بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
حال با توجه بهاين كه در عصر غيبت، جز فقهاى شيعه، كسى حاكم نيست و بهكسى جز ايشان، «مَنْ إليه الحكم» گفته نمىشود و با توجه بهاين نكته كه در باب قضا، مرحوم شيخطوسى، فقها را متصدى اِنفاذِ احكام دانسته، مىتوان استظهار كرد كه بهنظر شيخ، مجرى حدود در عصر غيبت، فقيهان شيعهاند. اين استظهار، با انديشه كلامى شيخطوسى(ره) - كه تصدى امور ولايى را منوط بهعالميّت دينى و فقاهت دانست - تأييد مىشود.استاد شيخ، مرحوم مفيد، با صراحت، بهاين نكته اذعان دارد. او، در المقنعة، ضمن اشاره بهروايت حفصبنغياث، «مَنْ إليه الحكم» را به«سلطان» تفسير مىكند و مىگويد اقامه حدود، بهسلطان زمان (امامان معصوم(ع)) و منصوبان او مربوط است و در عصر غيبت، اين سِمت بهفقيهان شيعه تفويض شده است.(70) از اينرو، مرحوم صاحب جواهر، شيخطوسى را از قائلان بهجواز اقامه حدود بهدست فقها مىشمارد و او را در كنار اسكافى و شيخمفيد و سلّار و علّامه و شهيدين و فقيهان بزرگ ديگر كه معتقدند در عصر غيبت، فقيهان شيعه، اقامه حدود مىكنند، قرار مىدهد.(71) 6 .توجه بهاين نكته مهم است كه قضاوت، اقامه حدود و انفاذ احكام و اقامه جمعه، ازشؤون ولايت تدبيرىِ پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) بوده است. از امير مؤمنان(ع) روايتاست:«لا يصلح الحكم و لا الحدود و لا الجمعة الّا بامام.»(72)
يك نكته
مقايسه نظريه ولايت فقيه در انديشه سياسى شيخمفيد(ره)، با آنچه در آثار شيخطوسى(ره)، درباره اين موضوع آمده است، نشان مىدهد كه صراحت و شفافيت انديشه شيخمفيد در كلام شيخطوسى نيست و حتى در مسأله تنفيذ وصايت از سوى فقيه، درصورتفقدان وصىّ ميّت
كه شيخمفيد بهآن فتوا مىدهد
شيخطوسى، پساز نقل اينفتوا، مىگويد كه من، حديثى با اين مضمون در روايات سراغ ندارم: «و لست أعرف بهذا حديثا مرويّاً.»(73) البته با توجه بهاين نكته كه در كتاب «النهاية» خود مرحوم شيخطوسى، فقيهان شيعه را متصدّى امر قضا مىداند و از سوى ديگر در كتاب المبسوط، نظارت براوصيا و نصب امين براى نظارت برتَرَكه ميّت را از وظايف قاضى مىشمارد،(74) فتواى او هم مثل شيخمفيد خواهد بود و در عمل، ميان آن دو، تفاوتى نيست.پرسش مهم، اين است كه: «چرا مرحوم شيخطوسى، مانند استاد خود شيخمفيد، با آن شفافيّت بهبحث ولايت فقيه نمىپردازد و آن را محدود و در پرده عنوان مىكند؟ آيا نظريهاى برخلاف استاد خود داشته است يا عوامل ديگرى در كار بوده كه مانع شيخشده است؟».بهنظر مىرسد كه احتمال مخالفت شيخطوسى با شيخمفيد، بسيار بعيد است؛ زيرا، نشانهاى از اين مخالفت، در آثار شيخالطائفه بهچشم نمىخورد، در حالى كه روال طبيعى بحث علمى، ايجاب مىكند كه شيخطوسى، بهابراز نظر خود بپردازد و مخالفت خود را آشكار كند، چنان كه در مسأله وصايت، نظريه استاد خود را بهنقد كشيد. آنچه در آثار او منعكس است، سكوت است و نه نقد.علت اين سكوت را در عوامل بيرونى و شرايط دشوار سياسى بايد جست، شرايطى كه تفاوتى چشمگير با زمان شيخمفيد دارد.مرحوم مفيد، معاصر با حكومت آلبويهاى بود كه شعاع اقتدارشان تا مركز خلافت امتداد داشت و تشيّع ايشان، بستر مناسبى فراهم مىآورد تا رهبران شيعه، مانند شيخمفيد بهنشر انديشههاى خويش بپردازند و معارف شيعه را - كه همواره اقليّت ناراضى بودند - توسعه دهد،(75) امّا زمان شيخطوسى، شرايط تقيّه، بهسختى برشيعه حاكم بود: حكومت آلبويه، رو بهافول گذاشته بود و بغداد بهتصرّف سلجوقيان در آمده بود و كتابخانه شيخرا بهآتش كشيده بودند.(76) همين جوّ پرفشار عليه شيعيان است كه شيخرا وادار بهترك بغداد و هجرت بهنجف مىكند.واضح است در چنين شرايطى، فقيهى مانند شيخطوسى، نمىتوانسته از ولايت فقيهان و حقِّ حاكميت سياسى ايشان در عصر غيبت، بهعنوان جايگزين حكومت نامشروع دستگاه خلافت، بهصراحت سخن گويد، بهويژه آنكه سابقه ديرينه شيعيان و پيروان اهلبيت(ع) در مخالفت با دستگاه خلافت، موجب مىشد كه ايشان،