بهائیت در ایران (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بهائیت در ایران (1) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بهائيت در ايران (قسمت اول)

پيشگفتار

بهائي گري به عنوان يك جنبش اجتماعي در قرن سيزده هجري(نوزده ميلادي)در ايران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حركتي عليه سنتهاي ديني و اجتماعي حاكم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد.اين جنبش در كنار حكومتهاي استعماري و در مقابل فرهنگ اصيل ملي- اسلامي قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به كار رفت.از نظر اجتماعي، بروز اين جنبش در ايران زماني بود كه پس از جنگهاي ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايئ ، نو گرايي افكار بسياري از متفكرين و نيز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتيجه مخالفت با سنتهاي غلطي نظير استبداد شاهان، زمينه براي ظهور حركتهاي اجتماعي فراهم شده بود. در چنين شرايطي جنبشهاي اصلاحي چندي در ايران شكل گرفتند و در اين فضا برخي به فكر تغيير فرهنگ ملي حاكم و ايجاد نوآوريهاي مذهبي افتادند.در نتيجه اين طرز تفكربود كه فرقه هايي چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتب سكولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهاي احياگر سنتهاي ملي- ديني ايستادند و حركتهاي سنت شكن را تأييد كردند. با اين طرز فكر كلي، اين فرقه ها، حتي اگر به قول بعضي به وسيله همان استعمارگران به وجود نيامده باشند، آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.

براي بيان ضرورت مطالعه جنبشهاي مذهبي ايران از جمله بهائيت ، بايد گفت كه ايدئولوژي نقشي اساسي در ايجاد تشكل هاي سياسي دارد. يكي از مهمترين وجوه تمايز بين گروهها، دسته ها و احزاب سياسي، توجه به مرام يا ايدئولوژي آنان است.

هر ايدئولوژي براي خود جنبشي ايجاد مي كند و پهنه اي از جغرافياي سياسي را به خود اختصاص مي دهد.نظري به جنبش هاي اجتماعي ايران در صد سال اخير نشان مي دهد كه همه آنان از نوعي ايدئولوژي مذهبي بهره مند بوده اند، چرا كه اززمان روي كار آمدن دولت صفويه به بعد، سياست كشور ما با دين عجين شد. از سوي ديگر نگاهي به ايدئولوژي هاي غير مذهبي وطرز تلقي مردم ايران نسبت به آنان از عدم موفقيت اين گونه مرامها در اين سرزمين حكايت مي كند. شدت دوري جستن مردم جامعه ما از ايدولوژي هاي سكولار(غيرديني ) به اندازه اي است كه در تاريخ پنجاه سال اخير ايران، قدرتمندان سياسي به راحتي توانسته اند آنان را از صحنه سياست حذف كنند و حتي براي مشروع جلوه دادن سركوب مخالفان خود آنان را به وابستگي به اين دسته از انديشه ها متهم نمايند. از آن جمله مي توان به سركوب سريع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملي شدن صنعت نفت و متهم كردن مخالفين به انتساب به اين حزب در سالهاي بعد، و نيز استفاده از عبارت ماركسيست هاي اسلامي توسط محمدرضا شاه براي سركوب مخالفين مذهبي خويش در دهه 40 و 50 اشاره كرد.

اين امر نشان مي دهد كه در جغرافياي سياسي ايران زمين، براي ايجاد حركتهاي پايدار سياسي استفاده از ايدئولوژي هاي مذهبي به مراتب كارسازتر از ايدئولوژي هاي سكولار است. نگاهي به تاريخ ايران از دوره باستان تا به امروز اين امر را واضح تر مي كند. دولت مقتدر كورش كبير با اتكا به ايدئولوژي مذهبي زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانيان براي تجديد آن شكوه به وجهي از همان ايدئولوژي تمسك جست. دولتهاي بني اميه و بني عباس چند قرن به اسم خلفاي اسلامي بر اين سرزمين حكومت كردند و پس از حكومت سلسله هايي كه تقريباً همگي خطبه هاي نمازجمعه را به نام خليفه بغداد مي خواندند ، اولين دولت پايدار ملي با تشكيل حكومت صفويه و با ايدئولوژي مذهب شيعه به وجود آمد و حدود دويست سال دوام يافت. بعداز نادرشاه كه دولت مستعجلي داشت، شاه بعدي به اين مناسبت كه اعقاب صفويه مشروعيت دارند، خود را وكيل الرعايا خواند وسلسله نسبتاً پردوام بعدي يعني قاجاريه با استعانت ازدين و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذيرش حكومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخير كشور نيز با نام اسلام و با ايدئولوژي مذهبي اتفاق افتاد و نظامهاي سياسي زمان خويش را دگرگون كرد.

