6 .فقيهان برجسته پس‏از آيةاللَّه بروجردى - پیشینه نظریه ولایت فقیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیشینه نظریه ولایت فقیه - نسخه متنی

مصطفی جعفرپیشه فرد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقبوله، از شواهد اين ولايت قرار مى‏گيرد.

6 .فقيهان برجسته پس‏از آيةاللَّه بروجردى

پس‏از آيةاللَّه بروجردى، از فقيهان برجسته‏اى كه عصرشان، تقريباً، به‏عصر امام خمينى(ره)، متصل مى‏شود و صريحاً، از ولايت انتصابى فقيه سخن رانده‏اند، مى‏توان از آيات عظام، شيخ‏حسين كاشف‏الغطاء(32) و شيخ‏مرتضى حائرى يزدى‏(33) و شيخ‏عبدالكريم زنجانى‏(34) و سيدمحمدرضا گلپايگانى‏(35) و شهيد سيدمحمدباقر صدر(36) و سيد عبدالأعلى سبزوارى‏(37) نام برد.

طبق اظهار نظر صريح مرحوم سبزوارى، ولايت فقيه جامع‏الشرائط، فى‏الجمله، از مرتكزات متشرعه، بلكه از فطريات پيروان هر مذهب و آيين است. رجوع مردم به‏عالمان دينى خود، تنها، براى دريافت پاسخ از پرسش‏هاى دينى خود نيست، بلكه اين مراجعه، با اعتقاد به‏اولويت تصرف ايشان انجام مى‏پذيرد. وقتى پذيرفتيم ولايت فقيه، ارتكازى است، براى اثبات آن، نيازى به‏دليل تعبدى شرعى نيست.

مهم‏ترين بحث در ولايت فقيه، به‏نظر جناب سبزوارى، بحث از سعه و ضيق ولايت فقيه و محدوده اختيارات اوست.

در انديشه فقهى سياسى محقّق سبزوارى، سعه و ضيق ولايت فقيه، دائرمدار وجود و عدم بسط يد براى فقيه است. هر قدر، بسط يد او، افزايش يابد، شعاع ولايت نيز توسعه خواهديافت:

«و الحق أنَّ هذا البحث (سعه ولايت يا اختصاص آن به‏مواردى خاص) يدور مدار سعةِ بسط اليد و عدمها، فالمتشرعةُ يرَوْنَ للفقيه المبسوط اليد من الولاية ما لا يرونه لغيره، فكلُّ ما زيد في بسط اليد، تزداد سعة الولاية و مقتضى فطرة الأنام أنَّ الفقيهَ الجامع‏للشرائط بمنزلة الإمام إلّا ما اختص المعصوم به.»(38) طبق سخن بالا - كه مستند به‏ارتكاز ذهنى متشرعه است و اقتضاى فطرت توده‏هاى مردمِ متدين است، به‏استثناى امورى كه از مختصات معصوم به‏حساب مى‏آيد - در ساير موارد، فقيه، ولايت دارد.

حسبه و نظريه دولت

چنان كه در بحث از مفهوم «ولايت در فقه» گذشت، مراد از امور حسبيه، امورى است كه در هيچ شرايطى، شارع مقدس، راضى به‏ترك آن‏ها نيست و نيز اين امور، از واجبات كفايى نيز محسوب نمى‏شود تا هر كس آن را انجام دهد، و نيز متصدى خاصّ شرعى هم ندارد و فقيه عادل، تنها، فرد مجاز در تصرف اين امور محسوب مى‏شود.

درباره امور حسبيه، دو نظريّه وجود دارد: نظريّه نخست اين است كه فقيهان، در امورى كه تعطيل برنمى‏دارد و وجودشان در هر شرايطى ضرورى است، ولايت دارند. مرحوم شيخ‏محمدحسين اصفهانى در حاشيه مكاسب‏(39) به‏اين قرائت گرايش دارد.

قرائت دوم اين است كه فقيهان، به‏غير از افتاء و قضا در امور ديگر، خواه حسبيه و خواه غير حسبيه، ولىّ منصوب شرعى نيستند، تنها، در حوزه امور حسبيه، فقيه عادل، قدر متيقّن از افراد مجاز در تصرف محسوب مى‏شود.

فقيهان شاخص اين قرائت، مرحوم ثقةالإسلام اصفهانى‏(40) و آخوند محمدكاظم خراسانى‏(41) و آيةاللَّه خويى‏(42) هستند.

نقطه مشترك اين دو قول، آن است كه تصرف فقيه در امور حسبيه، جايز است. قول نخست، اين تصرف را به‏عنوان ولايت انتصابى تلقى كرده، آن را مى‏پذيرد و قول دوم، از باب قدر متيقّن. چنان كه قول نخست، با مبناى ولايت انتصابى فقيه، در ولايت و انتصاب مشترك‏است.

پرسش اساسى آن است كه «آيا نظريه حسبه، با هر دو تقرير و قرائتش، مى‏تواند به‏عنوان يك مبناى فقهى براى تعيين شكل حكومت اسلامى كه مديريّت آن در دست فقيه جامع‏الشرائط است، تلقى شود؟».

پاسخ محمدجواد مغنيه، انديشمند شيعه لبنانى، به‏اين پرسش منفى است. وى، باصراحت، معتقد است كه قدر متيقّن برآمده از اجماع و نص، همان، تصرف در امورحسبيه‏است.(43) در مواجهه با اين گرايش، گروهى از فقهاى برجسته را مى‏شناسيم كه به‏پرسش بالا، پاسخ مثبت داده، به‏اين نظريه گرايش دارند. آن‏ها معتقدند كه موضوع ولايت سياسى و امر تدبير و تنظيم اجتماعى، يكى

/ 123