بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين دو قسم استبداد، مرتبط با هم و حافظ هم و با هم توأمند. حكومت و سلطنت تمليكيه و استبداديه، با اين دو استبداد و همكارى آن دو، قوام مىيابد.(11) غالباً شبههها و وسوسههاى وارد برمشروطه سلطنتى، ناشى از استبداد دينى، و هدف آن، حفظ شجره خبيثه استبداد و استعباد عباد است.(12) درباره همين علماى سوء - كه حاملان شعبه استبداد دينىاند - در روايت وارد است:«أُولئك أضرّ على ضعفاءِ شيعتنا من جيش يزيد، لعنه اللَّه، على الحسين»؛ اين دسته عالمان، ضررشان براى شيعيانِ ضعيف ما، از سپاه يزيد برامام حسين(ع) بيشتر است.»(13) كار شعبه استبداد دينى، آن است كه مطالب و سخنانى از دين ياد گرفته و ظاهر خود را براى عوام مىآرايند و آنان را مىفريبند و بهنام غمخوارى دين، ظلّ الشيطان را برسر عموم مردم مىگسترانند. اين دسته، چون پشت سنگر محكم دين پناه گرفتهاند، خطرشان، زياد، و دفعشان، بس دشوار است.اين شعبه، با استبداد سياسى، در صورت، جدا، و از جهت عمل، مشترك است. در طول تاريخ صدر اسلام، افرادى كه خود را صحابهپيامبر(ص) مىپنداشتند و با جعل احاديث، بهتقويت دولت اموى همت گماشتند، عمر و عاصها، مغيرةبنشعبهها، سمرةبنجندبها، از مصاديق استبداد دينى تلقى مىشوند.تشخيص استبداد دينى و تفكيك آن از عالمان خداترسِ دل سوخته، براى توده مردم، بهآسانى مقدور نيست.بايد مردم را بهاوصافى كه در روايات آمده، و توصيه بهملكه تقوا و ايمان و سلطه برشهوات و اطاعت از حق، بيش از فرا گرفتن مسايل دينى و اجتهاد كرده، آشناكرد.از نظر جناب ميرزاى نايينى، گرچه تشخيص استبداد دينى، بسيار مشكل است، ولى يك وجهه مميّزه بسيار مهم براى آن وجود دارد و آن، همكارى و همدستى با جباران و يا بهعزلت نشستن و نصرت نكردن حق است؛ زيرا، لباس مشروعيّت پوشاندن برحكومت طواغيت، در هيچ دين و شريعتى، بهويژه دين اسلام، امكانپذير نيست و اعانت براين بتپرستى، چه در شكل مساعدت و همدستى با فرعونيان و ظالمان باشد و يا بهسكوت و ترك يارى حق باشد، با حقيقت دين، ناسازگار است و مردم، از اين راه، بهخوبى، عالم وارسته دينى را از بدخواهان و رهزنان مىتوانند تشخيص دهند.(14)
حكومت ولايى در انديشه نايينى
پساز تبيين قوام و اركان حكومت تمليكى و سلطنتى - كه براستعباد و استرقاق ملت در تحت اراده خودسرانه و عدم مشاركت ايشان با قوه حاكم مبتنى است - مرحوم نايينى بهتبيين اركان و اصول اساسى حكومت متكى برولايت مىپردازد.حكومت ولايى، از ديدگاه محقّق نايينى، دو اصل و دو پايه مستحكم دارد:(15) 1 .اصل آزادى و حرّيت؛ 2 .اصل مساوات آحاد ملت و مشاركت مردم با شخص ولىّ و سلطان، در جميع امور نوعيّه مملكت.حق محاسبه و مراقبت داشتن ملت و مسؤوليت متصديان امر، از شاخههاى ارزشمند اين دو اصل تناور است.اين اصول را، بهخوبى، از سيره انبيا، بهويژه سيره حكومت پيامبر اكرم(ص) و امام على(ع) و كلمات نورانى عترت طاهره(ع) مىتوان استنباط كرد.(16) تبيين جناب نايينى از آزادى و تفسير وى از اين واژه، اهميت فراوان دارد. يكى از پايههاى ولايت، آزادى است. تبديل استبداد براى تحصيل آزادى است، اما آزادى از اسارت و رقيّت حكومت سلطنتى، نه آزادى براى رفع يد از احكام دين و مقتضيات مذهب. طرف نزاع مردم در مقوله آزادى، حكومت غاصبانه است، نه صانع و پروردگارشان. تمام تلاش انبيا و اوليا(ع) در مبارزه با فراعنه و تبديل نحوه سلطنت، براى استنقاذ آزادى - اين بزرگترين موهبت الهى - از غاصبان بوده است.حقيقت اين آزادى، با آزادى بهمعناى بىبند و بارى و زير پا گذاردن حدود دين، كاملاً، متفاوت است.مخلوط شدن اين دو، بهمغالطه مىانجامد. در حقيقت، اين دو نوع آزادى، هيچ تلازمى با هم ندارند.(17) مرحوم نايينى، در پى تقسيم حكومت بهسلطنت تمليكى و سلطنت ولايى و تبيين اركانهر يك، طىّ چند فصل، بهاهداف اصلى مشروطه اشاره و بهدفاع از حقانيت آنمىپردازد.ابتداءً، در فصل نخست، حقيقت حكومت اسلامى و ديگر حكومتهاى دينى را حكومت ولايى معرفى مىكند. وى، معتقد است كه تبديل شدن حكومت ولايى بهحكومت تمليكى، از بدعتهاى ظالمان و از دستاوردهاى