اين واقعيت اهميت ايدئولوژي مذهبي و به تبع آن جنبش هاي مذهبي در ايران را نشان مي دهد و نيز توجه ما را به اين نكته جلب مي كند كه در انجام حركتهاي پايدار و در نتيجه تغييرات با ثبات دراين سرزمين ، همواره جنبش هاي مذهبي دخيل بوده اند.

اين واقعيت تيغي دو دم است ، چرا كه اصلاحگران مي توانند در بهبود اوضاع از اين قاعده سود جويند و ناصالحان در به بند كشيدن اين ملت و غارت ثروت هاي او از آن بهره مند شوند.از اين رو شناخت ابعاد اين واقعيت ضروري است تا بتوان مصلحان حقيقي را از مدعيان دروغين اصلاحگري بازشناخت. براي دريافت بهتر اين امر، لازم است به مطالعه جنبش هاي مذهبي ايران زمين، علل بروز و سازوكار انجام و سرانجام آنان بپردازيم. بررسي «چرايي» و «چگونگي» ظهور و دوام و رشد و يا انحطاط اين جنبش ها ما را نسبت به قواعد حاكم بر آنان آگاه مي نمايد و از اين طريق به سياستمداران و دلسوزان ملك و ملت رهنمود دقيقتري ارائه مي نمايد. در تاريخ دويست ساله اخير ايران جنبشهاي مذهبي فراواني پا گرفته اند كه برخي از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي موجب تحولات ملي شده اند و برخي ديگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالب منطقه اي و با بخشي از مردم محدود مانده اند.

در اين تحقيق حركت بهائيت مورد نظر ماست.براي شناسايي اين حركت لازم است همه عوامل و زمينه هاي ابعاد دخيل در ايجاد و بقاي اين جنبش مورد بررسي قرار گيرد. برخي از محققين جنبش بهائيت را در رديف جنبشهاي اصلاحي قرار داده و ارزيابي نموده اند. آيا به واقع اين جنبش يك جنبش اصلاحي بوده است؟

ما به دنبال تعريفي جامع و مانع از جنبشهاي اجتماعي هستيم.با توجه به تعاريف و بحث فوق از نظرما:

يك جنبش اجتماع عبارت است از حركت مجموعه اي از انسانها، در زمينه اي از امكانات و محدوديتها، به صورت سازمان يافته، به دنبال يك رهبر يا مجموعه اي از رهبران ، با يك ايدئولوژي مشخص.اين حركت مي تواند يك حركت انقلابي براي ايجاد تغييري بنيادي باشد و يا يك حركت آرام براي ايجاد تغييري تدريجي.

ما نيز مانند تيلي معتقديم كه ايدئولوژي نشانه هر جنبش است.بنابراين از نظر اين نويسنده اگر ايدئولوژي جنبشي مذهبي باشد آن جنبش نيز مذهبي تلقي مي شود.

هدف از تحقيق

هدف از اين تحقيق بررسي چند و چون جنبش بهائيت به عنوان يك جنبش مذهبي از آغاز تا امروز است. سؤال اصلي ما اين است:فرقه هاي شيخيه، بابيه،ازليه و بهائيه( كه همه را تحت عنوان بهائي گري در ايران خلاصه نموده ايم )كي، چرا،چگونه و توسط چه كساني به وجود آمده اند؟ ديدگاهها و اعتقاداتشان چيست و در مقابل حوادث مختلف در ايران، از آغاز پيداش تا كنون، چگونه موضع گيري نموده اند؟

در اين تحقيق مي خواهيم به جنبش بهائيت از زاويه جامعه شناسي سياسي بنگريم و نحوه تعامل آن را با اقتدارملي مورد توجه قرار دهيم. كيان و اقتدار ملي ايران بعد از دوران صفويه حول محور ايدئولوژي تشيع شكل گرفته است. به گمان ما قدرتهاي استعماري از اين فرقه ها براي شكستن كيان يا اقتدار ملي ايران استفاده نموده اند.به عبارت ديگر فرضيه ما دراين تحقيق اين است كه از اين جنبش يا سلسله جنبش ها در ايران براي شكستن كيان يا اقتدار ملي، كه از زمان صفويه حول محور تشيع سامان يافته است استفاده شده و همواره در اين راستا ايفاي نقش نموده اند.

