آسیب شناسی عوام و خواص نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آسیب شناسی عوام و خواص - نسخه متنی

سید حسین اسحاقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آسيب‌شناسي عوام و خواص

سيد حسين اسحاقي

بحث از آسيب ‌پذيري خواص بدون ترديد نقش بسيار مهم خواص را در انحطاط جامعه ديني و انحراف آن نشان مي‌دهد. اين حقيقت در پرتو كلام حضرت امام (قدس سره) نيز هويداست.حضرت امام در جمع هيأت امناي رؤساي دانشكده‌هاي دانشگاه ملّي و ... (22/9/60) فرموده‌اند:

حتي اگر يك استاد هم منحرف باشد، ممكن است اثرش براي يك كشور چشمگير باشد و جمعي از جوانان را منحرف كند و در دراز مدت يك غائلة بزرگ درست شود ... با انحراف دانشگاه، كشور منحرف مي‌‌شود.

استاد دانشگاه هم مصداقي از خواص است. به همين جهت در صورت آسيب‌پذيري، جامعه هم آسيب مي‌بيند؛ چرا كه خواص در جهت‌گيري جامعه در عرصه‌هاي سياست، فرهنگ، اقتصاد و به طور كلي حيات اجتماعي نقش اساسي دارند.

در روان‌شناسي نخبگان آمده كه خواص مورد توجه مردم بوده و در بين مردم جايگاه ويژه‌اي دارند. در تاريخ اسلام فراوان داريم كه حتي يك نفر از خواص، نه گروه خواص، مي‌تواند نقش مثبت با منفي داشته باشد. چه بسا خيانت فردي از خواص ضربه‌‌هاي جبران‌‌ناپذيري به اسلام و مسلمين وارد كرده است.

لعزشگاه‌هاي خواص

در هر انقلابي زماني فرا مي‌رسد كه هنگامة سختي‌ها و زمان مخاطرات به سر مي‌آيد و دوران بهره‌مندي و رفاه آغاز مي‌گردد. اي بسا خواص جامعه با قبول مسؤوليت‌‌هايي به تدريج به جمع آلاف و الوف مشغول مي‌شوند و حتي با توجه به سوابق خود هر‌گونه بهره‌مندي از تمتعات دنيايي را براي خود موّجه و بجا مي‌بينند.

بدين ترتيب مي‌توان شاهد ظهور طبقه‌اي جديد در جامعه بود كه از طرفي خواص و صاحب انديشه‌اند و از سوي ديگر به دنيا هم بي‌ميل نيستند. با تأمل در فرجام انقلاب‌ها و نهضت‌هاي حق مي‌توان گفت اغلب لغزش‌ها و انحرافات خواص پس از پيروزي حكومت و در دوران رفاه رخ مي‌دهد. برخي از اين لغزش‌ها عبارتند از :

1. از دست دادن اخلاص و بروز شايبه‌هايي از ريا؛

2. ناديده گرفتن دشمنان بيروني و غفلت از ايشان؛

3. احساس اطمينان و امنيت از عداوت دشمن دروني نفس ؛

4. احساس پايان كار و رسيدن به مطلوب؛

5. ملاحظات خويشاوندي و دوستي و قوم‌گرايي و حاكميت روابط به جاي ضوابط؛

6. خودستايي و غرور، خودرأيي و استبداد؛

7. انحصار‌طلبي و تنگ‌نظري و عدم تحمل ديگران؛

8. حسن‌نظر و اعتماد بي‌جا به عمّال و كارگزاران؛

9. وجود افراد متملّق و چاپلوس و دروغ‌زن و جلوگيري از ابراز عقيده و انتقاد مصلحان صاحب انديش؛

10. بروز اختلافات ناپسند در ميان خواص جبهة حق؛

11. علم بي‌عمل و اكتفا به شعار براي اصلاح ديگران؛

12. كتمان حقايق ديني به هنگام تبليغ به منظور ملاحظات سياسي و احتياط كاري؛

البته برخي از اين لغزش‌ها تنها به دوران رفاه و آسايش اختصاص ندارد؛

خشكاندن ريشه‌ها

اصولي‌ترين راه مبارزه با آفات و مفاسد، ريشه‌كن كردن آنهاست. مادامي كه ريشه گياهي در بُن خاك است قطع شاخ و برگ مشكلي را حل نمي‌كند و به محض فراهم آمدن شرايط و رفع موانع گياه به گونه‌اي ديگر رشد و نمو مي‌كند.

