﴿ محور شرارت ﴾
ترجمه على گلمحمّدى
ادوارد هرمن استاد بازنشسته دانشكده وارتون از دانشگاه پنسيلوانيا است، كه در زمينه اقتصاد سياسى، مطبوعات و رسانهها صاحبنظر مىباشد. وى كه هم اكنون كتاب «اسطوره رسانههاى ليبرال» را در دست انتشار دارد، قبلاً نيز كتابهايى چون «رسانههاى جهانى»، «انتخابات نمايشى»، «شبكه واقعى ترور» و «پيروزى بازار» را به رشته تحرير درآورده است. مقالهاى كه هم اكنون پيش روى شماست به قلم اوست.
جورج دبليو بوش، رييس جمهور كو دتا از سه دوست ضعيف و بىارتباط با هم به عنوان «محور شرارت» نام برده كه به نوعى بازتاب حساسيت بالايى است كه اخلاقيون به مقوله خير و شر دارند. او بخاطر استفاده از اين لحن تحكمآميز، با انتقادات بسيارى، حتّى از سوى جريان حاكم بر مطبوعات مواجه شد، امّا براساس آنچه در دنياى فرا شبكهاى ارولِ مرسوم است، به ذهن كسى خطور نكرد كه شايد اين عنوان براى واضع آن و همكارانش شايستهتر باشد. در ايالات متحده، يك محور شرارت سياسى وجود دارد كه با اقتدار كامل اين كشور را اداره كرده و از رژيم بوش حمايت مىكند. عناصر اين محور عبارتند از صنعت نفت، مجتمع نظامى ـ صنعتى، سازمانهاى فرا مليتى جريان راست مسيحى كه همگى از حاميان مالى بوش در پيروزى انتخاباتى او بودند و هر يك داراى نمايندگانى در سطوح بالا دولت هستند از جمله چنى، رامسفلد، اونيل و اشگرانت كه از نزديكان خودِ بوش هستند. اين محورِ واقعى شرارت با بهرهبردارى از حادثه 11 سپتامبر و «مبارزه با تروريسم» درصدد اجراى برنامههاى خارجى و داخلى خود به شكلى موثر و سطحى گسترده مىباشد و تاكنون با مانع خاصى در داخل و خارج مواجه نشده است. نكته قابل توجه در برنامههاى آنها چنين است كه اين اقدامات در حضور عناصرى همچون دموكراسى جهانى، برابرى و عدالت اقتصادى، حفاظت محيط زيست و ثبات جهانى صورت مىگيرد كه خود از لوازم صلح به شمار مىروند. اين مهم بيانگر انتخاب نخبگان يك كشور بسيار قدرتمند است كه تصميم گرفتهاند با صرف تمام هزينههايى كه ممكن است براى جامعه جهانى به دنبال داشته باشد، نسبت به استحكام و انسجام اقتصادى و منافع سياسى در كوتاه مدّت اقدام كنند. آنها در حال شتاب دادن به تمام رويههاى نظامىگرى و جهانى شدن هستندكه در نهايت به افزايش خشونت، قطبىشدن درآمد، اعتراضات جدى بر ضد سازمان تجارت جهانى، صندوق بينالمللى پول و بانك جهانى منجر مىشود.
