بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
وقتى پيام يزيد را به حضرت زينب (س)رساند، ايشان فرمود:خـدا مى داند كه يزيد با خانواده پيامبر(ص) چگونه رفتار كرده ؛ خوبان خاندان ما را كشته و مـا را بر شتران برهنه به اسارت برده است ما از مدينه خارج نخواهيم شد، حتى اگر بخواهند خون ما را بر خاك بريزند.(52) زنـان بـنـى هـاشم نگران حضرت زينب (س)بودند؛ وقتى استبداد اموى از كشتن امام حسين (ع) و برادران و فرزندان او پروايى نكرد، چه استبعادى دارد كه زينب (س)را به شهادت برساند؟ بنابراين زينب دختر عقيل به زينب كبرى (س)گفت :وعـده خـداونـد راسـت اسـت . خـداونـد زمـيـن را براى ما قرار داده است ؛ هر جا بخواهيم ، مى توانيم بـرويـم . او، خـود سـتـمگران را مجازات خواهد كرد. اگر در مدينه در معرض آسيب و اهانت خواهى بود، به سرزمين امن برو.امـّا زينب (س)چگونه مى توانست از مدينه بيرون برود همه خانواده او-بازماندگان عاشورا -در مـديـنـه بـودنـد. او هـرگاه نگاهش به چهره على بن الحسين (ع) مى افتاد، بى تاب مى شد، سنگ صبور همه خانواده بود.مدينه شهرى بود كه آمادگى كامل براى نهضت عليه يزيد را داشت . بنيان حكومت يزيد ضربه خورده بود، كارگزاران اصلى فاجعه عاشورا (ابن زياد و عمر سعد) درمانده و پريشان بودند؛ زخـمـى از درون جـان آنـان ، سـر بـاز كـرده بـود كه هدايا و حمايت هاى يزيد، چاره آن زخم نمى نـمـود. نـگـاه مـردم ، حتى مردمى كه به عنوان سپاه ظلم و جنايت به كار گرفته شدند، آكنده از پشيمانى بود.ابن زياد از عمربن سعد خواست تا نامه اى كه براى او فرستاده بود و در آن دستور كشتن حسين (ع) و ياران او را داده بود، پس بدهد. عمر سعد به ابن زياد گفت : آن نامه را براى همه مردم ، حـتـى بـراى پـيـرزنـان قـريـش خـواهـد خـوانـد تـا هـمـه بـدانـنـد كـه مـسـؤ ول جـنـايـت ، عـبـيـد اللّه بـن زيـاد بـوده اسـت . يـزيـد مـى كـوشـيـد ابـن زيـاد را مـسـؤ ول فاجعه معرّفى كند و عبيداللّه بن زياد مى خواست عمربن سعد را مقصّر نشان دهد.عـثـمـان بن زياد، برادر-عبيداللّه-به او گفته بود: اى كاش همه فرزندان و خانواده زياد در روز قـيـامـت مـحـشور مى شدند، در حالى كه حلقه اى از خوارى در بين آنان بود، امّا دستشان به خون حسين (ع) آغشته نمى شد!(53) حـادثـه عاشورا، كه يزيد گمان مى كرد سبب تحكيم حاكميّت او خواهد شد، كاملا نتيجه عكس داد. تزلزل در اركان حكومت ، درماندگى و پريشانى كارگزاران ، بيدارى مردم مدينه و مكه ، تنبّه مـردم كـوفـه و... بـه خـوبـى نـشان مى داد كه يزيد در بن بست استبداد و قساوت حاكميّت خود افتاده است .در مدينه ، كه پايگاه اسلام بود؛ شهرى كه در آن مهاجران و انصار در پرتو وجود پيامبر(ص) بـا يـكـديـگـر گـره خـوردند و جهاد كردند و همواره پيامبر(ص) و خانواده او را در خود داشت ، بيدارى مردم عميق تر و مقاومت آنان عليه يزيد آشكارتر بود.(54) عـبـيـدلى در اخبار الزينبيّات نوشته است كه زينب كبرى (س) صريحا مردم را به قيام بر ضدّ يزيد فرا مى خواند و مى گفت : (بايد حكومت يزيد تاوان عاشورا را بپردازد.)(55) حاكم مدينه نيز مُصِر بود كه زينب (س)از مدينه بيرون رود.شـهـر پيامبر(ص) و زادگاه امام حسين (ع) آماده انفجارى جديد بود و وجود خاندان پيامبر(ص) و بـازمـانـدگـان عـاشـورا در ايـن شـهـر و شـنـاخـت مـردم از اهـل بيت پيامبر(ع) و جنايات بنى اميّه هر آن اين شهر را به قيامى بزرگ مى طلبيد. مردم مدينه خـبـر شـهـادت امام حسين (ع) و خاندان و يارانش را با بهت و وحشت و خشمى بى مانند پذيرفتند. عـبـدالمـلك بـن ابـى الحـارث گـويـد: وقـتـى خـبـر را گـفـتـم ، شيونى از زنان بنى هاشم بر قتل حسين (ع) برخاست كه به خدا سوگند هرگز مانند آن را نشنيده بودم . (56) عـبـداللّه صـائب بـراى تـهـيـيـج مردم و ابراز احساسات درونى خويش ، فرياد برآورد: (اگر فـاطـمـه (س)زنـده بود و سر بريده حسين را مى ديد، بر او مى گريست و بين او و فرماندار مدينه مشاجره اى در گرفت