشد كه ذكر گرديد زيرا اگر خود كفر هم در حديث در متن حديث‏باشد، لازم مى‏آيد منطبق با قاعده جب، اسلام خود كفر را بردارد در حالى كه چنانچه در تبيين مفاد قاعده خواهد آمد. مراد از جب مواردى است كه در حال كفر صورت گرفته كه به اعتبار اسلام داراى عقوبت و كيفر و آثار مى‏باشد چنانچه شخص مسلمان گردد جبران آن خواسته نمى‏شود و مورد مؤاخذه واقع نمى‏گردد. (11)


در تفسير قمى در ذيل آيه: «وقالوا لن نومن لك حتى تفجرلنا من الارض ينبوعا» (12) آمده است:


«اين آيه در خصوص عبدالله بن ابى‏اميه برادر ام‏سلمه نازل گشته و ماجرا چنين بوده كه: برادر ام سلمه، رسول خداصلى الله عليه وآله را به شدت تكذيب مى‏كرد و از حضرت مى‏خواست، كه در صورت صحت ادعاى نبوتش از زمين براى آنها چشمه آبى ايجاد نمايد، تا اين كه بعد از فتح مكه در حضور پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اظهار اسلام كرد. پيغمبر خداصلى الله عليه وآله از وى روى برگردانيد و اسلام او را نپذيرفت. عبدالله به خواهرش ام سلمه روى آورد و گفت پيامبر، اسلام همه را پذيرفته است جز من. ام سلمه خدمت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله آمد و مطلب را به آن حضرت بازگو كرد. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند: برادر تو طورى مرا تكذيب كرده كه هيچ كس آن گونه تكذيب نكرده است. به من گفته است‏به تو ايمان نمى‏آوريم مگر اين كه از زمين بر ما چشمه آبى ايجاد كنى (آيه فوق هم گويا اشاره به همين دارد) در اين حال ام سلمه گفت: پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خداصلى الله عليه وآله آيا شما نفرموديد «الاسلام يجب ما قبله؟» پيامبر فرمود: بلى و نهايتا اسلام عبدالله بن ابى اميه را قبول كردند. (13)


حديث «الاسلام يجب ما قبله‏» در جريان مسلمان شدن مغيرة بن شعبه نيز از قول مبارك رسول خداصلى الله عليه وآله در برخى از متون دينى وارد شده كه به طور خلاصه چنين بوده است:


مغيرة بن شعبه با گروهى از بنى مالك بعد از ورود بر مقوقس پادشاه مصر و ملاقات با ايشان، در راه بازگشت‏به مكه غافلگيرانه ياران خود را كه مست‏شده بودند مى‏كشد و با تصرف اموال آنان، به مدينه مى‏آيد و اظهار اسلام مى‏كند و خمس اموال را به پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله عرضه مى‏كند، در اين حال پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اسلام وى را مى‏پذيرد ولى خمس اموال را قبول نمى‏كند و مغيره را با اين بيان سرزنش مى‏كند كه: «هذا غدر ولا خير فيه‏» رفتار رسول خداصلى الله عليه وآله مغيره را از جهت قصاص به وحشت مى‏اندازد و سعى در پنهان شدن خود مى‏كند، كه در اين حال پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: «الاسلام يجب ما قبله‏» (14)


در خصوص مسلمان شدن ابن ابى سرح برادر عثمان آمده است (عثمان در نزد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نسبت‏به خطاهاى برادرش در دوران كفر وساطت و طلب بخشش نمود كه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمودند: «الاسلام يجب ما قبله‏» (15)


در موضوع مسلمان شدن هباربن اسود بن مطلب نيز در تاريخ ثبت است كه آن شخص خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله مى‏آيد و شهادتين را جارى مى‏كند و مسلمان مى‏شود و طلب عفو و بخشش از پيامبر مى‏كند كه در اين حال رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايند: «قد عفوت عنك وقد ا حسن الله اليك حيث هداك الى الاسلام و الاسلام يجب ما قبله‏» (16)


در جامع الصغير سيوطى (17) و غوالى اللآلى (18) نيز حديث جب از قول پيامبر اكرم وارد شده است. همچنين حديث جب در كنزالعمال نيز به الفاظ مختلف از قول پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله و برخى از اصحاب نقل شده است از جمله: الاسلام يجب ما كان قبله‏» (19) و اين عبارت: «اما علمت ان الاسلام يهدم ما كان قبله و ان الهجرة تهدم ما كان قبلها و ان الحج‏يهدم ماكان قبله‏» (20)


روايت ديگرى است كه مردى نزد عمر آمد گفت همسرم را در دوران جاهليت‏يك طلاق و در اسلام نيز دو طلاق داده‏ام حكم آن چيست؟ عمر پاسخ را به مولى اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام واگذار كرد كه در اين حالت‏حضرت فرمودند: «هدم الاسلام ما كان قبله هى عندك على واحدة‏». (21)


حديث جب در اكثر نقلها همان طور كه ذكر كرديم مرسل بوده و به دليل ارسال ضعيف شمرده شده است، از اين جهت صاحب مدارك نسبت‏به سند حديث مناقشه نموده و بيان داشته است: به دليل ضعف از اعتبار ساقط است . (22)


و ليكن بسيارى از فقها بيان داشته‏اند به دليل شهرت آن در بين اصحاب و عمل فقها معتبر بوده و ضعف آن جبران گرديده است (23) حتى برخى با توجه به كثرت نقل حديث مزبور و ذكر آن به عبارت مختلف بيان داشته‏اند ظاهرا حديث از تواتر اجمالى برخوردار است . (24) بدين معنى كه نسبت‏به صدور مضمون آن از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله علم اجمالى حاصل مى‏شود هر چند در ضمن داستانهاى متعدد و الفاظ و عبارات مختلف نقل شده است.