براي تهذيب اخلاق اجتماعي و تزكيه نفوس هرچند مي‌توان تنها به اصلاحات صوري و موعظه‌هاي اخلاقي بسنده كرد، اما اين راه مطمئن و قابل اعتماد نيست. براي مبارزه بايد ريشه‌ها را يافت و آنها را خشكاند. به تصريح برخي از آيات و روايات و تأكيد حضرت امام (قدس سرّه) و تصريح مقام معظم رهبري، ريشة تمامي انحرافات و خطراتي كه در مسير زندگي، اهل ايمان وحتي خواص وجود دارد حب دنيا ست.

بايد آزاده بود و از دام دنيا رهايي يافت، تا رستگاري نصيب گردد. حربة شيطان در فريب انسان، تزيين دنياست. درمان بايد از محل آسيب‌ديدگي آغاز گردد و نظرگاه انسان نسبت به دنيا و تمتّعات آن تصحيح شود. از سوي ديگر، در سيرة عملي رهبران ديني به ويژه پيامبر اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ و امير مؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ چنين برمي‌آيد كه آنها در ادارة امور جامعه هرگز از نظارت و كنترل افراد به ويژه كارگزاران خود غافل نبوده‌اند.

در دوران حكومت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ كه وضعيت اجتماعي و فرهنگي جديد، كنترل‌هاي بيشتري را ايجاب مي‌كرد، حضرت براي مراقبت از عاملان خود در گوشه و كنار مأموران اطلاعاتي ـ امنيتي داشته است كه اخبار مربوط به كارگزاران را به وي برسانند. ميزان تأكيد حضرت در حفظ بيت‌المال، واگذاري مناصب و مسؤوليت‌هاي اجتماعي به افراد صالح و مبارزه جدي با انحرافات و لغزش‌هاي كارگزاران مانع رشد و باروري دنيادوستي در نهاد ياران خود مي‌شوند.

با وجود اين مراقبت‌ها و آموزش‌هاي نظري و عملي، اگر كسي از كارگزاران خود را در حال خيانت به امانت الهي و دستبرد به بيت‌المال مي‌بيند، بدون ملاحظه از او حسابرسي نموده و او را به جزاي عمل خود مي‌رساند. حدود يك سوم نهج البلاغه در مورد زهد و زيان‌هاي دنياطلبي و دنياگرايي است. در دوران رشد و پيشرفت و توسعه، آفت دنياگرايي، گريبان خواص را مي‌گيرد و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در عصر خود با چنين آسيبي مواجه بودند كه هشدارهاي پپاپي داده‌اند. از اساسي‌ترين شناخت‌ها، شناسايي آسيب‌ها در عملكرد عوام و خواص و عوامل رخوت‌آور و ركودز است كه براي عبرت‌آموزي و دوري گزيدن از چنين آسيب‌هايي به بررسي آنها مي‌پردازيم:

الف) دلخوشي به عقايد ناصحيح

گاهي بعضي از عقايد ناصحيح، انسان‌ها را مغرور و در آنها ايجاد انحراف مي‌كند. مثلاً يهود و نصارا تنها خود را دوستان خدا مي‌دانستند و گمان مي‌كردند ديگران از حقوق انساني برخوردار نيستند و مي‌گفتند:

نَحْنُ أَبْناءُ اللهِ وَ أحِبّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذَّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ ... [1]؛ ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم، بگو: پس چرا در قبال گناهانتان عذاب مي‌كند. قالُوالَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ كَانَ هُوداً اَوْ نَصاري تِلْكَ اَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ [2]؛ گويند: جز يهوديان و نصارا كسي وارد بهشت نمي‌شد، اين آرزوهاي واهي آنان است، بگو: دليل قاطع خود را ارائه دهيد، اگر راست مي‌گوييد.

