پیامدهای عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامدهای عاشورا - نسخه متنی

ابوفاضل رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

، ولى مرتب به آن سو و جملاتى با خود زمزمه مى كرد. گوش دادم ، مـى فـرمـود: (پـدرم فدايت ، پدرم فدايت .) اصبغ سبب گريه و زمزمه ايشان را پرسيد، امام بـه اطـراف نـگـريـسـت . كـسـى نـبـود. آن گـاه فـرمـود: پـيـامـبـر خـدا(ص) بـه وسـيـله جـبـرئيـل از جـانـب خـدا، بـه مـن خـبـر داد كـه در آيـنـده ، فـرزنـدى از نسل من به وجود مى آيد ـ كه هنوز پدر و مادر او متولّد نشده اند. آن فرزند، خداوند را ملاقات مى كـنـد، در حـالى كـه بـراى او غضب كرده و خداوند از او خشنود است . او را در همين جا مُثلِه مى كنند (اعـضـاى بـدنـش را قـطـعـه قـطـعـه مـى سـازنـد) كـه بـا احـدى بـا ايـن وضـع دل خـراش نـه پـيش از او و نه پس از او چنين رفتارى نكنند. صلوات خدا بر روح او و همرزمانش باد.)(390) ابـو حـفـص مـكّى ، از امام حسين (ع) نقل كرده است كه فرمود: (پدرم به من خبر داد كه مردى از ما بـه نـام (زيـد) قـيام مى كند و به شهادت مى رسد. پس در آسمان ، ملك مقرّبى و نبى مرسلى نـيـسـت ، مـگـر آن كـه بـا روح او مـلاقـات مـى كـنـد، هـمـانـا اهل آسمان او را بالا مى برند.)(391) امام سجّاد(ع) به ابو حمزه ثمالى فرمود: (اى ابا حمزه ، اگر پس از من زنده بمانى ، خواهى ديـد كه اين پسر (اشاره به فرزندش ، زيد) در ناحيه اى از نواحى كوفه كشته مى شود و او را دفـن مـى كـنـنـد و پس از دفن ، دشمنان بدن او را از قبر بيرون مى آورند و در مكانى به نام (كـنـاسه)برهنه به دارش مى زنند. سپس بدن وى را از دار پايين مى آورند و مى سوزانند و آن گـاه قطعات سوخته بدن او را مى كوبند و به صحرا مى پاشند.) و ابوحمزه همه اين ها را مشاهده كرد.(392) مردى به نام (خالد) مى گويد:

(در مـحـضر امام چهارم (ع) نشسته بوديم ، امام فرزندش ، زيد، را صدا زد اين كودك با شتاب بـه سـوى پدر مى آمد كه ناگاه به زمين خورد و صورتش آسيب ديد و خون از آن جارى شد. امام بـى درنـگ ، او را از زمـيـن بـلنـد كـرد و در حـالى كـه خـون را از رويـش پـاك مـى كـرد، بـا دل سـوزى ، فـرمـود: عـزيزم ، تو را در پناه خدا قرار مى دهم از اين كه تو همان زيدى باشى كه در كناسه كوفه به دار آويخته مى شود.)(393) يونس بن جناب نقل مى كند:

خـدمـت امـام بـاقـر(ع) بـه مـكتب مى رفتيم . روزى امام ، زيد را طلبيد و به او بسيار ابراز محبت نـمـود و گـرم گـرفـت و آن گـاه وى را در آغـوش خـود فـشـرد و بـا حـالتـى آميخته با اندوه و تـاءثـر، فـرمود: برادر عزيز، تو را در پناه خدا قرار مى دهم از اين كه همان شخصى باشى كه در كناسه كوفه به دار آويخته مى شود.)(394) امام پنجم در تكريم زيد(ع) فرمودند:

(هذا سيّدُ اَهلِ بيته والطالِبُ بِاَوتارهِم .) اين بزرگِ خاندان خويش است و به خون خواهى آنان برخواهد خواست .(395) همچنين آن حضرت براى زيد دعا مى كرد و مى فرمود:

(اَللَّهُمَّ اشدُد اَزْرى بِزَيْدٍ) خدايا، پشت مرا به زيد قوى گردان .(396) مـردى از اصحاب امام صادق (ع) با نام معلّى مى گويد: (خدمت امام صادق (ع) نشسته بوديم ، نـاگـاه زيـد وارد شـده با دو دستش دو طرف در اتاق را گرفته بود. امام با لحن محبّت آميزى ، بـه وى فـرمـودنـد: (عمو جان ، تو را در پناه خدا قرار مى دهم كه همان شخصى باشى كه در كـنـاسـه به دار آويخته مى شود.) مادر زيد، اين سخن را شنيد و گفت : اين سخن را از روى حسد گـفـتـه اسـت . امـام فـرمـود: (اى كاش از روى حسد بود.) و سه بار تكرار نمود. سپس امام به سـرگـذشت قيام و شهادت زيد اشاره كرد و فرمود: (پدرم از جدّم ، خبر داد كه فرمود: مردى از فرزندانم به نام زيد(ع) قيام مى كند، در كوفه به شهادت مى رسد، در كناسه او را به دار مى زنند، بدن او را از قبر بيرون مى آورند. سپس ‍ امام ، بقيه حديث را، كه در عظمت مقام زيد است ، بيان نمود و اضافه كرد: براى روح او، درهاى عالم بالا گشوده مى شود و فرشتگان آسمان از روح او شاد مى شوند.)(397)

/ 128