صاحب عناوين نيز تصريح كرده‏اند كه حديث مزبور از احاديث مسلم الصدور مى‏باشد. (25)


ه: از موارد ديگرى كه مى‏توان به عنوان مستند قاعده جب ذكر كرد. سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و روش آن حضرت با كسانى است كه اسلام مى‏آوردند، چه اين كه رسول خداصلى الله عليه وآله كافرانى را كه مسلمان مى‏شدند تكليف به قضاى عبادات فوت شده آنان نسبت‏به دوران كفر نمى‏كردند و همچنين آنها را موظف به پرداخت زكاة دوران قبل از اسلام نمى‏نمودند با اين كه اموالشان باقى بوده است . (26)


مفاد قاعده جب


در تبيين مفاد قاعده جب و اين كه دقيقا چه مواردى را شامل مى‏گردد و همچنين به منظور اين كه موارد عدم شمول آن هم روشن شود. ابتدا افعالى را كه از كافر صادر مى‏شود در تطبيق با مقررات آيين اسلام ذكر مى‏كنيم و آن گاه، ذكر چند نكته به بررسى مفاد قاعده مى‏پردازيم و سپس به تفضيل موارد شمول و عدم شمول را توضيح مى‏دهيم.


اهم افعالى كه از كافر صادر مى‏شود در تطبيق با احكام اسلامى به شرح زير است:


1 - آنچه معصيت الهى محسوب مى‏گردد همچون كفر، ظلم، فساد در زمين و امثال آن.


2 - افعالى كه در اثر ترك آن قضا وجود دارد همچون عبادات از قبيل نماز و روزه كه كافر در حال كفر انجام نداده است.


3 - اعمالى كه قضا ندارد بلكه - با وجود شرايط، دايمى است مانند حج كه هرگاه كافر مستطيع باشد و بعدا فقير شود و آن گاه مسلمان شود.


4 - مواردى كه نسبت‏به آنها حق شرعى تعلق بگيرد و كافر در حال كفر انجام نداده باشد و آن گاه مسلمان شود مثل اموالى كه بر آن زكاة تعلق مى‏گيرد.


5 - احكام تكليفى كه حد شرعى در اسلام براى آنها مقرر گشته است، مثل شرب خمر، زنا، محاربه و...


6 - فعلى كه در شرع قصاص دارد وليكن در عرف عقلا ممكن است قصاصى نداشته باشد.


7 - فعلى كه در هر دين و آيينى و عرف عقلا قصاص دارد مثل قتل انسانهاى نيكوكار.


8 - آنچه از نظر شرع اسلام اثر وضعى دارد همچون سه طلاقه كردن زن، عقود و ايقاعات.


9 - مواردى كه داراى اثر وضعى است و موضوعش هم باقى است مثل جنابت و نجاست، كه به دنبال آن غسل بر شخص واجب مى‏شود.


10- آنچه مشترك بين عقيده خودش و اسلام است، همچون وجوب وفاى به نذر چنانچه كافر نذر كرده باشد صدقه‏اى بدهد و وفاى به نذر هم در عقيده او واجب باشد وليكن مخالفت‏با نذرش نموده و آن گاه مسلمان شده باشد.


11- ديونى كه به عهده فرد مى‏باشد مثل قرض، مهريه همسر كه قبل از پرداخت آنها مسلمان شود و يا ضمانت و تعهدات مالى كه شخص در اثر اتلاف مال ديگرى يا سرقت، در زمان كفر به عهده‏اش بوده و آن گاه مسلمان شود. (27)


بى شك قاعده جب همه موارد ذكر شده فوق را شامل نمى‏گردد و اين طور نيست كه در اسلام و مقررات اسلامى كليه سوابق كافر اعم از افعال و عقود و ايقاعات و آثار وضعى تمام اعمال كافر بعد از مسلمان شدنش ناديده گرفته شود. بلكه با توجه به قيود و معيارهاى زير كه به عنوان مفاد قاعده جب مى‏توان نام برد مشخص مى‏گردد:


اولا: قاعده جب يك حكم امتنانى است و به جهت تشويق و ترغيب كفار در گرايش به اسلام صادر شده است كه اعلام مى‏دارد كفارى كه به دليل اعمال زشت و گناهان گذشته خود ترس اين دارند كه اگر مسلمان شوند در آسايش و امنيت نخواهند بود و نسبت‏به اعمال بد خود باز خواست مى‏گردند مطمئن باشند كه چنين نيست‏بلكه اگر مسلمان شوند، مجازات، كفاره و يا قضاى عباداتى كه به جا نياورده‏اند به كلى از ذمه آنها برداشته مى‏شود. (28)