ايدئولوژي بهائيت

مذهب شيعه ،مذهب حاكم بر كشور و مراجع تقليد،رهبران حقيقي مردم ايران در دوره قاجاريه بود.دولتهاي روس و انگليس كه سلطه خود را بر دولت ايران مستقر كرده بودند براي شكستن اقتدار ملت ايران كه در مقابل آنان حاضر به تسليم نبود به فكر شكستن اقتدار مذهب شيعه افتادند و زمينه اين تفرقه را در مكتب شيعه يافتند و بر اساس آن به تحريم و ايجاد فرقه بابيه پرداختند.

ايدئولوژي بهائيت طي چند دهه تغييراتي مي يابد كليه مراحل تحول اساس ايدئولوژيك اين جنبش در دوره قاجاريه طي مي شود براي روشن شدن مرام اين فرقه بهتر است به معرفي ايدئولوژي شيخيه و بابيه و ازليه و بهائيت بپردازيم.

ايدئولوژي شيخيه

اين ايدئولوژي با دست گذاشتن روي مفهوم« نايب امام زمان» از مكتب شيعه فاصله مي گيرد و نهايتاً با تدوين اصول و فروع دين جديد كاملاً از دين اسلام جدا مي شود.

1-تاريخچه شيخيه؛

در دوره آقامحمدخان و فتحعلي شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخباري گري فزوني مي يابد و در همين اوان است كه رشد شيخيه و بعد از دوران بابيگري و بهائي گري از سوئي و مخالفت با آنان از سوي ديگر اتفاق مي افتد.

اصولي ها و اخباري ها به نبوغ علمي رسيده بودند ، اصولي ها با نوشتن كتاب«جواهر» به نقطه اي از تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزاري براي استخراج احكام دين از متون مذهبي دست مي يابند و برخي از اخبارين (شيخيه) براي اجتناب از بكارگيري عقل در پاسخ به انتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر وكهنه شدن دين مي دانستند با ابداع« ركن رابع » ادعاي ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مي كنند بدين وسيله ادعا مي كنند كه از طريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مي گيرند تا نيازي به بكارگيري عقل در تفسير دين نداشته باشند.

از طرفي فتحعلي شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبركه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيباني نهاد دين بيفزايد.رهبران و مبدعان اصلي فرقه شيخيه كه خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، سيدكاظم دشتي و شيخ احمد احسايي مي باشد. شيخ احمد احسايي همانند ديگر دانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجة ابن الحسن المهدي (عج) دارد. اين موضوع را در همه نوشته هاي خويش مانند شرح الزياره و جوامع الكلام بارها بيان كرده است.او در كتاب جوامع الكلام مي نويسد:

«حضرت محمدبن عبد الله(صلي الله عليه و آله و سلم)خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبري نخواهد آمد زيرا كه خداوند فرموده: ولكن رسول الله و خاتم النبيين و پيامبر فرموده است:لانبي بعدي.پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم.

بنابراين عقيده ما اين است كه پس ازآن حضرت پيغمبري نيست و او خاتم رسل مي باشد.»و در رساله حيوة النفس همين كتاب چنين مي نگارد:« والعلة الموجب لنصـــب ابنــه الحســن ثم ثم احســن بـن علي ثم الخلف الصالح الحجة القائم محمد بن الحسن صلوات الله عليهم اجمعين. »(و همان علتي كه سبب نصب علي بن ابيطالب به جانشيني او شود سپس سپس حسن بن علي العسكري منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد»

يكي از نقاط افتراق شيخ احمد احسايي با علماي شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امام زمان (عج) مي باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهي باشند كه ايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قران كريم« قريه ظاهره » بين امام و رعيت مي ناميد.او صفات بسياري ازجمله آشنايي به علوم ائمه و مذاق ايشان را براي قراء ظاهره قائل مي شد و اين صفات را به گونه اي عنوان مي نمود كه نهايتاً به شنونده القا شود كه خود او داراي آن صفات است و همان قريه ظاهره است درحقيقت با توجه به انديشه علماي شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را كه از سال 329 (با شروع غيبت كبري مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتي كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مي شد اين بود كه آنان از جانب خود امام به طور رسمي تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگي مرتبت خود حائز چنين مقامي مي گشتند.

