بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
طـبـرى مـى نـويـسـد: (فـَسـارَ بـِهـِمْ حـَتّى دَخَلُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ وَ مَعَهُمْ (الْكافِرْ كُوباتُ) و هم يُنادُونَ (يا لَثاراتِ الْحُسَيْنِ) حَتّى انْتَهَوْا اِلى زَمْزَمَ) (يعنى : گروه چريكى اعزامى مختار با كافركوب ها وارد مسجدالحرام شدند، در حالى كه شعار (يا لثارات الحسين)سر مى دادند و خود را به نقب زمزم رساندند.) آنان هيزم ها را كنار زدند و بنى هاشم را نجات دادند، اين واقعه دو روز پيش از اتمام ضرب الاجل ابن زبير بود.(357) گروه چريكى ، ماءموريّت خود را با موفقيّت انجام دادند و فرمانده آنان بنابر سفارش مختار، از مـحـمّد حنفيّه خواست كه اجازه دهد به مقرّ ابن زبير حمله كنند و كار او را يكسره نمايند. امّا محمّد مخالفت كرد و اجازه نداد و گفت : (اِنّي لا اَستحلُ القِتالَ في حَرمِ اللَّهِ) (يعنى : من جنگ در حرم خدا را حـلال نـمى كنم .) بنابراين ، آنان به همراه بنى هاشم در كوه هاى اطراف مكّه پراكنده شدند و مختار آنان را تدارك مى كرد.(358) خـبـر يـورش نيروهاى مختار به مسجدالحرام و آزادشدن بنى هاشم به ابن زبير رسيد و فهميد كـه آنـان بـا او سـر جنگ ندارند به فرمانده آنان ، ابوعبداللّه جدلى ، گفت : فكر نكنيد كه من مـحـمـّد حـنـفـيـّه و بـنـى هـاشـم را رهـا خـواهم كرد. به خدا، تا با من بيعت نكنند، دست از سر آنان بـرنـخـواهـم داشـت . ابـو عـبـداللّه جـواب داد، بـه خـداى كـعبه ، اگر كم ترين آسيبى به آنان برسانى ، درسى به تو خواهيم داد كه فراموش نكنى .مـحـمـّد حـنـفيّه به ياران خود پيغام داد كه دست به جنگ نزنند و مكّه را ترك گويند و خود و بنى هاشم و جمعى از شيعيان ، كه حدود چهار هزار نفر مى شدند، به شعب على ـ درّه اى در اطراف مكّه كـوچ كـردنـد.مـخـتـار امـوال فـراوانـى بـراى مـحـمـّد فـرسـتـاد و او اموال را بين بنى هاشم تقسيم كرد.(359) و ايـن فراز درخشان از زندگى قهرمان ثار، مختار، نيز حاكى از اخلاص ، شجاعت و تدبير اين مرد فداكار و حامى اهل بيت پيامبر(ع) است .
جنگ مصعب و مختار
هـمـان گـونـه كـه قـبـلاً يادآور شديم ، تعداد زيادى از اشراف كوفه و سران عراق ، كه بيش تـرشـان در مـاجـراى كـربـلا دسـت داشـتند، با پيروزى انقلاب مختار از كوفه گريختند و به بصره نزد مصعب بن زبير، برادر عبدالله بن زبير ـ كه از طرف او فرماندار بصره شده بود ـ پناهنده شدند. آنان مصعب را به قيام و جنگ بر ضدّ مختار تحريك مى كردند.پـس از رودررويـى مـخـتار و عبدالله زبير، زمينه جنگ بين آنان فراهم شد. محمّدبن اشعث ، كه از سـران مـنـافـق كوفه و در ماجراى كربلا نقش مهمىّ داشت ، و نيز شبث بن ربعى از جمله سرانى بودند كه مصعب را به جنگ با مختار ترغيب مى كردند.ديـنـورى تعداد فراريان كوفه به بصره را قريب ده هزار نفر ذكر كرده است كه مصعب را به جنگ با مختار كشاندند.(360) مصعب مقدّمات جنگ را فراهم كرد. لشكر او در كنار جسر اكبر، خارج از شهر بصره ، اردو زدند.او هـمـچـنـيـن چند نفر از سران فرارى كوفه را از بصره به كوفه فرستاد. آنان مخفيانه وارد كـوفـه شدند و ماءموريّت داشتند افراد همفكر خود را جذب كنند و اوضاع را به نفع خود تغيير دهند. جمعى از كوفيان منافق نيز به آنان قول همكارى دادند و بدين سان ، مقدّمات جنگى بزرگ فراهم شد.مـخـتـار، كـه از جـريـان بـصـره كـامـلاً آگاه بود، مردم را در جريان كار قرار داد و لشكرى به فـرمـان دهـى يـكـى از فـرمـانـدهـان شـجـاع بـه نـام احـمـربـن شـمـيط به سوى نيروهاى مصعب گسيل داشت . لشكر ابن شميط قريب شصت هزار مرد جنگى داشت كه براى جنگ با مصعب آماده شده بودند.ابـن شـمـيـط نـيروهايش را در منطقه اى خارج از شهر كوفه به نام حمّام اعين سازمان دهى كرد و فـرمـانـدهان سواره و پياده و ميمنه و ميسره لشكر را مشخص ساخت و به سوى دشمن حركت نمود. نيروها در منطقه اى به نام مذار با هم برخورد كردند.(361) نـيـروهـاى مـخـتـار به فرمان دهى احمربن شميط و نيروهاى مصعب به فرمان دهى مهلب بن ابى صـفـره ـ كـه مردى شجاع بود ـ در مقابل هم اردو زدند. ابتدا ابن شميط به مصعب پيشنهاد داد كه (مـا شما را به