اين حكم در واقع يك حكم الهى سياسى است كه موجب تمايل انسانها به قبول اسلام مى‏گردد زيرا كفارى كه از خواب غفلت‏بيدار مى‏شوند و تمايل به پذيرش اسلام پيدا مى‏كنند با توجه به خطاهاى فراوان گذشته خود و گناهانى كه مرتكب شده‏اند ممكن است مانع از اين گردد كه مسلمان شوند لذا خداوند متعال و حكيم عنايت و لطف خود را شامل حال آنها نموده و در شريعت اسلام اعلام گشته كه اسلام وضعيت قبلى آنها را در نظر نگرفته و سابقه سوء افراد را مورد مؤاخذه و باز خواست قرار نمى‏دهد. اين حقيقت را از آياتى كه به عنوان مبانى و مستندات قاعده جب ذكر گرديد (29) و همچنين از قضايايى همچون اسلام آوردن مغيرة بن شعبه، هباربن اسود و عبدالله بن ابى اميه در صدر اسلام مى‏توان به وضوح استنباط كرد كه حاكى از منت گذاردن اسلام و لطف و تفضل الهى بر كسانى است كه تشرف به اسلام پيدا كردند و مورد عفو و بخشش و رافت اسلامى قرار گرفتند با اين كه اعمال زشت آنها و گناهانى كه از آنها صادر شده بود كم و كوچك نبوده است.


ثانيا: به طور خلاصه مفهوم عرفى قاعده «الاسلام يجب ما قبله‏» چنين دلالت دارد كه هر فعل يا ترك فعل و اعتقاد و يا عدم اعتقاد و هر قولى در جاهليت‏بر آن عقوبت و كيفرى مرتب نبوده است اما در اسلام داراى آثار و كيفر مى‏باشد مشمول قاعده خواهد بود و با مسلمان شدن اثرى بر آن مترتب نخواهد گشت. (30) از اين مطلب همچنين استفاده مى‏شود كه به طور كلى احكام عقلايى و يا مواردى كه در تمام جوامع بشرى و يا اديان الهى بر آنها اثرى بار مى‏شود و آن اثر مخصوص آيين اسلام نيست مشمول قاعده جب واقع نمى‏گردد. (31)


ثالثا: با توجه به ادله و مدارك اين قاعده و سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در اين خصوص و بويژه امتنانى بودن اين حكم، بسيارى از فقها بيان داشتند محدوده شمول قاعده جب حقوق الهى است و اگر فعلى از دو جنبه حق الله و حق الناس برخوردار مى‏باشد جنبه حق الله آن مورد شمول قاعدده جب است، فرضا اگر كافرى سرقت در حال كفر كرده باشد و قبل از بازگرداندن مال مالك، مسلمان گردد، حد سرقت از او برداشته مى‏شود وليكن ضمان او و اخذ مال از او براى صاحب مال باقى است. (32)


حال با توجه به مفاد قاعده جب كه در سه بند فوق اشاره گرديد به تفصيل موارد شمول و عدم شمول آن را بررسى مى‏كنيم.


موارد شمول قاعده جب


1- آثار خود شرك و كفرى كه به كافر نسبت داده مى‏شود با مسلمان شدن كافر برداشته مى‏شود و بى شك مشمول قاعده جب واقع مى‏گردد و اين طور فرض مى‏شود كه گويا شخص كافر نبوده است‏بنابراين عذاب اخروى هم نسبت‏به كفر قبل از اسلام مترتب نمى‏گردد، ولو شخص كافر در پايان عمرش مسلمان شود و مدت مسلمان بودنش به مراتب كمتر از دوران كافر بودنش باشد، همين كه مسلمان شد طاهر محسوب مى‏گردد و مؤاخذه اخروى هم از اين بابت ندارد و بلكه گفته مى‏شود قدر متيقن از آيات قرآنى (33) و حديث «الاسلام يجب ما قبله‏» همين است. (34)


2- واجبات عبادى و حقوق الله اعم از واجبات بدنى محض مثل نماز و واجبات مالى محض همچون زكاة و واجبات مركب از بدنى و مالى همچون حج مشمول قاعده است. (35) بنابراين چنانچه كافر (بنابر تكليف كفار بر فروع) نمازهايى را كه بر او واجب بوده و در حال كفر به جا نياورده و حال كه مسلمان شده است قضاى نمازهاى فوت شده او در دوران كفر ساقط و منتفى است، و نيز زكاة كه بر او واجب بوده و نپرداخته است‏بعد از اسلام زكات دوران كفر از او ساقط مى‏شود هر چند حد نصاب از اموالى كه زكات بر آن تعلق مى‏گيرد باقى باشد (36) و همچنين چنانچه در حال كفر مستطيع براى ج‏باشد و سپس فقير گردد و آن گاه مسلمان شود، انجام حج واجب شده در حال كفر از او ساقط است (37) البته اگر استطاعتش بر حج همچنان بعد از اسلام آوردن كافر باقى باشد برخى از فقها بيان داشتند و جوب حج ظاهرا باقى است. (38) نظر به اين كه بيان شد مورد شمول قاعده جب حق‏الله مى‏باشد، ممكن است گفته شود زكاة چون حق فقرا و مستمندان مى‏باشد از حقوق الناس به حساب مى‏آيد و قاعدتا نمى‏بايست تحت‏شمول «الاسلام يجب ما قبله‏» قرار گيرد.


