بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تعزير، با عنوان «سلطان» ياد مىكند. او، از عنوان «قاضى» استفاده نمىكند، بلكه از عناوينى مانند خليفه و امام و حاكم، بهعنوان واژههاى مترادف سلطان، استفاده مىكند.18 .قتل و جرح براى نهى از منكر؛ امر بهمعروف و نهى از منكر، مراتب دارد و منحصر بهزبان نيست.علىرغم پندار خامى كه اين وظيفه الهى را، برخلاف ادلّه كتاب و سنّت و نظر اجماع مسلمانان، در توصيههايى اخلاقى محدود مىبيند،(49) امر بهمعروف، داراى سه مرتبه قلب و زبان و استفاده از زور است. در مرتبه انكار از طريق زور، هرگاه انكار، اقتضاى قتل و جرح داشت، قتل و جرح با اذن سلطان زمان بايد باشد:«و ليس له القتلُ و الجراحُ إلّا بإذن سلطان الزمان المنصوب لتدبير الأنام، فإنْ فُقِد الإذن بذالك لم يكن له من العمل في الإنكار إلّا بما يقع بالقلب و اللسان.»(50) در عبارت بالا، شيخمفيد، ضمن اشاره بهانتصاب سلطان، و انتخابى نبودن حاكميت اسلامى، توضيح مىدهد كه علت غايى انتصاب، تدبير و رهبرى جامعه است. و هر جا كه ولايت تدبيرى و سياسى اقتضا كند، نصب سلطان زمان هم هست.19 .ولايت برمحجوران؛ يكى از قلمروهاى ولايت حاكم، ولايت برسفيه و صغير است. در راه استيفاى حقوق ايشان، اگر لازم باشد، حاكم، حق توكيل دارد:«و لحاكم المسلمين أنْ يوكّلَ لسفهائهم و أيتامهم مَنْ يطالب بحقوقهم.»(51)
خلاصه بحث تقرير دوم
مباحثى كه در تقرير دوم گذشت، بهطور فشرده بهاين شرح است:1 .شيخمفيد(ره) مدعى موجبه كليّهاى است با اين مضمون:و اذا عدم السلطان العادل - فى ما ذكرناه من هذه الابواب - كان لفقهاء اهل الحق العدول من ذوى الرأى و العقل و الفضل ان يتولّوا ما تولّاه السلطان.»(52) مضمون اين موجبه كلّيه؛ ثبوت ولايت فقيه جامعالشرائط در جميع امورى است كه سلطان عادل ولايت دارد و در اين ابواب ذكر شده است. 2 .منظور از سلطان عادل عترت طاهره(ع) است. 3 .مشاراليه «هذه الابواب» با ملاحظه قراين مختلف، تمامى كتاب است. 4 .با تتبّع و استقراء تقريباً نوزده مورد در المقنعة از انواع ولايات وجود دارد كه براى عناوينى مثل سلطان عادل و واژههاى مترادف و هممعنا با او ثابت شده است.5 .علاوه براين نوزده مورد، پنج مورد هم كه در تقرير اول گذشت، بهعنوان مصداق مشخص و مصرّح براى ولايت فقيه مطرح كرده است. 6 .اين موارد با تفويض و انتصاب مستقيم عترت طاهره(ع) براى فقيهان ثابت است.7 .موارد مذكور ابعاد اقتصادى، سياسى، حقوقى، قضايى، عبادى، نظامىِ ولايت تدبيرى و حاكميت سياسى را كه براى ائمه هدا(ع) بالاصالة ثابت است، براى فقيهان ثابت مىكند. 8 .اين موارد شامل ولايت باطنى و تكوينى ايشان نمىشود. 9 .موارد ياد شده شامل احكام مختص بهايشان نيز نمىشود. مثل وجوب اعتقاد بهولايت ائمه هدا و اينكه معرفت و ولايت ايشان شرط قبولى اعمال است.(53)
تقرير سوم: بيان يك قضيه سالبه كلّيّه در نفى ولايت غير فقيهِ جامعالشرائط
باب امر بهمعروف و نهى از منكر و اقامه حدود و جهاد في الدين، از كتاب المقنعة باب بسيار مهم و ارزشمند است كه در آن، بهفلسفه و نظام سياسى اسلام در عصر غيبت بهطور كلّى، چه در حالت تقيّه و چه در حالت بسط يد، اشاره شده است.در باب مذكور، بهدنبال بيان ولايت انتصابى فقيهان در اقامه حدود و تنفيذ احكام و جهاد و امر بهمعروف و اقامه نمازهاى جمعه و عيد و قضاوت اين كه اين ولايت براى فقيهان تكليف است و مردم هم بايد براى حاكميت دين الهى، بهايشان كمك كنند، در انتها، بهنكتهاى بسيار دقيق و شيوا اشاره مىكند، نكتهاى كه از عمق انديشه اين فقيه اهلبيت(ع) حكايت دارد. اين نكته را در قالب سالبه كلّيّه چنين ابراز مىكند كه هيچ كس غير از فقيه توانا، ولايت مشروع ندارد:«و مَنْ لم يصلح للولاية على الناس لجهل بالأحكام، أوْ عجز عن القيام بما يسند إليه من أُمور الناس، فلا يحلّ له التعرض لذالك و التكلّف له، فإنْ تكلّفه فهو عاصٍ غير مأذون له فيه من جهة صاحب الأمر الذي إليه الولايات و مهما فعله في تلك الولاية فإنَّه مأخوذٌ به، محاسَبٌ عليه و مطالبٌ فيه بما