بايد از اين آيات عبرت گرفت و با پافشاري بر اصول استوار عقلي، از افتادن در وادي خوش خيالي‌ها در امان ماند. متأسفانه در صدر اسلام، پس از پيروزي در جنگ بدر، بعضي از مسلمانان گرفتار اين توهمات شده، گمان مي‌كردند چون به پيامبر ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ ايمان آورده و دين حق را پذيرفته‌اند، ديگر در همة صحنه‌ها پيروزند. آنها با شكست در جنگ احد، در حقانيّت دين خود شك كردند.

يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مالايُبْدوُنَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْكَانَ مِنَ اْلاَمْرِشَيءٌ ماقُتِلْنا ههُنا ... [3]؛ در دل خود چيزي پنهان مي‌‌كنند كه آن را براي تو آشكار نمي‌سازند، مي‌گويند اگر ما بر حق بوديم و بهره‌اي از حق داشتيم در اين‌جا كشته نمي‌شديم.

ب) غرور علمي

غرور علمي از بزرگ‌ترين لغزشگاه‌هاي خواص است. متأسفانه آنها به دانسته‌هاي خويش دل خوش كرده، ديگر حاضر به پذيرفتن سخن هيچ‌كس و تفكر و تعقل دربارة آن نيستند:

فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيَّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ [4]؛ هنگامي كه پيامبرانشان دلايل روشن برايشان آوردند به دانش خود دل خوش كردند (و غير آن را هيچ شمردند).

آنها نه تنها خود را داناتر از ديگران مي‌دانند و ديگران را نيازمند دانش خود مي‌دانند، خود را نيز برتر از ديگران مي‌شمارند. اين خودبيني مانع بزرگي در راه هدايت آنهاست. آيات قرآن به اين مورد اشاره دارد، آن‌جا كه مي‌فرمايد:

مانَريكَ اتَّبَعَكَ إِلاّ الَّذِينَ هُمْ اَراذِلُنا بادِيَ الرَّأيِ وَ مانَري لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ[5]؛ ما نمي‌بينيم كسي از ما جز فرومايگان ما، آن هم نسنجيده تو را پيروي كرده باشد و براي شما فضيلتي نسبت به خود نمي‌بينيم .

ج) تعلقات و وابستگي‌هاي مادي

خواص خوب در جامعه تحول‌زا هستند به شرطي كه در خوشي‌هاي دنيا غوطه‌ور نگردند. اگر نعمت فراوان دنيا آنها را فرا گرفت از اقدام‌هاي كارآ و انقلابي بازشان مي‌دارد. جلوه‌هاي زندگي دنيا سبب تعلق خاطر مي‌شوند و انسان دل بسته را دست و پا نيز مي‌بندند. امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ همواره انسان را از دنيا و زياده‌خواهي بر حذر داشته‌اند. در آيات قرآن آمده: در صدر اسلام ده‌نفر از مؤمنان توان رويارويي با صدنفر را دارند.

اما بعد مي‌فرمايد: اكنون (زمان نزول اين آيات كه ظاهراً سال نهم بعثت بوده است) در شما ضعف حاصل شده است و توان گذشته را نداريد، از اين‌رو بر شما تخفيف داده شده. اكنون بر شما واجب است كه يك نفر در برابر دو نفر مقاومت كند.[6]

متأسفانه اين روند پس از پيامبر اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ با اشرافيت و خوشگذراني مسلمانان زيادتر شد و خانه‌هاي مجلل و خدم و حشم بسيار، آنان را از اقدام‌هاي انقلابي بازداشت. انصافاً بزرگ‌ترين لغزشگاه خواص، روآوردن به دنيا و مظاهر آن است و رسول خدا ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ نيز از همين، بيش از هر چيز برامت خود مي‌ترسد: اَخْوَفُ مااَخافُ عَلي اُمَّتِي زَهْرَةُ الدُّنْيا و كَثْرَتُها [7]؛ بيشترين ترس من براي امتم، جلوه‌هاي دنيا و زياده‌خواهي آن است .

