بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
با توجه بهآنچه در مقدمات طرح گذشت، از نظر شيخمفيد(ره)، سلطان عادل، همان ائمه معصوم هستند، پس، در عبارت بالا، منظور از «عدم سلطان العادل»، دوره غيبت كبراست. در اين دوره، بهعقيده شيخمفيد، مسؤوليت تنفيذ وصاياى بِلا وصىّ برعهده فقيه است.البته، در اين عبارت، موجبه كلّيهاى مطرح است كه برولايت تدبيرى و سياسى فقيه، بهطور كلّى، دلالت دارد. اين موجبه كلّيه را در تقرير دوم توضيح مىدهيم.نتيجه سخن آنكه مجموعه اين ولايات پنجگانه، قدرت و اقتدارى را پديد مىآورد كه تلازم با ولايت سياسى دارد. اين ملازمه را با توجه بهدو مقدمه مىتوان ثابت كرد:1 .مطالعه دقيق نظام سياسى اسلام، نشان مىدهد كه در اين نظام، تفكيك قوا، بهمعناى رايج امروز قابل مشاهده نيست. تفكيك قوا، محصول انديشه سياسى غرب است كه براى حل تناقض دمكراسى طراحى شده است. ايجاد محدوديت و كنترل حاكميت، هدف تفكيك قواست. در امكانِ تحققِ تفكيك قوا، بهمعناى واقعى كلمه، كه هر يك با استقلال كامل بهكار خود ادامه دهد، جاى بحث و نظر وجود دارد. بههر حال، هر نظام سياسى، نيازمند مرجع تصميمگيرى نهايى بهعنوان فصلالخطاب و فيصلهدهنده بهاختلافهاست كه اين، با استقلال قوا، در تضادّ است. در نظام سياسى اسلام، ابزارهاى لازم براى كنترل اقتدار دولتمردان وجود دارد. عصمت يا عدالت، بهعنوان ابزار درونى، و امر بهمعروف و نهى از منكر، مشورت و نصيحت لِأئمة المسلمين بهعنوان ابزارهاى برونى، از جمله اين ابزارهاست.2 .نهاد سياسى اسلام، آن چنان كه پيامبر اكرم(ص) در مدينةالنبى پايهريزى كردند، مانند انسانى رشيد و برومند و عاقل است كه تمامى قوا و حواسّ مختلف او تحت تدبير و اشراف عقل، بهفعاليت مىپردازند. در اين نظام، قواى مختلف و ولايات متفاوت، از رهبرى كه در رأس هرم قرار دارد، اطاعت مىكنند. مثلاً كسانى كه بهعنوان مسؤول جمعآورى زكات يا فرماندهى جنگ، يا قاضى، براى ولايت نصب مىشوند، در واقع، بهعنوان نماينده رهبرند كه با تدبير و مديريّت او كار مىكنند.با توجه بهاين دو مقدمه، وقتى ولايات پنجگانه بالا براى عنوان فقاهت ثابت شد، نسبت بهدر اختيار بودن ديگر ولايات، سه احتمال وجود دارد:احتمال نخست، آن است كه ساير ولايات، تحت اختيار نهادى ديگر باشد. اين نهاد، ممكن است از منتخبانِ مستقل مردم باشد. در نتيجه، دو نهاد قدرت در كشور باشد: نهادى كه پنج ولايت بالا را اداره كند و نهادى كه ديگر ولايات را در دست دارد. و اين دو نهاد، هر يك، بهطور مستقيم، بهكار خود مشغولند.اين احتمال، كاملاً منتفى است؛ زيرا، اوّلاً، در مقام ثبوت، بههرج و مرج و بىنظمى مىانجامد؛ چون، در يك كشور، وجود دو نهاد قدرتِ مستقل امكان ندارد.ثانياً، در مقام اثبات، چنين دليل و خطابى را كسى ادعا نكرده است كه ساير ولايات، تحت تدبير نهادى ديگر باشد. اين سخن، در واقع، خرق اجماع مركب است.ثالثاً، تفكيك قوا، در اسلام سابقه ندارد و اين طور نبوده كه بدون رهبرى امام - يا خليفه - ولايات ديگر، مستقلاً عمل كنند.احتمال دوم اين است كه يك نهادِ منتخب باشد كه هم اين ولايات پنجگانه و هم ديگر ولايات، با تدبير او اداره شود.اين احتمال هم منتفى است؛ زيرا، چنان كه در مقدمه چهارم گذشت، در بينش سياسى تشيّع، بيش از دو قدرت و سلطان وجود ندارد: سلطان عادل و سلطان جائر. هر نهادى كه قدرت و اقتدار خود را با نصب و تفويض سلطان عادل بهدست نياورد، در انديشه شيخمفيد(ره)، نامشروع است. بنابراين، اوّلاً، بايد مشروعيّت آن نهاد ثابت شود و ثانياً، وقتى سلطان عادل، ولايات پنجگانه را بهفقيهان تفويض كرد، ديگر اين كه اين ولايات بخواهد با تدبير و اشراف نهادى ديگر اداره شود و استقلال نداشته باشد، نامفهوم است.احتمال سوم آن است كه ميان اين ولايات پنجگانه و ديگر ولايات ملازمه است و بهاصطلاح فلسفى از طريق «برهان انّ» كشف كنيم كه منصوبان براى ولايات پنجگانه، ولايات ديگر را هم در اختيار دارند.اين، احتمالى است صحيح كه در كلام شيخمفيد هم قرينه دارد. قرينه، آن است كه در بحث اقامه حدود، پساز آنكه فقها را مجرى حدود دانست، گويد: