﴿ جايگاه سياست در دين ﴾
در دو شـمـاره قـبـل در مـورد تـعـريـف سـيـاسـت و جـايـگـاه آن در ديـن و عـلل
طـرح جـدايى دين از سياست و شبهاتى پيرامون آن سخن به ميان آمد و پاسخ آن ها نيز به
طـور اجـمـال بـيـان گـرديـد. در ايـن شـمـاره به تبيين تفصيلى مساءله جدايى دين از
سياست مى پردازيم.
هـمـان گـونـه كـه در شـماره هاى قبل بيان گرديد، با توجه به مفهوم سياست و ديانت و
نقش و رسالتى كه هر كدام از اين دو، در سازماندهى و اداره اجتماعات و استقرار عدالت
و رفع مشكلات مـادى و مـعـنـوى انـسـان هـا دارنـد، روشـن مـى شود كه اهداف سياست
راستين و ديانات الهى ـ به خـصـوص اسـلام ـ مـشـتـرك و گـاه واحـد اسـت و آن چيزى
، جز فراهم ساختن شرايط بالندگىِ اسـتـعـدادهـا و ارتـقـاء فـكرى و اخلاقىِ افراد و
تاءمين رفاه و عدالت اجتماعى و آزادى در جوامع بـشـرى نيست و شايد به تعبيرى ديگر
بتوان گفت: كه سياست و ديانت دو نامند از يك راه و دو مـسـمـايـنـد از يـك
واقـعـيـت. و جمله معروف شهيد مدرس نيز كه پيوسته بر آن تكيه مى كرد كه (مـنشاء
سياستِ ما ديانت ماست، و ديانتِ ما عين سياستِ ماست ) روشنگر همين واقعيّت بوده و
دليلى متقن بر جدايى ناپذيرى سياست از ديانت است.
نظريه مكاتب دينى و غير دينى
در عـرصـه حـكـومـت و مـديـريـت جـامعه امروزى جهان، دو مكتب دينى و غير دينى با
دو جهان بينى متفاوت در برابر يكديگر به منصه ظهور مى رسند. يكى مكتب مبتنى بر
اصالت وحى و ساختار حـق جـويـى و عـدالت خـواهـى، و ديـگرى مكتب بنا شده بر اصالتِ
راءى و تواءم با حق كشى و ستمگرى و نفى ارزش هاى اخلاقى.
الف ـ مكاتب دينى
در مكاتب دينى به خصوص دين مبين اسلام ملاكِ عمل، رضاى خداوند و مصالِح مردم،
پاسدارى از حـقـوقِ مـحرومان و تقوا است. و حكمرانِ دين مدارِ مسلمان را هميشه
نظاير اين آيات نصب العين است كه:
(اِنَّ اللّ ه يـَاءْمـُرُ بـِالْعـَدْلِ وَالاِْحـْسـانِ وَ إ يـتـاءِ ذِى القـُرض
وَ يـَشَْى عـَنِ الْفـَحـْشاءِ وَاثُْنْكَرِ وَالْبـَغـْىِ يـَعـِظـُكـُمْ
لَعـَلَّكُمْ تَذَكَّرُون. وَ اَوْفُوا بِعَهْدِ اللّ هِ اِذا عاهَدْدُْ وَ لا
تَنْقُضوا الاِْج انَ بَعْدَ تُوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْژُُ اللّ ه عَلَيْكُمْ
كَفيلاً إِنَّ اللّ هَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ).36
هـمـانـا خـداونـد (خـلق را) بـه دادگـرى و نـيـكـى فـرمـان مـى دهـد و بـه بـذل و
بـخـشـش بـه خـويـشـاونـدان فرا مى خواند و از كارهاى زشت و ستم ورزى نهى مى كند،
بـاشـد كه پند پذيريد. و زمانى كه با خدا و رسول او و بندگانش پيمان بستيد به عهد
خود وفـا كـنـيـد و هـرگـز سـوگندهايى كه بر آن پيمانى را استوار كرده ايد و خداوند
را بر خود گواه گرفته ايد نشكنيد و بدانيد كه پروردگارتان بر آنچه مى كنيد آگاه است
.
ب ـ مكاتب غير دينى
در ايـن مـكـاتب، تاءمين منافع شخصى و ارضاى حسّىِ جاه طلبانه زمامدار يا دار و
دسته و حزب پـشـتـيـبـان او مـنـظور اصلى است و استثمار كشورها و انسان ها هدف غايى
است. چنان كه نيكولو مـاكـيـاول (1469 ـ 1527 م ) تاريخدان و سياستمدار شهير
ايتاليايى كه بعضى او را پيامبرِ ايتاليا و كتاب شهريارش را انجيل سياسى اروپا
دانسته اند و برخى ـ بالعكس ـ وى را ابليس و كـتـاب هـايش را منفور ونجس توصيف
كرده اند37، در كتاب مزبور ـ ضمن جدا كردن سياست از مـذهـب ـ به تصريح اظهار مى
دارد كه زمامدار لايق كسى است كه درندگىِ شير و تزويرِ روباه را تـواءمـاً دارا
بـاشـد و بـراى دسـت يابى به شهرت و قدرت از هر وسيله اى سود جويد ولو ارزش هاى
اخلاقى و فضايل انسانى را در راه رسيدن به اهدافِ خود زير پاى گذارد و چون به
عـقـيـده وى: (از آنـجـا كـه حـقوق و قوانين يك جامعه منبعث از اراده و خواست
زمامدار مى باشد، لذا فرمانروايان مجازند كه به هر عملى حتّى ظلم و زور و خيانت و
پيمان شكنى و دروغ دست يازند، زيـرا اهـداف آنـان تـوجـيـه كـنـنـده ابـزار كـار و
نـحـوه عـمـلشـان در فـرمـانـروايـى اسـت و: (نيل به مقصود، اتخاذ هر نوع وسيله و
عملى را برايشان مشروع مى كند)38.
