پیامدهای عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامدهای عاشورا - نسخه متنی

ابوفاضل رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرماندهى كرد و بر روان دو سردار بزرگ و شهيد (سليمان و مسيّب)درود فرستاد و اين آيه را خـوانـد: (... و مـِنـْهـُمْ مـَنْ قـَضـى نـَحـْبـَهُ، و مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِر وَ ما بَدَّلوُا تَبْديلاً.)(يعنى :... بعضى رفتند و بعضى منتظرند، ولى از عهد و تصميم خود برنگشتند.) در هـمـيـن حـال ، سـه سوار از شيعيان مدائن سررسيدند و گفتند: به زودى ، سعدبن حذيفه رهبر شـيـعـيـان مـدائن ، و مـثـنـى بن مخربه ، رهبر شيعيان بصره ، با سيصد مرد جنگى به كمك شما خواهند آمد.

شـيـعـيـان خـرسـنـد شـدند. عبداللّه گفت : بلى ، اگر به موقع مى رسيدند. آن سه تن از ديدن اجساد شهدا و كشته شدگان سخت متاءثّر شدند وخود به همراه شيعيان وارد نبرد گرديدند.

در ايـن نـبـرد، عـبـداللّه بـن سـعـد نـيـز بـه شـهـادت رسـيـد. قـاتـل او بـرادرزاده ربـيـعـة بـن مـخـارق بـود. خـالدبـن سـعـد، بـرادر عـبـداللّه بـن سـعـد، به قاتل برادر خود حمله برد و با او گلاويز شد. امّا يارانش وى را كه به شدّت مجروح شده بود از دست خالد نجات دادند و خالد را به شهادت رساندند.(140) در نـبـرد توّابين ، شخصى به نام عبداللّه بن عزيز كنانى به سختى با شاميان جنگ مى كرد. او، كه فرزندى خردسال به نام محمّد با خود داشت ، از قبيله كنانه ، كه در لشكر شام بودند، تـقـاضـا كـرد مـحمد را در پناه خود نگه دارند و سالم به خانواده اش برسانند. شاميان گفتند: بـه خـودت هـم امـان مـى دهـيـم ، بـه مـا مـلحـق شو، امّا عبداللّه نپذيرفت و دليرانه جنگيد تا به شهادت رسيد.(141) كرب بن يزيد، از فرماندهان توّابين ، به همراه يك صد تن از يارانش دليرانه مى جنگيد. ابن ذى الكلاع ، از فرماندهان دشمن ، به او و يارانش پيشنهاد امان داد، امّا او گفت : ما در دنيا در امان بـوديـم ، ولى بـراى امـان از عـذاب آخـرت قـيـام كـرديـم . آنـان جـنـگيدند تا همگى به شهادت رسيدند.(142) صـخـر بـن هـلال مـزنـى بـا سـى تـن از يـاران خـود مـردانـه جـنـگـيـد تـا هـمـگـى بـه شـهـادت رسيدند.(143) تـعـداد اندك و باقيمانده توّابين همچنان مردانه مى جنگيدند. پرچم فرمانده بر زمين مانده بود.

عـبـداللّه بـن وال بنابر وصيّت سليمان ، فرماندهى را به عهده گرفت ، ياران را به مقاومت و پـايـدارى خـوانـد، پـرچـم سـرنـگـون شده توّابين را بلند كرد و فرياد زد: (هر كس زندگى جـاويد مى خواهد و طالب آسايش ابدى است و رستگارى و شادى واقعى را كه در آن اندوهى نيست مـى جـويد و قرب الهى را مقصد قرار داده است ، با اين گمراهان بجنگد كه راه بهشت همين است . هان ، به سوى بهشت جاويدان بشتابيد.!) بعد از ظهر شد و تعداد اندك توّابين به فرماندهى عبداللّه و رفاعه به شدّت مقاومت كردند و جـمـعى كثير از شاميان را به هلاكت رساندند و آنان را عقب راندند، امّا دشمن ، كه تعدادش بسيار بـود، حـمـله اى سنگين را تدارك ديد و آنان را زير فشار قرار داد. به ناچار توّابين مجبور به عـقـب نـشـيـنـى شـدنـد. آن هـا تـنـهـا از يـك جـبـهـه مـى تـوانـسـتـنـد حـمـله كـنـنـد، آن هـم جـبـهـه مقابل بود. با وجود اين ، همچنان مقاومت كردند وجنگيدند تا شب فرا رسيد.

ادهـم ابـن مـحـرز، يـكـى از فـرمـانـدهـان دشـمـن ، بـا سـواران خـود از مـقـابـل ، بـا فـرمـانـده تـوّابـيـن ، عـبـداللّه بـن وال ، مـى جنگيد عبداللّه اين آيه را خواند: (وَ لا تـَحـْسـِبَنَّ الِّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمْواتا...)(144)(يعنى : گمان مدار آنان كه در راه خـدا كـشـتـه شـده انـد مرده اند... .) ادهم اين آيه را كه شنيد، خشمگين شد، به عبداللّه حمله بـرد و بـا ضربتى دست او را قطع كرد و رهايش ساخت و گفت : دوست نداشتم كشته شوى ، مى خـواسـتم به نزد خانواده ات برگردى . عبداللّه گفت : (بد گمان بردى به خدا، دوست ندارم همچون تو دست سالمى در بدن داشتم ، بلكه مى خواستم اجر بريدن اين دست نصيب من گردد و اين ثواب از من سلب نشود.) ابـن ادهـم بـاز از سخنان شجاعانه عبداللّه خمشگين شد و نيزه اش را در بدن او فرو برد. امّا او با همان وضع ، از خود دفاع كرد و به جنگ ادامه داد تا به شهادت رسيد.

عبداللّه بن وال يكى از پرهيزگارترين و برترين فقها و از بزرگان و زهّاد زمان خود بود.

/ 128