بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
«و هذا (إقامةُ الحدود) فرضٌ متعيّنٌ على مَنْ نصبه المتغلّب لذالك على ظاهر خلافته له أو الإمارة من قبله على قومٍ من رعيته فيلزمه إقامة الحدود و تنفيذ الاحكام و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر و جهاد الكفار و مَنْ يستحقّ ذالك من الفجّار»؛(26) هر گاه، فقيهى را، سلطان غالب، بهعنوان خليفه و امير برقومى از رعيت خود، براى اقامه حدود منصوب كرد، اين فقيه، بهمقتضاى ولايتى كه در حقيقت، ازطرف صاحب الامر دارد، علاوه برآنكه بايد اقامه حدود كند، چون قدرت و توان لازم را دارد، بايد بهتنفيذ احكام شرعى و امر بهمعروف و نهى از منكر، با تمام مراتبش، كه شامل قتل و جرح هم مىشود و جهاد با كافران و فاجران كه استحقاق جهاد را دارند نيز بپردازد.گفتار اين فقيه فرزانه، در فراز بالا، شاهد خوبى برتلازم ميان اين ولايات است. اين كه فقيه علاوه براقامه حدود، بهكارهاى ديگرى كه از شؤون ولايت تدبيرى و سياسى امام معصوم(ع) است، مثل جهاد ابتدايى، و قتل و جرح براى نهى از منكر و بهاجرا گذاشتن مجموعه مقررات و احكام شرعى بايد بپردازد.بايد فقيه دين را اجرا كند و مردم هم مادامى كه او در خدمت اطاعت الهى است و براى طاعت و خشنودى سلطان، بهذلت معصيت اللَّه تن نداده است، واجب عينى است كه او را كمك كنند:«و يجب على اخوانه من المؤمنين معونته على ذالك اذا استعان بهم ما لم يتجاوز حدّاً من حدود الايمان.» بهعقيده شيخمفيد، اين ولايت، براى فقيه، حق نيست، بلكه وظيفه و تكليف است كه از آن نمىتواند سرپيچى كند.
تقرير دوم: بيان يك قضيه موجبه كلّيه در ولايت انتصابى
تقرير ديگرى كه مىتوان از كتاب المقنعة براى ولايت فقيهِ جامعالشرائط استنباط كرد، بيانى است كه در قالب يك قضيه موجبه كلّيه، براى ولايت فقيه بيان مىكند. طبق اين قضيه، در عصر غيبت، تمام اختياراتِ سلطان عادل كه در ابواب فقهى بهاثبات رسيده است، بهفقيه جامعالشرائط تفويض شده است و فقيه، متولىِ ما تولّاه سلطان العادل است. وى، اين مطلب را در باب «الوصيّ يُوصي إلى غيره» دارد.(27) باب مذكور، بهبررسى حدود اختيارات وصىّ اختصاص دارد. وصىّ بدون اذن موصى، حق ايصا و سپردن وصايت را بهديگرى ندارد. در نتيجه، با وفات موصى، تنفيذ وصيت را ناظر در امور مسلمانان انجام مىدهد. «ناظر در امور مسلمانان» يكى از واژههايى است كه شيخمفيد(ره)، براى امام المسلمين و سلطان عادل بهكار مىبرد. در امر تنفيذ وصيت، ورثه، حق دخالت ندارند.بعد از اين، بحث را بهبحث ملموس زمان خود كه مبتلابهجامعه اين روز است، منتقل مىكند و براى مسأله تنفيذ وصيت در عصر غيبت و دسترسى نداشتن بهسلطان عادل، چنينگويد:«و إذا عدم السلطانُ العادل - فى ما ذكرناه من هذه الابواب - كان لفقهاء أهل الحق العدول من ذوي الرأى و العقل و الفضل أنْ يتولّوا ما تولّاه السلطان. فإن لم يتمكّنوا من ذالك فلا تبعة عليهم فيه و باللَّه التوفيق.» در فراز برگزيده بالا، جمله «يتولّوا ما تولّاه السلطان» موجبه كلّيهاى است كه «ما»ى موصوله در آن، مفعول «يتولّوا» قرار گرفته، و افاده عموم مىكند و در نتيجه، شمول ولايت فقيهان را نسبت بهتمامى متوليان سلطان عادل مىرساند. بهويژه آنكه با واژه «تولّى» از اين اختيارات تعبير شده است كه صراحتش در ولايت سياسى و امامت بىترديد است.نكته مهم در عبارت بالا، تعيين مشارٌاليه «هذه»، در جمله «فى ما ذكرناه من هذه الأبواب» است. اهميت اين نكته در آن است كه با تعيين مشاراليه «هذه الأبواب»، ولايتى را كه فقيهان در غياب سلطان عادل، متولى آنند، تعيين مىشود.درباره مشارٌاليه «هذه» سه احتمال وجود دارد:1 .اشاره بهابواب وصيت است.2 .اشاره بهابواب كتاب المقنعة از آغاز تا باب مزبور است.3 .اشاره بهجميع ابواب كتاب از آغاز تا پايان است.با ملاحظه چند نكته، بطلان احتمال اوّل و دوم ثابت مىشود.