دشمنان نيز از اين ضعف آگاهند و از همين راه وارد مي‌شوند. وقتي به تدريج دل‌ها مالامال از حبّ جاه و مال گردد ديگر توانايي پذيرش حق را از دست خواهد داد.

د) گريز از ملامت و سرزنش ديگران

با اين كه بعضي از خواص وظيفه را تشخيص مي‌دهند و مي‌توانند با اداي وظيفه تحول‌آفرين باشند، اما ترس از ننگ و رسوايي ظاهري دنيا، آنان را به تسليم و سكوت و سكون وا‌مي‌دارد. طلحه و زبير از خواص جامعه بودند و پيشاپيش با علي ـ عليه السّلام ـ بيعت كردند و به پيروي از آنان عوام نيز با امام ـ عليه السّلام ـ بيعت كردند، اما زماني با اين كه حق نيز بر آنها آشكار بود گمان مي‌كردند اگر با ديگر مسلمانان يكسان باشند؛ شخصيت و شرافتشان خدشه‌دار مي‌گردد؛ زيرا به امتيازات موهوم عادت كرده بودند.

امام نشان نافرماني را در آنها ديد و فرمود: فَإنَّ الإنَ اَعظَمَ اَمْرِكُما العارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَجَمَّعَ الْعارُ وَالنّارُ [8]؛ اكنون بزرگترين مشكل شما براي بازگشت از راه تفرقه، ننگ (ظاهري) است، ولي قبل از آن كه ننگ (واقعي) و عذاب آتش برايتان جمع شود باز گرديد .

‍ه‍‍) حسد

از جمله رذايل اخلاقي كه كارآيي خواص را به شدت كاهش مي‌دهد و خواص خوب را به عملكرد نادرست وامي‌دارد حسد است. اين صفت زشت باعث مي‌شود انسان در برابر حق تسليم نشود بلكه دچار عصيان و سركشي شود. كعب بن اشرف از خواص و سران يهود بني‌نضير بود. وقتي آنان از مدينه رانده شدند، به مكه آمد.

در آن‌جا بزرگان و خواص قريش از او پرسيدند: دين ما بهتر است يا دين محمّد؟ او پاسخ داد: دين شما هم بهتر است و هم قدمت تاريخي دارد، امّا دين محمّد جديد است.[9] قرآن مجيد در بيان علت اين داوري غيرعادلانه مي‌‍فرمايد: اَلَمْ تَرَ اِلَي الَّذِينَ اُوتُوا نَصِيباً مِنَ الكِتابِ ... يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هولاءِ أَهْدي مِنَ الّذينَ امَنُوا سَبيلاً ... اَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلي مااتيهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ اتَيْنا الَ اِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ ...[10]؛ آيا نديدي كساني را كه بهره‌اي از كتاب آسماني به آنان داده شده بود (يعني يهوديان) ... به كافران مي‌‌گويند: شما به درستي و راستي نزديك‌تر هستيد تا مؤمنان (رسول خدا و ياران او)، آيا از اين كه آنان را از فضل خود بهره‌مند ساختيم، حسد مي‌ورزند، به تحقيق كه به آل‌ابراهيم (حضرت محمّد ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ ) كتاب و حكمت داديم . متأسفانه گاهي در ميان صفوف حق نيز اين رذيلة اخلاقي سبب تفرقه و جدايي مي‌شود. بنابراين، بايد با ترك اين خصيصه در رشد و تعالي فردي و اجتماعي كوشيد.

و) تعصب

زماني كه انسان از قيد و بندهاي مختلف و تعصبات جاهلي قومي ـ قبيله‌اي، حزبي و ملي آزاد نباشد، نمي‌تواند در مقاطع حساس به خوبي تصميم‌گيري كند، اين تعصب ناروا در بسياري از اوقات آنان را به موضعگيري باطل مي‌كشاند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ در توصيف خواص و علماي يهود مي‌فرمايد:عوام يهود مي‌دانستند كه عالمان و خواصشان تعصب شديد دارند؛ اين‌رو در دين تفرقه ايجاد مي‌كنند.[11] تعصب به معناي حمايت و دفاع از كسي است كه نسبت به او رابطه يا تعهدي داريم، تعصب و دفاع اگر براساس حق باشد پسنديده وگرنه ناپسند است.