به نكات زير توجه كنيد:
1. مسابقه جديد تسليحاتى: حتّى پيش از حادثه 11 سپتامبر، دولت بوش درصدد تصويب بودجه نظامى بيشترى بود و اين هزينههاى هنگفت بيهوده و نيز تهديد نظامى تهاجمى در قالب طرح ملّى دفاع موشكى به نمايش درآمد. آنها در پى حادثه 11 سپتامبر و شكست دموكراتها، ميلياردها دلار به مجتمعهاى نظامى ـ صنعتى اختصاص مىدهند و با توجه به خشنتر شدن رفتار و تهديداتشان در خارج، ساير كشورها ناگزير به پيروى از آنها مىشوند. اين اقدامات نيرو و منابع بسيارى را از جامعه مىگيرد و به سبب كوتاهىها و كاستىهايى كه در حق شهروندان عادى اعمال مىشود، تشديد منازعات را به همراه خواهد داشت. همين نكته در عرصه جهانى نيز صادق است. از اينرو دوگانگى در درآمد ناشى از جهانى شدن به دليل اختصاص منابع به تسليحات، افزايش خواهد يافت. براساس نوشتههاى جيم لوبسا «به نظر مىرسد همه اميدهايى كه در اواخر دهه 1990 به همكارى جهانى براى مبارزه با فقر، بيمارى و خطرات تهديد كننده محيط زيست وجود داشت بر باد رفته است.» (نشريه ] Dawnسحر]، پاكستان، 23 ژانويه 2002). بىمسووليتى و نابخردى محض ناشى از ضربات اين بودجههاى تسليحاتى آنجا روشن مىشود كه كم و بيش هيچ مبلغى از اين بودجه صرف تهديدات صورت گرفته از سوى بن لادن و نيروهاى تحت امر او نشد. جنگ افزارهايى كه براى مبارزه با تانكهاى اتحاد جماهير شوروى طراحى شده، نيز هواپيماهاى پيشرفته و يك سيستم دفاع موشكى كه به سختى مىتوانند به حملات بن لادن پاسخ دهند، همچنان توليدشان ادامه دارد كه تنها بيانگر هزينههاى بيهوده مجتمع نظامى ـ صنعتى و شتاب به سوى دستيابى به «طيف كاملى» از سيطره نظامى در عرصه جهانى است.
2. خشونت نوين: محور واشنگتن دريافته كه جنگ و پنهان شدن پشت پرچم ملّى تنها راه منحرف كردن اذهان عمومى از موضوعات معيشتى است و باعث مىشوند مردم از بازى جنگ لذت ببرند و اين در حالى است كه ما حريف كوچك ديگرى را زير ضربات سنگين خود ميگيريم و آنها برايمان هورا مىكشند، شايد در اين راه كسان ديگرى هم از ما طرفدارى كنند. تورسيتن وبلن (Thorstein Veblen) اقتصاددان سياسى، حدود يك قرن پيش به كنايه نوشت: «توسل به هيجانات ناشى از غرور ميهنپرستانه، خصومت و احساس تنفر حاصل از پيروزىها و شكستها.... در جهتگيرى علاقه مردمى نسبت به موضوعات نابتر و كمخطرترى نسبت به توزيع ناعادلانه ثروت و نيازهاى زندگى، كمك مىكند. جنگطلبى و افكار ميهنپرستانه موجب تقويت غرايز وحشيانه استيلا و اقتدار تجويزى مىشود. ... اين همان عهد و پيمانى است كه به واسطه يك سياست ملّى پرتلاش و طاقتفرسا تداوم يافته است.» (نظريه فعاليت تجارى 1904) تيم بوش تهديد مىكند هر كسى كه به «تروريستها پناه دهد» و يا بدون موافقت ما قصد توليد «تسليحات كشتار جمعى» داشته باشد، مورد حمله قرار خواهد گرفت. البته اسراييل از اين قانون معاف است و در كشتار غيرنظاميان فلسطينى از آزادى عمل كامل برخوردار است. بوش و مشاورانش تعيين مىكنند كه چه كسانى تروريست، چه كسانى حامى تروريست و چه كسانى مجاز به توليد تسليحات هستند. به راحتى قابل پيشبينى است كسى كه در برابر فرآيند يكپارچه جهانى شدن مقاومت كردن و خواهان پيشگرفتن مسير توسعه مستقلى باشد در حكم متجاوز به حقوق بشر، حامى تروريست و تهديد كننده «منافع ملّى» ايالات متحده خواهد بود كه با پيامدهايى هولناك روبرو خواهد شد. از آنجا كه فرآيند جارى جهانى شدن منجر به افزايش فقر و نابرابرى شده، در نتيجه موج مخالفتها و شورشها نيز شدت خواهد يافت. پاسخ ايالات متحده به شكلى دقيق و روشن در قالب «مبارزه با تروريسم» و تلاش همزمان براى «تجارت آزاد» و كاهش پرداخت به جامعه شهروندى در داخل و خارج بيان مىشود. همچنين محور واشنگتن در پى «نبرد با فقرا» است كه اين مسأله را به سهولت مىتوان در «مبارزه با تروريسم» ادغام كرد چرا كه فقرا دست به مقاومت خواهند زد و از مقاومت به «تروريسم» تعبير مىشود. موارد ذيل جزو سوابق درخشان ايالات متحده است كه خود را در سطحى عالى به نمايش گذاشتهاند: سرنگونى دولت مردم سالار ايران در سال 1953 و انتصاب شاه، از بين بردن مردم سالارى در گواتمالا توسط آيزنهاور دولس (Dulles) در سال 1954، جنگ بر ضد ويتنام و تغيير دولتهاى مردم سالار آمريكاى جنوبى در دهههاى 1960 و 1970 كه با كمكهاى مالى ايالات متحده و بدست سازمان امنيت ملّى (سيا) صورت گرفت.