در جواب بيان مى‏داريم حقوق الناس به حسب متعارف دو نوع است‏يك نوع حقوقى است كه در جوامع بشرى وجود دارد و عقلا به آن نظر مى‏دهند و تاسيس كرده‏اند اين حقوق چنانچه ذكر مى‏گردد مشمول قاعده جب واقع نمى‏گردند، نوع ديگر حقوقى است كه اصولا شارع تاسيس كرده و از مواردى است كه در شريعت اسلام ثابت گشته، و چنانچه وضع آن به دست‏شارع بوده است رفع آن هم توسط شارع جايز است و زكاة از اين نوع موارد مى‏باشد كه قطعا مشمول قاعده جب واقع مى‏گردد (39) و معمولا در عرف عقلا از اين نوع موارد كه در شرع مقدس اسلام براى افرادى قرار داده شده است همچون زكاة و شفعه، حق الناس تعبير نمى‏شود.


بسيارى از فقها، نسبت‏به سقوط قضاى عباداتى از قبيل نماز و روزه از شخص كافر كه مسلمان مى‏شود نسبت‏به دوران كفر از او به همين قاعده استناد كرده‏اند. (40)


صاحب جواهر در باب سوم بيان داشته است: كافر اصلى هر چند نماز بر او واجب است چه اين كه كافر هم مكلف به فروع است وليكن قضاى آنچه در حال كفر از او فوت شده بر او واجب نيست‏به دليل «الاسلام يجب ما قبله‏» كه گذشته او به منزله عدم محسوب مى‏شود. (41)


همچنين از سيره رسول خداصلى الله عليه وآله استفاده مى‏شود كه قضاى عبادت و اخذ زكاة و امثال آن مشمول قاعده جب است، زيرا همان طور كه در ادله قاعده گذشت، رسول خداصلى الله عليه وآله كافرانى را كه مسلمان مى‏شدند تكليف به قضاى عبادات فوت شده آنان در دوران كفر نمى‏كردند و يا اين كه آنها را موظف به پرداخت زكاة دوران قبل از اسلام نمى‏نمودند. (42)


3- اعمال و جرايمى كه به خصوص در شرع اسلام براى ارتكاب آنها مجازات و كيفر تعيين شده است از قبيل زنا، سرقت و قذف، مشمول قاعده جب است، كه با مسلمان شدن كافر اثرى بر آن مترتب نخواهد شد.


بنابراين اگر فردى در زمان كفر مرتكب زنا و يا سرقت و امثال آن گردد عموم قاعده جب اين موارد را در بر مى‏گيرد و حدى جارى نخواهد شد، و همچنين حكم تكليفى و آثار شرعى كه براى گناهانى از قبيل زنا در شرع مقدس اسلام براى زانى يا زانيه وجود دارد نسبت‏به كافرى كه مسلمان مى‏شود; و چنانچه در حال كفر مرتكب زنا شده باشد برداشته مى‏شود و لحاظ نمى‏گردد. (43)


مرحوم محقق بجنوردى در اين خصوص آورده است: مثلا اگر مردى در حال كفر با زن شوهردارى عمل خلاف شرع زنا را انجام داده و يا بازن مطلقه‏اى در ايام عده‏اش زنا كرده باشد، با مسلمان شدن مرد، حرمت ازدواج آن مرد با آن زن برادشته مى‏شود و يا اگر مرد كافرى با زنى زنا كند حرمت دختر يا مادر آن زن بر آن مرد با اسلام آوردن مرد كافر مرتفع مى‏گردد و هكذا چنين مواردى در اين مساله منطبق با قاعده جب برداشته مى‏شود. (44)


4- عقود و ايقاعات همچون بيع، نكاح و طلاق كه از شخص كافر در حال كفرش صادر مى‏گردد. چنانچه فاقد بعضى از شرايط صحت‏باشد كه در اسلام معتبر است مثلا در حال كفر مالى را به ثمن مجهول فروخته باشد، يا ازدواج كرده باشد به مهريه مجهول و يا همسرش را بدون حضور دو شاهد عادل طلاق داده باشد به مقتضاى قاعده جب كه گفته شد مواردى را شامل مى‏گردد كه آن آثار به اعتبار اسلام وجود داشته باشد اين موارد نيز مشمول قاعده جب است.


بنابراين در مسائل فوق حكم به بطلان بيع، نكاح و يا طلاق داده نمى‏شود بلكه از روى امتنان و لطف الهى مورد عفو و گذشت واقع مى‏شود و حكم به صحت اين موارد داده مى‏شود. (45)


اما نسبت‏به قضيه شخصى كه در دوران كفر و در عصر جاهليت همسرش را طلاق داده بود كه اميرالمؤمنين على‏عليه‏السلام آن طلاق را كان لم يكن و به منزله عدم در نظر گرفته بود (46) بيان مى‏داريم بطلان آن طلاق به طور كلى نيست‏بلكه بدين معنى است كه آن طلاق با دو طلاقى كه بعد از مسلمان شدن شخص انجام گرفته به عنوان سه طلاقه حساب نشود كه موجب حرمت گردد و به عنوان سبب حكم شرعى در نظر گرفته نشود كه احتياج به گرفتن محلل داشته باشد.