در سال ششم هجري مسلمانان براي اداي مراسم حج راهي بيت‌الله‌الحرام شدند، ولي مشركان قريش با تمام توان در مقابل آنان ايستادند و مانع شدند. خداوند حالت آن روز مشركان را چنين توصيف مي‌كند: إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهُمُ الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ [12]؛ آن‌گاه كه كافران در دل‌هاي خود خشم و عصبيت جاهلي را قرار دادند . امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ در تفسير تعصب جاهلي مي‌فرمايد: تعصب جاهلي اين است كه فرد، بدان قومش را از خوبان ديگر بهتر بداند و قومش را بر ظلم ياري دهد وگرنه دوست داشتن قوم و خويش عصبيت جاهلي نيست.[13]

ز) انگيزه‌هاي غير الهي

اگر اقدام خواص با انگيزة الهي باشد ياري و تأييد خداوند نيز شامل حالشان خواهد شد. اما اگر انگيزه‌ها غير الهي بود، سست و بي‌دوام است. نمونة اين مطلب را در قرآن مي‌توان در جريان بني‌اسرائيل و اصحاب طالوت جست‌وجو كرد.

آنها به پيامبرشان گفتند: فرماندهي براي ما برگزين تا در راه خدا جهاد كنيم. پيامبرشان فرمود: اگر جهاد بر شما واجب شد مبادا از جنگ رو بر‌تابيد و نافرماني كنيد. آنان در جواب گفتند: وَما لَنا ألا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْناءِنا [14]؛ چرا در راه خدا نجنگيم با آن كه از ديارمان و از نزد فرزندانمان رانده شده‌ايم . انگيزة آنان براي جهاد فقط كسب رضاي خدا و قلع و قمع دشمنان دين خدا نبود، بلكه رسيدن به وطن و فرزندان و غير آنان هم بود. اين انگيزه‌ها نمي‌تواند رزمنده را در همة صحنه‌ها نگه دارد و هرگاه درگيري شديد شود فرار را ترجيح مي‌دهد و نهايتاً شكست مي‌خورند.

ح) خودپرستي

خودپرستي يعني خود و متعلقات خود را حق ديدن و بي‌چون و چرا و بدون منطق از آرا و نظريات خود دفاع كردن و آن را محور دوستي و دشمني قرار دادن. اولين پلة شرك خودمحوري است كه قدرت درك حقايق را از انسان مي‌گيرد.

أفَرَأيتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلي عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ اَفَلا تَذَكَّرُونَ [15]؛ آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هوس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهي (بر اين كه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و برگوش و قلبش مهرزده و بر چشمش پرده‌اي افكنده است؟ با اين حال چته كسي مي‌تواند عير از خدا او را هدايت كند، آيا پند نمي‌گيريد؟ .

ط) مال‌پرستي و تفاخر

وقتي مال‌دوستي به اوج خود رسيد تبديل به مال‌پرستي، و عامل بسياري از لغزش‌ها مي‌شود. نگاهي اجمالي به مخالفان انبيا ما را به اين باور مي‌رساند كه از عمده‌ترين عوامل مخالفت با انبيا همين گردن فرازي بوده است. آنان با به رخ كشيدن ثروت خود و هوادارانشان خود را برتر و انبيا را حقير مي‌شمردند و منطقشان اين بود: ... نَحْنُ اَكثَرُ أمْوالاً وَ اَولاداً وَ‌ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ [16]؛ دارايي و فرزندان ما از همه بيشتر است (اين نشانة علاقه خداوند به ماست) و ما هرگز مجازات نخواهيم شد .

