بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
برهان عقلى ضرورت عالميّت دينى، طبق تقرير شيخطوسى، دو مقدمه دارد:1 .متولّى حكم در سراسر دين (جليل و دقيق، ظاهر و غامض دين) امام و رييس دولت اسلامى است.2 .عقلا، سپردن توليت و سرپرستى كارى را بهكسى كه از آن بىاطلاع است و دانش لازم را نسبت بهآن ندارد، قبيح مىشمرند. بنابراين، امامت و زمامدارى، بهكسى سپرده مىشود كه داراى علم كافى دينى باشد.(47) علم دين كه بهعنوان يك ضرورت براى امامت مطرح است و از دليل عقلى فوق استنتاج مىشود، نبايد تقليدى باشد؛ زيرا، طبق مقدمه دوم، در نظر عقلا، بايد در تمام مديريتها، توليت و سرپرستى بهكسى سپرده شود كه بدون نياز بهپرسش و تقليد از ديگران، خود فرد عالم باشد.(48) در نظر عقلا، اين كه سرپرستى و توليت، در اختيار فردى قرار مىگيرد كه جاهل است و با استفاده از دانش ديگران، مىتواند عالم شود، قبيح است. بهاعتقاد عقلا، يك رييس مافوق، مانند سلطان، مسؤوليّتهايى مانند وزارت يا فرماندهى نيروهاى مسلّح را حتماً بهخبرگان اين رشتهها بايد واگذار كند. واگذارى وزارت و فرماندهى بهغير متخصّص و ناآگاه، كارى قبيح و موجب ملامت و سرزنش است. گزينش غير خبره براى كارى، اقدامى سفيهانه است؛ زيرا، بهنابودى كار منتهى خواهد شد.(49) اصولاً، جاهل، حقِّ ولايت ندارد و مردم، بهخاطر بىكفايتى و فقدان شرط احراز ولايت، مىتوانند بهفرمان او اعتنا نكنند و برطاعتش گردن ننهند.(50) در انديشه شيخ الطائفه(ره)، همانطور كه امامت و ولايت، با مقلّد بودن سازش ندارد، تجزّى و تبعّض در علم دين نيز، كافى نيست. دليل اين ادعا، همان مقدمه دوم برهان گذشته است. عقلا، آن چنان كه ولايت جاهل را نمىپذيرند و آن را مردود مىدانند، ولايت متجزّى را هم ردّ مىكنند و او را قابل براى ولايت نمىدانند. حاكم، در جميع امورى كه حكمران است و تحت فرمان اوست، بايد بهاحكام دين عالم باشد و خودش نظر دهد.(51) شيخالطائفه، در پى بررسى جوانب موضوع عالميّت دينى، بهيك شبهه پاسخ مىدهد. او، شبهه را اين گونه مطرح مىكند كه اين دليل، تالى فاسد دارد؛ زيرا، مستلزم امرى محال است. اگر حاكم، در جميع مواردى كه بهانشاى حكم دست مىزند، بايد خبره و متخصص باشد، اين شرط، مستلزم آن است كه در همه علوم و حرفهها مهارت داشته باشد و بههيچ كارشناسى رجوع نكند. مثلاً براى اشياى تلفشده ، خودش، تعيين قيمت كند و يا خودش ارش جنايت را تقدير كند؛ زيرا، منازعه و خصومت، در اين امور، بسيار طبيعى است و جز حاكم، كسى مرجع حلّ و فصل شناخته نمىشود. در حالى كه چنين احاطهاى نامقدور است.در پاسخ از اين شبهه، شيخگويد: ادّعا، آن نيست كه امام و حاكم جامعه، بايد در همه امورعالم و متخصّص باشد، بلكه سخن در اين است كه امامت، رياست و حكومت برپيكرهدين است و چنين رياستى، از نظر عقل، علم بهاحكام دين را مىطلبد، همچنانكهدر هر رياستى، علم بهحوزه رياست، لازم است. امام، بردين، رياست دارد، نه برصناعات و ... لذا تخصّص او در دين كافى است و در موارد ديگر مانند فيصله مشاجرات در امورى مانند قيمت متلفات و ارش جنايات، بهخبرگان رجوع خواهد شد و طبق نظر ايشان حكم صادر مىشود.(52) شرط عالميّت دينى، از آن جا كه برآمده از برهان عقلانى است، قابل تخصيص نيست و زمان و مكان، او را محدود نمىكند. شيخطوسى، با صراحت، معتقد است كه اميران و حاكمانِ منصوب ازطرف امام نيز بايد در محدوده امارت و حكومت خود، عالم باشند و حكم الهى را در آن زمينه بدانند.(53) راه حلّى كه ممكن است بهنظر بعضى رسد - و از تفكر عميق شيخالطائفه نيز دور نمانده - اين است كه بگوييم در هر حوزهاى، امامى خاص داشته باشيم، و هر بخش يا قوّهاى، در اختيار افرادى قرار گيرد كه در آن قسمت خبره و عالم باشند. بنابراين، ضرورتى در عالميّت نسبت بهجميع دين نخواهد بود و با تفكيك قوا، مشكل را مىتوان حلّ كرد.مشكل نظريه تفكيك قوا، در نظر شيخطوسى، آن است كه تفكيك قوا و پذيرش امامان متعدد در هر بخش، خلاف «اجماع» و اتّفاق مسلمانان (نه تنها شيعيان) است. امامت، در نظام اسلامى، امرى يكپارچه و رياست برمجموعه دين است و تنها، يك مقام عالى، بهعنوان امام، در رأس قرار مىگيرد. اگر امام، در