نامه فرماندار كوفه به سليمان بن صرد و پاسخ او - پیامدهای عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامدهای عاشورا - نسخه متنی

ابوفاضل رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كرد.(127) تـوّابين پس از زيارت قبور شهيدان كربلا، از راه انبار، به طرف مرزهاى شام و براى مصاف بـا لشـكر ابن زياد به حركت درآمدند. جمعى از آنان دوباره برگشتند و بر قبر امام حسين (ع) مـتـوسـّل شـدنـد وتـجـديـد عـهـد نـمـودنـد و سـپـس بـا سـرعـت ، خـود را بـه لشـكـر رساندند.(128) لازم بـه ذكـر اسـت كـه قـبـر امام (ع) چه در زمان بنى اميّه و چه بنى عباس ، ميعادگاه عاشقان و انقلابيان بوده و نطفه بسيارى از نهضت ها در كنار آن قبر مقدس منعقد مى شده است . در تاريخ ، موارد متعدّدى از تجمّع انقلابيان و تجديد عهد و ميثاق با سالار شهيدان به چشم مى خورد.

نامه فرماندار كوفه به سليمان بن صرد و پاسخ او

پـس از حـركـت سپاه توّابين ، عبداللّه بن يزيد، كه از طرف ابن زبير، حاكم كوفه بود، نامه اى به اين مضمون براى سليمان بن صرد و توّابين نوشت :

... اى قـوم مـا، دشـمـن را گستاخ و جسور نكنيد، شما برگزيدگان و بزرگان شهر خود هستيد. اگـر دشـمـن شـمـا را گـرفتار كند، همه گرفتار شده ايم در صورت شكست شما، به تصرّف كـوفـه طـمـع خـواهـنـد كـرد، اگـر دشـمن بر شما غالب شد به شما رحم نخواهد كرد و تا ابد رسـتـگـار نـخـواهـيـد شـد. اى قـوم ، دسـت مـا و شـمـا يـكـى اسـت و دشـمـن ما مشترك است . اگر در مـقـابل دشمن متّحد شويم ، قطعا پيروز خواهيم شد واگر تفرقه و اختلاف بين ما بيفتد، شوكت و قـدرتـمـان درهـم شـكـسـتـه خـواهـد شـد. ايـن شـوكـت و قـدرت را دسـت كـم نـگـيـريـد و خود را در مـقـابـل دشـمـن خوار و ناچيز نكنيد. اى قوم ، در نصيحت و دلسوزى ما شك و ترديدى به خود راه نـدهـيـد، بـا نـظـر مـن مـخـالفـت نـكـنـيـد، چـون نـامـه مـن بـه شـمـا رسـيـد بـه كـوفـه بـاز گرديد.(129) سـليـمان و ياران او از مضمون نامه حاكم كوفه ناراحت شدند و گفتند: اين پيشنهاد را آن وقت هم كه در بلاد خود بوديم به ما داد، ما نپذيرفتيم . اكنون كه بر جهاد تصميم گرفته و عزم خود را جزم نموده ايم و وارد سرزمين دشمن شده ايم ، چگونه آن را بپذيريم ؟ اين راءى درستى نيست . سـليـمـان در پـاسـخ بـه حـاكـم كـوفـه ، نـامـه اى نـوشـت و ضـمـن تـشـكـّر از نـصـحـيـت و دل سوزى او، چنين نگاشت :

...اين قوم ، كه هستى خود را به خدا فروخته اند و از گناه خود توبه كرده اند و به سوى خدا روى آورده اند و بر او توكّل نموده اند و به قضاى الهى تن داده اند، هرگز باز نخواهند گشت ، تصميم نهايى خود را گرفته اند.

وقتى نامه سليمان به عبداللّه ، حاكم كوفه رسيد، با تاءسّف اظهار داشت :

(اين قوم بر خودكشى خود تصميم گرفته اند. نخستين خبرى كه از آنان به شما خواهد رسيد. خـبـر مـرگ و شـكـسـت آن هـا اسـت . بـه خـدا سـوگـنـد، آن هـا بـا كـرامـت و عـزّت نـفـس و در حال اسلام و ايمان كشته خواهند شد.)(130)

توقّف در منطقه قرقيسيا

لشـكـر تـوّابـين مسير را به طرف دشمن طى كردند تا به منطقه قرقيسيا رسيدند. بزرگ اين قـلعه مردى به نام زفر بن حارث كلابى بود. مردان او در قلعه آماده دفاع بودند و خود زفر نيز از دژ بيرون نمى آمد و آماده باش داده بود.

مسيّب بن نجبه ، از سران توّابين ، به او پيغام داد كه براى رفع نيازمنديهاى لشكر توّابين ، بـازارى بـگـشـايد و خود نيز شخصا تا در قلعه رفت و از زفر اجازه ديدار و مذاكره خواست . هذيل ، فرزند زفر، با او صحبت كرد و به نزد پدر بازگشت و گفت :

(مسيّب مردى بزرگ است و از شما اجازه ملاقات خواسته .) زفر كه مسيّب را خوب مى شناخت ، به فرزندش گفت : (پسرك من ، تو نمى دانى او كيست ؟ او يـكـّه سوار عرب و قهرمان قبايل مضر است . اگر ده تن از اشراف و سران مضر را بشمارند، او يكى از آنان است ، او مردى موحّد و با ايمان و پرهيزگار است . زود برو و او را نزد من بياور!) زفـر اسـتـقـبـال گـرمـى از مـسيّب به عمل آورد و او را در كنار خود نشاند واز اهداف قيام و حركت پرسيد. مسيّب هم ماجرا و علّت قيام را بيان كرد.

/ 128