بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
دارنـد و بـا چـهـره هـاى نـورانـى مـحـشـور مـى شـونـد و بـدون حـسـاب داخل بهشت مى گردند.)(380) در روايت ديگرى ، امام سجّاد(ع) قيام و شهادت زيد(ع) و مكان بردارزدن جسد او را خبر داده و با جملاتى رسا و سنگين ، به مقام معنوى و درجات عالى اخروى او اشاره كرده اند:(او قيام مى كند و در كوفه به شهادت مى رسد و در كناسه به دارش مى زنند و پس از دفن ، بـدن او را از قـبـر خـارج مـى سـازنـد، درهـاى آسـمـان بـراى عـروج روحـش گـشـوده مى گردد و اهل آسمان و زمين از ملاقات او شاد مى شوند.)(381) روزى رسول خدا(ص) خطاب به زيدبن حارثه ، يكى از اصحاب خود، فرمودند:(اى زيـد، نـزديـك مـن بـيـا. نـام تـو سبب شده كه محبّتم به تو بيش تر شود؛ زيرا تو همنام محبوبى از اهل بيت من هستى .)(382) پيامبر(ص) همچنين فرمودند:(مـردى از خـاندان من به شهادت مى رسد. چشمى كه به عورت او بنگرد، روى بهشت را نخواهد ديد.)(383) دليـل ايـن سـخـن پـيـامـبـر(ص) ظـاهـراً آن اسـت كـه بـدن مـقـدس زيـد قـريـب چـهـار سال برهنه بر دار آويخته بود.ابوذر غفارى مى گويد:روزى پيامبر(ص) را منقلب و گريان ديدم ، علّت را پرسيدم . حضرت فرمود:(جـبـرئيـل بـه من خبر داد كه از صلب فرزندم ، حسين ، پسرى به دنيا مى آيد به نام (على)كـه فرشتگان او را زين العابدين لقب داده اند و از او فرزندى به وجود مى آيد به نام زيد و او به شهادت مى رسد.)(384) جريربن حازم نقل مى كند: (پيامبر خدا(ص) را در عالم خواب ديدم ، در حالى كه به درختى كه زيـدبـن على را به آن دار زدند، تكيه داده بود و با حالت تعجّب ، مى فرمود: آيا با فرزندم اين چنين رفتار مى كنيد؟)(385) امام اميرالمؤ منين (ع) ضمن خطبه اى كه خبر از آينده مردم كوفه مى دهد، مى فرمايد:(... و حـاكـمـى بـه نـام (يـوسـف بـن عـمـر) بـر سـر كـار مـى آيـد و در مـقـابـل او، مـردى از خـانـدان مـا قـيـام مـى كـند. او را يارى كنيد؛ زيرا او مردم را به حق دعوت مى كند...) بعدها مردم به هم مى گفتند: او همان زيدبن على (ع) است .(386) در خبر ديگرى اميرالمؤ منين (ع) فرمودند:(... در پـشـت شـهـر كـوفـه ، مـردى بـه نـام (زيد) قيام مى كند، چهره او را ابّهتى خاص فرا گـرفـتـه و آن ابـّهـت حـكـومـت و رهـبـرى اسـت . جـز كـسـانـى كـه چـون او عمل كنند، هيچ يك از پيشينيان و آيندگان به مقام (والاى)وى نمى رسند. روز قيامت ، او و يارانش در حـالى كـه طـومـار يـا چـيـزهـايـى شـبـيـه آن در دسـت دارنـد، محشور مى شوند، عبور مى كنند، فرشتگان به استقبال آنان مى آيند و به خلايق مى گويند: اينان همپيمانان درست كاران و دعوت كنندگان به حقّند. و پيامبرخدا(ص) از آنان استقبال مى كند و مى فرمايد: فرزندانم ، شما به وظايف خود عمل كرديد. پس بدون حساب ، وارد بهشت شويد.)(387) روزى امـيـرالمـؤ منين (ع) در كوفه ، از مكانى كه بعدها زيد(ع) را در آنجا به دار آويختند، مى گذشت .حضرت توقّف نمودند و بى اختيار گريستند. اصحاب علّت گريه را پرسيدند. امام (ع) فرمود:(اِنَّ رَجلاً مِنْ وُلْدي يُصلَبُ في هذا الموضعِ.) مردى از فرزندانم در اين جا به دار آويخته مى شود.(388) همچنين اميرالمؤ منين (ع) فرمود:(پـيـامبر خدا(ص) شهادت فرزندم ، حسين (ع)، و به دار آويخته شدن فرزند او، (زيدبن على بن الحسين (ع) را به من خبر داد. من عرض كردم : آيا راضى به شهادت فرزندت مى باشى ؟ فرمود: آنچه خداوند درباره فرزندم حكم كند تسليم و خشنودم . آن گاه دست هاى خود را به دعا بـلنـد كرد و فرمود: من دعا مى كنم ، تو آمين بگو. و او دعايى كرد و من آمين گفتم . سپس فرمود: جبرئيل به من بشارت داد كه دعاى ما مستجاب است .)(389) حـبّه عرنى ، از ياران اميرالمؤ منين (ع)، مى گويد: روزى من و اصبغ بن نباته ، همراه على (ع) از مـحل گندم فروشان و قصّابان كوفه ، كه در آن وقت بيابانى بود، مى گذشتيم ، امام (ع) آهـنگ مسجد كوفه را داشت