بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) و بيعت با اميرالمؤ منين ، مختار، دعوت مى كنيم .) مـصـعـب نـيـز مـتـقـابـلاً گـفـت : (مـا شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر و بيعت با اميرالمؤ منين ، عبدالله بن زبير، دعوت مى كنيم .) امّا مذاكرات و پيشنهاد فايده اى نداشت .مـصـعـب ، كـه فـرمـاندهى شجاع بود، به لشكر خود فرمان حمله داد. دو نيرو به شدّت درگير شدند.نيروهاى مصعب ، به خصوص سواره نظام آنان ، بيش از نيروهاى مختار بود. جنگ شديدى در گـرفـت و از دو طرف ، جمع كثيرى كشته شدند. در اين نبرد، ابن شميط، فرمانده لايق ارتش مـخـتـار، بـه شهادت رسيد و نيروهاى مختار شكست خوردند، امّا تلفات سنگينى را نيز بر دشمن وارد كردند.خـبـر شكست نيروها به مختار رسيد، سخت نگران شد و گفت : اى كاش ابراهيم اشتر اين جا بود. امـّا ابـراهـيـم در مـوصـل مـسـتـقر بود و شايد يكى از اشتباهات مختار همين بود كه ابراهيم اشتر، قهرمان فاتح خود را در جنگ بصره به همراه نداشت . شايد هم احتياجى نمى ديد و دشمن را دست كـم مـى پـنـداشـت .ولى قـطـعـاً اگـر مـخـتـار ابـراهـيـم را از مـوصـل احـضـار مـى كرد و به جنگ با مصعب مى فرستاد، نتيجه پيروزى به نفع مختار بود. امّا تقدير چيز ديگرى بود.لشـكـر بـصـره بـه سوى كوفه هجوم آوردند و نيروهاى مختار هزيمت يافتند. در اين بين ، ابن كـامـل ، فـرمـانـده لايـق ديگر مختار، نيز به شهادت رسيد. خبر ناگوار شكست ، مختار را متوحّش نساخت ؛بى درنگ ، دستور داد شهر را سنگربندى كنند، نيروها را سازمان دهى كرد و خود فرمان دهى آنان را برعهده گرفت .مـختار به هيچ وجه تن به تسليم نداد و در مقابل ارتش بى رحم مصعب و منافقان كوفه ايستاد. شـهـر كوفه مجدّداً صحنه جنگى خونين شد و همه جا را نيروهاى دو طرف احاطه كردند. نيروهاى مـختار توانستند در حمله اى جانانه تا چادر فرمان دهى مصعب جلو بروند و تلفات سنگينى بر آنان وارد كنند كه ناگاه نيروهاى مهلب وارد عمل شدند. نيروهاى تازه نفس مهلب به ياران مختار حمله ور شدند. برخى از ياران مختار تا پاى جان مقاومت كردند و جمعى هم فرار نمودند.خـسـتـگـى مـفـرط نـيـروهـاى مـخـتـار و كـثـرت دشـمـن ، نيروهاى مختار را ناچار به عقب نشينى به داخـل شـهر كرد. عبدالدين عمرو نهدى ، از فرماندهان شجاع لشكر مختار، مردانه جنگيد و فرياد زد:(خـدايـا، مـن بـر هـمـان عقيده ام كه در جنگ صفين در كنار اميرالمؤ منين جنگيدم . من از كار اينان (فراريان)و از كار لشكر مصعب بيزارم .) او مردانه خود را به قلب دشمن زد و با يك گروه پنجاه نفرى ، بى مهابا به دشمن حمله بردند. هدف اصلى آنان كشتن محمّدبن اشعث و فراريان و ضـدّ انـقـلاب كـوفـه بـود.آنـان مـوفـّق شـدنـد مـحـمـّدبـن اشـعـث را، كـه از عـوامـل مـهـم فـاجـعـه كربلا بود، به هلاكت برسانند و خود آن قدر جنگيدند تا همه به شهادت رسيدند.جمعى از نيروهاى مختار به نزد او آمدند و پيشنهاد كردند كه چون ما ناچار به هزيمت شده ايم ، خوب است به شهر بازگرديم و در دارالاماره به مقاومت بپردازيم . مختار هم وقتى وضع را چنين ديد، به باقى مانده نيروها دستور عقب نشينى داد. آنان وارد شهر شدند و مختار و جمعى از ياران در دارالاماره موضع گرفتند.آن شب هولناك گذشت و فرداى آن روز نيروهاى مصعب به طرف شهر هجوم آوردند و ياران مختار در مـراكـز حـسـاس شـهـر بـا آن كـه نـسـبت به دشمن كم تر بودند، به مقاومت پرداختند. تمامى نيروهاى مختار، كه قريب شش هزار نفر بودند، سخت مقاومت مى كردند.لشكر مصعب دارالاماره را به محاصره درآورد و مراكز حساس شهر را گرفت . تنها نقطه اصلى ، دارالاماره بود. آذوقه ياران مختار رو به اتمام بود. اطراف مسجد و بازار و قصر در محاصره نيروهاى مهلب و مصعب بود.مختار ماندن در دارالاماره را چاره ساز نديد. بنابراين ، با جمعى از يـاران جـان بـر كـف ، از قـصـر خـارج گـرديد و وارد جنگ شدند. امّا همه كسانى كه در دارالاماره بـودنـد، بـيـرون نـيامدند و هر چه مختار به آنان اصرار كرد كه فريب پسر زبير را نخورند اگـر تـسليم شوند با ذلّت كشته خواهند شد، آنان به اميد چند روز زندگى ذلّت بار، فرمان مـخـتار را نپذيرفتند و مختار، اين پير شجاع ، و جمعى از يارانش خود را به قلب دشمن زدند و مردانه جنگيدند.