او در كار سياست، تنها بر استعدادِ قدرت رهبرى و سازماندهى، موقع شناسى، فرصت
طلبى و عزم راسخ و قساوت قلبِ زمامدار تكيه مى كند و ضمن ستايش از اين صفات، آنها
را به عنوان سـرمـايـه هـاى اصـلى سـيـاسـتـمـداران، در جـهـت رسـيـدن بـه جـاه و
جلال و قدرتمندى و شهرت مى شناسد.
نظريه افلاطون
البـتـه سـابـقـه ايـن طـرزتـفـكـر سـيـاسـى كـه بـه قـرن هـا قبل از ظهور ماكياول
مى انجامد و آفاتى كه تاكنون از رهگذر حاكميّت سياست هاى عارى از ديانت و اخـلاق
بـه جـوامـع انـسانى و توده هاى محروم مستضعف رسيده است موجب پيدايش آرايى عليه آن
شده و مصلحان بشردوستى را از قديمى ترين ازمنه تاريخ برانگيخته است تا به مخالفت با
چـنـيـن سـيـاسـت هـايـى فـريـادهـا بـرآورنـد و آن را بـه شـدّت مـحـكـوم كـنـنـد.
بـه عـنـوان مـثـال افـلاطـون، حكيم فرزانه يونانِ باستان را مى بينيم كه در كتاب
جمهوريّت خود كه چشم انـدازى اسـت از مـديـنـه فـاضـله اى كه او در افق آرزوهايش
ترسيم كرده است، در بحث حكومت و سـيـاسـت، از حـقـّانـيـّت ايـن انـديـشـه كـه:
(سـيـاسـت بـى حـكـمـت 39 بـاطـل و حـكـمـت بـى سـياست ناقص است )40 دفاع مى كند و
تحقّق يك جامعه آرمانى و مطلوب را بدون اِعمال سياست مبتنى بر انسانيّت و اخلاق غير
ممكن مى شمارد.
حاكمان حقيقى از ديدگاه اسلام
از ديدگاه اسلام حاكميت تنها از آنِ خداوند است و فرمانروايى به ذات پاك او اختصاص
دارد كه بـه مـنظور انتظام جوامع بشرى و هدايت و بهروزى فرزندانِ آدم، مجموعه
قوانين و احكامى را از طـريـق وحـى بـه پـيامبران اولوالعزمش نازل فرموده و آيين
حكومت بر مردم را به ايشان آموخته اسـت تـا بـه يـارى كـتـاب و مـيـزان پـاسـدار
عـدالت باشند. چنان كه فرمايد: (لَقَدْ اَرْسَلْن ا رُسـُلَنـا بـِالْبـَيِّنـات وَ
اَنـْزَلْنـا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَاثِْكانَ لِيَقُومَ الناسُ بِالْقِسْط41) (همانا
ما پـيـامـبـران خويش را با برهان هاى آشكار فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان فرو
آورديم تا مردمان به دادگرى و راستى گرايند).
و پـس از خداوند فرمانروايان شايسته بر حق، پيامبران و بعد از پيامبر و ائمه هدا(ع
)هستند و در غيبت امام عصر(عج ) نيز سرپرستى و زعامت مردمبا واليان فقيه دادگرى است
كه فكر و اراده شـان در جـهـت رضـاى پـروردگـار و اجـراى دقـيـقِ فـرمـان هاى او و
پاسدارى از حدود شرع مبين مـتمركز است و يا به تعبير حضرت رضا(ع )امر سياست و حكومت
در اين دوران بر عهده عالمانى اسـت كـه: (حـلال و حـرام خـداونـد را مـشـخـص مـى
كـنـند و حدود آنها را بر پاى مى دارند و آيين ال هـى را حـراسـت مى نمايند و با
دانش و پند نيكو و برهان رسا و خردپذير، مردم را به خداى تعالى فرامى خوانند...