اينها به اصطلاح جنگ عليه «تهديد شوروى» بود امّا در حقيقت نبرد با فقرا و تهديد تودهها در برابر «تجارت آزاد» بود. تيم بوش نسبت به مواردى كه ما در دوره پيشين شاهد آن بوديم، آشكارا تهديدات خشونتآميزترى اعمال مىكند. با يارى رسانههاى متمركز و سودجو موفق شدهاند شور و اشتياق مردم عادى را براى ورود به وضعيت بازى جنگ تحريك كنند. آنها تعدادى از سينه چاكترين حاميان تروريسم و جوخههاى مرگ را كه از بازماندگان دوران ريگان هستند به دولت بازگرداندهاند كسانى مثل اتوريج(Otto ReicrR)، ريچارد پرل (Richard Perle) پائول ولفويتز ( Paul WolfowitZ)، جان نگروپونته (John negroponte) و اليوت آبراهامس (Ellit Abrams) و لينو گوتريز (Lino Gutermez) مردانى كه حالا مىتوانند در محيطى بسيار مناسب و عالى مشغول به كار شوند.
3. افزايش حمايت از رژيمهاى اقتدارگرا: ايالات متحده طى سالهاى 1945 تا 1990 به بهانه تهديدات شوروى، در به قدرت رسيدن و حمايت از رژيمهاى جنايتكار بسيارى نقش فعالى داشته است، امّا حقيقت امر اين بود كه كشورهاى فوق، مطيع محض و نوكر خوبى براى منافع آمريكا محسوب مىشدند و با رضايت خاطر «مناطق بسيار مساعد و پر اهميت براى سرمايهگذارى» را در اختيار آمريكا قرار دادند (بويژه كشورهاى ورشكسته منطقه). با از بين رفتن خطر تهديد شوروى، براى مدّتى با مشكل يافتن دلايل معقول براى دشمنيهاى ديرين و ريشهدار ساختارى بر ضد گرايشات تودهاى و مردمسالارى مواجه بوديم، امّا حالا بهانه «مبارزه با تروريسم» را داريم كه بسيار دقيق و مناسب بكار مىآيد. محور واشنگتن پيشتر اشتياقش را در حمايت از ديكتاتور نظامى پاكستان، رييس جمهور ازبكستان ـ عضو سابق رژيم استاينيستى ـ نشان داده است و روشن است كه ابراز تمايل براى خدمت در راستاى «مبارزه با تروريسم» خصوصيات و ويژگيهاى كثيف رهبران سياسى را خواهد پوشاند. در همان حال، با تشديد سركوب شارون در فلسطين و پوتين در چچن، همكارى در جنگ بر ضد تروريسم به معناى حمايت از خشونت داخلى بر ضد مخالفين واقليتها خواهد بود، اينها اَشكالى از تروريسم دولتى هستند كه بلافاصله از آن به عنوان بخشى از «مبارزه با تروريسم» تعبير مىشود. درست همانطور كه نظامى كردن و براه انداختن جنگ منجر به استقرار مردمسالارى نمىشود، اثرات بسيج كشورها به منظور حمايت از جنگ عليه محور شرارتى كه ساخته واشنگتن است، چيزى جز تخريب مردمسالارى در عرصه جهانى نخواهد بود.
4. اثرات متزلزل كننده: جهانى شدن يكپارچه پيامدهاى بىثباتكننده مهمى در اقتصاد جهانى داشته است؛ افزايش بيكارى، كاهش بودجه غير نظامى، مهاجرتهاى داخلى و خارجى در مقياسى وسيع و تخريب زيست محيطى از جمله اين پيامدها است. هر چه نفوذ منافع نفتى بيشتر باشد، با همدستى دولتهاى محلّى در نيجريه، كلمبيا و در حال حاضر آسياى مركزى و مبارزه جديد بر ضد تروريسم، روند بىثباتسازى تشديد خواهد شد.