موارد عدم شمول قاعده جب


1- عقود و ايقاعات و ديون و ضمانات كه در حال كفر حاصل شده است كه آثار وضعى نسبت‏به قراردادهاى انجام شده دارد و يا در خصوص دين و ضمان كه مستلزم ايفاى تعهدات از جانب كافر در قبال ديگران مى‏باشد، مشمول قاعده جب نيست و لذا هيچ كدام از موارد فوق با مسلمان شدن كافر ساقط نمى‏شود بلكه به قوت خود باقى است . (47) زيرا همان طور كه اشاره شد:


اولا: مفاد قاعده جب بيانگر مواردى است كه آثارش از ناحيه اسلام باشد و ليكن در باب عقود و ايقاعات و اصل تعهدات چنين نيست‏بلكه قطع نظر از قبول اسلام و يا عدم قبول آن در بناى عقلا و شرايع دينى اين حكم وجود دارد كه چنانچه شخص بدهى داشته باشد يا تعهد مالى نسبت‏به كسى داشته باشد بايستى آن را پرداخت و ايفا نمايد.


ثانيا: گفته شد قاعده جب يك حكم امتنانى است و تفضل الهى بر شخصى است كه به اسلام گرايش پيدا مى‏كند، و البته امتنان به كافر نبايد طورى باشد كه بر خلاف امتنان بر ديگران باشد و ايجاد ضرر و خسارت نسبت‏به سايران داشته باشد.


ثالثا: بيان گرديد كه قاعده جب عمدتا در حقوق الهى جارى مى‏شود و حقوق مردم كه مبناى آن حكم عقل يا بناى عقلا مى‏باشد مشمول قاعده جب واقع نمى‏گردد، و آثار و احكام مربوط به ايقاعات يا عقود و ديون و ضمانات از حقوق مردم است كه به لحاظ موضوع و تخصص از شمول قاعده جب خارج هستند (48) البته قاعده جب كه مواردى از عقود و ايقاعات را كه ذكر گرديد در برمى‏گيرد منافات با اين قسمت ندارد كه گفته مى‏شود: قاعده آنها را شامل نمى‏گردد، زيرا در موارد شمول به مواردى اشاره گرديد كه آثارى در شريعت اسلام داشته و با توجه و اعتبار اسلام آن شرائط مطرح گرديده است، كه تبعا مشمول قاعده جب واقع مى‏شود، منتها در همين خصوص نيز نسبت‏به مواردى كه بعد از اسلام امكان انطباق براى شخص باشد قاعده جب نسبت‏به بعد از اسلام و بقاى حكم را شامل نمى‏گردد، مثلا اگر فرد مجوسى با مادرش يا خواهرش يا;0ظظ دخترش ازدواج كرده باشد و آن گاه مسلمان شود با توجه به شمول قاعده نسبت‏به گذشته به منزله عدم فرض مى‏گردد و به عنوان عمل حرام به حساب نمى‏آيد اما اثر شرعى آن كه بقاى نكاح حتى بعد از اسلام باشد در نظر گرفته نمى‏شود و بلكه طبق احكام و مقررات اسلامى حكم به عدم صحت اين ازدواج داده مى‏شود. (49)


2- نسبت‏به قصاص نفس و موارد مشابه آن در اينكه قاعده جب اين موارد را در برمى‏گيرد يا نه، چنانچه حكم قصاص از احكام اسلامى باشد كه عقول بشرى چندان به آن راهى نداشته باشند و بناى عقلا بر آن نباشد. كه ممكن است‏با توجه به آيه شريفه «ولكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب‏» (50) همين را بگوييم كه حكم قصاص حكم الهى است كه بدوا عقل بشرى چنين قضاوتى را ندارد بلكه به ارشاد از ناحيه شرع نيازمند است.


در اين صورت مقتضاى حديث‏حضرت محمدصلى الله عليه وآله كه فرمودند: «الاسلام يجب ما قبله‏» و بطور كلى قاعده جب، سقوط قصاص از كافرى خواهد بود كه مسلمان مى‏شود، بويژه در مساله ثبوت ديه بر عاقله كه اصولا حكم عقلى يا عقلايى نيست.


اما اگر مساله قصاص نفس و موارد مشابه آن را از مسائلى بدانيم كه در شرايع دينى و بلكه جوامع بشرى وجود داشته باشد و از احكام عقلايى به حساب بياوريم. در اين صورت اين مورد، هم به لحاظ تخصصى و هم موضوعى از شمول قاعده جب خارج مى‏گردد.


برخى از فقها بر همين مبنا مساله قصاص نفس و موارد مشابه آن را همچون ديون و ضمانات از احكام عقلايى به حساب آوردند و مشمول قاعده جب ندانستند. (51)


وليكن در اين مساله با توجه به سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در جريان مسلمان شدن مغيرة بن شعبه كه علاوه بر اعمال زشت ديگر مرتكب قتل هم شده بود و پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله فرمودند: (الاسلام يجب ما قبله‏» (52) و نيز در جريان اسلام آوردن وحشى، قاتل حمزه سيدالشهداء و در جريان فتح مكه معظمه از موضع قدرت و امتنان فرمودند: «الا و ان كل شى‏ء من امر الجاهلية موضوع تحت قدمى هاتين و دماء الجاهلية موضوعة‏» (53) به نظر مى‏رسد گفته شود مساله قصاص نفس هم داخل در قاعده جب است و اين مورد را هم شامل مى‏گردد.


