بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مرحوم علّامه، پساز نقل مقبوله عمربنحنظله و بهدنبال آن مشهوره ابنخديجه، بهعنوان نتيجهگيرى از بحث خود، مىگويد:«اذا عرفتَ هذا فينبغى لمَنْ عرف الأحكام و مأخذَها من الشيعة، الحكم و الإفتاء و له بذالك أجر عظيم ما لم يخف من ذالك على نفسه أوْ على أحدٍ من المؤمنين. فإنْ خاف شيئاً من ذالك، لم يجز له التعرض بحال.» طبق اين مسأله كه برمحور استدلال و استنتاج از مقبوله استوار است، جناب علّامه حلّى، نه تنها قضا، بلكه فتوا را نيازمند تفويض و اجازه مىبيند و در حقيقت، با آن، بهعنوان منصب عمل مىكند و مدرك آن را هم، همان مقبوله مىداند كه در آن، فقيه جامعالشرائط، بهعنوان «حاكم» منصوب شده است.از اين مطلب، نتايجى بهدست مىآيد. آن نتايج بهاين شرح است:1 .قضا و داورى بين الناس؛ قدر متيقّن از مدلول حديث عمربنحنظله، امر قضاست.2 .علاوه برقضا، حجّيت و نفوذ فتواى فقيه نيز با مقبوله ثابت مىشود. فتوا هم مثل حكم، بايد با اجازه و اذن امام(ع) باشد و ائمه(ع) اين اذن را دادهاند.3 .علاوه برقضا و فتوا، امور ديگرى هم كه از شؤون امامت معصومان(ع) و جزء ولايت تدبيرى ايشان است، طبق مقبوله عمربنحنظله، بهفقيهان شيعه تفويض شده است.در كتاب منتهى المطلب(29) براى اين بحث، مسألهاى عنوان شده است كه عيناً نقلمىكنيم:«مسألة: قال الشيخ(ره)، يجوز للفقهاء العارفين إقامة الحدود في حال غيبة الإمام كما لهم الحكمُ بين الناس مع الأمن من ضرر سلطان الوقت و يجب على الناس مساعدتهم على ذالك، لما رواه الشيخ عن حفصبنغياث عن أبي عبداللَّه(ع)، قال: سألته مَنْ يقيم الحدود السلطان أو القاضى؟». فقال: «إقامة الحدود الى مَنْ إليه الحكم.». و قد ثبت أنَّ للفقهاء الحكمَ بين الناس فكذا لهم إقامة الحدود و لأنَّ تعطيل الحدود حالَ غيبةِ الإمام مع التمكن من استيفائها يفضى إلى الفساد، فكان سائغاً و هو قويّ عندي.» اگرچه مرحوم علّامه، در نخستين مسأله از لواحق «البحث الثالث» در اين فتوا و در اين روايت، متوقف است - و مىگويد: «و عندي في هذا الرواية و عندي في ذالك توقفٌ» - ولى در صفحه بعدى، مسأله را مجدداً بازبينى مىكند و آن را تقويت مىكند.شرايط فقيهى كه اين مناصب را داراست و حكم نافذ دارد و فتوايش حجّت است، عبارت است از:ايمان و عدالت و توانايى در ردّ فروع براصول و استنباط مسايل نوپيدا (مستحدثه) از اصول و معرفت احكام با دليل آن.معرفت احكام با دليل، متوقف برتبحّر در معرفت آيات الاحكام و روايات الأحكام و معرفت راويان حديث و معرفت بهاقوال فقها و معرفت بهاصول الفقه و معرفت بهكلام و آشنايى با شرايط برهان (علم منطق) و نحو و لغت و صرف است. از نظر ايشان، مردم، بايد چنين فقيهى را كمك و بهاو رجوع كنند و كسى كه فاقد شرطى از اين شرايط بود يا مقلّد حىّ يا ميّت بود، بههيچ وجه، حكمش نافذ نيست و حجّيت فتوا ندارد.(30) 3 .علّامه حلّى، درباره اقامه حدود در عصر غيبت، برخلاف استاد خويش، محقّق حلّى - كه فتوايى ندارد و تنها بهنقل فتواى جواز مىپردازد - در تمامى كتب فقهيى كه اينك از او برجاى مانده، بهجواز، فتوا داده است.(31) علّامه حلّى، ضمن آنكه معتقد است كه شيخمفيد و شيخطوسى، هر دو، بهجواز اقامه حدود، فتوا دادهاند، براى اثبات اين جواز، بهادلّه متنوعى تمسك مىكند، اين ادلّه عبارت است از:(32) الف) روايت حفصبنغياث و مقبوله عمربنحنظله و رواياتى كه دلالت برجواز حكم مىكند و حدود و غير حدود را شامل مىشود؛ ب) فسادانگيز بودن تعطيل حدود؛ 4 .روايتى كه نقل مىكند كه اگر سلطان جور، بهكسى ولايتى داد و بهاو، اقامه حدود را واگذار كرد، اين شخص، مىتواند اقامه حدود كند، بهاين اعتقاد كه ازطرف سلطان عادل مأذون است. اين روايت - كه در نهايه شيخطوسى است - دليل برجواز اقامه حدود است.(33)