شيخ داراي استاداني مبرز و نحوه سلوكي ساده و عارفانه بود. اما در لابلاي نوشته هاي شيخ مواردي يافت مي شود كه به سختي مي توان او را داراي چنين مرتبه اي دانست و البته اغلب آنان امروز به گفته كسروي بي دليل مورد انكار مريدان او مي باشد.او براي نشان دادن درجه بالاي علمي خويش هيچ سوالي را بدون پاسخ نمي گذاشت و شايد همين موجب شده باشد كه نقطه ضعف هايي را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه اي از اين گونه پاسخها در رساله قطيفيه كه جزء كتاب جوامع الكلام مي باشد وجود دارد كه علاقه مندان مي توانند به آن مراجعه كنند. مثلاً در اين رساله مواردي در مورد شهر زنان آمده است كه به نوشته هاي خيالي يك اديب خيال پرداز بيشتر شبيه است تا يك رهبر موجه مذهبي.

شيخ احمد در كتاب جوامع الكلام و كتاب شرح رساله عرشيه گفتار تازه اي مطرح مي كند كه در كتب علماي شيعه يافت نمي شود.مثلاً او در مورد محل اقامت امام زمان (عج) مي گويد:«در اقليم هشتم(او زمين را داراي هفــت اقليــم مي داند و اقليم هشتم از ديدگاه او هور قلياء است كه بيرون از كره زمين است.) عالمي است به نام عالم هور قلياء كه در اين عالم دو شهر به نامهاي جابلقا و جابلسا در مشرق و مغرب ديده مي شود. چهار نفر در اين عالم هستند كه به حوضي مي ريزند براي شنيدن صداي ريزش آبها در حوض بايستي با دو انگشت خود گوشهايت را محكم بگيري تا صداهاي خارجي به گوش تو نرسد آن گاه صداي مخصوصي خواهي شنيد كه همان صداي ريزش آبها است. مردم اين دو شهر به زبانهاي گوناگون سخن مي گويند و چون در آسمانها به هم مي رسند با هم صحبت مي دارند و اگر نيمه هاي شب در مكان خلوت و بدون سروصدايي بايستي و گوش فرا دهي صداي وزوزي مي شنوي كه همان طنين گفتگوي مردمان جابلقا و جابلسا است!.

شيخ احمد در رساله رشتيه كه در كتاب جوامع الكلام مندرج است، حضرت حجت را ساكن همين عالم هور قلياء و سرزمين جابلقا و جابلسا مي داند. در حالي كه عموم دانشمندان شيعه حضرتش را در روي زمين و ميان مـردم بـــاور مي دارند.

اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايي نسبت داده مي شد كه از امامان معصوم مي ديد. از اين رو در بسياري از موارد روش او از نظر استناد با روش علماي اصولي كه مطالب خويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مي دهند متفاوت است و مرجع مكتوبي ندارد. همانطور كه گفته شد مشرب فقهي او مشرب اخباري است. شيخ احمد احسايي عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمي كرد. شايد اگر نظرات او روشن بيان مي شد با توجه به مباحثات علمي مرسوم در آن زمان كه بين صوفيه و اخباريين و اصوليين در جريان بود، علماي وقت در همان آغاز به تك تك گفته ها و نوشته هاي او پاسخ مي دادند. اما به هر صورت در تاريخ نشانه هايي از برخورد علماي شيعه با او به چشم مي خورد.بـــراي مثال شهيد ثالث به علت رد معاد جسماني توسط شيخ او را تكفير نمود. شيخ محمدحسن نجفي يكي از علماي بسيار معتبر در نزد شيعيان و صاحب كتاب مشهور جواهر نيز كه همزمان با او مي زيسته است، پيرو ادعاي شيخ در مورد شنـاسـايــي و تشخيص بيانات و احاديث معصومين ، بر روي پاره كاغذ چركيني از خودش جمله اي را به عربي نوشت و به شيخ داد تا بازشناسد. شيخ احسايي فريب حالت نوشته را خورده بي غور و درنگ گفت كه اين يكي از احاديث ائمه است. بعد از آن هرقدر صاحب جواهر اصرارورزيد كه اين بيان از خود من است شيخ نپذيرفت و زير بار نرفت.

سيد كاظم رشتي نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامي مي داند و معرفي مي كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه اش كه در ابتداي كتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مي نگارد:

«وصيت من آن است كه شهادت مي دهم كه محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده اند جز اسلام كه تا روز قيام باقي خواهد بود شهادت مي دهم به دوازده نفركه بنص پيامبراسلام به جانشيني معرفي گشته اند و عبارتند از ابوالحسن علي بن ابيطالب سپس سپس ابوالقاسم حجة ابن الحسن كه عدل و دادگري را روي زمين بگستراند. او نمي ميرد تا آن گاه كه بت پرستي را از جهان براندازد.خدايا اينان پيشوايان من اند آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكي در آن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.»

