بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
در آن محل رايج و متعارف باشند، اشكال ندارد.كيفيت استدلال به اين حديث نيز مانند روايت قبل است. به اين نكته نيز بايد توجه كرد كه وقتى درهمهاى مورد بحث به عنوان پول رايج در يك منطقه پذيرفته شدهاند، مشمول حكم وجوب پرداخت زكات نيز مىگشتهاند.همچنين در اين مورد چنين روايت شده است:محمدبن مسلم، قال: قلتُ لاَبىعبداللَّه(ع): الرّجلُ يَعَملُ الدراهم يَحمِلُ عليهَا النُّحاس أو غيرَه ثُم يَبيعُها؟ قالَ: اِذا بَيَّن [النّاس] ذلكَ فَلا بأسَ؛(34)محمدبن مسلم از امام صادق(ع) سؤال مىكند كه شخصى سازنده درهم است و در كار خود، مس وامثال آن را با درهم مخلوط كرده ومىفروشد. امام(ع)فرمودند: اگر اين امر را به مردم اطلاع دهد، اشكال ندارد.كيفيت استدلال به اين حديث نيز مانند حديث قبل است. همچنين محمدبن مسلم در روايت ديگرى نقل كرده است:عَن محمدبن مسلم، عن ابى جعفر(ع) قال: جاءَهُ رجلٌ مِن سِجِستان فقالَ لَه: عندنا دراهمَ يُقالُ لَها الشاهِية يَحملُ على الدراهم دانِقَيْن؟ فَقالَ: لا بأَس بِهِ اذا كانَتْ تَجُوزَ؛(35)شخصى از منطقه سيستان خدمت امام صادق(ع) رسيد وعرض كرد: در ميان ما، درهمهايى به نام شاهى رايج است(36) كه دو دوانگ از شش دانگ آن (يك سوم آن) ناخالصى است. امام(ع) فرمودند: اگر در ميان شما رايج و متعارف باشد، اشكال ندارد.كيفيت استدلال به اين حديث نيز معلوم است. فقيه بزرگوار شيخ يوسف بحرانى فرمودهاند:درهم و دينار معيار ارزش بوده و موضوعهاى شرعى در هنگام مقايسه به اينها عرض مىشده و معيار سنجش كالاهاى ديگر نيز بوده است و ملاك صحت كاربرد درهم اين بوده كه در بين مردم رواج داشته باشد، هر چند كه داراى ناخالصى بوده است.(37)از احاديث گروه اول استنباط مىشود كه در شمول احكام بردرهم ودينار، بُعد اعتبار اين دو، ملاك حكم بوده است. بنابراين، پولهاى كاغذى وتحريرى يا هر چيز ديگرى كه مانند آنها همان ملاك را داشته باشد، مشمول احكام درهم و دينار مىشود.البته كاملاً روشن است كه در قوانين اسلام، در برخى موارد طلا و نقره به سبب جنبه ذاتى آنها موضوع يكى از احكام شرعى قرار گرفتهاند، مانند حرمت استفاده مرد از طلا در حين نماز و غيره. اما اينگونه موارد، خارج از موضوع اين بحث است.همچنين از احاديث گروه دوم چنين استنباط مىشود كه درجه خلوص درهم و دينار، به توافق عمومى واگذار شده است. بنابراين، ذاتيّات درهم ودينار، نقشى در احكام آنها نداشتهاند وگرنه مىبايستى قوانين اسلامى، حدودى را براى عيار و درجه خلوص درهم و دينار مشخص مىكرد تا عيار، كه مشخص كننده درجه خلوص و ماهيت سكّه طلا و نقره است، رعايت شود. عدم تعيين چنين عيارى و واگذار كردن آن به توافق عمومى كه با خواست خود مىتوانستهاند آن را كم و زياد كنند، نشاندهنده عدم وابستگى و مشروط بودن احكام پول قديم به جنس و ذات آنها، ووابستگى اين احكام به اعتبار آنها است. پس، از مجموع روايات مذكور چنين نتيجه مىگيريم كه پولهاى كاغذى وتحريرى جديد، در احكام به طور كامل با پولهاى قديم (درهم و دينار) مشترك هستند و بسيارى از احكام كه متوجّه درهم و دينار مىشده -از جمله وجوب زكات- شامل پولهاى جديد نيز مىشود.مؤيد ديگر مشترك بودن حكم پولهاى قديم و جديد اين است كه اگر بگوييم احكامى كه در روايات براى درهم و دينار ذكر شدهاند فقط مخصوص درهم و دينار بودهاند و شامل پولهاى جديد نمىشوند؛ اين امر منجر به تعطيل شدن برخى از انواع قراردادهاى اقتصادى، مانند مضاربه كه موضوع آنها نقدين (درهم و دينار)بوده است، مىشود؛ زيرا پولهاى رايج درجامعههاى كنونى از جنس درهم و دينار نيست كه بتوان آن قراردادها را به وسيله آن انجام داد. بنابراين، اجراى آن قراردادها تعطيل مىشود در صورتى كه نه تنها دليلى وجود ندارد كه تشريع آن قراردادها، اختصاص به زمان خاصى داشته است، بلكه حكمت تشريع و نياز به اجراى آن قراردادها هنوز هم وجود دارند.