چهره هايى كه از گناهان پاك و از عيوب بركنار و به دانش مخصوص و بـه حـلم و بردبارى
موسومند و موجبِ نظمِ دين و عزّتِ مسلمين و خشمِ منافقان و هلاك كافرانند و اجراى
احكام و صيانت مردمان و نواحى كشور در دستِ ايشان است ).42
اسـلام، حـاكـمـيـّت خـودكـامـگـان بيگانه از خدا و دين را كه در عرصه تاريخ با
القابى چون پـادشـاه و قـيـصـر و امـپـراطور و فرعون، به نيروى زر و زور و تزوير
زمامدار گشته و بر مردمان فرمان رانده اند، محكوم مى كند و وجودشان را وسيله تباهى
و فساد اجتماعات و موجب ذلّت صـالحـان و آزادگـان مـى دانـد و از آنـان بـدين گونه
ياد مى كند: (إِنَّ اثُْلُوكَ اِذا دَخَلُوا قَرْيَةً اَفـْسـَدُوهـا وَ جـَعـَلُوا
اَعـِزَّةَ اَهـْلِهـا اَذِلَّةً وَ كـَذ الِكَ يـَفـْعـَلُونَ)43 پـادشـاهـان چـون
بـه ديـارى داخـل شـونـد، آن جـا را بـه قـهـر و غـلبـه تـبـاه سـازنـد و
عـزيـزتـريـن افـرادش را ذليل ترين اشخاص گيرند و رسم و سياست آنان چنين است.
و هـمـيـن خودكامگان جابرند كه به گفته پيامبر اكرم (ص )اگر (كسى آنان را بنگرد و
براى تـغـيـيـر وضـع و مـحـدود كـردن قدرتشان قيام نكند، حق خداوند است كه او را در
زمره ايشان وارد سازد و در جنايات و عذاب هاى آنان شريك نمايد).44
نتيجه
بـنـابـر آنـچـه گـذشـت، اينك مرزِ ميانِ سياستِ همگون با ديانت، از سياستِ جدا
از دين و تفاوتِ جهان بينى زمامدارانِ دين مدار از سياستمدارانِ بيگانه از اخلاق و
مذهب تاحدودى مشخص باشد. و از طـرفـى ـ چـون نـحـوه عـمـل كـرد و آثـارِ زيـانبار
كسانى كه در زمان هاى گذشته زمامِ جوامع بشرى را در دست داشته و مالك الرقابِ مردم
بوده اند و در روزگار حاضر نيز با عناوين: رؤ سـاى جـوامعِ سوسياليسم و كاپيتاليسم
و كارگردانانِ بلوك شرق و غرب و رهبرانِ احزاب چپ گرا و راست گرا يا عاقدين پيمان
هاى نظامى و اداره كنندگان سازمان هاى جاسوسى و... پهنه جـهـان را عـرصـه تـاخـت و
تـازهـاى سياسى و ميدانِ رقابت هاى سبعانه تسليحاتى و اقتصادى خـودسـاخته و همواره
به آتش افروزى ها، اشاعه فساد و فحشاء و جناياتى مستمرّ در گوشه و كـنـار عـالم
مـشـغـولنـد؛ مـوضـوعـى نـيـسـت كـه بـه اسـتـدلال و ارائه شـاهـد و مثال نياز
داشته باشد. و از سوى ديگر چون سياستِ حاكم بر دنياى امروز و خطّ مشى و برنامه هـاى
تـوسـعـه طـلبـانـه اى كـه ابـرقـدرت هـا در جـهـت اسـتـعـبـاد مـلل ضـعـيـف و
تـحميلِ فرهنگ مصرفى به جهان سوم ـ به ويژه كشورهاى اسلامى ـ دارند، كاملاً
مـغـايـر با موازين اخلاقى و انسانى اسلام و مخالف با ضوابط موجود در سياست منبعث
از ديانت مـى بـاشـد و با توجه به اين كه هر كدام از قدرت هاى استعمارى موجود،
سعيشان بر اين است كـه با نيرنگ ها و لطايف الحيلى خاصّ، در فرهنگ و مذهب و مليّتِ
كشورهاى محروم نفوذ كنند و با تـضعيف هويّتِ فرهنگى و تحقيرِ ارزش هاى معنوى ملّت
ها، آنان را به چنبرِ اسارت هاى فكرى و سـيـاسى خود گرفتار سازند و بر مُقدّراتشان
حاكم شوند، بنابراين بر همه ما لازم است تا بـا هـوشـيـارى زيـاد مـراقـب گـفـتـار
بـه ظـاهـر زيـبـاى مـسـلمـان نـمـاهـاى جاهل و يا مغرض بوده و در تقويت و ترويج
احكام دين در همه امور جامعه تلاش نماييم.
36ـ سوره نحل، 91 ـ 90.
37ـ ر. ك: شهريار، تاءليف نيكولو ماكياول، ترجمه محمود محمود، چاپ تهران، ص 11.
38ـ همان، ص 12.
39ـ حـــكـــمـــت عـــدل، داد، راســـتــى، درسـتـى،
اقـتـدا به خالق در عبادات به قدر قدرت به منظوراستعلاى نفس.
40ـ سير حكمت در اروپا، محمدعلى فروغى، ج 1، ص 21.
41ـ حديد / 25.
42ـ اصول كافى، ج 1، ص 386.
43ـ نمل / 35.
44ـ حكومت از نظر اسلام، محمدحسين نائينى، ص 140.