سيد كاظم رشتي، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مي داد و پياپي مردم را به يافتن اين رجل الهي دعوت مي نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوي خويشتن مي خواند. وي مدعي بود كه اساس دين بر شناسايي چهار ركن استواراست: خدا، پيغمبر،امام و باب امام يا قريه ظاهره.اما مردم نمي توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند. بر اين پايه وي مريدان بسياري را گرد آورد.

سيد كاظم همانند شيخ احمد به هر پرسشي پاسخ مي داد. او به سنت استادش به دنبال هر گفته اي آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتني الهي به شمار مي آورد.براي نمونه در رساله اي بنام شرح خطبه طنتجيه كه به حضرت علي(عليه السلام)نسبت داده مي شود، اما اين استناد سند درستي از ديدگاه علماي شيعه ندارد، درباره ملائكه آسمانها مي گويد: «رؤساي ملائكه در هر آسماني معلومند. فلك اول ملائكه كلي آن اسماعيل است، فلك دوم سيخائيل و سيمون و زيتون و شمعون و عطيائيل،فلك سوم سيديائيلو زهريائيل، چهارم صاصائيل و كليائيل و شمائيل، پنجم كاكائيل و فشائيل، ششم سمحائيل و مشوائيل، هفتم قرثائيل و رقيائيل، هشتم ملائكه آن زيادند مانند نهفائيل و صرصرائيل و » و به همين سياق و قافيه 67 اسم ديگر به اين اسامي مي افزايد.

او در كتاب مجموعه الرسائيل در رساله هيأت مي نويسد:«علت برودت و رطوبت زمين ماه است! و جزر و مد درياها به سبب او است و شنيده ايم كه در مغرب زمين شيشه اي ساخته اند كه چون آن را مقابل ماه بگيرند پر از آب مي شود! و يا در كتاب شرح القصيده راجع به كلمه قبه (گنبد) چنين سخن مي گويد كه قبه اي را به ارتفاع هفده فرسنگ از دود مي داند و قبه اي را از مس و مسكن طوايف جن به شمار مي آورد و از قبه اي به نام گورستان اهل عالم ياد مي نمايد و قبه اي را هم متعدد بيان مي كند و قبه اي را و در آخر مي نويسد:«هشيار باش و حواست را به من متوجه نما كه اين مطالب را كسي جز صاحبان خرد و انديشه درك نمي كنند و بسياري از رموز عجيبه و غريبه را من پنهان مي كنم زيرا كه براي شنيدن آن كسي را نمي يابم و در دلم مطالب زيادي است كه هرگاه سينه ام از آن تنگي مي كند زمين را با دستهايم حفر مي نمايم و اسرار دلم را به زمين مي گويم»

سيد كاظم براي شيخ احمد مقامات علمي و روحاني بسيار قائل مي شد و خود را شاگرد يگانه و وارث و بهره مند از دانش ها و دين جويي هاي او عنوان مي نمود. ! !

پيرامون اصول عقايد شيخيه:

غير از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخي اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، مي گويد: عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معاد جسماني است ولي شيخ احمد معاد را روحاني مي دانست البته پس از آن كه معاد را روحاني از نوع جسم هور قليايي دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از رديف اصول دين و مذهب كنار گذاشت و حذف كرد. او مي گفت كسي كه به آيات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.

اصل عدالت: شيخيان اين اصل را از اصول دين حذف كرده و گفتند لزومي ندارد كه صفت عدالت خدا را از ميان صفت هاي ديگر او جدا كنيم و اصل دين قرار دهيم. ولي شيعيان عدالت را جزء اصول دين قبول دارند .البته از نظر شيعيان عدالت چنين نيست و يكي از صفات خداست ولي چون عده اي از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براي اعلام موضع شيعه در مقابل اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرار گرفت.

اصل امامت:شيعيان اصولي وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روي زمين مي دانند و رهبران ديني خود را نايب امام زمان مي خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبري امت مي شمارند در شيخيه امام عنوان مقتدا و پيشوا است و بر شيعه كامل و ركن رابع هم اطلاق مي شود .از نظر آنان ركن رابع يا امام زمان يا شيعه كامل بايد از نجبا باشد كه دين را حفظ كند و هر بدعت گذاري را دفع نمايد. از نظر شيخيه:زندگي امام زمان در جسم هور قليايي است و زندگي روحاني دارد و آزادي او مانند زندگاني ما نيست و بلكه به اراده خداست و داراي زندگي برزخي است به اين ترتيب در هنگام ظهور ممكن است در قالب خود نباشد.

