بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تقسيم كرده و بهمصرفش مىرساند:(31) «و إذا غنم المسلمون شيئاً من أهل الكفر بالسيف قَسَّمَهُ الإمام على خمسة أسهم ...».5 .انفال؛ انفال، اختصاص بهمنصب امامت دارد. در حيات رسولاللَّه(ص) بهآن حضرت مختص است. و پساز ايشان، بهامام جانشين او اختصاص مىيابد. انفال، عبارت است از تمام زمينهايى كه بدون جنگ فتح شده و اراضى موات و تركه اموات بىوارث و نيزارها (جنگلها) و درياها و بيابانها و معادن و قطائع الملوك.اين ثروت عظيم، مربوط بهمنصب ولايت و امامت است:«يسألونك عن الأنفال قل الأنفال للَّه و الرسول.» (انفال/1).مردم، مالك مشاع اين سرمايه بزرگ بهحساب نمىآيند، آن چنان كه برخى توّهم كردهاند.(32) بلكه طبق ضرورت فقهى، اين سرمايه عظيم، با نظارت و سياستگذارى امامت، اداره مىشود و تصرف و دخالت در آن، بىاذن امامت، غاصبانه و نامشروع است. شيخمفيدگويد:«و ليس لأحدٍ أنْ يعمل في شىءٍ ممّا عَدَّدْناه من الأنفال إلّا بإذنِ الإمام العادل. فَمَنْ عمل فيها بإذنه فله أربعة أخماس المستفاد منها و للإمام الخمس ...».(33) اين ثروت عظيم - كه ركن اصلى اقتصاد جامعه وابسته بهآن است و مربوط بهامام زمان(ع) است - معنا ندارد كه در حال غيبت، بىسرپرست رها شده باشد. طبق آنچه شيخمفيد فرمود:«و إذا عدُم السلطان العادل - فى ما ذكرناه من هذه الأبواب - كان لفقهاء أهل الحق العدول من ذوي الرأي و العقل و الفضل أنْ يتولّوا ما تولّاه السلطان» اين ثروت بزرگ، و خمس و جزيه و خراج و زكات - كه قبلاً گذشت - بهاجماع شيعه و سنّى، همه در اختيار منصب امامت بوده و در عصر غيبت، مربوط بهعنوان وجهت فقاهت است؛ يعنى، براى كسانى است كه بهدست صاحب الامر(عج)، براى اين مهم برگزيدهشدهاند.البته، اين ثروت، مربوط بهعنوان و شخصيت حقوقى امامت و فقاهتِ جامعالشرائط است و نه شخص او، و فقيه، موظّف است كه آن را در جهت رشد و شكوفايى مادى و معنوى مردم و آحاد جامعه بهكار گيرد.پنج مورد فوق، مناصب ولايى سلطان عادل در امور اقتصادى است كه در المقنعة بهآن تصريح شده است.اكنون ببينيم در امور غير اقتصادى، حاكم و سلطان عادل، چه مناصبى دارد تا براساس موجبه كلّيهاى كه گذشت، آن را براى فقيهان ثابت بدانيم:6 .اجبار بهطلاق؛ در موارد اختلاف زن و شوهر، هرگاه زوج، حاضر بهرعايت حقوق زوجه نيست و حقِّ واجبى را از او منع مىكند، حاكم مىتواند، زوج را بهطلاق وادار كند.(34) 7 .تعيين تكليف زوجه؛ زوجهاى كه شوهرش مفقود و غايب است، در صورتى كه شوهرش، ولىّ ندارد كه نفقه زوج را بپردازد و مالى هم ندارد كه زوجه از آن مصرف كند، بهسلطان زمان رجوع مىكند(35) و او، تفحصّ مىكند تا خبرى از زوج غايب بهدست آورد. زوجه هم چهار سال انتظار مىكشد. اگر غايب پيدا شد، سلطان، او را بهطلاق يا نفقه مجبور مىكند و الّا، زوجه، عدّه وفات نگه مىدارد، سپس در صورت تمايل ازدواج مىكند.8 .اجراى لعان؛ هرگاه زوج، همسرش را متهم بهفحشا كند و بيّنه نداشته باشد، بايد لعان كند. مراسم لعان را حاكم اجرا مىكند. خودش، پشت بهقبله، و مرد، روبهروى حاكم، و زن، سمت راستش، شروع بهقسم خوردن مىكنند.(36) 9 .بهرهبرداى از آب و جنگل؛ آبهاى زيرزمينى، با اذن سلطان جارى مىشود. آبهاى جارى نيز در صورتى كه مالك خصوصى ندارد، سلطان، احقّ بهاوست. نيز، منافع زمينهاى جنگلى (نيزار) در اختيار سلطان است.(37) 10 .منع احتكار؛ هرگاه كسى رزق مردم را احتكار كرد، سلطان دخالت مىكند:«و للسلطان أنْ يكره المحتكر على إخراج غلّته و بيعها في أسواق المسلمين إذا كانَتْ بالناس حاجة ظاهرة إليها».(38) 11 .اداره گمشده؛ حيوان يا انسان پيدا شده را بهاطلاع سلطان اسلام مىرسانند. تا زمانى كه انسان،