بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
حكومتهاى طاغوتى است.(18) بهنظر نايينى، حكومتى كه بالاترين آرزوى حكما و عقلا بوده، همين حكومت است.
نظريه غصب حكومت در انديشه نايينى
او، در فصل دوم، بهضرورت مشروطه و مشروعيّت آن در عصر غيبت مىپردازد.فصل دوم، مهمترين فصل از فصول كتاب ارزشمند تنبيه الأمّة است كه براى فهم انديشه سياسى مرحوم نايينى، توجه و التفات دقيق بهآن، بسيار ضرورى و لازم است.براى اثبات ضرورت و لزوم حكومت مشروطه و محدود كردن قدرت سلطنت و دفاع از مشروعيّت، استدلالى را مطرح مىكند كه از دو اصل مسلّم و سه مقدمه، مركّب است.(19) دو اصل مسلّم و پذيرفته شده، عبارت است از:1 .در عصر غيبت، دست امت، از دامان عصمت كوتاه است و دسترسى بهامام زمان(ع) ميسور نيست تا ايشان حكومت تشكيل دهد.2 .مقام ولايت و نيابت نوّاب عام، در اقامه وظايف مذكور، مغصوب است و امكان انتزاع ولايت از دست غاصبان نيست.با پذيرش اين دو اصل، چه بايد كرد؟ آيا تبديل حكومت تمليكى بهحكومت ولايى واجب نيست؟ آيا ارجاع حكومت از نحوه اوّلى - كه ظلم زائد و غصب اندر غصب است - بهنحوه ثانيه (حكومت ولايى) و تحديد استيلا بهقدر ممكن، واجب است يا آنكه مغصوبيّت، موجب سقوط اين تكليف است؟ طبق بيان بالا، روشن است كه اگر امكان كوتاه كردن دست غاصب، فراهم باشد و بتوان حكومت را بهمجراى اصلى آن برگرداند و آن را بهدست نايبان عام ولى عصر(عج)، رساند، نوبت بهپرسش بعدى نايينى و راه حلى كه ارائه مىدهد، نخواهد رسيد.از مطالب بالا، بهاين نتيجه مىرسيم كه استدلال ميرزاى نايينى - كه ذيلاً مىآيد - و طرحى كه براى حكومت ارائه مىدهد، طرحى نيست كه در همه ادوار، كاربرد داشته باشد و يا هدف غايى و بالاترين آرزوى سياسى نايينى را تشكيل دهد.در واقع، نظريه سياسى نايينى و تئورى وى از دولت، براى شرايط خاصّ زمان خودش - كه امكان تحقق ولايت فقيه نبوده - طراحى شده است و تنها تا زمانى كه نمىتوان اقتدار سياسى را از چنگال غاصبانه شاه مستبد بيرون كشيد، كاربرد دارد و بهعنوان طرحى موقتى و اضطرارى بايد بهآن نگريسته شود.
مبانى فقهى مشروطيت در انديشه نايينى
اصل استدلالى نايينى و طرحى كه براى آن دوران ارائه مىدهد، با سه مقدمه است:(20) مقدمه نخست، وجوب نهى از منكر است. مرتكب منكر را از كردار زشت خود بايد بازداشت و جلوى او را گرفت.اگر كسى، بهيك منكر اكتفا نمىكند و دست خود را بهمنكرات متعددى آلوده مىكند، هر يك از اين كارهاى منكر، تكليف مستقل دارد و در برابرهر يك بايد بهطورى جداگانه ايستاد و نهى از منكر كرد.مقدمه دوم، ولايت فقيه است. يكى از اصول قطعى طائفه اماميّه، آن است كه در عصر غيبت، على مغيبه السلام، ولايات نوعيّهاى را كه شارع مقدس، راضى بهاِهمال آن نيست، وظايف حسبيه ناميده و نيابت فقهاى عصر غيبت را در آن، قدر متيقّن و ثابت دانستيم، حتى با عدم ثبوت نيابت عامّه در جميع مناصب.راضى نبودن شارع مقدس بهاختلال نظام و از بين رفتن بيضه اسلام، كاملاً، قطعى و روشن و وظايف مربوط بهحفظ و نظم مملكت، از تمام امور حسبيه، بااهميتتر است، لذا ثبوت نيابت فقها و نوّاب عام عصر غيبت در اقامه اين امور، كاملاً، قطعى خواهد بود.مقدمه سوم، اين است كه در ابواب ولايات، مسلّم است كه هر گاه يكى از اين ولايات، مانند اوقاف عامّه، بهدست غاصب افتاد و تصرف عدوانى شد و نمىتوان موقوفه را پس گرفت، اين عدم تمكّن، موجب سقوط وظيفه تحديد در تصرف نمىشود. اگر با گماشتن هيئت نظارت، بتوان از حيف و ميل موقوفه جلوگيرى كرد، بهطورى كه از صَرْف شدن آن در شهوات غاصب، كلاً يا بعضاً، صيانت كرد. چنين كارى، واجب است و بايد انجام گيرد.با استفاده از سه مقدمه بالا، سلطنت غير محدود و استبدادى، هم غصب حقّ خداى سبحان است - چون حكم و اراده مطلق، مخصوص بهذات احديت است - و هم غصب حقوقمردم و ظلم برايشان است و هم غصب مقام امامت،