مرحوم بجنوردى بيان داشته است: همان‏طور كه گفتيم مساله كلى نفس و موارد مشابه آن موضوعات قاعده جب خارج است و آن قاعده اينها را شامل نمى‏گردد، ليكن نسبت‏به قضيه عفو مغيرة بن شعبه و برداشته شدن ديه از كفار صدر اسلام كه مسلمان مى‏شدند به دليل خاص مى‏باشد كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله فرمودند: «كل دم كان فى الجاهلية فهو تحت قدمى هاتين‏» (54)


برخى نيز اين مساله را در سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مقطعى دانسته و گفته‏اند: محتمل است‏به اين دليل باشد كه چون در دوران جاهليت و قبل از اسلام در بين اعراب جنگ و جدال فراوان بود و قتل و خونريزى زياد اتفاق مى‏افتاد، اگر بنا مى‏بود بعد از مسلمان شدن قبايل مختلف عرب نسبت‏به همه آن خونها و قتلها قصاص صورت مى‏گرفت و حتى نسبت‏به غزوات تاريخ اسلام كه افراد زيادى از مسلمانان در آن جنگها توسط كفار به شهادت رسيدند بعد از گرايش به اسلام هم قاتلان مؤاخذه و قصاص مى‏شدند و ناامنى و اختلاف و رعب و وحشت زيادى در بين مردم حاصل مى‏شد در نتيجه با اهداف كلى اسلام كه براى جوامع انسانى، آسايش، امنيت، صلح و انسان دوستى را طالب است‏سازگار نمى‏افتاد. افزون بر آن گسترش اسلام و استحكام پايه‏هاى حكومتى آن احتياج به اتخاذ چنين سياستى از جانب رسول خداصلى الله عليه وآله داشت. لذا در سيره پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ديده يا شنيده نشده كه كسى را از اين جهت و نسبت‏به دوران كفر قبل از اسلام مورد قصاص قرار داده باشد. (55)


و اگر ظاهرا در قضيه عفو از قصاص نسبت‏به مغيرة‏بن شعبه پيامبر خداصلى الله عليه وآله حديث «الاسلام يجب ما قبله‏» را بيان فرمودند با توجه به وضعيت‏خاص آن عصر مى‏باشد كه توضيح داده شد و به تعبير ديگر اين مورد و موارد مشابه آن در مساله قصاص نفس مشمول قاعده جب واقع شده است‏بنابراين چنين نيست كه در هر شرايطى كافرى قتلى مرتكب گردد و آن گاه مسلمان شود و حكم قصاص نسبت‏به او برداشته شود. (56)


3- در مواردى كه عملى در اسلام شرط صحت‏يا شرط چيز ديگرى قرار گرفته باشد مشمول قاعده جب نمى‏گردد (57) مثلا شرط صحت نماز طهارت است (غسل، وضو و تيمم) بنابراين كسى كه در زمان كفر محدث به حدث اكبر يا حدث اصغر باشد به استناد قاعده جب وجوب غسل يا وضو و تيمم بدل از آن دو از وى ساقط نمى‏شود يعنى نمى‏توان حدث دوران كفر را با قاعده جب رفع كرد زيرا شرط صحت نماز در اسلام طهارت است و مفروض اين است كه شخص بعد از مسلمان شدنش فعلا محدث است و واجد شرط نيست و لازم است‏شرط را تحصيل نمايد. افزون بر آن اگر گفته شود ممكن است قبل از مسلمان شدنش تحصيل طهارت كرده باشد در جواب برخى از فقها بيان داشته‏اند. تحصيل طهارت شرعى از كافر در حال كفر صحيح نيست زيرا طهارت احتياج به نيت قصد قربت دارد و در حال كفر قصد قربت از كافر حاصل نمى‏شود زيرا معرفت‏حقيقى و اعتقاد واقعى به خداوند ندارد. (58)


بسيارى از فقها تصريح كرده‏اند كه آثار حدث در دوران كفر با مسلمان شدن برطرف نمى‏گردد و به تعبير ديگر مشمول قاعده جب واقع نمى‏شود.


شهيد ثانى در مسالك در باب غسل جنابت‏بيان داشته است: امكان دارد گفته شود بعد از مسلمان شدن وجوب غسل نسبت‏به مواردى ساقط مى‏باشد كه غسل كردن شرط صحت آن نيست. (59)


از اين بيان به وضوح فهميده مى‏شود كه چنانچه غسل شرط عبادت باشد قطعا به استناد قاعده جب و وجوبش بعد از مسلمان شدن از كافر ساقط نمى‏گردد.


صاحب مفتاح الكرامه در باب صلاة از قول محقق ثانى آورده است: مساله سقوط تحصيل طهارت از محدث كه مسلمان مى‏شود از شمول قاعده جب خارج است . (60)


صاحب جواهر نيز به عدم سقوط تحصيل طهارت از كافر بعد از مسلمان شدنش اشاره كرده و بيان داشته است: فاذا اسلم وجب عليه الغسل عندنا بلا خلاف اجده. (61) يعنى هر گاه كافر مسلمان شود (و محدث باشد) در نزد ما (شيعه) غسل بر او واجب است و در اين مساله مخالفتى نديدم.