متأسفانه در طول تاريخ كساني كه بايد چشم بيدار اسلام و پاسدار ارزش‌هاي اخلاقي باشند، بي‌صبرانه به جمع‌آوري ثروت پرداختند و تمام سوابق درخشان خود را در مسلخ مال‌پرستي قرباني كردند. به تعبير مقام معظم رهبري: گفتند نمي‌شود كه سابقه‌دارهاي اسلام ... اينها بايد يك امتيازاتي داشته باشند! به اينها امتيازات داده شد، امتيازات مالي از بيت‌المال. اين خشت اول بود. حركت‌هاي انحرافي اين طوري است؛ از نقطه كمي آغاز مي‌شود، بعداً همين طور هر قدمي، قدم بعدي را سرعت بيشتر مي‌بخشد. انحراف از همين جا شروع شد.[17]

ي) ترس

ترس در موارد زيادي عامل بازگشتن از موضع حق مي‌شود و باعث مي‌شود انسان در مقاطع تاريخي حساس، حمايت از حق را واگذارد. ترس باعث شد مردم كوفه حضرت مسلم‌بن عقيل را تنها گذارند، با اين كه معتقد به حقانيت امام حسين ـ عليه السّلام ـ و نماينده‌اش نيز بودند. ابن‌زياد تهديد كرد كه هر رئيس قبيله‌اي كه مخالفي را پناه دهد و معرفي نكند، جلو خانه‌اش به دار كشيده خواهد شد.[18]

وقتي وارد قصر دارالاماره شد خطاب به مردم گفت: من مأمور برخورد شديد با مخالفانم و با تازيانه و شمشير با آنان برخورد مي‌كنم.[19] اين تهديها كارگر افتاد تا جايي كه پدر مي‌آمد دست پسر را مي‌گرفت و مي‌برد؛ برادر، برادر را و زن شوهر را و ... تا آن‌جا كه مسلم‌بن عقيل كه در آغاز با استقبال بيست هزار نفري مواجه شده بود، به جايي رسيد كه حتي يك نفر هم همراهش نبود. غريبانه در كوچه‌هاي كوفه مي‌رفت و نمي‌دانست بر چه كسي وارد شود.[20]

رهبر معظم انقلاب مي‌فرمايد: كاري كه ابن‌زياد كرد، يك عده از همين خواص را بين مردم فرستاد كه مرد را بترسانند، مادرها و پدرها را، تا بگويند با چه كسي مي‌جنگيد؟ چرا مي‌جنگنيد؟ برگرديد، پدرتان را در مي‌آورند، اينها يزيدند، اينها ابن‌زيادند، اينها بني‌اميه‌اند و اينها چه دارند، پول دارند، شمشير دارند، تازيانه دارند، ولي آنها چيزي ندارند! مردم را ترساندند، به مرور همه متفرق شدند، آخر شب، وقت نماز عشا، هيچ‌كس همراه حضرت مسلم نبود، هيچ‌كس![21]

اساساً ترس شديد، برخاسته از ناتواني نفس و يقين نداشتن به خداوند است. از اين‌روست كه منافقان در جنگ به شدت مي‌ترسند؛ چون تنها در سخن ايمان دارند. قرآن مي‌فرمايد: وَيقُولُ الَّذينَ امَنُوا لَوْلا نُزَّلَتْ سُورَةٌ فَإذا اُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحكَمَةٌ وذُكِرَ فيها القِتالُ رَأَيتَ الّذينَ في قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرونَ إِلَيْكَ نَظَر الْمَغْشِيَّ عَليهِ مِنَ المَوْتِ فَأَولي لَهُمْ [22]؛ كساني كه ايمان آورده‌اند مي‌گويند: چرا سوره‌اي نازل نمي‌شود (كه در آن فرمان جهاد باشد) يعني مؤمنان بي‌صبرانه انتظار جهاد را مي‌كشند اما منافقان از شنيدن نام جنگ چنان وحشت و اضطراب سرتاپايشان را فرا مي‌گيرد كه نزديك است قالب تهي كنند. فكرشان از كار مي‌افتد، چشمشان از حركت باز مي‌ايستد، همچون كساني كه نزديك است قبض روح شوند نگاهي بي‌حركت و خيره دارند . مرحوم سيّد جمال‌الدين اسد‌آبادي سخني زيبا دربارة نكوهش ترس دارد:

