دستگيرى مختار توسط ابن زياد - پیامدهای عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامدهای عاشورا - نسخه متنی

ابوفاضل رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گـفت وگوى لفظى شديد بين آنان و مختار و افرادش ، درگيرى پـيـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلّح كـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زيرا مقاومت را به صـلاح نـديـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواسـت مـحـل را تـرك گـويـنـد تـا بـبـيـنـنـد چـه پـيش خواهد آمد.(217) طـبـرى مـى نـويـسـد: مـخـتار و عبداللّه بن حارث با مسلم قيام كردند و هر كدام يك پرچم در دست داشتند؛ پرچم مختار سبز رنگ و پرچم عبداللّه بن حارث سرخ رنگ بود و لباس ‍ سرخ ‌رنگى به تن داشت .

مختار پرچم خود را بر در خانه عمروبن حريث كوفت و گفت : (آمده ام كه عمرو را حفاظت كنم . ابن زياد پس از مسلّطشدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانى ، به شدّت در جست وجوى مـخـتـار بـود و بـراى دسـتـگـيرى او جايزه اى معيّن كرد.(218) او همچنين اعلام كرد كه عمروبن حريث به عنوان نماينده او به مسجد كوفه برود، پرچم سفيدى نصب كند و اعلام نمايد كـه هـر كـس خـود را تـسـليـم كـنـد و زيـر آن پرچم برود جانش در امان است و مورد عفو قرار مى گيرد.

دستگيرى مختار توسط ابن زياد

حوادث به سرعت رقم خورد و مختار از آنچه پيش آمده متعجّب و حيران بود. يكى از دوستان مختار بـه نـام هانى بن جبّه ، نزد عمروبن حريث ، نماينده ابن زياد رفت و ماجراى مخفى شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت : به مختار بگويد مواظب خود باشد كه تحت تعقيب است ودر خطر مى باشد .

يكى از اقوام مختار به نام زائدة بن قدامه ، از ماجرا آگاه شد و به عمرو گفت : من حاضرم مختار را به نزد شما بياورم ، به شرطى كه در امان باشد و تو او را ضمانت كنى عمرو پذيرفت و قـول داد بـراى مـخـتـار وساطت كند و جان او را تضمين نمايد. مختار شبانه به نزد عمرو آمد ودر مـسـجـد زيـر پـرچـم عـمرو پناه گرفت . صبح عمرو، مختار را به نزد ابن زياد برد و ماجرا را بـراى او تـعـريـف كـرد وگـفـت : مـن از او ضـمـانـت مـى كـنـم و بـه او قـول امـان داده ام . وقـتـى چـشـم ابـن زياد به مختار افتاد، فرياد زد:

(تو همانى كه به يارى پسر عقيل شتافتى ؟) مختار قسم ياد كرد كه من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمروبن حريث به سر بردم .(219) ابـن زيـاد كـه عـصـبـانـى بـود، عصاى خود را محكم به صورت مختار كوبيد، به طورى كه از نـاحيه يك چشم صدمه ديد. عمرو برخاست واز مختار دفاع كرد و شهادت داد كه او در ماجرا نبوده و بـه وى پـنـاهـنـده شـده اسـت . ابـن زيـاد كـمـى آرام گرفت و گفت : (اگر شهادت عمرو نبود، گـردنت را مى زدم)  و دستور داد مختار را به زندان افكندند. همچنان در زندان بود تا امام حسين (ع) به شهادت رسيد.(220)

آزادى مختار از زندان

مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش ، عبداللّه فرزند عمربن خطّاب ،به مدينه فرستاد و به او گفت : كه ماجرا را به عبداللّه بگويد و او از يزيد برايش تقاضاى عفو كند.

عـبـدالله ، شـوهـر صـفـيـّه-خـواهـر مـخـتـار-بـود يـزيـد و ديـگـر امـوى هـا بـرايـش احـتـرام قـائل بـودنـد.او نامه اى براى يزيد فرستاد و براى مختار، كه دامادش بود، تقاضاى بخشش كرد. يزيد هم بلافاصله ، نامه اى به ابن زياد نوشت كه به مجرّد رسيدن اين نامه ، مختار را از حبس آزاد كند.

مـخـتـار، كـه در يك قدمى مرگ بود، با نامه يزيد نجات يافت و ابن زياد او را خواست و به او گـوشـزد كـرد: اگـر نامه اميرالمؤ منين نبود، تو را مى كشتم . حالا برو و در كوفه درنگ نكن . مختار به ابن زياد گفت : بسيار خوب ، من براى انجام عمره به مكّه مى روم و با اين بهانه به نزد ابن زبير آمد.

مختار به ناچار به حجاز رفت ؛ زيرا آن جا از سلطه بنى اميّه آزاد بود و بر عبداللّه بن زبير، كه خود را حاكم و خليفه مى پنداشت ، وارد شد.

ابـن غـرق مـى گـويـد: در بين راه عراق به طرف حجاز، مختار را ديدم كه يك چشمش ناقص ‍ شده بـود. عـلّت را از او پـرسـيدم . گفت : (چيزى نيست ، اين زنازاده (ابن زياد) با عصايش ‍ چشم مرا مـعـيـوب نـمود.) تاءكيد كرد (خداوند مرا بكشد، اگر او را نكشم .) گويند: مختار نمى خواست بـه نـزد عـبداللّه بن زبير برود، ابن غرق به او پيشنهاد كرد و مختار در پاسخ گفت : (اگر عـبـداللّه بـن زبـيـر حرف مرا گوش دهد، به نزدش مى روم .) مختار همچنين به ابن غرق گفت : (هـرگـاه شـنـيـدى كـه مـن قـيـام كـرده ام ، بـه مـردم بـگـو: مـختار به خون خواهى شهيد مظلوم و مـقـتـول سرزمين كربلا و فرزند پيامبر خدا-حسين بن

/ 128