5. نبرد بر ضد مردمسالارى در داخل: تيم بوش در تمامى سطوح به مبارزه با مردمسالارى پرداخته و تلاش كرده تا اختيارات غير قابل بازخواست دولتى را در دستان خود متمركز كند. نظامى كردن، خود مقولهاى بر ضد مردمسالارى است، امّا اين تيم تلاش داشت تا مهار سازمان سيا و پليس را رها كرده، دسترسى عمومى را به هر نوع اطلاعاتى كاهش دهد و سخنرانى آزاد را محدود كند. آنها با ايجاد يك دولت پنهان، كشور را به سمت خودكامگى با اختيارات بيشتر مىبرند و اگر بتوانند به اين تداوم دهند، جنگ بىپايانى كه بر ضد تروريسم طراحى كردهاند، پايان خوشى خواهد داشت.
6. نظر بوش بر ضد «پايان تاريخ»: اين فرآيند فرانسيس فوكوياما مبنى بر شكلگيرى نظم صلحآميز و مردمسالار نوين پس از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى و پيروزى سرمايهدارى، چندان سازگار نيست. فوكوياما از سه نكته غافل مانده است. نخست پايان كار اتحاد جماهير شوروى و خاتمه تهديدات سوياليستى، پايان نياز به همراهى طبقه كارگر براى بدست آوردن امتيازات رفاه اجتماعى را به همراه دارد. به عبارت ديگر مىتواند بازگشتى به سرمايهدارى ناب باشد همانگونه كه كارل ماركس در جلد اول كتاب سرمايه توصيف كرده است. دوّم اين كه جهانى شدن يكپارچه و تحرك گسترده سرمايهدارى به «ارتش ذخيره نيروى كار» در عرصه جهانى حمله خواهد كرد و قدرت چانهزنى و جايگاه سياسى كارگران را تضعيف خواهد كرد. و سرانجام، او ناتوان از تشخيص اين نكته است كه بدون سياست «مهارِ» اتحاد جماهير شوروى، دست ايالات متحده براى استفاده از نيرو در خدمت موضوعات فرا ملّى بازتر خواهد بود، او كشورهاى جهان سوّم را وادار به پيوستن و عضويت در «تجارت آزاد» كرده و مانعى در برآوردن خواستههاى شهروندانشان مىشوند. (همانگونه كه با خواسته مجمع شركتهاى چند مليتى مخالفت مىكند). هنگاميكه كلّاين فرآيند بيش از پيش دچار دوگانگى قطببندى شده و باعث بدبختى شمار بسيارى مىشود، نسبت به مواجهه با محور شرارت در واشنگتن ـ به عنوان در اختيار دارنده قدرت غالب بلامنازع «سلاحهاى كشتار جمعى» كه درصدد بهبود و كاربردى كردن آن است، با تفكر تفرعنآميز و مقدس مآبى نامتعارف و بدون حضور هيچ نيروى رقيبى در اطراف ـ كدام يك مىتواند هراسانگيزتر و خطرناكتر باشد. در مقايسه با اين مسايل، خطر تهديد بن لادن هيچ محسوب مىشود. آنچه اهميت بيشترى دارد اين نكته است كه پديده تهديدآميزى همچون بن لادن، ناشى از اقدامات ايالات متحده است كه نقشى اساسى در ايجاد شبكه القاعده و نيز سياستهايى داشت كه منطقه خاورميانه را به جهنمى تبديل كرد كه و منجر به قطبى شدن ثروت و درآمد در سراسر جهان مىشود. تنها زمانى حلقه خشونت شكسته خواهد شد كه محور شرارت واشنگتن خنثى شده و دولت آمريكا از لوث وجود آنها پاك گردد و رژيم ديگرى جايگزين آن شود كه به جاى نفت، مجتمعهاى صنعتى ـ نظامى، شركتهاى فرا ملّى و جريان راست مسيحى، با هدف خدمت به طيف وسيعترى از مردم و طرفداران دولت باشد.