1. ترس است كه پايه‌هاي استقلال كشور را سست مي‌كند؛

2. ترس است كه روابط ملت‌ها را مختل مي‌سازد؛

3. ترس است كه درهاي خير و بركت را به روي جويندگان مي‌بندد؛

4. ترس است كه درخشش هدايت را از نظرها دور مي‌دارد؛

5. ترس است كه نفوس بشري را به كرنش و خواري وا مي‌دارد؛

6. ترس است كه يوغ بردگي را بر گردن مردم مي‌افكند؛

7. ترس است كه جامة ننگ بر تن انسان مي‌پوشاند؛ ننگي كه جان‌هاي پاك و همت‌هاي بلند كشته شدن را بر آن ترجيح مي‌دهند؛[23]

ك) لجاجت

لجاجت مانع پذيرش حق مي‌شود. براي انسان لجوج و يك‌دنده محور من است نه خدا. آنها به جاي خدا محوري به دنبال خود‌‌محوري هستند. اگر حق را مانند آفتاب، آشكارا ببينند، سر تسليم در برابر آن فرود نمي‌آورند. قرآن كريم دربارة انسان‌هاي لجوج و مخالفان حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد:
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ اياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سحِرٌمُبينٌ؛ و هنگامي كه آيات روشني‌‌بخش ما به سراغ آنها آمد، گفتند اين سحري آشكار است . وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيقَنَتْها أنفُسُهُمْ ظُلماً وَ عُلُّواً فَانظُر كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ المُفْسِدِينَ [24]؛ و آنها آيات روشن الهي را از روي ظلم و سركشي انكار كردند، در حالي كه به آن يقين داشتند، پس بنگر عاقبت مفسدان چگونه بود
.

انسان لجوج با آن كه مي‌داند رأيش خلاف حق است، هم‌چنان بر آن پاي مي‌فشارد. كانون وجودي انسان لجوج آكنده از خودپرستي، و رأي و نظرش بي‌ارزش است؛ چرا كه در گزينش رأي، تنها به منافع شخصي خود اهميت مي‌دهد، اين خودخواهي‌ها و لجاجت‌هاست كه زمينه‌ساز جنگ‌ها و اختلافات در جامعه اسلامي مي‌شود.

ل) رياست طلبي

از عوامل مهم حق‌گريزي، رياست‌طلبي و قرباني كردن همه چيز در مسير دست‌يابي به جاه و مقام است. رياست‌طلب مي‌خواهد در هر شرايطي رياستش را حفظ كند. براي رسيدن به مقصود به تمام ارزش‌هاي الهي پشت پا مي‌زند. راز برخي از مخالفت‌ها با امامان همين بيماري بزرگ بوده است؛ آنان حق را مي‌شناختند اما رياست‌طلبي پرده به بصيرتشان كشيد و به بيراهه رفتند.

ابن ابي الحديد مي‌گويد: زبير و طلحه پس از گذشت چند روز از بيعت با علي ـ عليه السّلام ـ به خدمت ايشان رسيدند و گفتند: اي امير مؤمنان، ... خواستة ما اين است كه بعضي از كارهاي خود (استانداري بصره و كوفه) را به ما واگذاري.

امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: بدانيد من در اين امانتي كه خداي به من سپرده (يعني مسؤوليت حكومت) جز انسان‌هايي كه از دينشان راضي، و از امانتداري‌شان خرسندم و لياقت آنها را احراز كرده باشم، مردي را شريك نمي‌سازم .[25] طلحه و زبير به هوس رياست كوفه و بصره با علي ـ عليه السّلام ـ بيعت كردند، ولي آن‌گاه كه پايداري علي ـ عليه السّلام ـ را در دين و سازش ناپذيري وي را ديدند و مشاهده كردند علي ـ عليه السّلام ـ مصمم است اساس حكومتش را بر كتاب وسنت پيامبر گرامي اسلام قرار دهد، سر به شورش برداشتند.[26]

حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در تحليلي روان‌شناسانه در مورد اين جاه‌طلبان فرمود: اينان آن چنان رياست طلبند كه هر كدام تنها رياست مطلق خود را مي‌خواهد و بس! بر‌اين اساس ميان خود كشمكش و كينه دارند.[27] امام صادق ـ عليه السّلام ـ در نكوهش رياست‌طلبي مي‌فرمايد: از رحمت خدا به دور است، آن كس كه دنبال رياست باشد. نيز هركس به آن اهتمام ورزد يا در فكر آن باشد .[28]

سوگمندانه بايد گفت اين بيماري در طول تاريخ اسلام دامنگير بسياري از خواص شد. با اين كه مي‌دانستند سنگر حق كجاست اما رياست‌‌طلبي آنها را به بيراهه كشانيد. عمرسعد به خوبي امام حسين ـ عليه السّلام ـ را مي‌شناخت. مي‌دانست حق با اوست ولي رياست‌طلبي و آرزوي رسيدن به ملك ري او را به رويارويي با امام حسين ـ عليه السّلام ـ كشاند!.

م) دوستي و ملاحظات خويشاوندي

از ديگر عوامل رو تافتن از حق و از آسيب‌هاي خواص جامعه مي‌توان ملاحظات عاطفي و خويشاوندي را نام برد: از نظر قرآن كريم، انسان‌هاي با ايمان بايد دل و جانشان كانون محبت خدا باشد و در اين راه بستگي عاطفي خويش را از پدر، فرزند، برادر و خاندان منحرف قطع كنند. هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند، نمي‌توان يافت كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند.

آنان كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دل‌هايشان نوشته و با جان خود آنها را تقويت فرموده است، آنها را در باغ‌هايي از بهشت وارد مي‌كند كه نهرها از زير درختانش جاري است، جاودانه در آن مي‌مانند. خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند، آنها حزب‌الله اند. بدانيد حزب‌الله پيروز و رستگار است.[29]

در قرآن آمده كساني كه بستگي عاطفي خويش را بر رابطة الهي ترجيح مي‌دهند از صراط مستقيم و خدا محوري خارج مي‌شوند، نيز اين واقعيت را بيان مي‌كند كه در قيامت نزديكان و فرزندان، به انسان سودي نمي‌رسانند: لَنْ تَنفَعَكُمْ أرحامُكُمْ وَلا اَولاأكُم يَوْمَ القِيمَةَ يفصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللهُ بِما تَعْمَلونَ بَصِيرٌ[30]؛ هرگز بستگان و فرزندان شما در روز قيامت سودي به حالتان نخواهند داشت. خداوند در قيامت ميان شما جدايي مي‌افكند و به آنچه انجام مي‌دهيد بيناست .


[1] . مائده (5) آية 18.

[2] . بقره (2) آية 111.

[3] . آل عمران، (3) آية 154.

[4] . مؤمن (40) آية 83.

[5] . هود (11) آية 27.

[6] . انفال (8) آيات 65 ـ 66.

[7] . ميزان الحكمه، ج1، ص 155.

[8] . نهج البلاغه، نامه 54.

[9] . بحار الانوار، ج20، ص 236 ـ 237.

[10] . نساء (4) آيات 51 ـ 54.

[11] . ميزان احكمه، ج8، ص 257.

[12] . فتح (48) آية 26.

[13] . ميزان الحكمة، ج6، ص 335.

[14] . بقره (2) آية 246.

[15] . جاثيه (45) آية 23.

[16] . سبأ (34) آيات 34 ـ 35.

[17] . مقام معظم رهبري، 20/3/75.

[18] . شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص 42.

[19] . تاريخ طبري، ج7، ص 242.

[20] . اللهوف، سيد‌بن طاووس، ص 119.

[21] . رهبر معظم انقلاب، 20/3/75.

[22] . محمّد (47) آية 20.

[23] . بيدارگران اقاليم قبله، محمد رضا حكيمي، ص 56.

[24] . نمل (27) آيات 13 ـ 14.

[25] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص 231.

[26] . همان، ج11، ص 10.

[27] . نهج البلاغه، خطبة 148.

[28] . اصول كافي، ج2، ص 298، باب طلب الرئاسه، ح12.

[29] . مجادله (58) آية 22.

[30] . ممتحنه (60) آية 3.

/ 1