بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
عـمـر، نـگـران سـاخـت . يـزيـد در سـال 64 در گـذشـت . بـا مـرگ او، كـوفـه بـه كـانـونـى از آتـش تبديل شد؛ آتش انتقام . سران شيعه نخست به فكر افتادند كه براى ستردن گناهان خود، چون بـنـى اسـرائيل شمشير بردارند و يكديگر را بكشند. امّا سرانجام ، فكر عاقلانه ترى كردند: بـايـد خـشم خود را با كشتن ديگران تسكين دهند، نه با كشتن خود! از نو قتلگاه ، بلكه قتلگاه هاى ديگرى به راه افتاد، امّا اين بار قربانيان آن پاكان و عزيزان خدا نبودند، دژخيمان بودند كه دست هايشان تا مرفق در خون آزادگان رنگ شده بود.امـروز وقـتـى ما داستان كشتار مختار، پسر ابى عبيده ثقفى را مى خوانيم ، اگر سرى به كتاب هـاى حـقـوقـى كـشـيـده بـاشـيم ، ممكن است چنان انتقام را تا حدّى خشن بدانيم و بگوييم چرا چنان كردند؟!يكى را چون گوسفند سربريدند، يكى را شكم پاره كردند، ديگرى را كه تيرى به فـرزنـدى از فـرزنـدان حـسـيـن (ع) افـكـنـده و آن جـوان دسـت را سـپر ساخته بود و تير دست و پـيـشـانـى او را شـكافته بود، همان كيفر دادند، ديگرى را در ديگ روغن جوشان افكندند، دست و پاى آن يكى را به زمين دوختند و اسبان را از روى او گذراندند. چنان كه نوشته اند تنها در يك جـا، دويـسـت و چهل و هشت تن را، كه در قتل حسين و ياران او شريك بودند، طَعم اين گونه كيفرها چشاندند.ما اين داستان ها را مى خوانيم و در آن ، نوعى قساوت مى بينيم ، امّا بايد دانست كه قضاوت مردم سـيـزده قـرن بـعد درباره كردار پيشنيان درست نيست . ديگر آن كه چون خشم انقلاب زبانه زد، مـعـيـارهـا دگـرگـون مـى شـود. انـقلاب معمولا با خشم و قساوت همراه است ، بلكه اگر خشم با انقلاب همراه نباشد، انقلاب نيست .شـمر، عبيداللّه بن زياد، عمر بن سعد، حفص-پسر جوان او-خولى ، سنان و ده ها تن از سران لشـكـر كـوفه چنين كيفرها ديدند، امّا تاريخ به همين جا بسنده نكرد؛ اين آخرين انقلاب و آخرين انتقام نبود، انقلابى از پس انقلاب ديگر پديدار شد.)(16) جلال الدّين فارسى مى نويسد:تـداركـات نظامى و قشونكشى هاى متعدّدى كه در دوره نزديك به اين رزم براى سركوبى قيام هاى طرفداران اهل بيت (ع) انجام گرفته حاكى از عمق مخالفت با دستگاه يزيد و عظمت اين قيام هـاسـت ، چـنـانـچـه حـجـّاج بـن يوسف ، سردار ضدّ جنبش ، لشكرهاى اعزامى پايتخت را براى اين مـقـصـود كـافـى نـديـد و بـراى نـخـسـتـيـن بـار در تـاريـخ اسـلام ، رسـم نـظـام اجـبـارى را معمول كرد و پول فراوانى به عنوان جيره و مواجب در كوفه و بصره ريخت و از همين منطقه ، ده ها هزار نفر را با تهديد و يا تطميع ، زير اسلحه آورد. او از سركوبى يك شورش فارغ نشده ، مـجـبـور بـه مـواجـهـه بـا قـيـامـى تـازه مـى شـد، نـمـايـش هـاى تـهـديـدآمـيـز و خـفـقـانـى كـه مـعـمـول داشـت ، دليـل ديگرى است بر واكنش نظامى سهمگين مردمى كه به جهاد بر ضدّ تجاوز بـرخـاسـتـه بـودنـد، بـه خـصـوص يـورش هـاى عراقيان كه پى در پى و مداوم بود. گر چه تـحـركـات مـسـلّحـانـه آنـان بـه واسـطه نداشتن تمركز و نارسايى امكانات ، نتوانست دستگاه حكومتى را يكباره براندازد، امّا در تضعيف و تحليل آن نقش عمده ايفا كرد.پس از شكست هر قيام نارس ، اسيران به بدترين وضع و با نهايت اهانت ، اعدام مى شدند و يا به زندان هاى پرگنجايشى كه به همين منظور ساخته بودند و سابقه اى نداشت ، مى افتادند. گـاه زنـان و كـودكـان انـقـلابيّون را براى مرعوب ساختن ديگران زندانى مى كردند، وسعت اين زنـدان هـا و كثرت زندانيان خود دليل ديگرى است بر ژرفاى ضدّيّت توده مسلمانان با دربار امـوى . در ايـن دوره ، مـبارزه خونين ضدّ اموى يك لحظه متوقف نشد و مدت ها حكّام و مردم ، هر دو را مـشـغـول داشـت ، بـه طـورى كـه مـردم هـر وقـت در مـسـجـد و يـا كوچه و بازار و مجلس به هم مى رسـيـدنـد، جـز گزارش اين مبارزات و مخالفت ها سخنى بر زبان نمى آوردند، سخن همه از اين بـود كـه ديروز چه كسى را اعدام كرده اند و امروز كه را به دار مى آويزند، فلانى را چگونه زدنـد يـا سـر بـريدند يا پيش از اعدام چگونه شكنجه كردند؟ آورده اند كه در دوره استاندارى حـجـّاج بـن يـوسـف در كـوفـه ، يـكـصـد و بيست هزار تن به كشتن رفته اند و هنگام مرگش رقم زندانيان به پنجاه هزار مرد و سى هزار زن و دختر مى رسيده است .اين ها همه بر نتايج شگرف و آثار عظيم و درخشان قيام طف دلالت دارد؛ چرا كه نتيجه قطعى آن بود.(17)