انعكاس تفسير واژه حاكم در آثار فقيهان بعدى - پیشینه نظریه ولایت فقیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیشینه نظریه ولایت فقیه - نسخه متنی

مصطفی جعفرپیشه فرد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شيخ‏مفيد، مبنى برجواز اقامه حدود براى فقيهان شيعه، بسنده مى‏كند.(19) صاحب شرائع(ره)، هرچند در فصل اقامه حدود، خودش، فتوا ندارد، ولى با توجه به‏اين كه در كتاب خمس، فقيه را نايب امام زمان(ع) مى‏داند و او را «حاكم» و «مَنْ إليه الحكم» معرفى مى‏كند، على‏القاعده، بايد به‏اقامه حدود به‏دست فقيه، فتوا دهد؛ زيرا كه در روايت حفص بن‏غياث، امام صادق(ع) اقامه حدود را وظيفه «مَنْ إليه الحكم» مى‏داند.(20)

3 .واژه «حاكم» - كه از واژه‏هاى كليدى بحث حقوق اساسى در اسلام و ولايت فقيه است - در فقه محقّق حلّى، داراى اهميّت فراوان است. تا پيش از محقّق، در امورى مانند وصيّت، فقها، درباره ميّتى كه وصى او وفات كرده و يا از اوّل وصىّ نداشته است، مى‏گفتند «ناظر در امور مسلمانان» وصىّ اوست، امّا محقّق براى نخستين بار، از واژه حاكم استفاده مى‏كند و حاكم را وصىّ تركه او معرفى مى‏كند:

«مَنْ لا وصيّ له، فالحاكم وصيّ تركته.»(21) تعبير بالا، نشان مى‏دهد كه حاكم، در انديشه اين محقّق بزرگ، برابرِ مفهوم «قاضى» نيست و مفهومى فراتر از داورى و قضا دارد.

به‏علاوه، چون مرحوم محقّق، در كتاب الخمس، فقيه را به‏عنوان «مَنْ إليه الحكم» وصف مى‏كند، لذا مى‏توان گفت كه در مكتب فقهى محقّق حلّى، هر جا «حاكم» به‏كار مى‏رود، كسى جز فقيه عادل منظور نيست. مثلاً، در وصايت - كه حاكم، وصىّ تركه ميّتِ بدون وصىّ است - غرض، همان فقيه عادل است.

انعكاس تفسير واژه حاكم در آثار فقيهان بعدى

از زمان مرحوم محقّق به‏بعد است كه كاربرد واژه «حاكم» در فراتر از قضا، ميان فقها، گسترش زيادى پيدا كرده و نوعاً، در امور ولايى و كارهايى كه دخالت حكومت و دولت را مى‏طلبد، از رييس و سرپرست جامعه اسلامى، تعبير به‏حاكم مى‏شود.

يكى از اين فقيهان، يحيى‏بن‏سعيد حلّى (601 - 690 ه.ق)، مؤلف كتاب نفيس الجامع للشرائع و نزهة الناظر است. او كه معاصر محقّق حلّى است، از واژه «حاكم» چنين مفهومى را قصد مى‏كند. مثلاً حاكم را وصىِّ بلاوصىّ مى‏شناسد و يا حاكم را مسؤول عزل وصىّ خائن معرفى مى‏كند.(22) اين موارد، نشان مى‏دهد كه حاكم، مرادف قاضى نيست و اختصاص به‏داورى ندارد.

4 .آخرين نكته از نكات قابل توجه در انديشه فقهى مرحوم محقّق حلّى نسبت به«ولايت فقيه»، بحث قضاست. او كه از قضا، به«ولايت» تعبير مى‏كند، صريحاً، مشروعيّت اين ولايت را بدون اذن و تفويض امام(ع) نمى‏پذيرد.(23) به‏نظر مى‏رسد، محقّق حلّى، نخستين فقيهى است كه بحث انتخاب قاضى از سوى مردم را براى سرپرستى ولايت قضا، فاقد مشروعيّت مى‏داند و مى‏گويد كه با نصب عوام، كسى، قاضى نمى‏شود.(24)

3 .علّامه حلّى (648 - 726 ه.ق)

حسن‏بن‏يوسف‏بن‏على‏بن‏مطهّر، ملقّب به‏ابومنصور و مشهور به‏علّامه، نخستين فقيهى است كه او را «آيةاللَّه» ناميده‏اند. وى، نزد دايى خود، محقّق حلّى، تلمّذ كرده و پس‏از او، به‏رياست و مرجعيت پيروان فقه عترت طاهره(ع) رسيد.

موفقيت علّامه حلّى در مناظرات علمى با بزرگان مذاهب ديگر اسلامى، در حضور سلطان محمد خدابنده، از سلاطين مغول، و گرايش وى به‏مذهب اهل‏بيت(ع)، موقعيت بسيار خوبى را براى اين فقيه فرزانه فراهم آورد تا با استفاده از اين موقعيت مهم و حسّاس، دست به‏گسترش معارف و علومِ وحيانى اهل‏بيت(ع) بزند و با تربيت شاگردان بزرگ و تأليف ده‏ها اثر علمى در رشته‏هاى مختلف علوم اسلامى، راهى نو فرا روى مشتاقان فقه و دانش متصل به‏وحى بگشايد. بزرگان شيعه - كه همواره در طول تاريخ، در فضاى مسموم تعصب و فشار، امكان تنفس و بيان آزاد نداشتند - پس‏از دوره كوتاه اقتدار آل‏بويه، اين دومين بار بود كه در اين دوره از ادوار تاريخ، شرايط نسبى براى ايشان در بسط و نشر افكار خويش پديد آمد.

بازتاب «ولايت فقيه» در ميراث علمى علّامه حلّى

علّامه حلّى، در باب ولايت فقيه، سخن‏هايى تازه دارد و از جمله فقيهان برجسته‏اى است كه در تكامل اين نظريه، تأثير به‏سزايى را برجاى گذاشته است. اين تأثير را در فقه علّامه مشاهده مى‏كنيم، امّا

/ 123