صاحب مصباح الفقيه نيز در اين خصوص اظهار داشته است: شكى نيست كه احتياط ايجاب مى‏كند كه بگوييم بر كسى كه مسلمان مى‏شود و قبل از اسلام آوردن محدث بوده غسل جنابت واجب است. هر چند به عدم تكليف او در حال كفر نظر بدهيم; زيرا حال اين شخص همچون شخص به خواب رفته و بيهوش و امثال آنها مى‏باشد كه گرچه به هنگام جنب شدن مكلف نيستند وليكن بعد از اجتماع شرايط تكليف، عموميت اين آيه شريفه كه مى‏فرمايند: وان كنتم جنبا فاطهروا» (62) و حديث «اذا دخل الوقت وجب الصلاة والطهور» (63) او را هم شامل مى‏گردد و منافات با حديث «الاسلام يجب ما قبله‏» ندارد چه اين كه وجوب غسل بر كسى كه مسلمان مى‏شود از امور لاحقه مى‏باشد و حديث جب آن را شامل نمى‏گردد و ايجاد شدن سبب غسل هم قبل از مسلمان شدن شخص در اين مساله فايده‏اى ندارد زيرا اسلام موارد فعل و تركى را كه از شخص در حال كفر صادر مى‏شود و عنوان معصيت الهى دارد مورد عفو و بخشش قرار مى‏دهد، نه اين كه هر چه از كافر در حال كفر صادر مى‏گردد و آثار وضعى دارد و خصوصا به وجه غير حرام حاصل شده باشد مثل اين كه بول كرده يا ملتحم شده باشد، اسلام بخواهد آنها را بردارد، بنابراين همچنان كه اگر بدن شخصى يا لباسش نجس بوده باشد و با مسلمان شدنش پاك نمى‏گردد. محدث بودن فرد هم كه مانع نماز خواندنش مى‏باشد با مسلمان شدن او مرتفع نمى‏شود. در نتيجه بدون ترديد قاعده جب موجب رفع حدث از شخص كافرى كه مسلمان مى‏گردد نيست همين طور تو به هم كه در روايت آمده: «والتوبة تجب ما قبلها» (64) رفع حدث نمى‏كند (65) .


4- عناوين و اضافات تكوينى هم از شمول قاعده جب خارج است و نسبت ايجاد شده به واسطه ولادت يا رضاع همچنان باقى خواهد بود همچون نسبت‏برادرى، خواهرى، عمه، خاله و... و احكام اسلام بر آنها مترتب مى‏گردد، يعنى نمى‏توان نسبت ايجاد شده به واسطه ولادت يا رضاع در زمان كفر را به استناد قاعده جب منتفى دانست (66) زيرا همان طور كه گفته شد اين عناوين و نسبتها اضافات تكوينى هستند كه به واسطه ولادت يا شير دادن حاصل گشته كه موضوع حرمت واقع نمى‏گردد، افزون بر آن گفته شد كه قاعده جب يك حكم امتنانى است كه آثار و تبعاتى را كه از نظر شرع اسلام معصيت محسوب مى‏شود و منتسب به كافر است رفع مى‏كند.


البته اگر بگوييم قاعده جب بطور كلى فعل صادر شده در حال كفر را به منزله عدم در نظر مى‏گيرد حتى نسبت‏به آثار تكوينى آن، در اين صورت ممكن خواهد شد كه قاعده جب عناوين و اضافات تكوينى از قبيل آثار ولادت و رضاع را هم شامل گردد و نسبت‏به وجود آمده از آن طريق منتفى گردد همچنان كه نسبت ولادت از طريق زنان اين گونه است كه پسرى و دخترى و غيره ايجاد نمى‏گردد. (67)




1- ابن اثير، النهايه، ج‏1234، انتشارات اسماعيليان، قم، چاپ چهارم،1367 ه ش; جبران مسعون، الرائد 498، دارالعلم للملائين، بيروت، چاپ دوم،1967 ميلادى; طريحى، مجمع البحرين، ج 221، المكتبة المرتضويه، تهران، 1365 ه ش.


2- انفال، 838 .


3- مكارم شيرازى، القواعد الفقهيه، ج‏2171، انتشارات مدرسة الامام اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام، چاپ دوم، قم 1411ه ق.


4- نساء، 422.


5- سيد محمد كاظم مصطفوى، القواعد 38، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، قم، 1412 ه ق.


6- مائده، 595


7- سيد محمد كاظم مصطفوى، همان.


8- النهايه، ج‏1234، چاپ چهارم، قم‏1367 ه ش.


9- فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، ج‏221.


10- ابن منظور، لسان العرب، ج 1249، منتشر ادب الحوزة، قم، 1405 ه ق


11- موسوى بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج‏141، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، چاپ دوم، قم‏1413 ه ق; حسينعلى منتظرى، الزكاة، ج‏1138، المركز العالمى للدراسات الاسلامية، چاپ دوم، قم،1409 ه ق.


12- اسراء،1790.


13- على بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، ج‏226، دارالسرور، بيروت، چاپ اول، 1411 ه ق; مجلسى، بحار الانوار، ج‏21114، باب‏26، ح‏8، دارالكتب الاسلاميه، تهران،1363 ه ق.


14- ابن‏ابى‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 209 و 10، داراحياء الكتب العربيه، چاپ دوم،1387ه.ق; احمد بن حنبل، مسند، ج‏4199 و 204 و 205 دارالفكر بيروت، [بى تا]


15- برهان الدين حلبى، السيرة الحلبية، ج‏3105، بيروت، المكتبة الاسلامية، [بى تا]


16- ابن حجر عسقلانى، الاصابة، ج‏3، جزء6280، باب الهاء بعده الباء، دارالكتب العلميه، بيروت،1853 م.