معراج: معتقد به معراج روحاني پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاك پاره شدني نيست و محال است تا انسان با جسم عنصري خود آسمانها را پاره كرده بالا برود. در مورد فقهي روش استنباط احكامشان شبيه روش اخباريون است و معتقدند كه عقل حجيت ندارد و بايد از ظاهر روايات پيروي نمود وتفسير قرآن را جايز نمي دانند.

ايدئولوژي بابيه

عمده فعاليت هاي آنان نيز حول محور مهدويت دور مي زند. ابتدا به پيروي از شيخيه علي محمد باب خود را ركن چهارم يا قريه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفي مي نمايد. و اين درحالي بود كه پيروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته علي محمد باب در شعبان سال 1264 يك هفته بعد از ادعاي مهدويت در حضور ناصرالدين ميرزا وليعهد زمان توبه كرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعاي مهدويت نمود وبه نسخ احكام اسلام پرداخت و خويشتن را پيامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهيت رسانيد! البته به دليل دور بودن پيرواني از علي محمد (در زندان بود) ادعاي آخرين او كمتر به گوش پيروانش رسيده است.

پيرامون اصول عقايد بابيان

1- اصول تعاليم باب:علي محمدباب با توجه به شماره ابجد علي محمد با حروف رب خود را رب اعــلي ناميــده است.

2- علي محمد باب خاتميت پيامبر اكرم را نفي مي كند و پيامبري خود را اعلام مي كند و نويد آمدن پيامبرهاي بعدي را مي دهد و معتقد است كه مقام او از مقام پيامبر بالاتر است و پيامبران بعدي از او بالاتر خواهند بود. وي در هر صورت تا در قيد حيات است او رب اعلي است.

3- در مورد قيامت، علي محمد موت و قبر و سؤال ملائكه در قبر و ميزان و صراط و حساب و كتاب و امثالها را تعبيـر مي كند قيامت از نظر او در همين دنيا اتفاق مي افتد و قيامت بعد از مرگ را جز خدا كسي نمي داند .

علي محمد باب منكر توحيد و نبوت و معاد و امامت بوده است و در 6مرحله ادعاي خويش را تغيير داده است:

1- ابتدا سيد ذكر بوده ادعاي ذكريت كرده است.

2- ادعاي بابيت (نايب خاص امام زمان).

3- ادعاي مهدويت.

4- ادعاي نبوت.

5- ادعاي ربوبيت.

6- ادعاي الوهيت.

فروع دين با بيان:

1- از فروع تعاليم باب محو كردن تمام كتب ديني و علمي و ادبي و اخلاقي بوده است.

2- علي محمد باب منهدم كردن ابنيه و بقاع روي زمين از كعبه تا قبور انبياء و ائمه و تمام مساجد و كنسيه ها و كليساها و بت خانه را و هر بنايي كه به اسم ديانت باشد را واجب كرده است.

3- چون علي محمد باب متولد شيراز بوده است به هر شخصي كه به او روي مي آورد واجب نموده كه خانه شيـراز خود را به طور مخصوص بنا كنند.

4- هر چيز گرانبها كه صاحبي ندارد متعلق به باب است.

5- حج بيت شيراز بر تمام مردان بابي دنيا واجب است.

6- ازدواج به رضاي زوجين است.

7- لباس ابريشم و طلا و نقره براي مرد حلال است.

8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت بايد پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زيادتر شد يا چوب به بدن او خورده نوزده روز زنش بر وي حرام مي شود.

9- سال بابيان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عيد فطر اول نوروزاست .

بحثي درباره من يظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هر كس در هر زماني من يظهره الله را درك كرد هر چه او گفت بپذيرد و حتي اگر يك نفر ادعا كرد كه من يظهره الله است حتي اگر او نبود باز هم بپذيرد. به عقيده باب من يظهره الله محمد بن الحسن العسكري است و محل ظهورش را مسجد الحرام مي داند.لقب او قائم است.

گفتار سوم:

ايدئولوژي ازليه و بهائيه

مرام ازليان همان مرام بابي گرفته شده از علي محمد باب است. فقط وجه تمايزشان اين است كه صبح ازل را جانشين باب مي دانند. آثار صبح ازل عمدتاً توضيح و تفسير آثار باب است. درمورد ايدئولوژي بهائيه بايد گفت كه بهاءالله همچون علي محمد دين اسلام را منسوخ اعلام نمود و دين جديدي را آغاز نمود. ميرزا حسينعلي دعاوي چندي داشت كه هر جا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب يكي از آنها را مدعي مي شد گاهي خود را مصداق من هيچم و كم زهيچ و گاهي خود را آفريننده پروردگاران

پيرامون اصول عقايد بهائيان

احكام بهائيت :

احكام اعلام شده از جانب حسينعلي بهاء بر اساس احكامي است كه از جانب علي محمد باب در كتاب بيان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهايي بين اين دو مي باشد.

