بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
فـرمانده صورت گرفت و هنگامى كه فهميدند سپاه مختار قصد رفتن به مدينه دارند و دستور ابـن زبـيـر را اجرا نمى كنند، در حالى كه مشغول استراحت بودند و در كنار آبى به خوردن غذا مـشـغـول بـودنـد به آنان يورش بردند. ابن ورس ، فرمانده نيروهاى مختار، كشته شد و قريب هـفـتـاد تن ديگر از افراد او كشته شدند و بقيّه فرار كردند. عبّاس بن سعد آنان را تعقيب كرد و جـمـع ديـگـرى از آنان را كشت و بقيه نيروها به سمت كوفه گريختند كه جمعى از آنان در بين راه از خـسـتـگـى و تـشـنـگـى و جـراحـات وارده ، كـشـتـه شـدنـد و تـعـدادى بـه نـزد مـخـتـار بازگشتند.(351) مـخـتار، كه از خدعه ابن زبير آگاه شد، ماجرا را براى مردم تعريف كرد و اعلام داشت : (بدانيد كـه بـدكـاران شرور، اخيار و مردان صالح را به شهادت رساندند و اين كار مقّدر و خواست خدا بـود.) سـپـس نـامه اى براى محمّد حنفيّه به مدينه يا مكّه فرستاد و از فرزند اميرالمؤ منين (ع) اجـازه خـواسـت كـه لشكرى انبوه به سوى حجاز بفرستند تا كار ابن زبير را يك سره كند. امّا ابـن حـنـفـيّه با اين پيشنهاد مخالفت كرد و در پاسخ نامه مختار، پس از ا مر به تقوا و ترس از خدا، او را از هجوم به حجاز برحذر داشت ؛ زيرا اين كار را مصلحت نمى دانست .مـخـتـار از فـكـر تصرّف حجاز و گوش مالى ابن زبير به طور موقّت تا فراهم شدن شرايط مناسب ، صرف نظر كرد و موضع دفاعى در مقابل ابن زبير گرفت .(352)
بنى هاشم و فتنه ابن زبير
بنى هاشم و خاندان پيامبر(ع) با شناختى كه از ابن زبير داشتند، به هيچ وجه حكومت او را به رسـمـيّت نمى شناختند. امام سجاد(ع)، برجسته ترين چهره بنى هاشم ، به شدّت از حكومت ابن زبير نگران بودند و از آن به (فتنه)تعبير مى نمودند.(353) محمد حنفيّه نيز به شدّت از ابن زبير متنفرّ بود. از سوى ديگر، ابن زبير، محمّد و ديگر بنى هاشم را تحت فشار قرار داده بود كه با او بيعت كنند. امّا آنان زير بار نرفتند.بلاذرى مى نويسد: هنگامى كه ابن زبير از بيعت محمّد حنفيّه و بنى هاشم ماءيوس شد، با توجّه بـه ايـن كـه از حـكـومـت كـوفـه هـم ، كه پيرو اهل بيت (ع) بود، به شدّت نگران بود، تصميم گـرفـت به هر قيمتى كه شده ، محمد حنفيّه را، كه شيخ بنى هاشم بود، به بيعت وادارد و آنان را تهديد كرد اگر بيعت نكنند، همه كشته خواهند شد. ابن زبير دستور داد محمّد و جمعى از بنى هاشم را دستگير كردند و در نقب زمزم زندانى نمود. جلوى در ورودى آن را هم هيزم ريخت و ضرب الاجل معيّن كرد كه اگر تا فلان تاريخ بيعت نكنند، آنان را زنده زنده خواهد سوزاند. محمّد حنفيّه بـه ابـن زبـيـر پـيـغـام داد كـه : (خـيـلى مـغـرور شـده اى كـه ايـن گـونـه تـهـديـد مـى كـنـى .)(354) ابـن ابـى الحـديـد در شـرح نهج البلاغه مى نويسد: (عبدالله زبير، محمّد حنفيّه و عبداللّه بن عـبـاس بـا هـفده نفر از سران بنى هاشم ، از جمله حسن مثنّى ، فرزند امام مجتبى ، همه را در غارى به نام شعب عارم زندانى كرد و جلوى غار را هيزم ريخت و تهديد كرد كه اگر بيعت نكنند غار و افراد درون آن را به آتش خواهد كشيد. محمد وقتى تهديد را جدّى ديد، پيك محرمانه اى به سوى كوفه فرستاد و از مختار استمداد كرد.مـختار به محض اطّلاع از قضيّه ، در كوفه بر منبر رفت و ماجرا را براى مردم بيان كرد و اعلام نـمـود:(ابـو اسـحاق (كنيه مختار) نباشم ، اگر آنان را يارى ندهم و فوج فوج نيرو به كمك آنان گسيل ندارم تا فرزندان كاهليه ابن زبير را به روز سياه بنشانند.)(355) مـخـتـار چـنـد گـروه از يـارانـش بـه اسـتعداد 750 چريك جنگى در شش گردان ، به سوى حجاز گسيل داشت و به آنان گفت : (برويد، باز هم نيروهايى را به كمك شما خواهم فرستاد.) سپس دو گـردان ديـگـر را بـه يـارى آنـان اعـزام داشـت (356) ايـن گـروه را (خشبيّه)مى گفتند.يـكـى از القـابـى كـه مورّخان براى مختار و ياران او ثبت كرده اند (خشبيّه)است و علت آن اين بـود كـه مختار به پيش قراولان خود دستور داد با سلاح وارد مسجدالحرام نشوند و احترام خانه خـدا را نـگه دارند و هر كدام چماقى به دست گيرند. چون سلاح آنان چوب و چماق بود، آنان را (خـشـبـيـّه) مـى گـفـتـنـد. بـه چوب هايى هم كه ياران مختار در دست داشتند (كافر كوب) مى گفتند. اين كلمه فارسى است ؛ زيرا بيش تر ياران مختار عجم و فارسى زبان بودند.