17- سيوطى، الجامع الصغير، ج‏1160، حرف الف، المطبعة الميمنيه، دارالكتب العلميه، بيروت.


18- ابن ابى جمهور، غوالى اللآلى، ج‏254، ح‏145 و ص‏224 ح‏38، قم مطبعة سيد الشهداء،1403ه. ق.


19- متقى هندى، كنزالعمال، ج 166، ح‏243، مؤسسة الرسالة، بيروت،1413 ه ق.


20- همان منبع، ح‏247.


21- علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏40230، داراحياء التراث العربى، بيروت،1403 ه ق.


22- محمد بن على موسوى عاملى، مدارك الاحكام، ج‏542، مؤسسة آل البيت‏عليهم‏السلام، چاپ اول، قم، 1411 ه ق.


23- نجفى، جواهر الكلام، ج 1562، داراحياء التراث العربى، چاپ هفتم، بيروت، حاج آقا رضا همدانى، كتاب الزكاة (از مصباح الفقيه)، ص‏17، انتشارات مصطفوى; قم، سيد محسن حكيم، مستمسك العروة، ج‏752، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ه ق.


24- حسينعلى منتظرى، الزكاة، ج‏1139.


25- مير فتاح مراغى، عناوين الاصول 337، چاپ سنگى (به خط آقا محمدرضا اصفهانى) تبريز، 1274 ه ق.


26- فاضل لنكرانى، القواعد الفقهيه، ج 1261، چاپخانه مهر، چاپ اول، قم‏1416 ه ق; سيد محمد كاظم مصطفوى، القواعد 38; مكارم شيرازى، القواعد الفقهيه، ج‏2181، چاپ دوم، قم، 1411 ه ق.


27- مكارم شيرازى، القواعد الفقهيه، ج‏2176; موسوى بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج‏142; حسينعلى منتظرى، الزكاة، 1143.


28- موسوى بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج 143; فاضل لنكرانى، القواعد الفقهيه، ج 1261; سيد محمد كاظم مصطفوى، القواعد 37.


29- انفال38، 8، نساء 422، مائده 595.


30- موسوى بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج 142.


31- حسينعلى منتظرى، الزكاة، ج 1143.


32- سيد محمد كاظم مصطفوى، القواعد:37.
حسينى عاملى، مفتاح الكرامه، ج‏3381، داراحياء التراث العربى، بيروت، [بى‏تا]


33- انفال 838; نساء422; مائده 595.


34- مكارم شيرازى، القواعد الفقهيه، ج‏2179; فاضل لنكرانى، القواعد الفقهيه، ج 1263.


35- موسوى بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج‏142; ميرفتاح مراغى، عناوين الاصول337.


36- محمد حسن نجفى، جواهرالكلام، ج‏17210.


37- فاضل لنكرانى، القواعد الفقهيه، ج‏1263.


38- موسوى بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج‏142.


39- سيد محمد كاظم مصطفوى، القواعد:39; حاج آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، كتاب الزكاة 17، انتشارات مصطفوى، قم


40- فاضل مقداد، كنزالعرفان، ج 1166، مكتبة المرتضوية، تهران،1343 ه. ش.


41- نجفى، جواهرالكلام، ج‏17210.


42- مصطفوى، القواعد: 38; موسوى بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج 140.


43- فاضل لنكرانى، القواعد الفقهيه، ج 1263.


44- محقق بجنوردى، القواعد الفقهيه ج‏144.


45- فاضل لنكرانى، القواعد الفقهيه، ج‏1269.


46- علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 40230.


47- حاج آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، كتاب الزكاة‏07 چاپ افست، كتابفروشى مصطفوى، قم; مكارم شيرازى، القواعد الفقهيه، ج 2184


48- محقق بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج 144.


49- فاضل لنكرانى، القواعد الفقهيه، ج 1270.


50- بقره 2179.


51- محقق بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج 144.


52- ابن ابى الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 209 و 10.


53- علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 21405، باب‏36، ح 40; طبرسى، مجمع‏البيان، ج 2674، دارالمعرفة، چاپ دوم، بيروت، 1408 ه ق.


54- محقق بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج 144.


55- مكارم شيرازى، القواعد الفقهيه، ج 2182.


56- فاضل لنكرانى، القواعد الفقهيه، ج‏1269، 1.


57- موسوى بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج 145.


58- شيخ طوسى، الخلاف، ج 1127، مساله 70، مؤسسه النشر الاسلامى، قم‏1407 ه ق.


59- المسالك، ج 151، مؤسسه المعارف الاسلاميه، چاپ ول،1413 ه ق.


60- حسينى عاملى، مفتاح الكرامه، ج‏3381.


61- نجفى، جواهرالكلام، ج‏340.


62- مائده 56.


63- حاج آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، «كتاب الطهاره‏» مبحث الغسل.


64- ابن اثير، النهايه، ج‏1234; فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، ج 221.


65- حاج آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، «كتاب الطهارة‏»، همان.


66- محقق بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج 145.


67- همان منبع، ص 45; سيد محمد موسوى بجنوردى، قواعد فقهيه 221، نشر ميعاد، چاپ دوم، تهران، 1372 ه ق.



فصلنامه مشكوة، شماره 59



/ 1