بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
4 .جهاد؛ اعلام جهاد، از احكام سلطانى است. پيش از شروع جنگ، اگر با موعظه و دعوت، محاربان دعوت حق را پذيرفتند، سلطان، دست از جنگ مىكشد و فقيهى را براى ولايت آنها برمىگزيند:«فإذا أجابوا إلى الحق و وضعوا السلاح أقرّهم في دارهم إنْ كانوا ذوي دار و لم يعرض لشيءٍ منها، و وَلَّى عليهم من صلحاء المسلمين و علمائهم مَنْ يفقههم في دينهم و يحمي بيضتهم و يحيي أموال اللَّه تعالى منهم.»(22) طبق اين بيان ولايت فقيه، بهعصر غيبت، منحصر نيست. در عصر حضور هم، فقاهت، از شرايط ولايت است. امام المسلمين، كسانى را براى ولايت برمىگزيند كه فقيه باشند. وظايف ولىِّ فقيهِ منصوب، عبارت است از:1 .آموزش معارف دين؛ 2 .پاسدارى از مملكت و حفظ امنيت؛ 3 .جمعآورى حقوق اموال.در دفاع و مبارزه با مفسدان و قطّاع الطريق نيز سلطان، يا جانشين او، دعوت بهپذيرش حق مىكند و آنها را از تنفيذ و اجراى فرمان الهى بيم مىدهد:«و يخوّفهم من إلاقامة على المحاربة من تنفيذ أمراللَّه فيهم.»(23) 5 .فسق؛ انجام معصيت، فسق را بهدنبال دارد. با فاسق، طبق حكم اللَّه عمل مىشود. اجراى حكم اللَّه، با سلطان إلاسلام و نايب اوست. در اين مورد، احكام الهى، پنج قسم دارد: 1 .حدود؛ 2 .تعزيرات؛ 3 .قصاص؛ 4 .ديات؛ 5 .أرش الجناية أو القيمة.(24) 6 .وصايت؛ اگر وصىّ، ضعيف بود، ناظر در امور مسلمانان، امينى را براى كمك بهاو نصب مىكند و اگر اوصيا، متعدد بودند، مرجع ديگرى بهاختلاف آنها، ناظر در امور مسلمانان است. اگر وصى، از دنيا رفت، تنفيذ وصيّت، برعهده ناظر در امور مسلمانان است. پساز ناظر در امور مسلمانان، نوبت بهفقيهان مىرسد:«و إذا فقد الناظر العادل فلفقهاء الحق المأمونين، النظر في ذالك إذا تمكّنوا.»(25) ظهور ناظر در امور مسلمانان در «سلطان الإسلام» است.7 .ولايت محجوران؛ ايشان در اين باره مىگويد:«يلزم كلُّ ناظرٍ في امور المسلمين أنْ يوكّل لأطفالهم و سفهائهم و ذوي النقص مَنْ ينظر في أموالهم و يطالب بحقوقهم.»(26)
تقرير سوم: سلب ولايت از غيرِ فقيه جامعالشرائط
و تكليف مردم در اين باره 1 .تنفيذ احكام شرعيه؛ از مناصب اختصاصى و «فروض الائمّة» است. خود ايشان، مباشرةً يا بهوسيله منصوبان خاصّشان، احكام را اجرا مىكنند.2 .در صورت تقيّه يا غيبت كه بهوسيله ايشان و منصوبان خاص، حكم، قابل تنفيذ نيست، دو گروه، حقّ تصدّى ولايت تنفيذ را ندارند:الف - غير از، شيعيان، براى تولّى و سرپرستى، حقّى ندارند و مردم هم نبايد بهايشان رجوع كنند:«لم يجز بغير شيعتهم تولّى ذالك (تنفيذ الأحكام) و لا التحاكم إليه و لا التوصل بحكمه إلى الحق و لا تقليده الحكم مع الاختيار.»(27) ب - شيعيانِ غير واجد شرايط نيز حقِّ ولايت و تنفيذ را ندارند.3 .كسانى كه فقيه جامعالشرائطند، ازطرف ولىّالامر(ع) مأذون و اهليت براى تنفيذ دارند، اگرچه كسى كه ايشان را متصدى كرده و اين ولايت را بهايشان سپرده است، ظالمِ متغلّب است، ولى ايشان، در حقيقت، ولايت را از دست امام عادل دريافت كردهاند.4 .ولايت تنفيذ احكام؛ از باب امر بهمعروف و نهى از منكر، فريضه است و نه تكليف. فقيه جامعالشرائط، حقّ اجتناب و رويگردانى از آن را ندارد:«فمتى تكاملتْ هذه الشروطُ فقد أُذِنَ له في تقلّد الحكم و إنْ كان مُقَلِّده ظالماً متغلّباً، و عليه متى عرض لذالك أنْ يتولّاه؛ لكون هذه الولاية أمراً بمعروف و نهياً عن منكر تعيّن فرضها بالتعريض للولاية عليه، و إنْ كان في الظاهر مِن قبل المتغلّب، فهو نائب عن وليّالأمر(ع) في الحكم و مأهول له، لثبوت الإذن منه و آبائهم(ع) لمَنْ كان بصفته في ذالك و لا يحلّ له القعود عنه.»(28)