1- نماز و روزه: به عقيده بهائيان از اول بلوغ واجب مي شود- نماز ميت از نظر آنان 7ركعتي است.

2- قبله: به نظر بهائيان جهت قبله همان جايگاه جسد بهاءالله در عكا است.

3- محارم: ازدواج با محارم در اين آيين مگربا زن پدر منع نشده است.

4- عيد: روز ولادت ميرزا حسينعلي و روز بعثت باب اعياد واجب است.

5- ازدواج با بيش از دو زن حرام است ولي خود ميرزا به دو سه زن هم قناعت نكرده است.

6- معاملات ربوي آزاد است، حجاب زنان و ترك تراشيدن ريش مردان ملغي شده است.

- يكي از ابداعات بهاءالله نفي روحانيت و نهي نمودن اين نهاد است.

- بعد از علي محمدباب 8 نفر ادعاي من يظهره الله كردند كه هيچكدام به موفقيت ميرزا حسينعلي نوري نبوده اند.

- در كتابهاي مذهبي بهائيان از دخالت درسياست منع شده اند.

ميرزا حسينعلي نوري مي گويد: اين حزب بهائيان در مملكت هر دولتي ساكن شود بايد به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايد.

بحث در خصوص من يظهرالله بهائيان

من يظهرالله بهائيان لقبش بهاءالله است.

امروزه از هر بهائي كه بپرسيد حسينعلي داراي چه مقامي است مي گويند من يظهرالله ، ولي باب مي گفت كه بايد اسمش محمد باشد كه با توجه به عقايد بهائيان اسمش حسينعلي است به گفته باب بايد محل ظهورش مسجد الحرام باشدكـه بـا نظر بهائيان بغداد است.

مي توان نتيجه گرفت كه من يظهرالله به عقيده علي محمد باب همان حضرت حجت(عج) است و نه بهاء .

نتيجه گيري

با توجه به آنچه گفته شد جهت گيري كلي ايدئولوژي اين فرق جداسازي ملت ايران از مراجع تقليد و مشغول كردن آنان به مكتبي ساخته بشر است ، مكتبي كه جنبه هاي غيرعقلاني آن به عقلانيتش مي چربد و به تدريج از صحنه عملي زندگي اجتماعي و سياسي خارج مي گردد.در نهايت گرايش به اين ايدئولوژي موجب جداشدن مردم از دين و دينداري گرديده پيوستن به مكاتب غيرديني را تسهيل مي نمايد. نمونه هاي اين جداشدن از دين و دينداري و گرايش به مكاتب سكولار را در كنشگران بهائيت در دوران مشروطه و پهلوي خواهيم ديد.

در اين فصل روند جدايي ايدئولوژي بهائيت از ايدئولوژي شيعي مشخص گرديد. ابتدا در مسئله نيابت امام زمان (عج) تغيير ايجاد شد و پيروان آيين شيخيه از مرجعيت شيعه كه آنان را نايب امام زمان مي دانستند جدا گرديدند و به ركن رابع پيوستند. با توجه به اختيارات انحصاري ركن رابع در تفسير دين در شيخيه و تفسير و تدوين اصول جديد در بابيه، با ارائه تعبيرات تازه از اصول توحيد، نبوت، معاد،عدل و امامت توسط علي محمدباب دين تازه اي بنا نهاده شد و آيين اسلام منسوخ اعلام گرديد. ايجاد آيين و مناسك تازه در فروع دين پيروان علي محمد را از ديگر شيعيان در زندگي عملي و اجتماعي نيز جدا نمود. با ادعاي بعثت بهاءالله و افاضات او،بابيه از حالت سنتي خارج شد و به آداب و رسوم متناسب با ذائقه روز نزديكتر گرديد. اين نزديكي با سهل تر كردن احكام مربوط به روابط جنسي و وجهه هاي ظاهراً انسان دوستانه در مجازات دزدان و حكم به عدم سوزاندن كتب قابل مشاهده است.به اين ترتيب آيين جديد نام بهائيت گرفت.

