بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
برساند و در رتبه چهارم، اگر دسترسى بهفقيه مأمون نداشت، خود او مىتواند زكات و فطره را بهفقير مؤمن عادل تحويل دهد.ايشان در مورد خمس و انفال گفته است:«و يلزم مَنْ وجب عليه الخمسُ إخراجه من ماله و عزل شطره لوليّ الأمر انتظاراً للتمكّن من إيصاله إليه. فإنْ استمر التعذر أوْصى حين الوفاة إلى مَنْ يثق بدينه و بصيرته ليقومَ في أداء الواجب مقامَهُ و إخراج الشطر الآخر إلى مساكين آل على ... و يلزم مَنْ تعين عليه شيءٌ من أموالِ الأنفال، أنْ يصنع فى ما بيّنّاه في شطر الخمس، لكونِ جميعها حقّاً للإمام.»(13) «ولىّ امر» در اين عبارت، بهقرينه كلامى كه در صدر بحث گذشت، يعنى عبارتِ «فإنْ تعذرّ الإمران فإلى الفقيه المأمون» همان «فقيه مأمون» است؛ چون، در عصر غيبت، مسلماً، بهامام معصوم و نايب خاص او، دسترسى محال است، بنابراين، بايد بهفقيه مأمون، بهعنوان نايب عام، سهم امام و همه انفال را تحويل داد و اگر دسترسى بهنايب عام نداشت، بايد آنها را كنار بگذارد تا در صورتى كه تعذّر برداشته شد، بهدست او برساند.بنابراين، انفال و سهم امام، تعييناً، بهدست فقيه مأمون بايد برسد و زكات و فطريه هم ترجيحاً بهفقيه تحويل مىشود. طبق همين نكته، در بحث مربوط بهتنفيذ احكام - كه بعداً، تحت عنوان دومين مصداق، بهآن مىپردازيم - شيعيان را مأمور مىداند كه حقوقِ اموال را بهفقيهانى كه از نظر علم و ساير شرايط، اهليت ولايت دارند، تحويل دهند و خودشان را تحت فرمان ايشان درآورند:«و إخوانُه في الدين مأمورون بالتحاكم و حمل حقوق الأموال إليه و التمكين من أنفسهم لحدٍّ أو تأديب تعيّن عليهم، لا يحلّ لهم الرغبة عنه و لا الخروج عن حكمه؛»(14) مردم، حق ندارند كه از فقيهان جامعالشرائط روىگردان شوند و از حكم آنها خارج گردند. آنان، بايد حقوق اموال خود را بهآنها بپردازند و خودشان را آماده اجراى حدود و تعزيرات بهدست فقيه كنند.از ميان حقوق اموال، بخش انفال، بسيار عظيم است. ابىالصلاح حلبى(ره)، ثروت اَنفال را عبارت مىداند از: 1 .اراضى كه با هجوم مسلحانه فتح شدهاند؛ 2 .اراضى موات؛ 3 .اراضى كه مالكش آن را سه سال رها كرده است؛ 4 .رؤوس الجبال؛ 5 .درّهها؛ 6 .درياها؛ 7 .جنگلها؛ 8 .تركه من لا وارث له؛ 9 .غيرها.(15) همه يا بيشتر اين ثروت عظيم، در همه جهان، تحت اداره دولتهاست و از حقوق ملّى بهحساب مىآيد.سيره عقلا، براين است كه انفال، تحت تصّرف دولت است و با اشراف او، از آن بهرهبردارى مىشود. پس، از نظر قانون كلّىِ موردِ توافق عقلا، امر انفال بهدولتها مربوط است و يك نوع تلازم ميان انفال و حقوق اساسى، بهعنوان يك قضيه كبراى كلّى وجود دارد. گرچه از جهت صغرا اين كه «انفال متعلّق بهكسيت؟»، تفاوت نظر قابل فرض است. ممكن است كسى انفال را ملك مشاع همه شهروندان بداند. امّا از نظر اسلام: انفال بهخدا و رسول(ص) وامامان معصوم(ع) تعلّق دارد. كه بهعقيده فقيهان شيعه، از جمله ابىالصلاح حلبى، اين ثروتدر عصر غيبت، در دست فقيه جامعالشرائط است و كسى ديگر حقّى در تدبير و تصّرف آن ندارد.(16) گذشته از آنكه سيره عقلا برتلازم ميان حقِّ حاكميّت و تدبير اَنفال استوار است. در ميان مسلمانان نيز اجماع قطعى وجود دارد كه انفال، در دست امام المسلمين قرار دارد و كسى كه ولايت تدبيرى و سلطانى جامعه اسلامى را در اختيار دارد، بهرسيدگى و سرپرستى انفال هم مىپردازد. نمىتوان انفالى كه متعلق بهمنصب امامت است و با ثروت بيكران آن، جامعه رونق مىيابد و اداره مىشود، در اختيار يك ارگان باشد و تدبير و ولايت در دست ارگانى ديگر. امروزه، تكيهگاه بودجه اصلى دولتها، بهويژه در كشورهايى نظير ايران - كه بهنفت وابستهاند - انفال است.
2 .ولايت تنفيذ احكام
چنان كه گذشت، «احكام» در اصطلاح ابىالصلاح حلبى، در حقيقت، عبارت است از «احكام وضعيّه غير تكليفيه كه در مقام اجرا، انسان، بايد آنها را مراعات كند و طبق آنها عمل كند.». «احكام» كه مىتوان آنها را بهيك نظر، معاملات بالمعنىالأعم تفسير كرد، در كتاب الكافي هشت گروه است:1 .عقود اباحه كننده وطىء؛ 2 .ايقاعات تحريم كننده وطىء؛ 3 .احكام تذكيه؛ 4 .عقود و اسباب موجبه