اگر از زاويه جامعه شناسي سياسي به اين تحولات بنگريم، روند مقابله با اقتدار سياسي مذهب شيعه كه در دوره قاجار درايران و در بين عموم مردم حاكم بود به خوبي مشاهده مي شود. مقام نيابت امام زمان (عج) كه شيعيان براي مراجع خويش و فقها قائل هستند نقطه كليدي در انديشه سياسي شيعه است. پيروي از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان را مي دهد كه در هر عصري به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويـش بپردازنــد. معصوم نـدانستـن ايــن نــواب امام عصر(عج) و پيروي از اعلم و اعدل فقها قائل هستند نقطه كليدي در انديشه سياسي شيعه است. پيروي از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان را مي دهد كه درهر عصري به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويش بپردازند. معصوم ندانستن اين نواب امام عصر(عج) و پيروي از اعلم و اعدل فقها ضمن انتخابي بودن و امكان تغيير مرجع در هر زمان، ضمانت اجرايي خوبي براي منزه ماندن اسلام و مديريت جامعه اسلامي از سوء برداشت ها و سوءمديريت هاست.

انتخابي بودن مرجع و ولي فقيه ضامن مردمي بودن آن و امكان تغيير آن با سلب عدالت و يا اعلميت از او ضمانت كننده حفظ دين و مديريت آن از كج انديشي و ناتواني هاست.اگراين نيابت عام مبدل به نيابت خاص شود، ديگر امكان انتخاب،تغيير و سرپيچي از آراء خودسرانه فردي كه نايب خاص تلقي شده و فرامين خود را منتسب به امام معصوم مي نمايد از بين مي رود. به اين ترتيب هرگونه تعبير و تفسير از دين از جانب نايب خاص امكان پذير مي شود و بر اين اساس هم محتواي دين و هم حاكميت آن با بحران مواجه مي گردد. اين وضع دربلند مدت نتيجه اي جز سرخوردگي از دين و جدايي آن از سياست نخواهد داشت.

به اين ترتيب در آيين شيخيه از لحاظ سياسي تشكيل حكومت ديني با مشكل بزرگي مواجه خواهد شد. اين فرقه بر حساس ترين نقطه سياسي مكتب شيعه درزمان غيبت كبري انگشت مي گذارد كه سرمنشأ اقتدار روحانيت شيعه مي باشد. بعد از مشوه شدن اصل نيابت امام عصر(عج) با ملغي نمودن دين اسلام از جانب باب و بهاءالله اين حركت به سوي محو كامل دين اسلام از صحنه اجتماع پيش مي رود. مخالفت با وجود قشري به نام فقها كه طبق قرآن كريم در مكتب اسلام براي تفسير متشابهات و نگهباني از دين و در انديشه شيعيان و هم اهل سنت در صورت تشكيل حكومت اسلامي براي مديريت جامعه در نظر گرفته شده است در انديشه هاي باب و حسينعلي نوري به حدي است كه وجود چنين قشري را در آيين بهائيت ممنوع اعلام مي كنند.

جدا شدگان از اقتدار روحانيت به علت پيروي از مكتب شيخيه به راحتي در دامن آيين جديد يعني بابيت مي افتند. اين كه معاني جديد اعتقادي و رفتاري از طرف علي محمد باب با قصد بهره برداري سياسي بيان شده باشد، مورد بحث ما نيست. هر چند رد پاي دولت روسيه در ايجاد اين نوگرايي ديني و يا حداقل كمك به ايجاد آن كاملاً مشهود است، اما چنان كه در فصل گذشته گفته شد در عمل شكسته شدن اقتدار مذهب شيعه در ايران به معناي شكسته شدن اقتدار ملي در اين كشور است و به نظر مي رسد حمايت روسيه وسپس انگلستان و بعد از آن اسرائيل و ايالات متحده آمريكا از اين فرقه، انگيزه اي جز شكستن اقتدار ملت ايران نداشته باشد. البته بايد خاطر نشان سازيم كه شواهد چنين نشان مي دهد كه هيچ مكتبي نمي تواند جايگزين مكتب ريشه دار و عميق شيعه در كشوري كه به كشور امام زمان (عج) مشهور است شود. به ويژه در مكتب بهائيت تشتت به گونه اي است كه همواره مانند يك بمب خوشه اي فرهنگي رهبر تازه اي ظهور مي كند، مكتب جديدي احداث مي شود و فكر نوي مطرح مي گردد. وعده اين نوبه نو شدن ها در گفتار سيد باب نيز داده شده است در آن جا كه او از آمدن پيامبران آينده و من يظهره الله سخن مي گويد.

/ 1